نرگس ملکزاده، روزنامه همدلی، 10 اسفندماه 95
تنبیه بدنی و خشونت در مدرسه همواره یکی از خبرهای مهم و تاثیرگذار در حوزه آموزش و پرورش است. گرچه خبرهای آموزشی کشور در میان گروههای اجتماعی گوناگون چندان مهم نیست اما خشونت در محیط آموزشی همواره از حساسیت برانگیزترین خبرهای این گستره بوده است. اما ریشه خشونت در مدرسه چیست؟ آیا نیاید این پرسش را مطرح کرد که «در زمانهای که کشورهایی چون فنلاند، کرهجنوبی، سنگاپور و حتی کشورهایی با نزدیکی فرهنگی – آیینی به ما مانند مالزی بر آموزش جهان سروری میکنند، چرا هنوز کشور ما درگیر تنبیه بدنی و خشونت در مدرسهها است؟» خشونت در محیطهای آموزشی چه پیوندی با شکلهای گوناگون آن در جامعه دارد؟ برای پاسخ به این پرسشها، سراغ تعدادی از معلمان که دستی هم در کُنشهای رسانهای و صنفی و آموزشی دارند رفته و دیدگاه آنها درباره «خشونت در مدرسه» را جویا شدهایم.
اما در بحث خشونت در مدارس، اولین تصویری که در ذهن نقش میبندد تصویر کژرفتاری یک معلم با چهرهای بر افروخته و دانشآموزی است که توسط او مورد تنبیه بدنی قرار گرفته؛ کمتر کسی با شنیدن این عنوان، معلمی را متصور میشود که دانشآموز خود را مورد نکوهش، تحقیرو تهمت قراربدهد؛ آزار کلامی، خشونت پنهانی است که شاید نیم بیشتری از دانشآموزان در طول دوره تحصیل با آن مواجه شدهاند؛ خشونتی که به دلیل عیاننبودن اثراتش نیمه پنهان خشونت نامیده شده است.
اثرات برخورد فیزیکی هرقدر هم که شدید باشد در بیشتر مواقع با طیکردن دوره درمان از بین خواهدرفت در حالیکه اگر دانشآموزی را مورد آزار زبانی قرار دهیم علاوه بر از بینبردن نشاط و شادابی، قدرت خودباوریاش را نیز تضعیف کردهایم. از بینبردن اعتماد و صدمهزدن به آن، از جمله مواردی است که به راحتی ترمیم نمیشود زیرا اثراتش محدود به زمان حال نیست و در سلامت روانی و عاطفی دانشآموزان در سنین بالاتر نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت. دانشآموزانی که در مدارس و کلاس درس بارها و به اشکال مختلف- از نگاه تحقیرآمیز گرفته تا کلام آزاردهنده- مورد خشونت غیرفیزیکی واقع میشوند انگیزه و شوق یادگیریشان کم شده و حتی مدرسهرفتن نیز برایشان دشوار میشود. البته این نوع خشونت، در دانشآموزان دختر، پیامدهای منفی و درازمدت تری در پی دارد. اگر در مدرسههای پسرانه خشونتهای فیزیکی بیشتر صورت میگیرد و بیشتر هم رسانهای میشود در مدرسههای دخترانه، خشونتهای غیرفیزیکی بیشتر جریان دارد و متاسفانه کمتر هم محل توجه قرار میگیرد.
ریشههای خشونت در مدرسه
محمدرضا نیک نژاد، عضو کانون صنفی معلمان تهران، به همدلی میگوید:« خشونت در مدرسههای ایران سه گونه است. خشونت دانشآموزان به دانشآموز، دانشآموز به آموزگار و آموزگار نسبت به دانشآموز که بیشتر از دو شکل نخست در رسانههای بازتاب داشته ودارد. در متنی انگلیسی درباره ریشههای خشونت دانشآموزان عاملهای زیر را برشمرده بود: 1- استرس و افسردگی2- محیط خانوادگی؛ اگر بچه به طور معمول پدر و مادر خود را در حال زد و خورد، نزاع، استفاده از زبان توهینآمیز و ... ببیند، در بازی و در مدرسه همانها را تقلید میکند. 3- اضطراب؛ اضطراب ممکن است به خاطر مطالعه، کار، امتحانها و ... باشد.4- دسترسی آسان به سلاح 5- اثر رسانهها؛ این مهمترین علت به وجودآوردن رفتارهای منفی در بچهها است. بچهها در رسانه مقدار زیادی خشونت میبینند و سپس میکوشند تا آن را در زندگی واقعیشان نشان دهند6- نبود مشاوره؛ اگر بچههای شما مشاوره، محبت یا عشق شایستهای دریافت نکنند، خیلی زود خشن خواهند شد7- اثر دوستان 8- نداشتن راهنما در زمانهای سختی؛ اگر در زمانی که بچه بیشترین نیاز به پشتیبانی و راهنمایی مناسب را دارد به او بیتوجهی شود، گرایشی در او برای خشن شدن پدید می آید.
