خوانش اندیشه‌های میرهادی راهگشای آموزش



محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 27 آبانماه 95
 
بیشترشان خانم‌هایی با میانگین سنی بالای 50 سال بودند. جامه‌های مشکی بر تن و گریه‌کنان می‌آمدند و می‌ایستادند جلوی جایگاه. به آرامی شمارِ افراد بیشتر می‌شد و فشردگی آنان افزون‌تر. خانمی پشت بلندگو ایستاد و با صدایی لرزان و بغض کرده و پس از خواندن متنی شعرگونه، از همه خواست یک صدا بگویند «بدرود توران- بدرود ای دختر ایران». همه خواندند و گریستند. مسجد جامعی از اعضای فرهنگ‌دوستِ شورای شهر تهران- نه باعنوان‌اش- که به خاطر جایگاه بلند «توران میرهادی» آمد و از مهربانی و انسان‌دوستی و پاکی کودکانه و تلاش‌های 60ساله و کوشش‌های نوآورانه در مدرسه‌های فرهاد و شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و .... سخن گفت و او را ستود. پس از مسجد جامعی، خانم انصاری، یارِ دیرینه توران آمد و کمی درد دل کرد؛ از این که قدرِ توران و توران‌ها را نمی‌دانیم. نالید از این که مهم‌ترین کتاب از سه گانه مدرسه‌های فرهاد، که چکیده تجربه‌های ارزنده میرهادی‌ست در گستره آموزش، همچنان کم خواننده‌ترین کتاب اوست. گلایه کرد بر این‌که در کشور نه آموزش و پرورش جایگاهی دارد، نه پژوهشگران و پژوهش‌های سرزمینی، نه تجربه‌های آموزشی در میان مردم و دست‌اندرکاران خریدار دارد. شکوه کرد از این‌که از سر ناآگاهی چندین کتاب از تجربه‌های آموزشی کشورهای دیگر ترجمه شده است، اما تلاش‌ها و تجربه‌های میدانیِ میرهادی و دستاوردهای 60ساله‌اش به چشم نمی‌آید. نالید از این که میرهادی برای به پایان رساندن فرهنگنامه کودکان و نوجوانان نیاز به جای بیشتر داشت و دارد، اما چندان گوش شنوایی برای نیازی به این مهمی یافت نمی‌شود. و بر سر جنازه توران‌اش نالید و برای واپسین بار با او سخن به مهر گفت و گریست. در پایان نیز آقای دعایی که همواره پای ثابت این گونه مراسم‌هاست، بر میرهادی نماز گذارد و تن بی‌جانش و سرشارِ از جانش، روی دست‌ها با زمزمه«ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود، رنج دوران برده‌ایم، رنج دوران برده‌ایم/ ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دل‌ها خورده‌ایم، خون دل‌ها خورده‌ایم» به سوی آرامگاه همیشگی‌اش
 برده شد.
این چند روز که گفت و گوها و یادداشت‌هایی درباره توران میرهادی در فضای رسانه‌ای گسترش پیدا کرد، توانستم بیشتر درباره‌اش بخوانم و بیش از گذشته او را بشناسم. گرچه بی‌گمان چیزهای زیادی از او مانده تا بدانیم و بخوانیم. به ویژه سه گانه‌اش درباره تجربه عملی و اندیشه‌ورزانه‌اش در راه‌اندازی و اداره مجتمع‌های آموزشی فرهاد. اما با مرور سطحی بر زندگی میرهادی به نکات ارزشمند و شگفت‌آوری در زمینه آموزش برمی‌خوریم که نشان از هوش سرشار و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر و آگاهی‌های ژرف آموزشی و آشنایی با بزرگ‌ترین نظریه پردازان و اندیشه‌وران آموزش جهان دارد. با خواندن گوشه‌ای از کوشش‌های او در مدرسه فرهاد درمی‌یابیم که میرهادی دهه‌ها پیش از آن که کشورهای پیشرو در آموزشِ نوین به محوریت آموزش در پرورش اخلاقی، شخصیتی، شهروندی، توانمندسازی هوش فردی (IQ) و هوش اجتماعی (EQ)، شناخت آسیب‌های برآمده از رقابت در آموزش و جلوگیری از پدیدار شدن آن در فرآیندِ یادگیری- یاددهی و ... پی ببرند، نه تنها پی برده بود که آن‌ها را به کار می‌بست و تجربه می‌کرد و نتیجه می‌گرفت. میرهادی بر این باور بود که رقابتِ آموزشی نوآموزان و مسابقه یادگیری، بزرگ‌ترین گرفتاری آموزش است و تقویت آن در فرآیند آموزش، زمینه دشمنی، حسادت، ناشادی، چشم و هم چشمی و .... در آخر گریزِ دانش‌آموزان از فرآیندِ یادگیری و یاددهی را فراهم می‌کند. او آموزش با محوریت همکاری، همیاری و همدلیِ دانش آموزان را کامیاب‌ترین شیوه آموزش می‌دانست و بر آن تاکید می‌کرد. میرهادی در حالی پیش‌قراول آموزش‌های نوین در کشور بود، که هنوز بسیاری از کشورها همچنان روش‌های سنتی، رقابت محور و رفتارگرایانه را به کار می‌بردند و در چرخه آسیب‌های آن سر در گم
بودند.
اما شاید مهم‌ترین ویژگی تلاش‌های میرهادی بومی‌سازی آموخته‌هایش بود. کار او کپی‌برداری و اجرای آن در مدرسه‌های فرهاد نبود. او آموزش‌های نوین خویش را بر گُرده شاخص‌های فرهنگی- اجتماعی سرزمینی گذاشته بود و در این راه یکی از کامیاب‌ترین و کمیاب‌ترین ساختار آموزشی در واحد مدرسه را بنا نهاده بود. بی‌گمان خوانش میرهادی و به کارگیری تجربه‌هایش می‌تواند راهگشای آموزشِ به بن‌بست رسیده ما باشد. پس باید آموزه‌ها و تجربه‌هایش را خواند و از آن‌ها درس گرفت.

http://hamdelidaily.ir/?newsid=22303

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد