تارنمای جماران،11 آذر 93
جماران – عزت الله مهدوی-کارشناس آموزش و پرورش و عضو شورای نویسندگان پایگاه سخن معلم و نویسنده ی مقالات متعدد در مطبوعات،در حوزه ی آموزش و پرورش است.به بهانه ی قتل مرحوم خشخاشی ، درباره ی وضعیت مدارس و علل فاجعه ی پیش آمده با ایشان به گفت و گو نشستیم ،که در ادامه ،مشروح آن می آید.
سیاست ها و رویکردهای آموزش و پرورش چقدر در جهت رفع خشونت و گسترش مدارا در مدارس اثر داشته است؟
من
در این چند روز در باره این قضیه چندین مقاله خوانده و نوشته ام ، اما به
عنوان یک معلم در چارچوب آموزش و پرورش فعلی ،از نزدیک شاهد کمبود امکانات
در آموزش و پرورش هستم، که خود به خود ، مشکلات خاصی را برای دانش آموز و
معلم ایجاد می کند . بخشی از مشکلات آموزش و پرورش در کشور ما ،که بعضاً در
قالب خشونت و آزار و اذیت و امثال آن خود را نشان می دهد، به امکانات
برمی گردد.
ما بارها به مسئولان گفته ایم که به امید تحول بنیادی نمی شود نشست ؛ منتظر بود تا روزی یک تحول بنیادی در آموزش و پرورش ایجاد بشود و مدلها همه عوض شود و امور به سمت خوش برود و ختم به خیر گردد؛چرا که در حال حاضر مدارس دولتی رها هستند؛ به این معنا که سیاست مدوّنی در آموزش و پرورش برای آموزش های مرتبط با مسائل و مهارت های اجتماعی، که دانش آموزان را آموزش بدهیم که چطور با سختی ها مواجه شوند و با همکلاسی و معلم و دیگران چگونه رفتار کنند، وجود ندارد. یا اگر هست در میدان عمل مشاهده نمی شوند.
این موضوع در متن درس های ما خیلی کم رنگ است و اصلاً ساعتی به آن اختصاص پیدا نکرده است. و از طرف دیگر معلم ها، مدیر، معاون،ناظم و حتی مشاوران در مدارس کشور ما آ،موزشی برای برخورد در مواقع اضطراری و موقعیتهای بحرانی ندیده اند.
زمانی که اتفاقی می افتد ، مثل داور خط نگهدار در بیرون از صحنه پرچم بلند می کنیم که خطایی رخ داده و آن وقت می خواهیم برخورد کنیم ؛آن هم برخوردی که بیشتر واکنشی منفعلانه است ؛اما به واقع در آموزش و پرورش در این زمینه خلأ وجود دارد و بخشی از این خلأ به مدارس دولتی محروم بر می گردد.
وقتی که ما امکانات کافی نداریم که از نیروهای کارآمد و توانمند و از متخصصین روانشناسی،تربیتی و پرورشی در مدارس استفاده کنیم ناخودآگاه برای مدارس بحران به وجود می آورد ؛حالا چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. این انتقاد به مسئولان آموزش و پرورش وارد است که مدارس دولتی را به حال خودشان رها کرده اند.
به نظر شما در آموزش و پرورش نیروی کافی و ثابت وجود دارد که بتوانند خلأهای عاطفی و اجتماعی دانش آموزان را برطرف نمایند؟
آن چیزی که ما از نزدیک می بینیم این است که نیروی مشاور در مدارس خیلی کم است و سازماندهی آن برای آموزش و پرورش نیز مشکل شده است؛ چون به دلایل مختلف از جمله مشکلات استخدامی و یا شاید این که ، متخصصان این رشته ،تمایلی برای حضور در آموزش و پرورش ندارند، به این لحاظ آموزش و پرورش نمی تواند نیروهای مشاور را در حد کفایت جذب کند.البته در مقاطع ابتدایی و دوره اول متوسطه(راهنمایی سابق)این مطلب به کلی منتفی است،یعنی اصلا مشاوری وجود ندارد. می ماند دبیرستان های دوره دوم که باید به تعداد دانش آموزان، مشاور با وقت کافی برای مشاوره داشته باشند اما متأسفانه شاهد این هستیم که برای 300 نفر دانش آموز یک نفر و آن هم بعضاً بخاطر کمبود، یک روز به مشاوره اختصاص داده اند و همین مشاور نیز بیشتر به هدایت تحصیلی دانش آموزان می پردازد و باید پرونده های دانش آموزان کلاس اول دبیرستان را آماده کند و به سمتی ببرد که در انتهای سال بتوانند هدایت تحصیلی شوند و به مشاوره سازشی و تربیتی و روانی و روان پریشی در دانش آموزان و غربالگری در رابطه با این مسأله دیگر اصلا توجه و عنایتی نیست. وقتی با مشاوران صحبت می کنیم می گویند ما همین که بتوانیم پرونده ها را آماده کنیم تا دانش آموزان به رشته های تحصیلی خود هدایت شوند هنر کرده ایم و بسیار از عملکرد خود راضی هستیم ؛اما دیگر به مشاوره سازشی و مسائل خانوادگی بچه ها نمی رسیم.
بحث خشونت و ترویج فرهنگ مدارا در کتاب های درسی به خصوص در کتاب های دین و زندگی یا ادبیات فارسی جایگاهی دارد یا خیر؟
در فرهنگ سنتی و دینی ما بحث اخلاق و مدارا وجود دارد و نباید این را انکار کنیم که جامعه ایرانی، جامعه اهل مدارایی است و تعلیم و تربیت دینی نیز ،در طول تاریخ ،مدارا و سلوک با دیگران را تشویق کرده است اما مسأله این است که وقتی مسئولان در تهیه محتوای درسی از جهت نوشتاری و پژوهشی و غیره زحمت می کشند و متنی را به نام مهارت های زندگی تهیه می کنند و یا متنی را در ادبیات یا دین و زندگی می گنجانند ،باید توجه نمایند که سیستم ارزشیابی آنها به سمتی است که از آن توقع نمره می رود و توجه بچه ها به این است که این کلاس تمام شود و نمره آن ثبت شود و از آن عبور کنند. متاسفانه ما کارهای عملی مثل اردو ،که بچه ها را بیرون ببرند و روابط با همدیگر را بیاموزند، نداریم. به وسیله ی این اردوها، رفتار و سلوک با دیگران زیستن، تبدیل به تجربه می شود. با گفتن و سخنرانی کردن و تدریس کتاب و بعد امتحان 20 نمره ای گرفتن ،دانش آموزان چندان چیزی یاد نمی گیرند و اگر هم یاد بگیرند، کم است.
من خودم محتوای کتاب دین و زندگی را بررسی کردم و دیدم که کتاب ،محتوای خوبی دارد؛ اما این محتوا ،جوابگوی دانش آموز امروزی نیست .به طور مثال در کتابهای دینی توجه به اخلاق و آن هم اخلاقی که شفقت محور باشد یعنی توجه به سلوک، مدارا، گذشت و فداکاری خیلی کم اختصاص پیدا کرده است و اگر در مسائل دینی مباحثی هم داریم، به طور عمده خلاصه در اعتقادات و یک بخش کمی احکام و آن اخلاق هم اخلاق فضائل محور است.
در حقیقت ما به بچه ها می گوییم شما باید چه فضیلتهای فردی را کسب کنید ، شاید در نتیجه این فضیلتها ،سلوک و اخلاق اجتماعی حاصل شود .ما در مدارس از آموزش اخلاق عملی عاجز مانده ایم. در رابطه با اخلاق شهروندی برای محصّلان ، که در شهر یا روستا زندگی می کنند، متأسفانه ،ما آموزش های خاصی به فرزندانمان نمی دهیم.