اما خشونت آموزگار نسبت به دانشآموز ریشههایی فرهنگی و ساختاری دارد. در فرهنگ آموزشی چند هزار ساله ما جمله «گوشتاش برای شما و استخوان اش برای ما»، فراوان شنیده شده است. در کتاب تازه منتشر شده «مدرسه یا قفس» به گونهای ریشهای به آن پرداخته شده است. از سوی دیگر فرهنگ بالا دست و زیر دست نیز میتواند یکی از ریشههای این گونه خشونت باشد. دانشآموز از نگاه بسیاری از آموزگاران نادان، ناپخته، بازیگوش، فرصتطلب، بیانگیزه و سر به هوا و... است و منِ معلم، آقا، سرور، راهنما، دلسوز و از همه مهمتر چیره بر او هستم. بنابراین باید او را از هر راهی سربهراه کنم. همان نگاه ریشهداری که در پلیس و ماموران شهرداری و رییس به مرئوس و مدیر به زیردست و زندان بان به زندانی، حکومت به شهروندان و... دارد و در جای جای جامعه دیده میشود. بیگمان تا چنین نگاهی در جامعه هست چنین خشونتی نیز در مدرسه خواهد بود. اما افزون بر تلاش برای فرهنگسازی در این زمینه باید زمینههای بروز خشونت در مدرسهها را نیز کاهش داد. برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد؛ آموزش آموزگار برای کنترل خود در زمان خشم، یادآوری و اجرای قانون در موارد بروز خشونت، کاهش شمار دانشآموز هر کلاس و البته افزایش مساحت کلاسها، پدیدآوری فضایی شاد و انگیزهبخش برای دانشآموزان و تخلیه انرژی آنان، کاهش درسهای حفظی و کسالتآور و افزایش درسهای مهارتی و عملی، افزایش اقتدار آموزگاری یعنی زمینهسازی برای بهسازی معیشت و منزلت آنان در جامعه و در کلاس و...
بررسی خشونت مدرسهای با طعم دارو و الکل
مهدی بهلولی،عضو کانون صنفی معلمان استان تهران هم به همدلی میگوید: خشونت مدرسهای را اینگونه تعریف کردهاند؛ هر کاری است که میتواند در یک نظام آموزشی آشفتگی و بینظمی پدید آورد. افزون بر درگیرهای فیزیکی، تندیهای زبانی هم،خشونت به شمار میروند. همچنین آزار و اذیتهای دانشآموزی[bullying] با ابزارهای الکترونیکی یا به کمک رسانههای اجتماعی، تهدیدها، به کارگیری سلاحها، یا کنشهای گروهی و دار و دستهبازی هم از جمله خشونتهای مدرسهایاند. خشونت مدرسهای همچنین میتواند به عنوان درگیریهای فیزیکی یا زبانی در راه مدرسه، در راه خانه از مدرسه، یا در فعالیتهای در مدرسه و تحت حمایت مدرسه باشد که میتواند باعث آسیب فیزیکی یا روحی به شخص، مدرسه یا گروهی دیگر شود.
در ریشهیابی خشونت مدرسهای، پژوهش جهانی بسیاری انجام گرفته است. اجازه دهید به چند عامل بیانشده اشارهای کنیم. خشونت مدرسهای یک بیماری چندجنبهای است که چه بسا به دلیلهای گوناگونی رخ دهد که یکی از آنها مصرف مواد سنگینی همچون داروها و الکل است. دانشآموزان، کارکنان مدرسه یا عضوهای جامعه که به خاطر این مواد از حالت طبیعی بیرون میروند کنترل خود را از دست میدهند و اغلب به روشی غیرمنطقی برخورد میکنند. بنابراین، اثر داورها روی بدن انسانها میتواند همچون کاتالیزوری برای خشونتورزی مدرسهای باشد.»
کمرویی و خشونت
بهلولی ادامه میدهد: «عامل دیگر خشونت مدرسهای ممکن است مشکلات شخصیتی باشد. برای نمونه، کمرویی، که چه بسا باعث شود که یک دانشآموز احساس کند که در میان همتایانش جایگاهی ندارد و همین بر او اثر بگذارد تا به سرکشی و نافرمانی دست بزند و یا بکوشد تا توجه دیگران را با هر وسیلهای جلب کند. افزون بر این خشونت مدرسهای ممکن است که ریشه در مشکلات روانی پدید آمده در خانههای درهم ریخته داشته باشد. نگرانی، نفرت،عقدههای حقارت، خشم و احساسات منفی دیگری که رفتار خش را تغذیه میکنند میتوانند در افراد رشد یابد هنگامی که در خانوادههایی بزرگ میشوند که از نظر فرزندپروری ضعیف هستند. همچنین در خانههایی که پدر و مادران از خودشان رفتار خشونتبار نشان میدهند، کودکان معمولا خشونتورزی را به عنوان راهی برای پافشاری بر اقتدار میپذیرند. عامل دیگر خشونت مدرسهای، رسانههای خشن است. اثر برنامه های تلویزیونی و بازیهای ویدئویی خشن،عمدتا در جامعه از آن چیزی که هست کمتر ارزیابی شده است. کودکان و نوجوانان اغلب در [تاثیرپذیری از] شخصیتهای تلویزیونی محبوبشان در فیلم های خشن با هم رقابت و چشم و همچشمی دارند و همین به بروز رفتارهای خشن آموخته شده، در مدرسهها میانجامد. و البته این ریشهیابی میتواند ابعاد و جنبههای گوناگونتری بگیرد که فراتر از حوصله این جاست اما شوربختانه در ایران همه عاملهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی را رها میکنند و یک راست میروند سراغ آموزگار و همه را به گردن آموزگار میاندازند! به نظر میرسد که در بحث خشونت مدرسهای نیازمند نگاه و نگرشی فراگیر و چند بعدی هستیم تا بتوانیم منصفانه به همه عاملهای خشونتورزی و همه انواع خشونت بپردازیم.»
معلمان و دومینوی خشونت
به اعتقاد مجید علیپور، مورخ و کنشگر رسانهای «با آسانشدن دسترسی به وسایل ارتباطی، انتشار گزارشها درباره تنبیه بدنی و خشونت در مدارس گسترشیافته و انتقاداتی را برانگیخته است. بخشی از معلمان هم معتقدند خشونتورزی پارهای از همکارانشان در مدارس نتیجه جبری شرایطی است که بر آنها تحمیل شده است. آنها عواملی چون تراکم بسیار کلاسها، تفاوت و تعارضهای ارزشی بین نسلی، مزایای نامناسب معلمان که مشغله ذهنی بسیاری به وجود آورده، توقعات بسیار خانوادهها و مسوولان و... را از عواملی میدانند که چنان تبعاتی را خواه ناخواه به وجود میآورد و از اصحاب رسانه انتظار دارند با درک شرایط، چندان توجهی به اتفاقات داخل مدارس نکنند! برخی دیگر پا را فراتر گذاشته ادعا میکنند پخش این اخبار نشان از کینهتوزی برخی رسانهها دارد و آنها تعمدا در پی ضربهزدن به «شان معلمان» هستند تا با بدنام کردن آنها، از حمایت محتمل جامعه از «مطالبات معلمان» جلوگیری کنند. در این میان برخی هم به ادعاهای خود، لباسی از توجیهات به ظاهر دلسوزانه پوشانده، مدعیاند مخالفت آنها با انتشار این اخبار، نه به خاطر موافقتشان با خشونتورزی، بلکه از آن روست که مبادا دستبهدستشدن چنین خبرهایی باعث تضعیف اقتدار معلم و در نهایت اختلال در برنامههای آموزشی و تربیتی مدارس شود! اما برخلاف اینگونه توجیهات و ادعاها باید اذعان کرد «توطئهاندیشی» حقیقت تاسفبرانگیز جوامعی است که اعضایش حاضر به اندیشیدن درباره «نقش» و «مسوولیت» خود در ایجاد و تداوم وضعیت فعلیشان نیستند. در چنین جوامعی تحلیلها و تفسیرهای مبتنی بر تئوری توطئه هواخواهان بسیار دارد. زیرا از یک سو چنین تحلیلهای تقلیل گرایانهای به