محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 14 مهرماه 95
5 اکتبر برابر 13 یا 14 مهر، روز تصویبِ سفارش نامه پیشنهادی یونسکو و سازمان جهانی کار درباره جایگاه معلم و نکوداشت نقش او به عنوان محوریترین پایه آموزش در سال 1966 در شهر ژنو است که هر سال به عنوان روز جهانی معلم در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته میشود. هر سال در این روز سازمانهای جهانی و از آن میان یونسکو و آموزشِ جهانی (ei) پیام و بیانیه میدهند و دولتها را به توجه شایستهتر به نقش آموزگاران در آموزش توجه میدهند. پیام امسال روز جهانی آموزگار «ارج نهادن به آموزگاران ، بهبود جایگاهشان» است و در این زمینه یونسکو بیانیهای نیز منتشر کرده است.
اما در نخستین سفر رئیس جمهور روحانی به نیویورک برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، شانزده نهاد مدنی فعال در گستره آموزش بیانیهای نوشته و به دست سران کشورهای جهان رساندند. این بیانیه که ده بند داشت و با عنوان «حق برخورداری انسان از آموزش و پرورش در برنامه ی توسعه پس از 2015 » منتشر شد، به حق برخورداری از آموزش برای همه انسانها تاکید شده بود. در بند هفتم این بیانیه که با عنوان «معلمان در کانون آموزش و پرورش کیفی اند» آغاز می شود درباره نقش و جایگاه معلم در آموزش میخوانیم: «برنامه توسعه جهانی برای آموزش و پرورش باید معلمان را در کانون تلاشها برای دستیابی به کیفیت آموزشی قرار دهد. این کار، اولویت دادن به تربیت معلم و پرورش حرفهای آنان در همه سطوح آموزش - مانند آموزش و سوادآموزی بزرگسالان، کاهش شمار دانشآموزان کلاس، فراهم نمودن منابع یاددهی- یادگیری، و بهبود دست مزدها و شرایط عمومی کار را شامل میشود. حقوق معلمان هم به عنوان یک اصل و هم به عنوان شرطی برای برآوردن حق برخورداری از آموزش فراگیرِ انسان باید تحقق یابد. به معلمان باید در همه سطوح آموزش بهعنوان حرفه ایهای با کیفیت و برخوردار از دانشِ تخصصی و خود- رهبر نگریسته شود و به ایشان آزادی آکادمیک داده شود. معلمان را باید کنشگرانه با نقشی پیشرو در فرایندِ معناسازیِ با کیفیت آموزشی، در گیر گفتوگو، تصمیمگیری و سیاستگذاریها کرد. به عنوان آخرین و نه کم ارزشترین(راهکار)، ارزشیابی معلم باید در فضایی سازنده و یادگیری- محور و با دخالت موثر آنها، انجام پذیرد. هرگز نباید ارزشیابی معلم با ارزیابی عملکردِ آموزشی دانش آموزنشان، برای تنبیه یا پاداش معلمان و با معیار قرار دادن پول بیشتر یا شکلهای دیگر امتیاز، مورد استفاده قرار گیرد. این کار رقابت بازیگران آموزشی- که باید همکار و همیار هم باشند- را تحریک میکند.»
اما در کشور ما تا چه اندازه به سفارشهای این بیانیه و بیانیههایی از این دست، گوش داده شده و یا میشود؟ همچنان که میدانیم سالهاست که فرهنگیان از کمی دستمزد و فاصله آزار دهند آن با خط فقر مینالند و معترضاند و به دنبال حق واقعی خویش در این زمینهاند. بی گمان ناخرسندی از دستمزدها و شرایط کار، سر راست بر حق برخورداری دانشآموزان از آموزش، کارگر افتاده و از این رو نمی توان چشم بهراه آموزشی کیفی برای آیندهسازان این مرز و بوم بود.
از دیگر سو هیچگاه در کشور به آموزگاران بهعنوان «حرفه ایهای با کیفیت» نگریسته نشده و حتی در این راستا گامی برداشته نشده است. آموزگاران در ایران اجرا کننده بی کم و کاست سیاستهای آموزشی کسانی هستند که کمترین تجربههای حسی با دانشآموزان – دست کم با گوناگونی فضای آموزشی- جغرافیایی کشور- را دارند و از این رو با دشواریهای راستین چنین حرفهای ناآشنا هستند. مهمترین ناخرسندی فرهنگیان در ایران دیدهنشدن جایگاه ایشان در توسعه، و بیتوجهی به نقش آنان در آموزش است!
اما دشواری دیگر حرفه آموزگاری در کشور رویکرد سنتی به ارزشیابی حرفهای اوست- بر خلاف سفارش نامه بالا و حتی ساختارهای آموزشی پیشرویی مانند فنلاند و کشورهای اسکاندیناوی و ...! بیگمان یافتههای نوین در زمینه آموزش شناسی، این حرفه و فضای حاکم بر آموزش را فضایی رفاقتی، همدلانه، همیاری محور و همکاری برای رسیدن به هدفهای آموزشی مشترک میداند. شوربختانه ساختار ارزشیابی تازه با عنوان طرح «رتبه بندی» و تاکید بر اجرای آن، فضای آموزش را مانند گذشته «رقابت محور» و ناکارآمد خواهد کرد. گرچه در اجرای گام نخست آن، دستاندرکاران آموزشی دولت یازدهم با گذشتن از برخی بندهای رقابتی، در اجرای آن تنها رویکرد افزایش دستمزد اعمال شد و اندکی توانست رضایت فرهنگیان را با خود داشته باشد. اما باید این رویکرد در گام دوم نیز ادامه یابد و امید است گام دوم نیز با همین رویکرد به دنبال پر کردن شکاف ناتوانیهای اقتصادی معلمان باشد. به هر روی امید است که نکوداشت مقام آموزگار در روز جهانی او با توجهِ بیشتر به نقش و جایگاه او در آموزش همراه شود. بیگمان رسیدن به آموزش کیفی بدون توجه به آموزگاران ناممکن خواهد بود. http://hamdelidaily.ir/?newsid=19839
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 14 مهر ماه 95
«آموزگاران نه تنها بنیاد حق برخورداری از آموزشوپرورش بلکه کلید دستیابی به هدفهای بیان شده تازه هم هستند. نقشه راه این برنامه تازه: «آموزش و پرورش 2030 چارچوبی برای عمل» این حقیقت را برجسته میکند که آموزگاران در آموزشوپرورش عادلانه و کیفی، نقشی بنیادین دارند، پس به معنای دقیق کلمه باید «در چارچوب سامانههای آموزشی که به خوبی تامین مالی شدهاند و کارآمد و ثمربخش مدیریت میشوند به اندازه کافی آموزش ببینند، استخدام شوند، دستمزد بگیرند و تشویق و پشتیبانی شوند.» اما برای دستیابی به این هدف، نه تنها افزایش چشمگیر تدارک آموزگاران آموزش دیده، ضروری است بلکه انگیزه بخشیدن به آنان با ارج نهادن به کارشان، بایسته است. تا سال 2030 و در سطح جهان، سه میلیون و 200 هزار آموزگار بیشتر برای دستیابی به آموزش ابتدایی و پنج میلیون و یک صد هزار آموزگار دیگر برای متوسطه اول مورد نیاز است.»