به نظر شما با توجه به اینکه تعداد نیروی مشاور در آموزش و پرورش کم است آیا با نیروی مازاد در آموزش و پرورش مواجه هستیم؟
ما از سال های گذشته در آموزش و پرورش، با این مشکل برخورد کرده ایم که ورود نیروهای آموزشی واجرایی و پرورشی در گردونه کار آموزش و پرورش ،خیلی حساب شده نبوده و بر اساس قاعده نیاز، ساماندهی صورت نگرفته است. در بخش هایی نیروی خانم مازاد داریم ولی در بخش آقایان، ما نیروی مازاد نداریم .در این بخش ،گر نیروی مازاد و به اصطلاح پِرت وجود داشته باشد به ناکارآمدی این نیروها برمی گردد زیرا در ابتدا حسابگری درستی در کار نبوده است . البته باید به این نکته توجه کنیم که زمانی آقای وزیر میگفت ما 50 هزار نفر کمبود نیرو داریم و همین حدود مازادِ نیرو داریم.
این نظر وزیر آموزش و پرورش به این معنی است که از نیروهای آموزش و پرورش درست استفاده نمی شود و یا این این نیروها،کارآمدی لازم را ندارند و اگر به عنوان معلم می خواهند کار کنند کلاس داری، مدیریت درس، و مدیریت کلاس را بلد نیستند و اساساً برای معلمی ساخته نشده اند.
بخشی از نیروهای آموزش و پرورش ما ،به همین شکل هدر می رود و وقتشان ضایع می شود و آموزش و پرورش هم مجبور است به اینها حقوق بدهد ودربخش هایی به کار گرفته می شوند و متاسفانه، خیلی دردی از آموزش و پرورش دوا نمی کنند.
بخشی از این نیروهای مازاد نیروهای انتقالی هستند. به طور مثال مواردی را داریم که مرد منتقل می شود و به تبع آن ،همسر او نیز باید منتقل شود و وقتی می آید نمی توانند او را در ساماندهی درست به کار بگیرند و به عنوان نیروی مازاد معرفی می شود و مشکلاتی نیز ایجاد می کند.
بخش دیگر این است که طی سال های گذشته ،ما بر اساس نیازهایمان نیرو پرورش ندادیم و هیچ حساب و کتاب دقیقی نبوده که ما در آموزش و پرورش به چه نیرویی نیاز داریم تا بر اساس آن نیرو تربیت کنیم.
فارغ التحصیلان بر اساس جذب پاره وقت و نیروی حق التدریس،در یک مقطع زمانی خاص آمده اند و یا اینکه در راستای ایجاد اشتغال آمده اند و در آموزش و پرورش مشغول به کار شده اند یاکلاسداری نمی دانستند و یا در بخش اجرایی مشغول به کار شدند .این ها توانایی های لازم را کسب نکرده و حرفه ای نبودند .
به طور مثال ،ما در یک مدرسه، خیلی وقت ها مواجهیم که کار اجرایی روی دوش یک یا دو نفر می گردد.الآن به شدّت درمدارس از کمبود نیروی کارآمد ،که برای خودش برنامه داشته باشد و نظام مند باشد، رنج می بریم.البته سیاست بازنشستگی پیش از موعد، بخش زیادی از نیروهای کارآمد اموزش وپرورش را از گردونه کار مفید خارج کرد. قرار بود نیروهای فرسوده بروند ،اینطور نشد.این هم ضربه مهلکی بر بدنه نظام تعلیم وتربیت رنجور ما وارد کرد.
در مورد مشاهدات خودتان از خشونت لفظی و بدنی در مدارس بگویید؟
مدتها است که بخشنامه هایی می آید که تنبیه بدنی ممنوع است و معلم ها و کادر مدرسه به این احساس رسیده اند که تنبیه بدنی مشکلات و دردسر هایی دارد .در ظاهر، تنبیه بدنی در مدارس وجود ندارد؛ هرچند این شرایط بغرنج ،عدم وقوع آن را نشان نمی دهد .ولی به دلیل استرس ها و فشارهایی که به معلم وارد می شود ،زبان برخورد دانش آموز و معلم ،خیلی وقت ها ،یک زبان نیشدار و آزار دهنده است. به طور نمونه، در یک کلاس که حدود 35 دانش آموز وجود دارد ، در بین آنها چند نفری هستند که آرامش لازم برای تحمّل حضور در کلاس را ندارند. از طرف دیگر ،متأسفانه ما در اجتماع می بینیم که برخوردهای لفظی، خشونت های غیر مستقیم و یا حتی خشونتهای پنهان ،در قالب تغیُّر کردن و یا تیکه پراندن بین مردم (هرچند اندک ) وجود دارد . در آموزش و پرورش و در کلاس ها نیز ،هرچند که معلم ها و کادر اجرایی افراد شریفی هستند و دقت زیادی هم دارند ،ولی ناخودآگاه،چون وقتی انسان ها با هم مواجه هستند، هر لحظه ممکن است که یک برخورد، فشار روحی، استرس و یا حتی یک نگاه، سوء تفاهمی در افراد ایجاد کند و ناگزیر ما خشونت در انواع مختلفش را در مدارس نیز داریم.
به طور مثال ،معلم به کلاس می رود و می خواهد 90 دقیقه تدریس کند.کاراو بیشتر حالت سخنرانی دارد و ناخودآگاه برخوردهایی بین معلم و شاگرد پیش می آید . این طور نیست که خشونت را ،فقط معلم ها نسبت به دانش آموزان داشته باشند، طول زمان نشان داده که یواش یواش دانش آموزان هم این خشونت را نسبت به اطرافیان، معلم ها و کادر اجرایی به راه های مختلف نشان می دهند.
من دوست دارم روی این قضیه تأکید شود که تحول بنیادی در آموزش و پرورش خیلی ضروری است اما حالِ حاضر آموزش و پرورش نباید فراموش شود. به خصوص در مناطق محروم ،باید بیشتر توجه شود و مدارس محروم خیلی از مشکلات مالی و بودجه ای و امکانات مورد نیاز رنج می برند. به واقع آموزش وپرورش با ادامه سیاست خصوصی سازی فعلی،مدارس دولتی و محروم را در مناطق حاشیه ای و دور افتاده و حتی در قلب شهر تهران در آشوب امواج مشکلات رها کرده است.
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،11 آذرماه 93
بی گمان یکی از
کارکردهای بنیادین آموزش و پرورش نوین،آموزش های فردی و اجتماعی برای آماده نمودن
شهروندان برای زیستی سالم،آگاهانه و سودمند است. زیستی که هم زمینه بروز توانایی های
نهفته در فرد را پدید آورد و هم شرایط خدمت به دیگر شهروندان را فراهم نماید. بخش
مهمی از آموزه های فردی،آگاهی های بهداشتی است. از این روست که در سامانه های
آموزشی پیشرو،ساز و کارهایی برای بهینه کردن آموزش های بهداشتی- پزشکی پیش بینی
کرده و آنها را پیاده می کنند. با توجه به سن دانش آموزان و رشد پر شتاب جسمی –
جنسی آنها در دوران مدرسه،یکی از بنیادین ترین آموزش ها،آگاهی رسانی در زمینه های
جنسی و آموزش آن است. در ایران گفتگو از آموزش های جنسی به رازی مگو می ماند که به
باور بسیاری می تواند دانش آموزان را به بیراهه بکشاند! ساختار آموزشی به اندازه
ای از مطرح شدن آموزش های جنسی می هراسد که حتی هنگامی که خطرِ گسترشِ ایدز از هر
زمانی آشکارتر است،تنها برای آرام نمودن بخشی از جامعه که خواهان برنامه ریزی درست
و بنیادین در برخورد با این بیماری می باشند،بخش کوچکی از کتاب سال اول دبیرستان
را تنها به نشانه های بیماری،راه های انتقال ویروس و پیامدهای آن اختصاص داده اند.
