سال نو میلادی بر همه شاد و خجسته باد. با آرزوی سالی پر از شادی و تندرستی و صلح و عشق به ویژه برای دانش آموز و همکاران خوب مسیحی ام در دبیرستان فیروز بهرام.
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 11 دیماه 95
دو، سه سالی در دبیرستانهای گوناگون همکار بودیم؛ اما پس از آنکه از فشار هزینههای زندگیِ تهران به پرند گریخت، کمتر یکدیگر را میدیدیم. هفته پیش دیدمش؛ با آرامش همیشگیاش در آغوشم کشید. از زندگی و بچهها و کارش پرسیدم. لابهلای گفتوگوها و با شوخطبعیِ ویژهاش گفت من که دیگر معلم نیستم! با خنده پرسیدم چه طور؟ گفت چند ماهی میشود که نقاش ساختمان شدهام! چند خانه را نیز رنگ کردهام و تا اندازهای هم خوب بوده است؛ چه از نظر حرفهای و چه از نظر درآمدی! گفتم واقعاً رفتهای در این کار؟ چگونه؟ مگر از پیش با این پیشه آشنا بودهای؟ پاسخ داد که نه! در پرند خانههای زیادی ساخته شدهاند و به نقاشی نیاز دارند. فشار زندگی و بزرگشدن بچهها جان و روان را میآزرد. دستمزد آموزشوپرورش هم که... روزی خودم را جمعوجور کردم و با کمی شرمندگی به یک گروه نقاش گفتم: شاگرد رایگان نمیخواهید؟ با شگفتی پرسیدند شما؟ با این سن و سال!؟ گفتم کارکردن و نیاز مالی که سنوسال نمیشناسد. پرسیدند چه کارهای؟ گفتم دبیر. شگفتزده گفتند مگر شما هم نیاز مالی دارید؟ با خنده تلخی توضیح دادم. با کمی چانهزنی، استاد نقاش پذیرفت. اما تا واپسین روزهای دوره کارآموزی و شاگردی هر بار از من کاری میخواست، عذرخواهی میکرد و ببخشید آقا معلم درخواستهایش را همراهی میکرد! اما اکنون مستقل کار میکنم و... داستانش هر چه پیش میرفت، آشفتهتر میشدم. همکارانی که سخنانش را میشنیدند با واژهها و جملههایی مانند: آفرین و دمت گرم و خودت رو نجات دادی و دست ما را هم بگیر و... همراهیاش میکردند. شور و شوق همکاران را که دید، گوشی همراهش را درآورد و عکسی با لباسی بهشدت آغشته به رنگهای گوناگون نشانمان داد و گفت این هم «دبیرِ شیمیِ نقاش» پشیمان از سالها درس خواندن و ٢٥سال کار آموزشی، به چاپرساندن چندین کتاب و سالها معلمی کنکور و دبیرستانهای سطح بالا و... بغض گلویم را بهشدت میفشرد. نهتنها برای او بلکه هم برای او و هم برای خودم و هم برای معلمان و هم برای دانشآموزان و هم برای آموزش و هم برای معلمی! ناخودآگاه یاد روزهایی افتادم که با تلاش و انگیزه در کلاس کار میکرد و یاداشت برمیداشت و کتاب مینوشت و از این آموزشگاه به آن دبیرستان و از این انتشاراتی به آن موسسه کنکور میرفت و انگیزهمندانه میکوشید برای زمینهسازی کار آموزشیاش و... اما اکنون نقاشی ساختمان و شلوار و پیراهنِ پوشیده از رنگ و شانه و کتفِ دردآلود و فرزندانی که درست نمیدانند پدرشان نقاش است یا دبیر!... روزهای بدی است! روزهای شنیدن واژه گورخواب و دیدن عکسهایشان است و حقوقهای نجومی و کودکان کاری که با کولهپشتیِ مدرسه دستهایشان را در حرارت اگزوزها گرم میکنند، کار در کنار معلمانی که بیش از آنکه معلم باشند، پادوی املاکیاند و راننده آژانس و سرویس دانشآموزان خویش و فروشنده مغازههای گوناگون و در بهترین حالت مورد بهرهکشی مدرسههای دولتی و غیردولتی و آموزشگاههای علمی و... روزگار غریبی است.... آیا این معلمان میتوانند کار آموزشی هم انجام دهند؟ اگر آری، تا چه اندازه کارآمد؟ با خودم میگویم با همه فشارها تلاش میکنم معلم بمانم. در این اندیشهها سرگردانم که پسرم میپرسد با این وضع مالی تا کی باید با شندرغاز حقوق معلمی شما سر کنیم؟... بوتیکی فروشنده میخواهد. دستمزدش هم، ای بدک نیست! با سکوتی آلوده به شرم و درد و تردید به چشمانش خیره میمانم و....
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/86762/دبیرِ-نقاش-یا-نقاشِ-دبیر!-
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شرق، 7 دیماه 95
یکی دو ماهی می شود که وزیر آموزش و پرورش از مجلس رای اعتماد گرفته است. دانش آشتیانی در شرایطی وزیر شد که فرهنگیان هیچ شناختی از او نداشتند و پیشینه او در آموزش و پرورش نزدیک صفر بود. دلزدگی افراطی و احساسی از وزیر پیشین، عدم شناخت فرهنگیان از وزیر تازه و پشتیبانی چهره های خوشنام آموزش و پرورش از او و البته تلاش های یکی دو هفته ای خودش در فضا سازی مورد نیاز میان فرهنگیان به رای اعتمادش کمک شایانی کرد. تلاش ها برای نشان دادن چهره ای دلسوز و پر انرژی و انگیزه مند از دانش آشتیانی سبب شد که فرهنگیان محتاطانه با آمدنش برخورد کنند و در میان شان امیدهایی برای دگرگونی در نهاد آموزش پدیدار شود. اما این امیدها با ارائه بودجه سال 96 به مجلس و آشکار شدن بودجه آموزشی کشور دیری نپایید و همچنان فرهنگیان همانند چندین دهه گذشته با امیدی کم توان تر و بیمی ریشه دارتر به آینده می نگرند.
اما وزیر به آسانی می تواند از مسئولیت کمبود بودجه 96 شانه خالی کند و کمبود آن را به تیم پیشین حواله دهد و البته درست هم هست. اما نکته ای که نمی توان بر آن چشم پوشید بی توجهی دولت در این زمینه است. گمانی نیست که نه وزیر پیشین و نه وزیر کنونی و نه هیچ وزیر دیگری خواهان کمبود بودجه در وزارتخانه اش نیست و برای افزایش آن تلاش می کند. اما این تلاش وابسته به دو چیز است. یکی برخورد دولت با چنین تلاش هایی و دوم توان وزیر و تیم همراهش در پیشبرد خواسته ها و بُرش و نفوذ آنها در دولت. شوربختانه دولت با دانستن همه گرفتاری های آموزش و پرورش و همچنین آگاهی رییس جمهور به این گرفتاری ها– که آن را می توان در سخنان انتخاباتی اش دید- با وزیر پیشین همراهی نکرد و با بی توجهی به دشواری های ساختاری و مالی آموزش و پرورش، تیم پیشین را زیر فشار تنها گذاشت! این رفتار سبب شد که فرهنگیان و جامعه همه گرفتاری های آموزش و پرورش را از چشم وزیر و تیم همراهش ببیند. گمانی نیست که افزون بر دست گذاشتن بر ضعف های تیم پیشین نباید از سهم دولت و رییس جمهور در گرفتاری های امروز آموزش و پرورش چشم پوشید. اما امروز وزیر دلخواه رییس جمهور و دولت سکاندار آموزش و پرورش شده است آن هم در زمانی که بودجه از دست دولت بیرون رفته و به مجلس رسیده است و وزیر تازه در کمبودهای فزاینده آن بی تقصیر. اما بی گمان بخشی از تغییرات در بودجه در زمان بررسی و تصویب آن در مجلس رخ می دهد. دانش آشتیانی، تیم همراهش و البته پشتیبانانش اگر بخواهند! می توانند در یک روند هماهنگ و اثربخش در نشست های کمیسیون آموزش شرکت کرده و با گفت و گو با نمایندگان عضو این کمیسیون تلاش کنند تا سهم آموزش و پرورش در بودجه 96 را افزایش دهند. تجربه سال های گذشته نشان می دهد که حضور کنشگرانه وزیران و تیم های کارشناسی وزارتخانه در این مرحله توانسته است تغییرات خوبی در بودجه پدید آورد و آن را واقعی تر کند. از این رو انتظار این است که دانش آشتیانی در این مرحل نیز مانند دوران گرفتن رای اعتمادش تلاشگر، انگیزه مند و پر انرژی به دنبال بودجه درخورتر برای سیزده و نیم میلیون دانش آموز و یک میلیون فرهنگی باشد تا کاستی و کم توجهی دولت در این زمینه اندکی جبران شود. در همین راستا از نمایندگان کمیسیون آموزش نیز انتظار این است که نگاه سیاسی به آموزش و پرورش را در زمان بررسی بودجه کنار بگذارند و در رویکردی کارشناسانه و دلسوزانه به گرفتاری های پر شمارِ مهمترین نهاد توسعه ای در دوران نوین بپردازند و تلاش کنند افزون بر تصویب بودجه ای درخور، پایش بر نهاد آموزش را با عینک کارشناسی ببینند نه سیاسی و جناحی. به هر روی اکنون بودجه در مجلس است. امید است که برونداد بودجه برای آموزش و پرورش بهتر از چیزی باشد که دولت ارائه داده است.