متن بالا بخشی از پیام یونسکو به فراخور روز جهانی آموزگار یعنی پنجم اکتبر برابر 14 مهرماه است. شعار روز جهانی آموزگار امسال «ارج نهادن به آموزگاران، بهبود جایگاهشان» است که در آن تاکید میشود، احترام به آموزگاران به بهبود جایگاهشان خواهد انجامید. اما شرایط کنونی حرفهای- آموزشی آموزگاری در ایران بیگمان به بهبود جایگاه آنان نمیانجامد. بلکه ریشههای این ناکامی آنقدر زیاد است که در ادامه به برخی از مهمترینهای آنان از دیدگاه نگارنده اشاره خواهد شد. 1- نخستین دستانداز در بهبود جایگاه آموزگاران در کشور برکنار بودن آنان از سیاستگذاریهای آموزشی و به ویژه بیتوجه به دیدگاههای حرفهای آنان در آموزش است. امروزه آموزگاران کمترین سهم در سیاستگذاریهای کلان و تصمیمسازی آموزشی کشور را دارند. این سهم کم تا آنجاست که معلم حتی در کلاس و روش آموزشیاش نیز دست و پا بسته و وادار به اجرای سیاستهای مدیران کلان تا مدیر و معاون مدرسه است.
2- دومین سد در برابر بهبود جایگاه آموزگاران، شکاف فراخ دستمزدهای آنان با میانگین خط فقر کشوری است. اکنون خط فقر در کشور برای یک خانواده چهار نفره- به ویژه در کلانشهرها و شهرهای متوسط- چیزی نزدیک به 5/3 میلیون تومان است که با میانگین دریافتی فرهنگیان یعنی کمتر از دو میلیون تومان بسیار فاصله دارد. اما آزاردهندهتر اینکه بخش زیادی از حقوقبگیران دولت گرچه دریافتیهایی نزدیک به فرهنگیان دارند اما مزایایی دارند که گاه بیش از حقوقشان است. برای نمونه کمک هزینههایی مانند مسکن، هزینه آمدوشد، بنهای خرید، بهرهگیری از فضاهای تفریحی و ورزشی رایگان یا با کمترین بها، پاداشهای گاه و بیگاه و به فراخور روزهای آیینی و ملی و... که در شعارهای اعتراضی فرهنگیان همواره خود را به شکل گلایه از «فرق» نشان میدهد. ناگفته نماند که کمبود بوجه آموزشی یا مدیریت نامناسب منابع سبب شده است که پرداخت حقالزحمههای کلاسهای حقالتدریس- که میتواند کمی از بار دشواریهای اقتصادی فرهنگیان بکاهد- گاه از چند ماه تا بیش از یک سال عقب میافتد. در همین زمینه حقالزحمههای باقیمانده از سال گذشته آموزشی با گذشت هفت ماه هنوز پرداخت نشده است.
3- دستانداز سوم شاید سیاستهای آموزشی دولتهای گوناگون باشد. خصوصیسازی و به دنبال آن برونسپاری و کاهش نیرو در آموزشوپرورش آنچنان جدی است که در برنامه پنج ساله ششم- بهعنوان محوریترین برنامههای راهبردی کشور- خود را تنها در یک بند و آن هم مربوط به اقتصاد آموزشوپرورش بازتاب داده است. این برخورد بیگمان خبر از فاصله گرفتن رییسجمهور روحانی از برنامهها و شعارهای دوران انتخاب شان دارد! از دیگر سو برای کسانی که تجربه آموزش در کلاس را از سر گذراندهاند، نیک آشکار است که کاهش نیرو افزون بر کاهش کیفیت آموزشی در کلاس، سرچشمه ی بسیاری از چالشهای میان دانشآموزان، آموزگاران و دیگر محورهای آموزش بوده و ریشه بسیاری از خبرهای ناگوار خشونت در مدارس است و بر افت شدید جایگاه آموزگاران به عنوان یکی از محوریترین عاملهای آموزش کارگر است. در این زمینه در سه سال گذشته نزدیک 120 هزار تن از فرهنگیان بازنشسته شدهاند که تنها 35 هزار تن جای آنان را گرفتهاند!
نگاه کارخانهای و کالایی به آموزش و ساختار نمرهمدار و نتیجهگرا به آن سبب شده است که آموزش به شدت با هدفهای آموزشی نوین فاصله داشته باشد. این دیدگاه فشار چندین برابری بر آموزگار و به دنبال آن دانشآموز وارد کرده و به ویژه معلمانی که به دنبال روشهای نوین آموزشی هستند را به لحاظ حرفهای میآزار و جایگاه آموزشی شان را فرو میکاهد. از این زاویه است که میتوان رتبهبندی آموزگاران با رویکردی رقابتی را به نقد کشید و آن را در راستای نگاه کارخانهای به آموزش در سیاستهای فرادستان دولتی و آموزشی ارزیابی کرد.
http://www.jahanesanat.ir/67068-جایگاه-معلمان-در-روز-جهانی-آموزگار.html
محمدرضا نیک نژاد، تارنمای فانوس، 12 مهرماه 95
پاگرفتن ساختاری که کارکرد ویژه اش آموزش کودکان، نوجونان و جوانان است، آغازی بر دوره ی نوینی از آموزش در جهان بود. به دلیل نقش آموزگار در این ساختار نوین، گرامیداشت او و جایگاهش، به شکل بایسته ای خودنمایی می کرد.
در کشورهای گوناگون گرامیداشت معلم به روش ها و در زمان های گوناگون برگزار می گردد. اما نخستین گام های جهانی شدن این روز، در سال1944 به وسیله آموزگاری در آمریکا به نام خانم "متی ویت" برداشته شد. وی در پی آن بود که دولتمردان را راضی کند، روزی را به عنوان روز معلم تعیین کنند. در این راه بسیار تلاش کرد تا این که بعد از نُه سال - یعنی در سال 1953- کنگره آمریکا نخستین روزِ ماه می را به عنوان روز معلم و هفته نخست آن را بعنوان هفته معلم نام گذاری کرد.
در سال 1947 نیز- یعنی 3 سال پس از نخستین تلاش های خانم ویت - نماینده چین در نخستین جلسه کنفرانس جهانی یونسکو با طرح امتیازاتی برای معلمان جهان، و با ارائه پیش نویسی خواستار فراهم شدن شرایط بهتر مادی ومعنوی برای معلمان شد. در سال های آینده از دل این پیش نویس سفارش نامه ای در سیزده فصل و 146 بند بیرون آمد، که سازمان جهانی یونسکو با همکاری سازمان جهانی کار، برای دفاع از حقوق معلمان جهان تهیه کرد. 5 اکتبر 1966 در شهر ژنو این سفارش نامه در نشست مجمع عمومی به تصویب رسید. در سال 1994 در چهل و چهار و مین نشست وزرای آموزش و پرورش کشورها و به پیشنهاد رییس وقت سازمان جهانی یونسکو، روز تصویب این سفارش نامه به عنوان روز جهانی معلم به رای گذاشته شد. در آن روز پیشنهاد به تصویب نمایندگان کشورهای جهان، از جمله ایران رسید. از آن تاریخ تاکنون هر سال، یونسکو با برگزاری مراسم گوناگون، تهیه پوستر و طرح شعارهایی، مقام معلم را گرامی می دارد و روز جهانی معلم مورد پذیرش جهانیان قرار گرفت. گرچه سالها بود که این روز از سوی وزارت آموزش وپرورش ایران مورد بی مهری قرار گرفته و می گیرد! و این روز در تقویم رسمی آموزشی هیچ جایگاهی ندارد. گرچه دو سال است وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم با صدور پیامی این روز را یادآوری کرده و گرامی می دارد. که به جای خود پسندیده و ارزشمند است. اما بی گمان باید تلاش بیشتری در این زمینه انجام گیرد.