اما در بیماری ایدز بنیادین ترین کار،آشنا نمودن شهروندان با راه های پیشگیری از
آن است که شوربختانه در این بخش از کتاب هیچ اشاره ای به آن نشده است! از این بدتر
آن که در آغاز این بخش از کتاب،نویسندگان یادآور شده اند که نباید از آن در آزمون
ها،پرسشی طرح شود! این سفارش یعنی تیر خلاص به یادگیری موضوع های آموزشی آن.
شوربختانه هنگامی که خانواده ها و ساختار آموزشی در این زمینه کم کاری کنند،دانش آموزان
از راه های دیگری پاسخ به پرسش های خویش را دنبال می کنند. این راه ها می تواند
گروه همسالان و دوستان،نوشته های اینترنتی یا فیلم ها و عکس های غیر اخلاقی و ....
باشد. این راه ها افزون بر این که یادگیری را به گونه ای ناقص به نوجوانان می آموزاند،می
تواند زمینه ساز پرسش های تازه ای شده و خطرهای بیشتری برای آنها پدید آورد. اما
چاره چیست؟ یکی از مهمترین دلنگرانی های کاربدستان آموزشی،ترس از واکنشِ خانواده
ها به ورود این گونه آموزه ها به برنامه درسی فرزندانشان است – که البته ترسی بجاست.
پیش از هر چیز آموزش و پرورش باید با همکاری وزارت بهداشت و نهادهای مردم نهاد،به
آگاه سازی پدر و مادرها در این زمینه بپردازند و افزون بر این که آنها را آموزش
دهند،برای آموزش فرزندانشان از آنها یاری بگیرند. این کار را می توان با برگزاری
کلاس های مشاوره ای در مدرسه و تهیه کتاب ها یا جزوه های آموزشی برای آشنایی پدر و
مادرها با نیازها و رفتارهای جسمی و جنسی فرزندانشان انجام داد. باید به آنها
گوشزد کرد که بنا به تجربه و دانش،کودکان در سن بسیار پایین با نیاز جنسی خویش
آشنا می شوند و به دنبال لذت جویی از آن هستند. اما آشنایی کامل تر بچه ها در گروه
های هم سن در سال های پایانی دبستان و سال های نخست متوسطه اول(راهنمایی) رخ می
دهد. به باور نگارنده نگرانی از این که دانش آموزان با ورود آموزش های جنسی به
برنامه های درسی،زودتر از زمان لازم با این گونه نیازها آشنا شده و ممکن است چشم و
گوششان باز شود و به بیراهه روند،هراسی بی بنیان است! راهکار دیگر و البته بسیار
موثر به کار گیری نهادهای مردم نهاد و مدنی در این زمینه است. آموزش و پرورش امروز
ایران درگیر دشواری های بسیاری است و نمی تواند یک تنه از پس این دشواری ها برآید.
اگر دولت و فرادستان آموزشی بتوانند و البته راضی شوند که بخشی از کار را به این
نهاد ها بسپارند،هم باری از دوش خویش بر می دارند و هم آموزش های جنسی که همواره
برای طرح در کلاس دردسر ساز و دشوار است را به کارشناسان سپرده و بی گمان برنامه
ها بهتر پیش خواهند رفت. پس کاربدستان آموزشی باید با بهره گیری از کارشناسان توانمند
و دلسوز،همکاری و توجیه معلمان،کادر مدرسه و خانواده ها با کاری اندیشه مدار و
زمانبر این گونه آموزه ها را به درونمایه های درسی وارد نموده و به این بی سامانی
در آموزش های جنسی پایان دهند. راهکار دیگر بکارگیری یک پرستار و یا پزشک در هر
مدرسه به عنوان مشاور بهداشتی – پزشکی است تا بتواند به پرسش های جسمی – جنسی دانش
آموزان پاسخ دهد. این راهکار اکنون در بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش انجام می
شود و پیامدهای مثبتی به همراه داشته است. باید یادآور شد که هیچ مصلحتی بالاتر از
تندرستی شهروندان یک جامعه نیست. کاربدستان آموزش باید از پیله مصلحت اندیشی بیرون
آیند و یک بار برای همیشه تابوی آموزش های جنسی در مدرسه ها را بشکنند.
http://armandaily.ir/?News_Id=98217
گزارش از مرتضی مدنی،خبرگزاری ایلنا،8 آذر 93
فرهنگیان در بخش نظرات اخبار چه گفتند؛
«خبری شدن قتل معلم دبیرستانی پسرانه در شهرستان بروجرد بر اثر ضربه چاقوی دانش آموز ۱۵ سالهاش به فرصتی تبدیل شد تا معلمان ناراضی از سیاستهای وزیر آموزش و پرورش با طرح مجدد اعتراضات فروخفتهشان در سالیان گذشته، همزمان او و نظام آموزشی کشور را به چالش بکشند.»
هفته گذشته، معلم دبیرستانی پسرانه در شهرستان بروجرد بر اثر ضربه چاقوی دانش آموز ۱۵ سالهاش کشته شد. خبری شدن این جنایت به فرصتی تبدیل شد تا معلمان ناراضی از سیاستهای وزیر آموزش و پرورش با طرح مجدد اعتراضات فروخفتهشان در سالیان گذشته، همزمان او و نظام آموزشی کشور را به چالش بکشند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در انبوه خبرهایی که از وقوع خشونت در گوشه و کنار کشور منتشر میشود و حالا دیگر شنیدنشان به بخشی از زندگی روزمره همه ما تبدیل شده است، استفاده یک معلم از خشونت علیه دانش آموز خود - مثلا تنبیه بدنی - را بارها شنیده بودیم اما کمتر پیش آمده بود که دانش آموزی از خشونت علیه معلم استفاده کند و تا مرز سلاخی کردن او پیش برود اما این اتفاق در کمال ناباوری و به فجیعترین شکل یکم آذرماه امسال در مقابل سایر دانشآموزان به وقوع پیوست.
«محسن خشخاشی» دبیر فیزیک دبیرستان پسرانه حافظی در محله علی آباد شهرستان بروجرد روز شنبه هفته گذشته (۱ آذر) بر اثر ضربه چاقوی دانش آموزی به گلو و قفسه سینهاش به قتل رسید. واقعه آنقدر هولناک بود که حداقل سه هزار نفر از مردم این شهرستان در مراسم خاکسپاری این معلم شرکت کردند. انبوه جمعیت شرکت کننده در مراسم خاکسپاری از بهت و حیرت مردمی خبر میداد که وقوع چنین خشونت عریانی آنهم در یک محیط علمی را به سختی باور میکردند.
وقوع این میزان از خشونت در یک مدرسه که نمونهاش را کمتر در خاطرهها به یاد داریم به فرصتی برای اعتراض معلمان و فرهنگیان به وزیر آموزش و پرورش بهدلیل اصرار بر تداوم سیاستهای دولتهای نهم و دهم در اداره این وزارتخانه تبدیل شد. آن هزاران نفری که روز خاکسپاری آمده بودند فقط به همدردی با خانواده معلم کشته شده اکتفاء نکردند بلکه علیه مدیر آموزش و پرورش بروجرد که ابقایش بعد از تغییر دولت، خود داستانی جداگانه دارد، شعار دادند. شعارهایی که از عمق اعتراض معلمان و فرهنگیان به شیوه اداره وزارت آموزش و پرورش خبر میداد.
در یک هفتهای که از انتشار خبر قتل این معلم بروجردی میگذرد، معلمان بسیاری از نقاط مختلف کشور در بخش نظرات اخبار مرتبط به اظهار نظر پرداختهاند. مرور این واکنشها که از بطن جامعه معترض اما معمولا ساکت فرهنگیان به بیرون درز کرده است به روشن شدن آنچه در یکسال و نیم گذشته و از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم بر وزارت آموزش و پرورش گذشته است کمک میکند.