حدی سهلالهضم و آسانفهمند که شخص را به کلی از رنج تفکر و اندیشهورزی درباره علل و زمینههای بروز مشکلات بینیاز میسازند و از طرفی دیگر با انداختن بار مسوولیتها و گناهان به گردن دیگران، شخص را از احساس گناه ناشی از مسوولیتناپذیری یا ناتوانی میرهانند، چرا که تبلیغ میکنند خود فرد در ایجاد و تداوم وضعیت تقصیر چندانی ندارد و هرآنچه هست دیگرانی هستند که کارها را مختل می کنند؛ پس قاعدتا همان دیگران میبایست شماتت و محکوم شوند. با آنکه نگارنده خود به تاثیر توامان عاملیت و ساختار در ایجاد یا تداوم یک وضعیت باور دارد؛ اما معتقد است تبلیغ آن به عنوان جبری که معلمان در آن قرار میگیرند، به طرز کاملا آشکاری گریز از مسوولیت اخلاقی معلم در مقام «مربی دانشآموزان» است. مدرسه، تنها یک ساختمان یا چهاردیواری مسقفی برای تدریس چند فرمول و تئوری و یا آگاهیهای پراکنده درباره تاریخ، هنر، ادبیات و ... نیست؛ بلکه مدلی است کوچک از جامعه اصلی، که بناست کودکان و نوجوانان ما در آنجا چگونه زیستن و تعامل را برای حضور جامعه بزرگتر بیاموزند. از اینرو همواره باید به یاد داشت برخی از آموزهها و اعمال تآلی فاسدی دارند و همچون دومینو پیامدهای تربیتی گستردهای در پی میآورند که ممکن است اصلا مطلوب مرتکبان و مدافعان آن اعمال نباشد. وقتی معلمی به بهانهها و توجیههایی که به آنها اشاره شد خود را محق میبیند برای کنترل کردن کلاس دست به خشونت و یا تحقیر دانشآموز بزند، به لحاظ اخلاقی، مجاز نیست که بعدها در مواجهه با پیامدهای عملی آن معترض باشد و به عنوان مثال با برخورد فلان ارگان با معترضان و شاکیان مخالفت کند. زیرا خود او پیش از این در ابعادی به مراتب کوچکتر، راه حلی بهتر از خشونت و تحقیر، به دانشآموزان خود نیاموخته بود.
معلمانی که قربانی خشونت میشوند
علی بهشت نیا، کنشگر صنفی – رسانهای هم توضیح میدهد که « سالها است که از مدرسه، همان محیط امن و خانه دوم دانشآموزان خبرهای خوشی نمیشنویم. ایثار، فداکاری، مهر و محبت معلمان در لابهلای اخبار خشونت در مدارس گم میشود. اخبار خشونت در مدارس، آنقدر در فضای مجازی و واقعی دست به دست میشود که خود معلمان نیز قربانی همین خشونت میشوند. آنچه از فحوای اخبار خشنونت در مدارس بر میآید این است که امروز آموزش و پرورش به عنوان تاثیرگذارترین نهاد کشور بیش از پیش نیازمند کالبد شکافی و جامعهشناسی دقیق است. خشونت امروز زنگ خطری برای آینده نظام تعلیم و تربیت است. زنگ خطری که سالهاست نواخته میشود اما گوشی شنوای آن نبوده و نیست. خشونت حاصل یک نابسامانی اجتماعی است که نتیجه آن در مدارس به شکل خشونت میان دانشآموز و دانشآموز، معلم و دانشآموز و برعکس نمایان میشود. بدون شک برای بررسی عوامل خشونت باید به عوامل بیرونی نظام تعلیم و تربیت توجه ویژه کرد. فقر، بیکاری، بیسوادی پدر و مادر، طلاق و اعتیاد، نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی همواره سلامت روان افراد جامعه را تهدید میکند. در این میان نباید از نقش نظام آموزشی به عنوان پدیدهای تاثیرگذار در کل نظام اجتماعی غافل بود. روی سخن ما در این مطلب خشونت معلم نسبت به دانشآموز و یا خشونت دانشآموز نسبت به دانشآموز و معلم نیست؛ خشونت در هر شکلی مشروع و پسندیده نیست. خشونت در مدارس و میان دانشآموزان به غیر از عوامل بیرونی و اصلی، علتهایی درون مدرسهای دارد که از آن جمله میتوان به شکل فیزیکی مدرسه و کلاسها، تراکم بالای دانشآموزان، فاصله طبقاتی میان دانشآموزان، نبود وسایل آموزشی و کمکآموزشی و ورزشی و ضعف قوانین انضباطی اشاره کرد. متاسفانه مدارس ما چهاردیواری محصور با اتاقهایی زاویهدار و تهی از رنگ و شادی هستند. روابط معلم و شاگرد از روی روابط منطقی ماشینی است. دانشآموزان این مدارس در زمانی معین در کلاس درس حاضر، و به دلیل نبود وسایل آموزشی و کمک آموزشی مناسب و شلوغی کلاسها بهرهای از درس نمیبرند؛ در چنین شرایطی ظهور و بروز رفتارهای نامتعارف از جمله خشونت قابل پیشبینی است. در مورد خشونت معلمان نیز باید گفت وقتی نظام آموزشی کشور در حالت بیتعادلی به سر ببرد ظهور پدیده خشونت در بین معلمان، قابل پیشبینی و اندازهگیری خواهد بود. خشونت معلمان نیز عواملی برونسازمانی و درونسازمانی دارد. زمانی که اقتدار نظام آموزشی و معلمان از سوی دانشآموزان، والدین، برخی رسانهها و گروههای ذینفع تهدید میشود و خواست و مطالبات صنفی و حقوقی معلمان در نظام تعلیم تربیت مدام با خشونت سرکوب و نادیده گرفته میشود، انتظار میرود معلمان نیز رفتاری مشابه با دانشآموزان و مجموعه مرتبط با نظام تعلیم و تربیت داشته باشند. با شرایط موجود و شکل و ساختار نظام آموزشی دیریا زود خشونت پنهان در مدارس عریانتر خواهد شد و باید در انتظار تغییر سطح خشونت از خشونت ناخواسته به خشونت آگاهانه بود. برای حل مشکل خشونت باید نگاهی منطقی و کارشناسانه به موضوع داشت و به جای پرداختن صرف به اخبار خشونت از سوی رسانهها مساله خشونت را کالبد شکافی کرد و در حل مساله خشونت معلم را بخشی از راه حل دانست نه بخشی از مساله خشونت.
عدم تربیت صحیح و نابسامانیهای اجتماعی
عبدالجلیل کریمپور، فعال رسانه ای معلمان هم میگوید: «خشونت یکی از آسیبهای جدی اجتماعی است که در آن از زور فیزیکی استفاده میشود و ابزاری برای کنترل اجتماعی نیز به حساب میآید. مدرسه یکی از جایگاههایی است که خشونت در آنجا بین اتفاق می افتد که میتوان گفت این رفتار علل متعددی دارد و عدم توجه به آن میتواند عاملی در بحران وضعیت طبیعی مدرسه به حساب آید. مشکلات خانوادگی به عنوان اولین عامل میتواند در تسریدادن رفتارهای نابهنجار در بیرون از محیط خانه موثر باشد. دانشآموزی که در محیط خانه و یا خارج از آن در محیط جامعه برای کوچکترین رفتاری تنبیه میشود میخواهد این رفتار را در محیطهای اجتماعی که در آن به سر میبرد از خود نشان دهد. دعواهای خانوادگی، اعتیاد، طلاق، استبداد رای، میتواند فرآیند رفتارهای خشن را تسریع بخشد، آن هم در کلاسهایی که به علت جمعیت بالای کلاسی، کنترل در آنها به خوبی انجام نمیگیرد. طبعا آموزش استاندارد همه مولفههای این وضعیت را در نظر میگیرد و دانشآموز از همان اوان تحصیل با رفتارهای اجتماعی، راههای شهروند مطلوبشدن را میآموزد که عدم توفیق در این زمینه، سببساز رفتارهای خشن میشود. با کوچکترین برخوردی، فرد از کوره در میرود و رفتاری غیر منطقی را از خود بروز میدهد. حال اگر این دانشآموز شکستهای متعددی همچون شکست تحصیلی، خانوادگی و .... را نیز تجربه کرده باشد که قوز بالا قوز میشود و حتی این رفتار خشونتآمیز را در مقابل معلمانش نیز نشان میدهد. زورگیری و باجخواهی نیز میتواند شروعی برای یک رفتار خشن باشد. به نظر میرسد، راه جدی مبارزه با رفتارهای خشن، ایجاد یک محیط آرام با در نظرگرفتن استانداردهای مرتبط با آن است که برای موفقیت و برونرفت از این آسیب باید همه فاکتورهای رسیدن به این مهم در نظر گرفت و اجرایی کرد.
حس ناامنی و خشونت در مدرسه
محمد رضاخواه، کنشگر صنفی- رسانهای معلمان: در ابتدا لازم است درباره چرخه خشونت صحبت کنیم. در هر چرخهای از جمله خشونت، محلهایی به عنوان منابع تولیدکننده خشونت بایست وجود داشته باشد و محلهایی که خشونت در آنجا استفاده میشود. یکی از اصلیترین دلایل تولید خشونت احساس ناامنی است. اما مدرسه در کجای چرخه خشونت قرار دارد؟ آیا مدرسه عاملی برای تولید خشونت است و یا محلی است که در آنجا خشونت استفاده میشود. مدرسه در حالت ایدهآل جایی برای تولید خشونت نیست و نمیتوان مدرسه را عاملی بهعنوان تولیدکننده خشونت نام برد. درحقیقت در مدرسه صرفهای متعددی از خشونت استفاده میشود. اگر بپذیریم که معمولا خشونت در مدارس به دلیل بیانضباطی و پاسخ به این بیانضباطی شکل میگیرد، در این حالت سادهترین اتفاق زمانی است که دانشآموزی به درس بیعلاقگی نشان میدهد که در حال حاضر درصد زیادی از دانشآموزان به این مساله مبتلا هستند، بخش زیادی از این بیعلاقگی به نوعی به ناامنی بازار کار و عدم امنیتی که درس خواندن وآموزش در مقابل آینده و حفاظت از او، ناشی میشود. این امر در سطوح پایین به عدم انجام تکالیف، بیانضباطی در کلاس و در نهایت به اخلال در نظم کلاس و مدرسه میرسد. در طرف دیگر معلم در مقابل چنین دانشآموزی احساس نا امنی میکند. دانشآموزی که میتواند عملکرد معلم در انجام وظایف محوله را با اخلال و یا عدم کارآرایی مواجه کند. درکی که دانشآموز از عدم مفید بودن درس خواندن دارد میتواند به راحتی به کل کلاس منتقل و کل کلاس و یا مدرسه را با مشکلی بزرگ مواجه کند. از طرفی در مقابل این حس دانشآموز، معمولا معلم و یا مدرسه ابزاری ندارد. در حقیقت مسایلی که به نوعی باعث ناامنی و ایجاد خشونت در جامعه شدهاند، به مدرسه نیز میرسند و مدرسه از حل آن باز میماند. عدم آموزش دانش آموزان و یا معلمان برای حل اختلاف خود را هم نباید از نظر دور داشت.