اما بنا به اهداف تعیین شده برای سامانه آموزشی در هر زمان، شیوه های آموزش دگرگون می شود. برای مثال در عصر صنعتی که تولید انبوه هدف محسوب می شد، همگانی و اجباری کردن آموزش، و پرورش کارگر ماهر در اولویت بود. اما در عصر فراصنعتی که هدف آموزش، پرورش شهروندانی دانا و توانا و با نگرشی جهانی است، آموزش نوین بر پایه ی دگرگونی در بینش نوآموزان سامان داده شده است. هدف ها هر چه باشد، نیازمند معلمانی آشنا با آنها و روش های آموزش است. از این روست که نقش معلم در جهان کنونی نقشی بی همتاست. اهمیت بیش از پیش معلم در رشد اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی شهرندان بر هیچ کس پوشیده نیست. جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به معلمانی دانا و توانا نیازمند است، زیرا نخستین جرقه های اندیشه، دانایی و پیشرفت و توسعه پایدار و همه سویه در مدرسه ها زده می شود. در این جهان، گرامیداشت معلم یکی از ضرورت ها به نظر می رسد. اما این نکوداشت باید از سطح شعار بالاتر رفته و نگاه ویژه ی خویش را به زندگی مادی و معنوی معلمان متمرکز کند. معلمِ درگیر در پیش پا افتاده ترین نیازهایش توان و انگیزه درخور برای هدایت نوآموزان به سوی اهداف آموزشی را ندارد. امروزه گرفتاری های جهانی مانند آلودگی هوا، بالا رفتن دمای کره زمین و آب شدن یخ های قطبی، بیماری های جهانی مانند ایدز، سرطان، جنگ های خشونت بار منطقه ای و فرامنطقه ای، به میدان آمدن تندروهایی مانند داعش و القاعده و ... و هزاران گرفتاری دیگر نقش آموزش را بیش از گذشته به رخ انسان می کشد و بی گمان معلم در این آشفته بازار آلودگی و بیماری و خون و خشونت می تواند مانند پیامبری همه مردم جهان را به سوی آرامش و آسایش رهبری کند. در پایان با آرزوی روزهایی بهتر برای انسان ها در سراسر جهان، پنجم اکتبر را به همه معلمان جهان شادباش گفته و جملاتی از سفارش نامه یونسکو- که روز تصویب آن را روز جهانی معلم نام نهاده اند- را باهم می خوانیم:
"با توجه به نقش اساسی معلمان در پیشرفت آموزش و در نهایت به منظور توسعه جامعه بشری و پیشرفته، پشتیبانی از معلمان اهمیت می یابد.
این سفارش نامه در نظر دارد ضمانت لازم را برای بهره مندی معلمان از جایگاه متناسب با نقش پویای خویش در جامعه، فراهم کند.
می بایست تاکید نمود که پیشرفت در آموزش و پرورش بستگی بسیار زیادی به کیفیت و توانایی کسانی دارد که آموزش می دهند. پرورش و چگونگی انجام آن ویژه ی معلمان است. همه مراحل استخدام و تدارکات برای معلمان، باید از هرگونه تبعیض نژادی، رنگ،جنس، مذهب، عقیده سیاسی، خاستگاه ملی یا اجتماعی و یا وضعیت اقتصادی مبری باشد.
بر اساس اهمیت نقش معلم، مسئولین آموزشی باید انگیزه های مناسب برای تدریس فراهم نمایند. همچنین با استفاده از موازین حقوقی مکان های لازم برای تدریس در نظر گرفته شود." *
* مقام و منزلت معلم از دیدگاه یونسکو،ترجمه محمد تقی سبزواری، انتشارات مرسل
تهران - ایرنا - وزارت آموزش و پرورش سال تحصیلی 96 - 95 را با 13 میلیون و 500 هزار دانش آموز در مقاطع مختلف آغاز کرد، سالی که در ادامه حرکت شتابزده قطار تغییرات ساختار آموزشی 3 - 3- 6 به ایستگاه دهم رسیده است.
گزارش از مریم جلوداران، خبرگزاری ایرنا
این قطار بی برنامه که از دولت دهم به راه افتاد، اینک دانش آموزان را در دوره متوسطه دوم به پایه دهم رسانده و دانش آموزان آن اولین تجربه دستگاه تعلیم و تربیت در ساختار جدید هستند.
این قطار شتاب زده که بدون فراهم کردن زمینه ها و برنامه ریزی مناسب به راه افتاد و برغم تمامی کمبودهای نرم افزاری و سخت افزاری با دانش آموزان همراه شد، ایستگاه های ساختار آموزشی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و اکنون در ایستگاه دهم توقفی کوتاه دارد و خود را برای حرکت به سمت ایستگاه بعدی آماده می کند.
شاید بتوان نقطه اوج تنگناهای ساختار آموزشی جدید در مسیر حرکت را مساله هدایت تحصیلی دانست، طرحی که برنامه ریزی بلندمدت، کار کارشناسی دقیق و فراهم کردن بستر جامعه برای پذیرش این امر را می طلبید؛ اما به یک باره موجی از نارضایتی والدین و دانش آموزان را با خود همراه کرد، طرحی که نتوانست در همان مرحله اول موفق عمل کند.
این بحران به دلیل گذر دانش آموزان از دوره متوسطه اول و انتخاب رشته تحصیلی بیشتر خودنمایی کرد و از آنجا که جامعه شرایط پذیرش طرح هدایت تحصیلی را نداشت، باعث شد تا وزارت آموزش و پرورش نتواند در راه توسعه آموزش های مهارتی و تشویق دانش آموزان به تحصیل در هنرستان ها گام های بلندی بر دارد.
عضو کانون صنفی معلمان روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار حوزه آموزش ایرنا در تشریح نابسامانی های ساختار آموزشی جدید اظهار می دارد: بی برنامگی و فراهم نبودن زمینه های لازم یکی پس از دیگری ایستگاه های ساختار آموزشی را پیمود و با نارسایی های فراوان، خود را بر سامانه آموزشی نه چندان پویا و کارآمد تحمیل کرد.
محمدرضا نیک نژاد می گوید: نمونه ای از این کمبودها و بی برنامگی ها، یکی از واپسین دردسرهای ساختار آموزشی در تابستان گذشته یعنی بحران هدایت تحصیلی دانش آموزان ورودی به دوره متوسطه دوم بود، رویدادی که افزون بر پدیدآوری تنش های ذهنی برای دانش آموزان و خانواده ها، چندین هفته، کل ساختار آموزشی نه چندان برنامه مدار را با خود درگیر کرد.
وی ادامه می دهد: بی گمان اگر وزیر دولت دهم دگرگونی ها را مانند بسیاری از ساختارهای آموزشی پیشرو، به شکل - پایلوت اجرای پیشینی یک برنامه فراگیر در محدوده ای کوچک تر و قابل سنجش تر - آغاز و اجرا می کرد و به برنامه ریزان و مجریان اجازه می داد تا در محدوده برگزیده شده، دگرگونی های تازه را گام به گام و با آرامش اجرا کنند و در هر گام با نگاه به کارهای گذشته و برنامه ریزی های اندیشیده تر برای آینده، به بررسی طرح بنشینند، کمتر شاهد چنین بحران هایی بودیم.
وی با بیان اینکه گرچه در این میان نمی توان بر دست اندرکاران کنونی نیز خرده نگرفت، یادآور می شود: در دولت یازدهم کمترین دگرگونی در مدیران میانی را شاهد بودیم و از این رو بسیاری از کسانی که امروز در جمع مدیران حضور دارند، همان مدیران پیش اند و خود در پخت چنین آشی سهیم بوده اند.