وزیر محترم، صدامونو میشنوی؟
کاربر ناشناسی با کنایهای شوخ طبعانه از آقای فانی خواسته که جامعه معلمی و آموزش و پرورش را «توی دبه سرکه بریزد تا نترشد». او خطاب به وزیر آموزش و پرورش گفته «تو برای معلمان نه تنها کاری نکردی بلکه با جری کردن دانش آموزان حرمت معلم و کلاس را [...] کردی».
این کاربر ناشناس با انتقاد از «نظام تبعیض آمیز حقوقی» و «بیمه طلایی افتضاح»، پرسیده که معلمان با کدام امنیت سر کلاس بروند و در ادامه تاکید کرده است «تا جواب درستی بدست ما نرسد و حقمان را نگیریم سکوت نخواهیم کرد».
کاربر ناشناس دیگری از قتل معلم بروجردی ابراز تاسف کرده و نسبت به «حرکت نظام آموزشی به سمت ناکجا آباد» هشدار داده است.
آقا یا خانم «دالوند» از دیگر کاربران ایلنا در تشریح دلیل قتل این معلم به دست دانش آموز ۱۵ سالهاش گفته است «یکی از علل درگیری چنین دانش آموزانی به سیستم آموزش و پرورش در اجرای وظایف معلمان باز میگردد. معلمان بنا به هر دلیل وظایف قانونی خود را انجام نمیدهند و هر معلمی که قانون را رعایت کند قطعا به عنوان معلم بد و سختگیر معرفی میشود».
کاربر ناشناس دیگری وزیر آموزش و پرورش را خطاب قرار داده و گفته «آقای فانی! برو کنار تا آموزش و پرورش را فانی نکردهای. طبق فرمایش قرآن، امانت را به اهلش بسپار». او در ادامه تاکید کرده که افزایش جمعیت دانش آموزی، این عواقب را هم دارد.
«حسین گودرزی» خواستار استعفای همزمان وزیر و مدیر اداره آموزش و پرورش بروجرد شده و از آن دو خواسته است از فرهنگیان کل کشور معذرت خواهی کنند تا شاید تسلی خاطر روح معلم درگذشته شود.
آقای گودرزی در عین حال در تبیین دلایل کشته شدن معلم بروجردی گفته است «این امر از ثمرات دانش آموز سالاری است و مازاد آن بیلیاقتی مسئولین شهر بروجرد به ویژه آموزش و پرورش میباشد. آقایان بیایید مسئولیت را به توانمندی بسپارید نه به هم باند نالایق».
فردی که خود را «بانی» معرفی کرده از وزیر آموزش و پرورش خواسته که استعفاء دهد و تاکید کرده «این جنایت از عواقب پایین بودن حقوق معلمان است که برای جبران کمبود حقوق خود مجبورند چند کار انجام دهند و بیفرهنگها به خود اجازه میدهند با آنها هرجور که میخواهند برخورد کنند».
یکی از مخاطبان ایلنا که خودش را معرفی نکرده تحلیل به نسبت جامعتری را از واقعه هولناک صبح شنبه هفته گذشته ارائه کرده است. او گفته است: «مسئولین محترم! این معلم عزیز و بقیه معلمان روز قیامت یقهتان را خواهند گرفت با این سیاستهای غلطی که در این وزارت خانه در پیش گرفتهاید. اولا درصد قبولیهای صوری باعث شده هم دانش آموزان بیسواد بار بیایند و هم تنها اهرم معلم که نمره بود از دست او خارج شود. همه دانش آموزان میدانند چه بخوانند یا نخوانند قبولند و اگر معلمی هم نمره ندهد از طرف مدیر آموزشگاه و مسئولین ادارات شدیدا زیر فشار قرار خواهد گرفت. ثانیا اینقدر معلمان زیر فشار مشکلات معیشتی و تبعیضهای نابرابر هستند که متاسفانه هم خودشان از نظر روحی آسیب دیدهاند و هم جایگاه و شان و منزلت اجتماعی آنها در جامعهای که اکثرا همه چیز را ظاهری و مادی میبینند زیر سئوال رفته! هیچ مسئولی از اول انقلاب تا حالا فکری جدی به حال آموزش و پرورش نکرده و همهشان فقط استفاده ابزاری و تبلیغاتی از معلمان آن هم در آستانه انتخابات نمودهاند و رفتهاند و اگر این روند ادامه پیدا کند باید منتظر اتفاقات بیشمار و خطرناکتر از حادثه فوق بود. مسئولین محترم به هوش باشید جامعه فرهنگیان از ته قلب از شما ناراضیاند و با تمام وجود هم ناراضیاند.»
یک معلم شیمی نیز با کنایه به نگرانی معلمان از حضور در کلاسهای درس از این پس، گفته که از سال بعد مرخصی بدون حقوق میگیرد. معلم دیگری قتل همکار خود را «شوک خیلی بزرگ» توصیف کرده و کاربری به نام «ام» گفته که برای آموزش و پرورش و کل معلمان ایران باید فاتحه خواند.
«پرویز گلی» نیز از رییس جمهور و مجلس تقاضا کرده است درخصوص وزیر آموزش وپرورش که آموزش و پرورش را فانی خواهد کرد تجدید نظر کنند.
«محمد سالاری» نیز گفته است «اینگونه حوادث نشانه بیتوجهی مسئولان و قانونگذاران به معلمان است زیرا وقتی صاحبان آموزش و پرورش معلم را یک مصرف کننده میخوانند از دانش آموز توقعی بیشتر از این نمیتوان داشت».
یک دبیر فیزیک بروجردی هم گفته است: «به نظرم وقتش شده که مسئولین یه فکر اساسی برای مشکل دبیران انجام بدن. چرا صدای کسی در نمیاد. پس بقیه دبیرا کجان؟ واقعا من و اکثر دبیرایی که میشناسم با این نظام آموزشی مشکل داریم. نظامی که فقط بخشنامه میده تا درصد قبولی رو ببره بالا. یعنی نمره کیلویی. وزیر محترم صدامونو میشنوی؟ این جامعه تا ۲۰ سال بعد از نظر علمی داغونه. دبیران همه بیانگیزه شدن چون ارزش کارمونو آوردین پایین با این سیاستهای مزخرف. شاید مرگ این عزیز یا صحیحترش شهادت این دبیر نقطه شروعی بشه برای اینکه حقوقمونو مطالبه کنیم. اگه قراره ما فقط نمره بدیم پس چرا خودمونو به زحمت بندازیم برای تدریس؟! اونم درسی مثل فیزیک.»
«سینا» یک کاربر دیگر با انتقاد از بخشنامههای محرمانه وزارت آموزش وپرورش مبنی بر ممنوعیت تنبیه بدنی دانش آموزان گفته است: «قتل معلم مجازه و تنبیه دانش آموز ممنوع! حماقت بسه. نمره که همه میگیرن. مدرک که همه میگیرن. دکتر قلابی هم که سر از کابینه پاکترین دولت سر در میاره. مدیران ارشد با لابی انتخاب میشن. خداییش بسه دیگه. فکری به حال اوضاع بحران زده مدیریت کشور بکنید. اگه معلمان اعتراض و اعتصاب کنند حسابشون با کرام الکاتبینه که وا اسلاما، اینها با اصل نظام مشکل دارن و مخالفن. بگیرید و ببندید. نتیجش اینه که کمترین انگیزهای در معلمان نیست و با بیرغبتی کامل فقط منتظر گذشت زمان و بازنشستگی هستن.»کاربر دیگری هم به نام «میثم» از مسئولان خواسته که پاسخ گو باشند و پرسیده است «چطور بعد از تنبیه یک دانش آموز توسط معاون یک مدرسه، موضوع رسانهای و با معلم برخورد میشود، حال منتظر پاسخ هستیم».
«شهاب» نیز با انتقاد از شلوغی کلاسهای درس در مدارس، پرسیده است: «چرا باید کلاسهای ما ۳۷ نفری باشد؟ معلومه یه معلم هر چه قدر تلاش کنه باز هم کار سختیه. ما معلمها هیچ اهرمی برای کنترل نداریم. کوچکترین اتفاق برای دانش آموزان گردن مدیر مدرسه و معلم است و این در حالیه که بودجه آموزش و پروش در مقایسه با شرکت نفت و مخابرات و وزارت نیرو و... ناچیزه.»
باز هم انتقاد از رسانهای که ظاهرا ملی است
همپای همه وقایع ریز و درشتی که در این کشور اتفاق میافتد و صدا و سیمایی که خود را رسانه ملی میخواند و از پوشش خبری آنها غفلت میکند، قتل معلم بروجردی به دست دانش آموز ۱۵ سالهاش راهی به این رسانه نیافت، همانطور که اعتراضات معلمان به نظام آموزشی کشور راهی به این رسانه ندارد.
اگر خیلی خوشبین باشیم صدا و سیما با آن دستگاه عریض و طویل و آن میلیاردها تومانی که هر ساله بودجه میگیرد در کمال ناباوری از وقوع قتل این معلم و شرکت سه هزار نفری مردم در مراسم خاکسپاریاش خبردار نشده است و در حالت بدبینانه، شاید واقعهای بوده که برای آن سه هزار نفر از مردم بروجرد «مهم» بوده است و برای «رسانه ملی» بیاهمیت.
تعدادی از کاربران در نظرهای خود صدا و سیما را هم بینصیب نگذاشتند همانطور که پیشتر در وقایع دیگری نظیر قتل کارگر دستفروش به دست ماموران شهرداری از سیاستهای حاکم بر این رسانه اتقاد کرده بودند.
کاربری به نام «داریوش» گفته است: «ببینید با جامعه ما چه کردهاند که یک پسر بچه ۱۶ ساله به خود جرات میدهد یکی از دبیران شاخص بروجرد را این چنین با قساوت به قتل برساند. حالا آقایان صحنههای اسلحه کشی دبیرستانهای آمریکا را نمایش دهند و به جامعه ایران ببالند.»
پیمان نیز با کنایه به سیاست صدا و سیما در ۸ سال تصدی احمدینژاد بر دولت، گفته است «عجب مملکت گل و بلبلی».
کاربر دیگری به نام «احمدی» نیز گفته است: «این آموزش و پرورشی است که ۵۰ درصد از معلمانش بیماری افسردگی دارند و ۷۰ درصدشان زیر خط فقر زندگی میکنند. در طول این ۳۶ سال از رسانهای که با مالیات این مردم اداره میشود، یک ساعت در مورد معیشت معلمان سخنی گفته نشده است.»
«قضیه آسان است»
بخش دیگری از کاربرانی که زیر خبرهای قتل معلم بروجردی نظر گذاشتهاند، همکاران یا شاگردان آقای خشخاشی بودهاند و ویژگیهای اخلاقی این معلم را توصیف کردهاند.
یکی از همکاران معلم مقتول که سالهای دورتر شاگرد آقای خشخاشی در مدرسه استعدادهای درخشان بروجرد بوده، گفته است: «بدون شک یکی از بهترین استادهای فیزیک در ایران بود. کارش را در کارخانه نساجی رها کرد تا به علاقه اصلی خود یعنی دبیری بپردازد. طوری روی تابلو مینوشت که انگار پرینتر متن را چاپ کرده است.»
«مصطفی» از شاگردان او در دبیرستان شاهد نیز گفته است: «آقای خشخاشی یکی از بهترین معلمهایی بود که من میشناختم. زمانی که در کلاس درس میداد انگار کلمات با ذهن آدم بازی میکردند و مطالب ملکه ذهن میشدند. او یک جمله زیبا دارد. همیشه میگفت "قضیه آسان است".»
http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=228407
گزارش «شهروند» از شیوع مصرف مخدر و نوشیدنیهای الکلی در بین بعضی از نوجوانان پایتخت
گزارش از الناز محمدی،روزنامه ی شهروند،8 آذر 93
بچهخلافهای این روزهای دبیرستانهای تهران با گذشته فرق دارند؛ آن وقتها که دختر و پسرهای دبیرستانی بزرگترین خلافشان دیر آمدن به مدرسه بود و نهایت فرار از روی دیوارها برای دور دور کردن خیابانهای اطراف. بچهخلافهای دبیرستانی اما اگرچه تعدادشان زیاد هم نباشد ولی با همین چندسال پیش هم فرق دارند. از وقتی حمیدرضا حاجیبابایی، وزیر آموزش
و پرورش دولت دهم وقتی خبرنگارها دورش را گرفتند و از او درباره تعداد دانشآموزان معتاد پرسیدند، گفت دانشآموز معتاد؟ نداریم و بعد صورتش را به ضبط صوتهای آنها نزدیکتر کرد و گفت: «نداریم. دانشآموزی که معتاد باشد که دیگر دانشآموز نیست.»
بعدها که دولت عوض شد، حرف آقای وزیر جدید هم همان بود: «دانشآموز معتاد نداریم. اگر هم کسی معتاد باشد، در خانه معتاد شده و بعد دانشآموز شده.» و حرف آقای معاون جدید سلامت وزیر هم همان بود، وقتی در گفتوگویی با «شهروند» گفت: «من نمیگویم که در مدرسه معتاد نیست، میگویم دانشآموزی که معتاد است، معتاد بوده و آمده به مدرسه. بیشتر دانشآموزانی که مواد مصرف میکنند، از بیرون مدرسه دچار این آسیب شدهاند.»
اما پسرانی که زیر نگاه بچه درسخوانهای کلاسشان، الکل مصرف میکنند و درخیابان مست میکنند و دخترانی که بعد از کلاس حرفه و فن، وقتی دامنهایشان را دوختند، در دورهمیهایشان مواد میزنند، نه به حرفهای آقای وزیر قدیم کاری دارند، نه اخبار سخنرانیهای وزیر جدید و معاونانش را دنبال میکنند؛ آنها کار خودشان را میکنند، راه خودشان را میروند.
«امیرحسین» و «مهدی» از وقتی اول راهنمایی بودند، کاری به این حرفها نداشتند. آنها وقتی دستهایشان بوی سیگار را شناخت که نه خانوادههایشان فکرش را میکردند نه معلمها و مدیر و معاونانشان. حالا هم که روی چمنهای پارک کوچکی، پایینتر از فلکه دوم صادقیه، پشت یک بوته دراز کشیدهاند و با نگاه به آسمان سیگار پشت سیگار روشن میکنند، کسی از دور و بریهایشان نمیداند که در بساط روزانه آنها، غیراز کیف و کتاب و برگههای امتحانی، هم سیگار هست، هم «گُل»، هم الکل!
«امیرحسین» تازه پشت لبش سبز شده؛ کت فرم مدرسهاش را تا کرده و گذاشته داخل کیفش، آن را پرت کرده گوشهای و سیگار میکشد. او سوم دبیرستان و مدرسهاش در منطقه پونک تهران است. هتلداری میخواند و با آن صدای تازه بم شدهاش میگوید ٦ سال است که سیگار میکشد: «اولین بار توی پارک چیتگر و با دوستام سیگار کشیدم. الان هم خیلیها سیگار میکشند اما نمیگن که میکشن.»
او و «مهدی» در هنرستانی در جنتآباد درس میخوانند و میگویند در مدرسهشان تعدادی از دانشآموزان مواد مصرف میکنند. اولش میگویند فقط سیگار میکشند ولی بعد کمکم شروع میکنند به فهرست کردن موادمخدری که در سالهای گذشته مصرف کردهاند. آنها خودشان را معتاد نمیدانند ولی قیافههایشان و حرفهایشان و دندانهای زرد و لبهای سیاهشان چیز دیگری میگوید. «امیرحسین» و «مهدی» هم حشیش میکشند، هم بنگ، هم ترامادول بالا میاندازند. همه فوت و فن مصرف مواد را هم بلدند. «ممکنه اولش فازش خوب نباشه ولی برای بار دوم به بعد فاز خوبی داره.»
«مهدی» هنوز مانده تا تجربهاش به «امیرحسین» برسد؛ صدایش هم هنوز مثل «امیرحسین» دورگه نشده؛ میخندد و میگوید این «ناکِس» منرو معتاد کرد: «امیرحسین اولین بار سیگار رو داد دستم. حالا هرچی دم دستم باشه میکشم؛ معمولا هم بیرون مدرسه. نمیشه داخل مدرسه کشید، میگیرنمون. چند روز پیش هم جاساز یکی از بچههارو پیدا کردن و کارش به اخراج کشید. مواد و سیگار توی باغچه قایم کرده بود. من بیشتر پنیر میکشم، یا همون حشیش، چون فکر آدمو باز میکنه. وقتایی که پول نداشته باشم، ترامادول میخورم! چون ارزونتره. قبل مدرسه یه دونه میندازم بالا و میرم مدرسه. خب بعضی از بچهها مواد میکشن، چون میخوان بگن که بزرگ شدن!»
مصرف مواد و الکل در بین بعضی دانشآموزان در سالهای گذشته وارد فاز جدیدی شده؛ خودشان میگویند از وقتی گوش دادن موزیک رپ و رپنویسی بین آنها راه افتاده، مصرف انواع مواد هم بیشتر شده. مهدی میگوید او و دوستهایش برای اینکه بتوانند بهتر متن و آهنگ رپ بنویسند، «پنیر» میزنند.
قیمت انواع مواد مخدر
کف دست دانشآموزان
بعضی از دانشآموزان تهرانی، آنهایی که خلافشان سنگین است، اگر درس و مشق را نمیشناسند، مواد را خوب میشناسند. آنها ساقیهای شِناس خودشان را دارند و اگر هم روزی آنها را پیدا نکنند، در پارکهای تهران هستند ساقیهایی که همه جور مواد با هر قیمتی در بساطشان پیدا میشود. «نیما»، دانشآموز دوم دبیرستان که در محله بهارستان، در منطقه ۱۲ تهران درس میخواند، قیمت انواع مواد مخدر را میداند: «ماریجوانا گرمی ۱۵هزار تومنه. گل همون علفه و هر بسته ۳۰ هزار تومنه، رولی هفتهزار تومنه. چند روز پیش رفیقم یه کیلو گل خرید یهمیلیون تومن. ساقی هم همه جا هست. توی همین پارک هم من دارم با شما صحبت میکنم، هست. من خودم هم میتونم ساقی باشم. توی مدرسه هم ساقی زیاد داریم، حتی خیلی از بچههای مدرسه میان و بهم میگن جنس داریم، پخش میکنی؟ ولی میگم نه. یکی دیگه از موادی که خیلی میبینم بچهها مصرف میکنن، کِتامینه. من تا حالا مصرف نکردم؛ کتامین یه داروئه که از داروخونه میخرن.»
«امیرحسین» شهرری زندگی میکند و «مهدی» یافتآباد. آنها درباره قیمتهای مواد مخدر در محلهشان میگویند: «یک ورق قرص اسید رو ۱۲۰هزار تومان میخریم، قرص کاملش آدم رو میکشه. باید گل باز باشی تا بتونی اسید استفاده کنی وگرنه میمیری. پولدارا بیشتر کوک میزنن. البته ما پولدار نیستیم خانوم، بیشتر تِرا میزنیم؛ ترامادول ورقی ۱۵۰۰تومنه. البته ترامادول آمریکایی ورقی ۳هزارتومنه. گل که میزنی، چشمارو قرمز میکنه، نفازولین میگیریم، دونهای ۸۰۰، میریزیم توی چشما تا قرمزی شو بگیره.»
آنهایی که مواد مصرف نمیکنند
اما الکل چرا
مصرف الکل بین بعضی دانشآموزان دبیرستانی هم حکایت خودش را دارد. «محمدامین» در جنوب تهران و در مدرسهای در خیابان اتابک درس میخواند. او میگوید خودش تا به حال مواد مصرف نکرده و آشناییاش درباره مواد مخدر و الکل بیشتر از آنکه در مدرسه به وجود آمده باشد از طرق آهنگهای رپ بوده است. «تو محله ما بیشتر از اینکه بچهها مواد بکشن، عرق میخورن. بعضیا از قیافههاشون پیداست و شکمشون بزرگ میشه. بچهها عرق میارن و میخورن. عرقخوری بین بچهها خیلی معمولتر از مواده.»
اما «علی» که در مدرسهای در شرق تهران درس میخواند، دوسال است که الکل مصرف میکند. او میگوید بین دانشآموزان بعضی مدرسهها، مصرف الکل خلاف نیست و به موضوعی عادی تبدیل شده. «توی مدرسه ما مصرف الکل زیاده. من دوساله که مشروب میخورم. حتی شده که بعضی وقتها بچهها با خودشون مشروب بیارن سر کلاس. البته همه مصرف نمیکنن و از هر کلاس، بعضی از بچهها میخورن. دوستام تا حالا چندبار ریختن توی قمقمه و آوردن و با هم خوردیم. اتفاقا یه روز معلم صدام کرد، ولی نفهمید.»
الکل اما فقط بین بعضی پسران دانشآموز طرفدار ندارد. «سارا»، دانشآموز دوم دبیرستانی در محدوده پارک ساعی است. او میگوید او و همکلاسیهایش در مهمانیها عادت دارند که موزیک رپ و راک گوش کنند، الکل مصرف کنند و «گل» بزنند. او ٣ ماه است که «گل» مصرف میکند و درباره ترکیب آن چیز چندانی نمیداند. نمیداند گل همان ماریجواناست که اضطراب، حملات همراه با وحشتزدگی، ضربان قلب بالا، فراموشکاری، سندروم بیانگیزگی و اشتهای سیریناپذیر و توهم شدید از تاثیرهای مصرف آن است. اما «علی» که دیگر قرص اسید یکی از موارد مصرف هرروزهاش شده، همه چیز را درباره آن میداند. او میداند «اسید» دارویی است از قارچی انگلیسی به نام ارگوت که روی گیاه چاودار زندگی میکند و باعث باز شدن مردمک چشمها، بالا رفتن دمای بدن و ضربان قلب و فشارخون، عرق کردن، لرز، رعشه، سرگیجه، گرگرفتگی، تاری دید، تهوع، بیخوابی، بیاشتهایی، توهم، ناهنجاریهای تنفسی و حتی کما میشود. علی حالا ۲۶ روز است که به قول خودش در مرحله ریکاوری است. ۴۰ روز مواد مصرف نمیکنند و بعد دوباره به سراغ مواد میروند. اینها نمونههایی از توهمهای او و «امیرحسین» و «مهدی» است. وقتی گل میزنند و حشیش میکشند. «یه بار مصرف کردم و رفتم سر کلاس زبان. اگر همیشه از ۱۰۰ میشدم ۶۵، اون بار شدم ۸۵. جوابا برام زردرنگ میشد. انگار هایلایتش کردی.» «یه بار با هم توی جنگل بودیم و گل زده بودیم. یکی با شات گان طرفم میآمد. غول دنبالم کرده بود. ما میدویدیم. اون شب واقعا ترسناک بود، حس میکردم توی برزخ گیر کرده ام. فکر میکردم مردهام و الان روحم.» «رفته بودیم اکباتان، یکی از بچهها گل زده بود، کلید کرده بود روی چراغ برق. بعدش به من میگفت توی صورتت «نِمو» را میبینم همان شخصیت کارتونیه رو.» «اسید بستگی به فازش داره. مثلا دنیارو رنگینکمون میبینی. بعضیا فاز دعوا میگیرن، جنگ میبینن. مثلا کبریترو روشن میکنن، توی شعله اش، جنگرو میبینن.»
آموزش مستقیم؛ امکانی که وجود ندارد
«علی» و «امیرحسین» و «مهدی» میگویند تا به حال معلمان مدرسهشان درباره انواع و سوء مصرف مواد مخدر و مشروب به آنها آموزشی ندادهاند و فقط چندبار مچشان را موقع سیگار کشیدن گرفتهاند. «امیرحسین» میگوید: «بعضی از معلمامون درباره سیگار حرف میزنن ولی درباره گل و حشیش و الکل نه. تا حالا کسی برای اعتیاد از ما تست نگرفته و هیچ جزوه آموزشی و... هم بهمون ندادن.»
مسئولان آموزش و پرورش اما هنوز سر حرفشان هستند. آنها میگویند امکان آموزش مستقیم دراینباره به دانشآموزان وجود ندارد و حتی گاه بین آنها و مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره روشهای شیوعشناسی اعتیاد در بین دانشآموزان اختلاف به وجود میآید. همین چند وقت پیش بود که «مهرزاد حمیدی»، معاون سلامت و تربیت بدنی وزیر آموزش و پرورش به «شهروند» گفت که امکان آوردن این مسائل و آموزش روشهای انتقال ایدز در کتابها وجود ندارد و حالا «علی زرافشان»، معاون آموزش متوسطه وزیر هم در گفتوگو با «شهروند» میگوید معاونت تحت مدیریت او برنامه خاصی دراینباره ندارد و بهطور مستقیم کاری دراینباره انجام نمیدهد: «ما معتقدیم که آموزش
و پرورش باید در جهات فرهنگسازی و پیشگیری اقدام کند. ما مطالعهای را هم با همکاری ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام دادیم و یک برنامه درسی ۱۲ساله دیدیم که چطور به تدریج مباحث مربوط به مواد مخدر در کتابها گنجانده شود. این تحقیق پارسال تمام شده و الان در اختیار سازمان پژوهش که مسئول تالیف کتب درسی است، قرار گرفته و این سازمان باید این موضوع را پیگیری کند.»
او میگوید: «مشکل اینجاست که در سطوح بالای اعتیاد، کار تخصصی در آموزش و پرورش نیست؛ ما نه مشاوران ویژه این موضوع را داریم و نه کلینیکهای مخصوص دانشآموزان. این کار ستاد مبارزه با مواد مخدر است که باید به کمک ما بیاید.»
انکار کردیم؛ نوجوانان معتاد زیاد شدند
چندسال پیش بود که راه اندازی مراکز ترک اعتیاد ویژه نوجوانان خبرساز شد؛ خبر را مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام کردند و باز هم مسئولان آموزش و پرورش کردند کسانی که به این مراکز می روند در خانواده معتاد شده اند و نمی توان به آنها نام «دانش آموزان معتاد» داد. حالا «عباس دیلمیزاده»، مدیرعامل جمعیت تولدی دوباره و پژوهشگر حوزه اعتیاد در گفتوگو با «شهروند» میگوید هرچند در سالهای گذشته و با راهاندازی مراکز ترک اعتیاد نوجوانان، تعداد کسانی که در این سن برای ترک اعتیادشان به این مراکز مراجعه کردند کم بود اما کمکم این تعداد درحال افزایش است: «براساس تحقیقات ما، فاصله بین اولین بار مصرف مواد مخدر و کارتنخواب شدن سریع شده است و این نشان میدهد معتادان دارند سریع به آخر خط میرسند. از طرف دیگر دسترسی مواد مخدر و الکل بین نوجوانان تأثیر زیادی در مصرف مواد مخدر بین آنها گذاشته؛ در کشورهای اروپایی که الکل آزاد است، قوانین و موانعی برای دسترسی نوجوانان زیر ١٨سال وجود دارد و همین هم یک عامل کنترلکننده است و نشان میدهد دسترسی به هر نوع ماده مخدری میتواند برای مصرف برای اولین بار تاثیرگذار باشد.»
او دلیل اصلی بیشتر شدن مصرف مواد مخدر و الکل میان دانشآموزان را «انکار» میداند: «موقعی که ما بهطور کل مصرف مواد مخدر بین نوجوانان را در دهه گذشته انکار میکردیم به معنی آن بود که دانشآموز معتاد و الکلی نداریم و نباید برنامهای برای آن داشته باشیم. به همین دلیل هم ما در سالهای گذشته اصلا برنامهای برای اولین مصرف نوجوانان و جوانان زیر ١٨سال نداشتیم. از طرف دیگر مکانیسم انکار در خود نوجوان هم مهم است. وقتی به آنها گفته میشود مصرف مواد مخدر شما را تبدیل به یک کارتنخواب میکند و نمایشی از آخر خط به او نشان میدهیم او خودش را مقایسه میکند و میگوید که من قویترم و پولدارم و میتوانم درست استفاده کنم. آنها گمان میکنند که متفاوت هستند و میتوانند مصرف مواد مخدر و الکل را تحت سیطره خودشان داشته باشند. این مکانیسم در مورد خانواده هم وجود دارد، یعنی چون خانواده خودش را خوب میداند، گمان میکند که دچار این مشکل نمیشود. چون او را میترسانیم و او خودش را مقایسه میکند.»
این پژوهشگر حوزه اعتیاد ادامه میدهد: «ما باید در سیستم برنامهریزی آموزشی و پیمایشهای پیشگیرانه بهویژه در سنین نوجوانی تجدیدنظر کرده و تنها روی آموزشهای کتب تأکید نکرده بلکه روی مهارتهای اجتماعی آنها تمرکز کنیم. مثلا در دوران قبل از انقلاب برنامههای آموزشی را تحت عنوانها و اردوهای مختلفی در صلیبسرخ داشتیم که مهارتهای زیادی را به افراد میآموختند. ما نیاز داریم مدل بومیشده و ایرانی خودمان را برای به وجود آوردن گروههای همتا و خودیار مثبت برای نوجوانانمان تولید کنیم و از این طریق مهارتهایی را در طول ٤سال دبیرستان و در قالب اردوها و برنامههای جمعی و عملی به آنها آموزش دهیم.»
ستاد مبارزه با مواد مخدر یک سالی میشود که با دادن آمارهای مختلف از دانشآموزان معتاد از وزارت آموزش و پرورش میخواهد که برنامه جدیتری را برای این موضوع در نظر بگیرد.
ستاد مبارزه با مواد مخدر:
اخراج نکنید، ارجاع دهید
«۶۰درصد دانشجویان معتاد از دوران دانشآموزی مبتلا شدهاند.»، «براساس شیوعشناسی انجامشده درسال ۹۰ حدود ١/١ دانشآموزان قرص اکستازی را مصرف کرده و ٤/٠ درصد دانشآموزان که بیشتر آنها ۱۶ تا ۱۷سال سن داشتهاند برای یکبار محرک شیشه را مصرف کردهاند و بیشتر هم در شب امتحان»، «بر اساس گزارش ستاد مبارزه با مواد مخدر، درسال ۸۶ میزان مصرف موادمخدر صنعتی ٣ درصد بوده و اکنون به ۲۶درصد افزایش یافته است.» و... . اینها همه آمارهایی است که در یکسال گذشته اعلام شد و همه از زبان علیرضا جزینی، قائممقام ستاد مبارزه با مواد مخدر؛ آمارهایی که گاه مسئولان آموزش و پرورش را به تعجب و حتی انکار وا میدارد. زرافشان، معاون
امور متوسطه وزیر آموزش و پرورش دراینباره میگوید: «اگر بعضی اوقات مسئولان آموزش و پرورش اعتیاد دانشآموزان به مواد مخدر را انکار میکنند، به این دلیل است رقمی که اعلام میشود، زیاد است. اما به هرحال بالاخره این پدیده در جامعه ما هست و قابل انکار هم نیست که بخشی از دانشآموزان کشور از این مواد استفاده میکنند. مشکل اینجاست که تفکیک درصدی داده نمیشود که چه درصد سیگار میکشند و چه درصد بقیه مواد مخدر. چون در فرهنگ جامعه ما معمولا سیگار بهعنوان ماده مخدر شناخته نمیشود. وقتی از مصرف مواد مخدر صحبت میشود، بلافاصله ذهن به سمت مواد مخدر غیراز سیگار میرود. به همین دلیل است که این رقمها تکذیب میشود ولی همین که ما دفتری داریم تحت عنوان دفتر آسیبها، به این معنی است که ما این آسیب را پذیرفتهایم و باید برایش کار کنیم.»