بیش از این رنگ آسمان را نتراشیم
عزتاله مهدوی، نویسنده و دبیر فلسفه هم میگوید:«حالا دیگربه نظر میرسد واژه خشونت به هر نیت که باشد و به هر طریقی که خود را بنماید، مذموم شمرده میشود. گویی «فرزندان ناهموار» را دیگر نمیتوان «ضرب بیمحابا زدی» و وجدان ناخرسند اولیا را به تذهیب «جور استاد به ز مهر پدر» دعوت به تمکین به جهت استلزامات تربیت کرد. اما این فعلیت مشئومِ منتشر، نصیحتِ «بیش ازاین رنگ آسمان متراش» را هیچوقت جدی نگرفته است. داستایفسکی در جایی مینویسد:اما سیم وتازیانه همیشه با ماست و نمیشود آنها را از ما ستاند.الان شلاق نمیزنند. شاید شیوهها انسانیتر است،یا قوانین وضع شدهاند اما به راهی دیگر جبرانش میکنند». چه بسا «تاگور» در بطن جامعه هند که با رهبری خشونت پرهیز و مشفقانه گاندی با دشمن غدار در کشاکش بود حق داشت که با نگرانی بگوید:«شاید ما بتوانیم با اسلحه کشنده ای حکومت غول مانند بیگانه را شکار کنیم ولی هر لحظه با تغییر رنگ و قیافه، خود ما را عاجز و متحیر میسازد.» و کافی است که تامل کنیم در«فروشنده» که«فرهادی» لایههای خشونت متمدنانه را در قشر متوسط جامعه جستجو میکند. آیا اهریمن خشونت قابلیت تطابق با جامعه مدنی را پیدا کرده و صورتی نو در مجادلات و مناسبات و حتی زیر پوستیترین روابط اجتماعی یافته است؟ آیا میتوان بر فهرست «کانت» که برای مفاسد به طور کلی سه عامل شرارت،دنائت و محدودیت فکر را مطرح میکرد تغییر ذائقه زیباشناسانه و کمبود تربیت احساسات را افزود؟
شهرام جمالی کنشگر صنفی- رسانه ای استان البرز نیز می گوید: دلایل فردی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی در بروز خشونت و رفتارهای کنترل نشده در مدارس چه از سوی دانش آموزان و چه از سوی سایر عوامل آموزشی در مدرسه آنقدر زیادند که حتا فقط ذکر نام آنها مستلزم ارائه یک لیست طولانی از این عوامل درونی و بیرونی است که گاه تجمیع و برآیند آنها منجر به ناتوانی فرد در کنترل خود و بروز خشونت می شود.
از سویی دیگر به نظر میرسد که فرآیند آموزش های تربیتی در ساحت های خانواده، مدرسه، رسانه ها و ... نه تنها با یک وحدت رویه انجام نمیگیرد بلکه در مواردی در تناقض و حتا تضاد با یکدیگر شکل گرفته و عمل می کنند و به این ترتیب واکنش برخی دانش آموزان به اینگونه تضادها و تناقضات ممکن است به شکل نوعی خشونت های کلامی و یا حتا جسمانی بروز پیدا کند. هرچند این موضوع قاعدتاً و به دلیل مشکلات ناشی از اختلافات طبقاتی و تفاوت های فرهنگی، در سطح خانواده ها پررنگ تر و ملموس تر است و بدیهی است که در نظام آموزشی رسمی و متمرکز مدارس، چنین تعارضات و دوگانگی هایی کمتر به چشم می آید. این دونگانگی و تعارض گاهی تا آنجا پیش می رود که برخی از خانوادهها که در اکثر موارد تنبیه بدنی را اولین و تنها چاره جهت تربیت بچههای خود می دانند، کوچکترین فشار و تنبیه از جانب مدرسه را حتی به صورت خیلی جزئی مثل چند صفحه جریمه و یا محرومیت موقت از کلاس درس یا مدرسه و… بر نمیتابند و ضمن حمایت جانبدارانه و تمام قد از فرزند خود، کل شیوههای تربیتی به کار گرفته شده از جانب معلم و مدیریت مدرسه را زیر سوال می برند. البته این حمایت جانبدارانه هم شاید بیشتر ناشی از نوعی حس تملک والدین به فرزند شان باشد که بکارگیری برخی شیوه های سختگیرانه تربیتی را صرفاً محدود به خودشان به عنوان «صاحب و مالک فرزند» می دانند. اما نتیجه طبیعی چنین رویکردی اینست که دانش آموز محیط مدرسه را مکانی برای تخلیه هیجانات و بروز رفتارهایی می بیند که در خانواده از آنها منع می شود و ضمن اینکه ممکن است به دلیل ارتباط عینی و تأثیر پذیری از گروه همسالان در محیط مدرسه امکان تخلیه چنین هیجاناتی به شکل رفتارهای مخاطره آمیز بیشتر شود.
برگزاری مستمر کارگاههای آموزش خانواده با بهره گیری از متخصصان تربیتی و با یک معیار استاندارد آموزشی در مدارس شاید بتواند ضمن درگیر کردن و مشارکت بیشتر خانواده ها در امر تربیت فرزندان خود، الگوهای شخصیت دهی و کنترلی مناسب و استانداردی را در اختیار خانواده ها قرار داده و البته به شرط بکارگیری این روشها از سوی خانواده ها بتوان تا حد زیادی بر این مشکلات فائق آمد.
Narges.malekzadeh@yahoo.com
http://hamdelidaily.ir/?newsid=27765