این کارشناس مسایل آموزش و پرورش می گوید: هر چند زمان درستی برای اجرای ساختار جدید آموزشی انتخاب نشد اما به هر شکل وظیفه مدیریت کنونی، پیش بینی و برنامه ریزی برای گام های بعدی برنامه هاست که این مدیران در این آزمون نیز نمره خوبی نمی گیرند.
نیک نژاد با اشاره به اینکه بدون شک ساختار تازه، پیامدهای ناگوار آموزشی دیگری را نیز در پی خواهد داشت و امروز زمان پیش بینی دشواری های آینده است، ادامه می دهد: پس از چهار سال از آغاز تغییر ساختار آموزشی هنوز هم چرایی این تغییرات پاسخ درست و در خوری نیافته است.
وی می افزاید: برخلاف ادعای وزیر دولت دهم، تغییر ساختار در سند تحول در اولویت های پایانی قرار دارد و از سوی دیگر از بندهای وابسته به تغییرات ساختار، بازگشت به ساختارهای 60 - 50 سال پیش بیرون نمی آید.
عضو کانون صنفی فرهنگیان با طرح این سوال که در اجرای چنین برنامه های حساس آموزشی، جایگاه نهادهای نظارتی مانند مجلس و نهادهای کارشناسی مانند سازمان پژوهش های آموزش و پرورش کجاست؟، می گوید: چه باید رخ دهد تا نهاد بالا دستی مانند شورای عالی آموزش و پرورش در مسایل وارد شده و از جایگاه برتر خود در اجرای بهینه برنامه های آموزشی بهره گیرد و از تصمیم های خودسرانه جلو گیری کند؟
http://www.irna.ir/fa/News/82250635/
محمدرضا نیکنژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،10 مهر 95
١- راستههای به همپیوسته بازار را پشت سر میگذارم. ریختشان نسبت به دوران کودکیام دچار دگرگونیهایی شده است اما همچنان رنگ و بویِ دلانگیزِ گذشته را به جانم مینشاند. بازار زرگرها، مسگرها، بزازها، نجارها، چلنگرها، حلبیسازها- که سالهای نوجوانی و جوانیام را در آن به شاگردی گذراندهام- گیوهدوزها و... حسرتِ گذشتِ روزهای زندگی را به دل مینشاند. آهسته راه میروم تا هم، بیشتر ببینم و هم، دکانداران را ورانداز کنم و درتلاشی نهچندان کامیاب! آنها را به یاد آورم. این کارِ هربارهام در مسافرت به زادگاهم بروجرد است. تلاش میکنم پیاده راه بیفتم و یادگارهایی از گذشته را ببینم و جان و دل را شستوشویی دوباره دهم. با هربار گذار از بازار یک چیز دلم را چرکین میکند و آه بر آن مینشاند. گرمابه بازار بروجرد که در گویش محلی به آن حمامِ «راسا» میگفتند، چند سالی است که دیگر نیست. گرمابه- و البته بازار و مسجد امام یا شاه که برادر دوقلوی مسجد بازار تهران است- از سازههای دوره قاجار بود و تا همین ١٠-٢٠سال پیش، محلی بود برای پاکیزگی بازاریان و مردم دور و برش. درپی اختلاف میان مالک و دستاندرکاران شهری، شبانه با خاک یکسان شد و اکنون پاساژی بیریخت و ناساز با سازههای پیرامون، جایش را گرفته است. نبودش برای من که در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در آن تنی به آب زدهام، دردآور و آزاردهنده است و نشان از بیتوجهی به فرهنگ و هنر و آثار باستانی بهعنوان هویت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی یک قوم و یک شهر و یک ملت دارد و باز نشان از چیرگی سود و بهره اقتصادی بر هرچیز، حتی هویت ملی- تاریخی.
٢- چند ماهی است که دور و برِ میدان بهارستان و خیابانهای جمهوری و مصطفی خمینی- سرچشمه- و... در دستِ بازسازی و زیباسازی است. نکته دوستداشتنی این کار، آن است که- برخلاف رویه چند دهه گذشته- نماسازیها به شکل سنتی انجام میگیرد و گویا دستاندرکاران میخواهند جلوی ویرانی و دگرگونیِ بیشترِ ارگ قدیم تهران را بگیرند- دستکم امیدوارم چنین باشد! از کسی شنیدم که سر رشته این کار در دست «مسجد جامعی» عضو شورای شهر تهران است و البته پیش از این هم خبرهایی از بازسازی گرمابههای قدیمی تهران با پیگیری ایشان را شنیده بودم. به هر روی و به دست هرکس که انجام میشود، بیگمان کاری پسندیده و ارزشمند است و امیدوارم ادامه یابد. برای من که تا اندازهای تاریخ مشروطه و کودتای ٢٨ مرداد و انقلاب ٥٧ و... را خواندهام، گذر از کنار سازههای نامدار آن دوران و خیابانهایی که رخدادهای تاریخی را از سر گذراندهاند، شیرین و دلچسب و ویرانی یا دگرگونی شکلی آنها دردآور و زننده است.
تلاشها برای نگهداشت و پاسداشتِ سازههای تاریخی- فرهنگی که در تهران و چند شهر نامدار دیگر مانند همدان و اصفهان و شیراز و کرمان و یزد و... میشود، ستودنی است اما تنها این شهرها نیستند که دارای بافتها و ساختمانهای تاریخی و فرهنگی هستند! برای نمونه درهمین بروجرد ما، دبیرستان امام- پهلوی پیشین- بهعنوان یکی از نخستین دبیرستانهای غرب کشور، گرمابهها یا حمامهای آخوند، بهارستان، مهر صفا و نزدیک ٢٠٠٠ خانه تاریخی و... همگی رو به ویرانیاند و نیازمند نگهداری و پاسداشت و بیگمان بهعنوان بخشی از هویت قومی- ملی سزاوار توجه و هزینههای بیشتر. اینها ریشههای فرهنگی ما درجهانِ پرطوفان همسانساز و پرهجوم به شاخصههای فرهنگی- قومی ملتهاست. برای ماندن دراین جهان نیاز به ریشههای توانمند فرهنگی- تاریخی داریم. پس ریشهها را دریابیم.
http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/76714/%d8%b3%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae%db%8c%d8%8c-%d9%86%db%8c%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%86%d8%af-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d8%b1-%d9%85%d9%87%d8%b1
محمدرضا نیک نژاد،شماره 680 هفته نامه چلچراغ، 7 مهرماه 95
جهان امروز به سوی کوچک شدن و کم رنگی مرزهای میان کشورها پیش می رود. امروزه صدها میلیون مهاجر در بخش های گوناگون جهان و در کنار شهروندانی با گوناگونی های نژادی، زبانی، قومی و ... زندگی می کنند. بی گمان یکی از مهمترین بایسته های زندگی در جهان کنونی، رواداری و مداراست و کارآمدترین و شناخته شده ترین ابزار برای نهادینه کردن چنین آموزه های اخلاق بنیادی، آموزش و پرورش است. پرورش شهروندان مدارا مدار و اخلاق گرا نیاز به ساختارهای آموزشی و فرهنگی توانمند دارد و پیش از آن اراده و خواستی که از آن، طرح و برنامه ای منسجم و فراگیر بیرون آید و کارآمد باشد. که شوربختانه هنوز چنین زمینه هایی در آموزش و پرورش ما دیده نمی شود. جامعه ایران از نظر ساختارِ اجتماعی جامعه ای در خود است. به این معنی که اقوام گوناگون- حتی گاهی فراتر از مرزهای کنونی- خود را ایرانی می دانند و همان حقوق و تکلیف هایی را که برای خویش تعریف می کنند، برای همشهری ها و همسایه ها و ... نیز تعریف می کنند.
با آغاز ناامنی های افغانستان و مهاجرت چندین میلیونی افغانستانی ها به کشور این ساختارِ فرهنگی در خود، ناگهان وادار به واکنش شد. گرچه با توجه به مهمترین شاخصه های فرهنگی، یعنی زبان و دین، ضربه وارد شده آنچنان نبود که واکنش ها شدید باشد اما به هر شکل ورود موج مهاجر از افغانستان و به دنبال آن دگرگونی های سیاسی- اقتصادی پس از انقلاب و جنگ در ایران و دشواری های تازه ای مانند بیکاری و ناامنی و ... سبب شد که میزبان بخشی از گرفتاری های خویش را ورود مهمانان خارجی بداند و این ها زمینه ساز برخوردهایی کم شمار اما زشت با مهاجران شد. به هر روی امروز کشور ما با واقعیتی به نام مهاجران افغانستانی روبروست و چاره ای نیست که سیاست گذاران فرهنگی- آموزشی به دنبال برنامه هایی برای آموزش های رواداری و مدارا با دیگر گروه های نژادی و قومی باشند. تا از این رهگذر کمترین آسیب به مهمان و میزبان وارد شود. از دیگر سو ساکن شدن چندین دهه ای برخی از مهاجران در کشور، از آنان و به ویژه نسل های دوم و سوم شان شهروندانی ایرانی- افغانستانی ساخته که به سختی می توان شاخصه های فرهنگی- قومی را در میان شان تشخیص داد و آنها را ایرانی یا افغانستانی صرف دانست. این ها می تواند زمینه ای باشند برای تصمصیمِ انسان دوستانه ی فرادستان ارشد کشور برای نام نویسی نوآموزان افغانستانی در مدرسه ها. سال گذشته با این تصمیم قرار بر این شد که هیچ کودک افغانستانی در کشور از آموزش جا نماند و امسال نیز همان سیاست خوشبختانه پیگیری خواهد شد. اما در این زمینه گرفتاری هایی همچنان در برابر نام نویسی دانش آموزان افغانستانی وجود دارد.
نخست آن که مدرسه ها با تکیه بر بخشنامه ای اداری هنگام نام نویسیِ این گروه از دانش آموزان از آنان پول دریافت می کنند. گرچه میزان آن- به ویژه در کلان شهری مانند تهران- به نظر چندان زیاد نیست، اما چون خانواده های این بچه ها در بیشر موارد با گرفتاری های شغلی دست و پنجه نرم می کنند و دستمزدهایی کمتر از عرف می گیرند، پرداخت شهریه مصوب برای بیشترشان سخت بوده و سدی در برابر آموزش نوآموزان پدید خواهد آورد. پس بهتر آن است که این تصمیمِ اخلاقی و انسانی به خاطر چنین پولِ اندکی آسیب نبیند.
از دیگر سو آموزش نیافتگی در زمینه مدارا با گوناگونی های قومی و نژادی و زبانی، زمینه برخورد نامناسب برخی دانش آموزان و نیروهای آموزشی با مهاجران افغانستانی را فراهم کرده و می تواند سبب دلزدگی و گریز این نو آموزان از آموزش و مدرسه شود. گرچه نگارنده به عنوان آموزگار در منطقه ی کاری خود و با وجود داشتن دانش آموزان افغانستانی، کمتر شاهد برخوردهایی زننده و بیرون از عرف بوده است اما شنیده ها به ویژه از حاشیه های تهران و شهرهای دیگر شوربختانه چنین برخوردهایی را تایید می کند. گویا اکنون که چنین تصمیم انسانی- اخلاقیِ در کشور گرفته شده است بهتر آن باشد که به ویژه فرهنگیان و دانش آموزان در پیوند با چگونگی برخورد با مهاجران، آموزش دیده و برای زیستی روامدارانه آماده شوند. باشد که برخوردهای زشت و ناپسند زمینه ساز دور افتادن هیچ دانش آموز افغانستانی نشود.
http://40cheragh.org/
محمدرضا نیک نژاد، گفت و گو با تارنمای امید ایرانیان، 8 مهرماه 95
به نظر میرسد آموزش و پرورش در اولویت نیست و قرار است همینطور ناتوان و ناکارآمد باقی بماند تا به بهانههای مختلف به آن ضربه وارد شود؛ مگر میشود با این همه وزیر که عوض شده تا این حد آموزش و پرورش دچار روزمرگی و گرفتاریهای بیش و کم باشد؟ شاید زمانی در دوره حاجیبابایی یا قبل آن، پولگرفتن از والدین دانشآموزان امری ناپسند بود اما به مرور قبح آن ریخته شده و حالا پولگرفتن از خانوادهها به امری عادی تبدیل شده است.
در کل به نظر میرسد در شرایطی که حاجیبابایی وزارت آموزش و پرورش را به فانی تحویل داد، که قطار تغییر ساختار به نوعی آموزش و پرورش را شخم زده بود؛ در دوره حاجیبابایی آموزش و پرورش نابود شد؛ به گفته خود او سند تحول(چیزی که 10 سال روی آن کار شده بود) در مدت سه ماه، 70 درصد تغییر کرد و وزیر احمدینژاد، آن را به اجبار اجرایی کرد و از بعد آموزشی و تحقیقی و پژوهشی خارج کرد اما فانی شرایط نرمالی به آموزش و پرورش داد با این وجود، مشکلات تا حدی زیاد است که نمیتوان انتظار داشت که وزیر آموزش و پرورش شرایط را عادی کند؛ آموزش و پرورشی که میخواهد نظر نماینده مجلس را جلب کند؛ میخواهد نظر دولت را جلب کند؛ نظر امام جمعه شهر و معلمان و دانشآموزان و.. را جلب کند.
اما در صحبتی که توسط آقای لاریجانی در باب استیضاح وزیر مطرح شده باید به این نکته توجه کرد که بودجهای که قرار است به آموزش و پرورش اختصاص داده شود در دستان مجلس است نه وزیر آموزش و پرورش. چرا وقتی وزیر میگوید 40 هزار میلیارد بودجه آموزش و پرورش میخواهیم به او 30 هزار میلیارد میدهید تا دستش را توی جیب خانوادهها کند؟
از سوی دیگر میگویند که فانی باید برود؛ در این زمان و در این 6 ماه باقیمانده از دولت روحانی رفتن او چه تاثیر خواهد داشت؟ باید در دولت بعدی فکری به حال آموزش و پرورش کرد اگر قرار است رای فرهنگیان در صندوق دولت تدبیر و امید قرار بگیرد.
با توجه به طرحی که توسط رئیس مجلس ابلاغ شده است، برای استیضاح وزیر آموزش و پرورش دو دلیل مطرح شده؛ تحمیل هزینههای آموزشی به شهروندان و خانوادهها و افت آموزشی؛ هر دوی اینها در آموزش و پرورش ریشهدار هستند و وزیر نمیتواند مقصر باشد.
شاید بتوان گفت که این استیضاح، نوعی برخورد سیاسی است چراکه در آموزش و پرورش موارد بی شماری وجود دارد که میتواند دلایلی برای پرسش از وزیر باشند. و اینگونه نیست که بگوییم فلان وزیر آمد و این مشکلات را ایجاد کرد؛ گرچه مهم است که چه فردی در جایگاه وزارت قرار بگیرد؛ اما نمیتوان وضعیت موجود را حاصل ناکارآمدی و ناتوانی وزیر آموزش و پرورش و تیم همراهش دانست.
با وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد هر کسی که در جایگاه وزارت آموزش و پرورش و تیم همراهش قرار بگیرد تقریبا همینگونه عمل میکند که وزیر فعلی عمل کرده است حال با اندکی تفاوت.
در حال حاضر سیستم آموزش و پرورش کشور به گونهای است که هیچ کسی نمیتواند تغییری در این شرایط ایجاد کند؛ گویی این سیستم، چاهی است که سنگی در آن افتاده و هرکسی هم بیاید نمیتواند این سنگ را بیرون بیاورد.
اما تحمیل هزینههای آموزشی در کمبود بودجه آموزش وپرورش، بحثی ریشه دار است؛ در واقع، بودجهای وجود ندارد؛ دخل و خرج آموزش و پرورش به هم نمیخواند و از چندیدن دهه پیش پولگرفتن از خانوادهها وجو داشته و حالا به این شکل حاد چندشآور آزاردهنده درآمده؛ بعضی مدارس دولتی هم چندین میلیون به بهانههای مختلف از خانوادهها پول دریافت میکنند. تا به مدارس روستایی میرسد که قرار است آب و برقشان را قطع کنند و از دانشآموزان میخواهند پول بیاورند مدرسه.
این قضیه در حالیکه به ناتوانی مدیران آموزش و پرورش برمیگردد به مسئولان حاکمیتی و سیاستهای آنها هم مرتبط است؛ فرض کنید ما طرفدار استیضاح باشیم و بگوییم علیاصغر فانی هزار عیب دارد؛ اگر یک نفر دیگر را بیاوریم میخواهد چهکار کند؟ چه کسی میتواند این کشتی به گل نشسته را نجات دهد؟ هر کسی را که بیاوریم؛ هر کسی که بیاید همین وضع است؛ قصد دفاع از فانی وجود ندارد و به نظر میرسد تفاوتهای شخصیتی در نحوه مدیریت موثر است و همه وزرا از دورههای گذشته با این مشکلات دست و پنجه نرم کردهاند و خوب که نگاه کنید خواهید دید که معلم ناراضی است؛ دانشآموز ناراضی است؛ خانوادهها ناراضی هستند؛ مجلس ناراضی است؛ رئیسجمهور و قوه قضائیه و... ناراضی هستند؛ بنابراین نمیتوان ریشه این نارضایتی را در فرد جستجو کرد.
به لحاظ افت آموزشی هم باید گفت که در این قضیه مسائل زیادی دخیل هستند؛ یکی فرهنگ آموزشی است؛ فرهنگ آموزشی ما بر اساس کنکورمحور و نتیجهگرایی شکل گرفته که فشاری به دانشآموز و خانواده وارد کرده است؛ و از حدود پنجاه سال پیش تاکنون وجود داشته و فانی در این قضیه موثر نیست.از سوی دیگر، محتوای آموزشی، روشهای آموزشی و ... در کنار فضای مجازی هیچ آموزهای را به دانشآموزان منتقل نمیکند که به آنها بگوید در دنیای امروز چطور زندگی کنند؟ به این دلیل که شرایط آموزشی سنتی و ایدئولوژیک بر آن حاکم است؛ سیطره غیردموکراتیک در فضای مدرسه و کلاس هم از مواردی است که نمیتوان از آن غافل ماند. این موارد بچهها را از آموزش گریزان میکند؛ از سوی دیگر خانوادهها فرزندان تحصیلکرده ای دارند که درصد بالایی دچار بیکاری شدهاند؛ زمانیکه فرزندان ما که در موقعیت درسخواند هستند، این مسائل را می بینند انگیزههای خود را برای درسخواندن از دست خواهند داد.
اگر افت آموزشی وجود دارد به درونمایههای آموزشی و ناکارآمدی و به روزنبودن آن برمیگردد و از سوی دیگر فضای کلی جامعه که بر افت آموزشی هم تاثیرگذار است. به نظر میرسد ضعف وزیر آموزش و پرورش تا حدودی به بیتوجهی کل ساختار دولت به آموزش و پرورش مربوط شود؛ شما اگر شعارهای دوره انتخابات آقای روحانی را ببینید تقریبا صددرصد قولهایی که در حوزه آموزش و پرورش داده است، عملی نشده است. اگر روحانی میخواهد در 6 ماه دیگر از فرهنگیان رای بگیرد باید این 6، 7 ماه خیلی تلاش کند.
http://omidiraniannewspaper.ir/detail/3890
ریشهیابی «همدلـی» از ضعفهای آموزش و پروش به بهانه استیضاح «علی اصغر فانی»
آساره کیانی،روزنامه همدلی ،8 مهر 95
سال تحصیلی جدید به یک هفته نرسیده و از سوی دیگر بیش از 6 ماه از عمر دولت تدبیر و امید باقی نمانده است که خبر میرسد، علی لاریجانی طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش از سوی برخی نمایندگان را به هیات رئیسه ارجاع داده است.
رئیس مجلس در روز هفتم مهرماه گفت که درخواست استیضاح پس از متقاعد نشدن طراحان، یکشنبه گذشته به هیات رئیسه مجلس ارائه شد و این هیات باید زودتر آن را اعلام وصول میکرد. امضاهای این طرح بیشتر از یک ماه پیش جمع شده بود و شماری از نمایندگان اواخر مرداد ماه از تصمیم خود برای استیضاح وزیر آموزش و پرورش خبر داده بودند.
علت طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش پیش از این «تحمیل هزینه های آموزشی به شهروندان» و «کاهش کیفیت آموزش در مدارس» توصیف شده بود. علی اصغر فانی در تیرماه سال گذشته از سوی مجلس نهم استیضاح شد، اما مجددا رای اعتماد نمایندگان را کسب کرد و به کار خود ادامه داد.
اما استیضاح وزیر آموزش و پرورش نشان از نوعی عدم ثبات در سیستم آموزش و پرورش دارد که بر سایر حوزههای وزارتخانه مربوطه اثرگذار خواهد بود. به نظر میرسد گلایه معلمان و کادر آموزشی و از سوی دیگر خانوادههاو دانشآموزان از وزارتخانه آموزش و پرورش در هر دولتی به جای خود باقی بوده است و آمدن و رفتن وزرای مختلف تاثیری در روند آموزشی کشور یا بهبود نسبی آن نداشته است.آیا استیضاح وزیر کارساز است و شرایط را بهتر خواهد کرد؟
به نظر میرسد ضعف علیاصغر فانی(وزیر آموزش و پرورش) تا حدودی به بیتوجهی کل ساختار دولت به آموزش و پرورش برمیگردد. فرهنگیان میگویند: اگر شعارهای دوره انتخابات روحانی را ببینید تقریبا صددرصد قولهایی که در حوزه آموزش و پرورش داده است، عملی نشده است و چنانچه دولت تدبیر و امید میخواهد در 6 ماه دیگر از فرهنگیان رای بگیرد باید سیاستهای حوزه آموزش را بیشتر مورد توجه قرار دهد.
مقصر، فرد نیست
دو دلیل برای استیضاح وزیر آموزش و پرورش مطرح شده؛ تحمیل هزینههای آموزشی به شهروندان و خانوادهها و افت آموزشی؛ هر دوی اینها در آموزش و پرورش ریشهدار هستند و وزیر نمیتواند مقصر باشد.
یک کارشناس مسائل آموزشی، استیضاح وزیر آموزش و پرورش را نوعی برخورد سیاسی میداند و میگوید: «در آموزش و پرورش موارد بیشماری وجود دارد که میتواند دلایلی برای پرسش از وزیر باشند. دو مورد یادشده ریشههای گستردهای در آموزش و پرورش ما دارند و اینگونه نیست که بگوییم فلان وزیر آمد و این مشکل را ایجاد کرد؛ گرچه فرد مهم که در جایگاه وزارت قرار بگیرد؛ اما نمیتوان وضعیت موجود را حاصل ناکارآمدی و ناتوانی وزیر آموزش و پرورش و تیم همراهش دانست.»
محمدرضا نیکنژاد ادامه میدهد: با وضعیتی که در حال حاضر وجود دارد هر کسی که در جایگاه وزارت آموزش و پرورش و تیم همراهش قرار بگیرد تنها میتواند به نوعی فعالیت کند که اتفاق خاصی برای آموزش و پرورش به وقوع نپیوندد؛ هیچکسی نمیتواند تغییری در این شرایط ایجاد کند؛ چاهی است که سنگی در آن افتاده و هرکسی هم بیاید نمیتواند این سنگ را بیرون بیاورد آنقدر که عمیق است.
سیاستهای حاکمیتی نادرست در حوزه آموزش و پرورش
اما بحث تحمیل هزینههای آموزشی در کمبود بودجه آموزش وپرورش ریشه دارد؛ نیکنژاد
می گوید: «دخل و خرج آموزش و پرورش به هم نمی خواند و از چندین دهه پیش پولگرفتن از خانوادهها وجود داشته و حالا به این شکل حاد ، چندشآور و آزاردهنده درآمده؛ بعضی مدارس دولتی هم چندین میلیون به بهانههای مختلف از خانوادهها پول دریافت میکنند. تا به مدارس روستایی میرسد که قرار است آب و برقشان را قطع کنند و از دانشآموزان میخواهند پول بیاورند مدرسه.
این فعال صنفی ادامه میدهد: «این قضیه در حالیکه به ناتوانی مدیران آموزش و پرورش برمیگردد به مسئولان حاکمیتی و سیاستهای آنها هم برمیگردد؛ فرض کنید ما طرفدار استیضاح باشیم؛ فانی نمیتواند بودجه بگیرد؛ فانی نمیتواند افت آموزشی را درست کند و هزار عیب دیگر؛ حالا یک نفر دیگر را بیاوریم ببینیم میخواهد چهکار کند؟ چه کسی میتواند این کشتی به گل نشسته را نجات دهد؟ هر کسی که بیاید همین وضع است؛ قصد دفاع از فانی وجود ندارد و به نظر میرسد تفاوتهای شخصیتی در نحوه مدیریت موثر است و همه وزرا از دورههای گذشته با این مشکلات دست و پنجه نرم کردهاند و خوب که نگاه کنید خواهید دید که معلم ناراضی است؛ دانشآموز ناراضی است؛ خانوادهها ناراضی هستند؛ مجلس ناراضی است؛ رئیسجمهور و قوه قضائیه و... ناراضی هستند؛ بنابراین نمیتوان ریشه این نارضایتی را در فرد جستجو کرد.»
مجلس بودجه نمیدهد؛ دست فانی در جیب خانوادهها
نیکنژاد میگوید: «در صحبتی که توسط آقای لاریجانی در باب استیضاح وزیر مطرح شده باید به این نکته توجه کرد که بودجهای که قرار است به آموزش و پرورش اختصاص داده شود در دستان مجلس است نه وزیر آموزش و پرورش. چرا وقتی وزیر میگوید 40 هزار میلیارد بودجه آموزش و پرورش میخواهیم به او 30 هزار میلیارد میدهید تا دستش را توی جیب خانوادهها کند؟» او ادامه میدهد: «از سوی دیگر میگویند که فانی باید برود؛ در این زمان و در این 6 ماه باقیمانده از دولت روحانی رفتن او چه تاثیر خواهد داشت؟ باید در دولت بعدی فکری به حال آموزش و پرورش کرد اگر قرار است در این زمینه فکری شود.»
فرهنگ نتیجهگرا در افت آموزشی
مقصر است نه فانی
اما به لحاظ افت آموزشی هم باید گفت که در این قضیه مسائل زیادی دخیل هستند؛ این کارشناس مسائل آموزشی، یکی از مسائل تاثیرگذار را فرهنگ آموزشی میداند و توضیح میدهد: «فرهنگ آموزشی ما بر اساس فرهنگ نمرهمدار و کنکورمحور و نتیجهگرایی شکل گرفته که فشاری به دانشآموز و خانواده وارد کرده است؛ و از حدود پنجاه سال پیش تا کنون وجود داشته و فانی در این قضیه موثر
نیست.
از سوی دیگر، محتوای آموزشی، روشهای آموزشی و ... در کنار فضای مجازی هیچ آموزهای را به دانشآموزان منتقل نمیکند که به آنها بگوید در دنیای امروز چطور زندگی کنند؟ به این دلیل که شرایط آموزشی سنتی و ایدئولوژیک بر آن حاکم است؛ سیطره غیردموکراتیک در فضای مدرسه و کلاس هم از مواردی است که نمیتوان از آن غافل ماند. این موارد بچهها را از آموزش گریزان میکند؛ از سوی دیگر خانوادهها فرزندان تحصیلکرده دارند که درصدبالایی دچار بیکاری شدهاند؛ زمانیکه فرزندان ما که در موقعیت درسخواندن هستند، با دیدن این مسائل انگیزههای خود را برای درسخواندن از دست خواهند داد.» اگر افت آموزشی وجود دارد به درونمایههای آموزشی و ناکارآمدی و به روزنبودن آن برمیگردد و از سوی دیگر فضای کلی جامعه که بر افت آموزشی هم تاثیرگذار است.
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه فرهیختگان،ص اول،6 مهر 95
" توصیه شما به رییس جمهور برای نشر اعتدال چیست؟"، "عزیزانم ایران با مشکل جدی کمبود آب روبهرو است. هر کدام از ما چگونه از آبهای ایران میتوانیم نگهداری و استفاده کنیم؟"، " به نظر شما دانش آموزان عزیز که سرمایه اصلی کشور ما هستید بعد از انجام توافق هستهای با شش قدرت بزرگ دنیا چه فرصتهای تازهای پیش روی ما گشوده شده است؟" سه پرسش بالا پرسش های مهرِ رییس جمهور روحانی در سال های 92، 93 و 94 برای دانش آموزانند. طرح پرسش مهر، نانی بود که دولت اصلاحات در سفره آموزش و پرورش گذاشت و تاکنون در هر دوره و هر سال ادامه یافته است. هر ساله و در گردهمایی هایی نیز به پاسخ های برگزیده جایزه داده شده و برگزیدگان بزرگ داشته می شوند. جدای از هزینه هایی که دم– و– دستگاهِ پرسشِ مهر برای آموزش و پرورش با شش هزار میلیارد کسری بودجه می تواند داشته باشد، پرسش بنیادین این جاست که چنین برنامه ای چه پیامدهای آموزشی و پرورشی ای در پی دارد و از آغاز تاکنون چه بهره ای برای آموزش و پرورش و دانش آموزان در بر داشته است؟
1- با بازخوانی نه چندان موشکافانه ی پرسش های مهر درمی یابیم که بیشترشان سویه ای سیاسی داشته - به جز چند موردِ انگشت شمار و از آن میان پرسش مهر سال 93- و با توجه به ویژگی های چنین موضوعاتی که به شکل دوره ای و کوتاه مدت گستره سیاسی– اجتماعی را در می نوردند، سرعت نیز فراموشی می شوند. از این رو طرح چنین پرسش هایی در فضای آموزشی چندان کارگر نمی افتد و موجی گذرا با نتایج آموزشی بسیار اندک و زودگذر پدید می آورد.