http://www.sharghdaily.ir/News/110999/بودجه-آموزشی--و--وزیر-تازه
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 4 دیماه 95
شانزده، هفده تن از کنشگران صنفی- بیشتر مرد و کمتر زن - در نشست هفتگی یکی از نهادهای مدنی معلمان نشسته بودند و درباره برگزیدن عضوی برای یکی از پستهای این نهاد گفتوگو میکردند. دو تن نامزد آن پست بودند. یکی مرد بود و نامدار، پیشکسوت و شناختهشده در گستره صنف و رسانه و دیگری زنی تازهوارد، توانمند، آگاه و پرتلاش. چند تن از حاضران در تأیید هریک از نامزدها سخن گفتند. من نیز اجازه خواستم و گفتم: «بیش از ۶۰درصد از نیروهای آموزش و پرورش خانم هستند. خانممعلمها گرچه گرفتاریهای کلی و مشترکی با آقامعلمها دارند، اما بیگمان دشواریهای ویژهای را نیز از زاویه جنسیتیشان دارا هستند. ما بهعنوان یک نهاد مدنی فرهنگیان افزون بر کوشش برای آگاهی یافتن از اینگونه دشواریها، باید تلاش کنیم تا صدای خانممعلمها در آموزش و پرورش و جامعه بیش از گذشته شنیده شود، آن هم از جایگاه ویژه جنسیتی و زن بودنشان. جامعه آموزشی ما مانند بسیاری از گسترههای دیگر مردسالار است و ما بهعنوان یکی از شناختهشدهترین نهادهای مدنی فرهنگیان وظیفه داریم که در معتدل کردن این ساختار بکوشیم. با توجه به ستمهای تاریخی و ریشهدار نسبت به زنان، توانبخشی به حضور آنان میتواند از نخستین اولویتهای هر نهاد مدنی، اجتماعی، فرهنگی و حتی حکومتی باشد. انتخاب ما از سویی نشاندهنده تصمیم جدی تشکلمان برای پیگیری خواستههای بیش از نیمی از معلمان است و از دیگرسو نشانهای از پیشرو بودن تلاشهای صنفیمان در یکی از مهمترین جنبشهای اجتماعی روز جهان. افزون بر اینکه خانمهای عضو این تشکل میتوانند نمایندگان شایستهای برای خانممعلمهای سراسر کشور باشند و مایه امید برای آنان و...» با این رویکرد خواهش کردم که دوستان عضو به آن خانم رأی دهند. زمان خواندن رأیها شگفتزده از اینکه هم آنهایی که رأیآوری زنان را از اصول خویش میدانستند و برای این اصل تا رگ گردن پیش میرفتند، به نامزد زن رأی ندادند و هم خانمهای حاضر در نشست! اگر از بخش نخست که اولویتها و اصولشان در تغییر مدام است بگذریم، بیگمان رأی ندادن خانمها به یکدیگر بسی دردآور بود! گرچه نقش مردان در نادیده گرفتن زنان در گستره عمومی و در درازای تاریخ چشمپوشیدنی نیست اما پرسش اندیشهسوز این است که این برکنار ماندن، جنس دوم بودن و حذف از جامعه یا کمرنگ بودن در گستره عمومی و... تا چه اندازه پیامد دیدگاهها و رفتارهای خودِ خانمهاست؟ برخورد و گاه رویارویی حقوق و منافع زنانه و مردانه سبب شده است که در بسیاری از جاها و جایگاهها مردان یا نگاههای مردانه یکهتاز میدان باشند و البته بسیاری از مردان به سختی از این جایگاه سنتی پاسداری میکنند. بنابراین زنها نباید برای گسترش نقششان در جامعه چشم امید چندانی به مردان داشته باشند. میماند همیاری و همکاری خانمها با یکدیگر. شوربختانه بیتجربگی خانمها و البته آقایان در زمینه کارهای جمعی و مدنی، بخشی از ویژگیهای ذاتی زنان، حساسیتهای روحی و عاطفی زنانه و مادرانه که به جای خویش بسیار نیکو و ارزشمندند و... سبب شده است که در ورود به گستره اجتماعی، خودِ زنان در ایجاد و بلندتر کردن دستاندازهای سنتی و اجتماعی موثر باشند و حتی مشارکت کنند! خوشبختانه با گذشت زمان، زنان بیشتر به حقوق نوین خویش آشنا میشوند و امروز جنبش جهانی زنان به تندی رو به پیش و پیشرفت است. نشانههای روشنی از این پیشرفت را در جامعه خودمان نیز میبینیم.با این حال امید که همهمان بهویژه زنان بیش از پیش نشانهها را دریابند و برای گسترششان تلاش، همکاری و همیاری کنند.
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/86020/-زنان،-نهادهای-مدنی-و-گستره-عمومی