2- اما پرسش هایی نیز که سویه های آموزشی یا اجتماعی و یا زیست – محیطی و آموزش های شهروندی و.... داشته و می تواند بر آینده شهروندان و جامعه کارگر افتند نیز سرنوشتی بهتر از گروه پیش گفته ندارند. اگر هدف از طرح پرسش مهر حساس کردن جامعه دانش آموزی به دلنگرانی های کلان و خرد شهروندان و جامعه است، بی گمان باید در راستای این حساسیت زایی تلاش کرد و بهترین راهکارها را برای به بار نشستن اش طراحی و اجرا نمود. اما شوربختانه گرفتاری های روز افزون آموزش و پرورش -به ویژه گرفتاری مالی- نمی گذارد آنچنان که بایسته و شایسته است طرح های این چنینی پا بگیرند و سامان یافته به سوی هدف های از پیش تعیین شده پیش روند. حتی اگر فرض کنیم که مدیران ارشد آموزش و پرورش دارای دلنگرانی های پیش گفته باشند، تنگناهای اقتصادی و عدم مدیریت درست بودجه اجازه چنین کاری را به آنها نمی دهد. از این رو پرسش های مهر مطرح می شوند و چند روزی فضای آموزشی را در بر می گیرند و پس از اندک زمانی، انگشت شمار دانش آموزانی می آیند و پاسخ هایی می دهند و جایزه ای می گیرند اما پاسخ هایشان همچنان هیچ اثرِ آموزشی و پرورشی و حتی عملیاتی و راهگشایی ندارد و باز مهری دیگر و پرسشی دیگر و ...! برای نمونه باید پرسید که پرسش رییس جمهور درباره کمبود جدی آب در کشور چه دستاوردی داشت؟ آیا از راهکارهای ارائه شده می توانیم برای مدیریت درست منابع آب بهره بگیریم؟ در پیگیری و اجرای طرح های آبی تا چه اندازه توانسته ایم در آموزش و پرورش حساسیت زایی کرده و بر فرهنگ بهره گیری بهینه از آب های کشور بیفزاییم؟ آیا دفتر یا ستادی که هر ساله با عنوان "پرسش مهر" به کارهای اجرایی این طرح می پردازد، توانسته است پرسش های خوب و راهگشایی را به دانش آموزان و فرهنگیان بشناساند؟ یا تنها به تهیه جزوه و یا کتاب و ارائه گزارش و بیلان کار بسنده کرده است؟ آیا ....
بی گمان طرح پرسش هایی حساسیت زا در گستره آموزش و پرورش یکی از راه های کارآمد برای برونرفت از گرفتاری های ریز و درشت فرهنگی- اجتماعی است. اما این افزون بر طرح و برد رسانه ای و تلیغی نیاز به زمینه های فراوانی دارد که شوربختانه در آموزش و پرورش امروز کشور فراهم نیست.
http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/2052/1/90943/0
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه شرق،ص جامعه،6 مهر 95
برای ما فرهنگیان و دانش آموزان و دانشجویان سال دو بار آغاز می شود. سالی که هم زمان با فروردین و رستاخیز طبیعت است و سالی که با مهرماه می آغازد و سال آموزشی است. گرچه آغاز سال آموزش و یادگیری با خزان طبیعت همراه است اما سرشار از امید و زندگی و شادی و مهر و مهربانی برای نزدیک 13 میلیون نوآموز و کمتر از یک میلیون فرهنگی و خانواده های هر دو گروه است. آغاز سال نو آموزشی بر همه آنهایی که دل در گرو آموزش و یادگیری دارند شاد و خجسته باد.
اما با نو به نو شدن سال ها– چه آموزشی و چه تقویمی- گرفتاری های دیرینه آموزش و دانش آموزان و آموزشگران همچنان نه تنها پا برجاست که رو به فزونی ست. با آغاز مهری دیگر پاداش پایان خدمت بازنشستگان به عنوان آموزگاران بزرگ جامعه همچنان با اما و اگرها و امروز و فرداهای فرادستان، کامل پرداخت نشده و نمی شود. با تایید و تاکید چندین باره ای دست اندرکاران آموزشی کشور، نزدیک 98 درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت دستمزدهای فرهنگیان می شود و تنها نزدیک دو درصد بودجه می تواند صرف کیفیت بخشی 13 میلیون دانش آموز شود البته اگر شود! با وجود درصد بالای دستمزدها از بودجه، همچنان میانگین دریافتی فرهنگیان کمی بیش از نصف خط فقر کشوری است و همچنان این گروهِ گسترده از کارمندان دولت بیش از فقر و از فرق نالانند. ارائه و تصویب برنامه های پنج ساله توسعه همواره بزرگ ترین رویداد برنامه ای و سیاست گذاری کشور است. اما سهم آموزش و پرورش با نزدیک 40 میلیون دانش آموز و فرهنگی و خانواده های شان از آن، تنها یک بند و آن هم تاکید بر خصوصی سازی و برونسپاری آموزشی در کشوری با گرفتاری های اقتصادی بسیار است. مدرسه های فرسوده با بیش از 30 درصدِ کل فضاهای آموزشی، همچنان از پر خطرترین ساختمان های کشورند و با یک حساب سرانگشتی بین 4 تا 5 میلیون دانش آموز و آموزگاران شان را در آستانه ی خطر قرار داده اند و شوربختانه واپیسن قربانی های این ساختمان ها روان شاد گنگوزهی آموزگار خاشی و فریبا چهاردیواری دختر شش ساله جانباخته زیر دیوار مدرسه بود. بودجه کمِ آموزش و پرورش و ناتوانی کاربدستانش در گرفتن بودجه ی بیشتر از دولت و حکومت، دست یاری و درخواستِ آنان را به سوی خانواده ها و خیرین و حتی به سوی برخی سفارتخانه های خارجی درازتر کرده و بیش از پیش جایگاه آموزش را کوچک کرده است. در آستانه مهر همچنان فشارهای سیاسی- نه آموزشی- و بهانه جویی های جناحی بر سکاندار آموزشی کشور و تیم همراهش بیش از گذشته ساختار پر کمبود آموزشی را آزار داده و همچنان آزار می دهد. در این مهر نیز مانند سه مهر پیشین هنوز از سرنوشت ماده 78 قانون مالیات که قرار است مالیات مستقیمی را از نهادهای زیر نظر رهبری دریافت و مستقیم برای آموزش در مناطق نابرخوردار هزینه کند، خبری نیست. با آغاز مهر همچنان ....
بی گمان این سیاهه موارد پر شمار دیگری دارد که در این یاداشت کوتاه نمی گنجد. اما آنچه که در این مهر باید برای دولت تدبیر و امید نگران کننده باشد چشم های نگران فرهنگیان است که چشمی به دگرگونی های سیاسی کلان دارند و چشمی به خواسته های چندین دهه ای فروخورده شان. چیزی تا اردیبهشت سال 96 نمانده است. تا نفس هست امید هم هست. این گوی و این میدان.
http://www.sharghdaily.ir/News/103916/%D9%85%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1--%D9%88-%D9%87%D9%85%DA%86%D9%86%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4%DB%8C