در یکسال گذشته و با تغییر سیاستهای ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره دانشآموزان مصرفکننده مواد مخدر، مسئولان این ستاد بهطور مرتب میگویند که آموزش و پرورش حق اخراج دانشآموزان را ندارد و باید آنها را به مراکز ترک اعتیاد ارجاع دهد. معاون امور متوسطه وزیر آموزش و پرورش اما میگوید: «براساس آییننامه انضباطی مدارس اولین قدم با دانشآموز متخلف اخراج نیست ولی گاهی اوقات وجود یک دانشآموز در یک محیط آموزشی، باعث ایجاد بدرفتاری در جامعه است به همین دلیل است که جابهجایی دانشآموزان از مدرسهای به مدرسه دیگر اتفاق میافتد. وقتی مصلحت فردی مطرح است ولی وقتی ببینیم یک دانشآموز معتاد حلقهای از دانشآموزان را گمراه میکند، جابهجایی او موثر است. در پرونده این دانشآموزان درج میشود که به چه دلیل از مدرسه قبلی بیرون آمدهاند و در مدرسه جدید از ابتدا از او مراقبت میشود تا نتواند حلقهای را که در مدرسه قبلی داشته در مدرسه جدید ایجاد کند.» بچهخلافهای این روزهای مدارس تهران، امروز حتی با دانشآموزان «سیگاری» دیروز فرق دارند؛ آنها شب امتحانشان را با سیگار که نه، با انواع و اقسام مخدرها سر میکنند تا نمره بالاتری بیاورند و ساعتهای بعد از امتحان را با مستی در خیابانها میگذرانند. «حافظهمون کوتاه میشه ولی خب، به زحمت نکشیدنش میارزه.» «علی» و «امیرحسین» و «سارا» و «مهدی» از کارهایشان پشیمان نیستند. «زندگی امروز، این چیزها را میطلبد.»
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=14707
محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند، 8 آذر 93
همواره
لبخندی برلبانش نقش بسته بود و انگار لبخند بر لبانش جراحی شده بود. واپسین بار
نوروز گذشته در خیابان اصلی شهر دیدمش. همان جایی که این روزها کمتر لهجه شیرینِ
ساکنان اصلی شهر شنیده می شود! از دور لبخندی پهنای چهره اش را پوشاند. مانند
همیشه محکم به آغوشم کشید و از تهران و کلاس و دبیرستان و دود و پول پرسید. گفت
بُرد با تو بود که رفتی! دیگر نمی شود در این شهر کار کرد. اگر به گویش شهر سخن
بگویی کارت در اداره و مدرسه و دانشگاه پیش نمی رود. می گفت پس از سیزده سال کار
آموزشی با تیزهوشان شهر به دبیرستانی حاشیه ای تبعید شده ام! می گفت بچه های حاشیه
ای با معرفت تر و لوتی ترند! با آنها می شود دم ساز شد و دوستی کرد و رویشان حساب
کرد. اما درسشان تعریفی ندارد و از این زاویه نگران بود و پنهان نمی کرد. می گفت
گاهی با دانش آموزان قرار کوه و گل گشتی می گذارم و از همراهی و همدلی با آنها شاد
می شوم و غم و غصه های جهان را به فراموشی می سپارم. اما در دبیرستان تیز هوشان که
بچه ها آرام تر و پرورش یافته تر بودند،کارم بهتر پیش می رود و استرس ندارم. از
فرزندان اش پرسیدم و گفت اولی سوم دبستان است و دومی کمی بیش از دو سال دارد. گفت
جایی در تهران برایم آماده کن تا بیایم و نانت را آجر کنم! گفتم ناف تو را در این
شهر بریده اند و هر جای جهان که بروی کفترِ سختِ این شهری و پایت در اینجا بند.
موهایش کمتر از پیش شده بود و چهره اش چروکیده تر اما خنده هایش پابرجا و سمج!
مانند گذشته که با هم کل می انداختیم و هر یک از توانایی خود نسبت به دیگری در آموزش
فیزیک می گفتیم،می گفت شاید پس از بیست سال آموزش و سر و کله زدن با بچه ها، به
زور چیزهایی آموخته باشی! با این سخن کل چهراش می شد خنده. شنبه نزدیک ساعت یازده
دوستی به همراهم زنگ زد و گفت محسن جلو چشم دانش آموزانش،در آستانه کلاس اش،پای
تخته سیاهش،سفیدی گچ بر انگشتانش مانند مرغ سرکنده ای نفس های آخرش،لبخندهای پر
اثرش،تلاش های بی چشمداشت اش و عشق به دانش آموزان اش را در کوله باری از خاطره
های تلخ و شیرین اش برایمان گذاشت و رفت. گلویی شکافته شد که همواره برای دانش
آموزان آواز درس و عشق سر داده بود. تنی به خون آغشته شد که بارها و بارها برای
گرفتاری دانش آموزان اش لرزیده بود. خونی سنگ فرش مدرسه را گلگونه کرد که بارها
برای نداری دانش آموزان به جوش آمده بود،افسوس و درد. همسرش می گفت چگونه به بچه
هایم بگویم که پدرشان در کلاس درس و در برابر دیدگان دانش آموزان و به دست یکی از
آنها – آنهایی که همواره دوستشان می داشت - سلاخی شده است؟ محسن خشخاشی را می گویم
دبیر فیزیک دبیرستان حافظی بروجرد. بی گمان یکی از نیک ترین آموزگاران این کشور به
گونه ای باور نکردنی چهره در نقاب خاک کشید و رفت. در یکی از نمایه هایی که این
روزها از محسن در رسانه های کشور پخش شد،او در پای تخته ایستاده و روی آن می نویسد
" قضیه بسیار ساده است. خشخاشی"
اما محسن جان این بار نخند و بدان که قضیه ساده نیست. برای نخستین بار در آموزش و
پرورش ایران معلمی – آن هم به خوبی تو - کشته شده است. دامن آموزش کشور با همه خون
تو گلگونه شده است. این بار دیگر کمی اخم کن که بچه هایت دیگر تو را نخواهند دید.
همسرت هنوز هم چشم براه توست. اما می دانم که تو نمی توانی اخم کنی چرا که مانند
قهرمان داستان ویکتور هوگو خنده بر لبانت جراحی شده است. پس بخند دوست و همکار
عزیزم،بخند.
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=14664
محمدرضا نیک نژاد،روزنامه آرمان،5 آذر 93
خبر تکان دهنده است "یک معلم دبیرستان در بروجرد از شاگردش چاقو خورد".
دانش آموز سال اول دبیرستانی چند ضربه چاقو به گردن و گلوی دبیر خود می زند و از
دبیرستان می گریزد. دبیر سی و هشت ساله مانند مرغ سرکنده در کلاس بر خود می پیچد و
زمین را با خون خویش رنگین می کند و پس از چند ساعت در بیمارستان چمران بروجرد در
می گذرد. محسن خشخاشی کارشناس ارشد فیزیک و دبیر دبیرستان های بروجرد بود. او را
از سال ها پیش می شناختم انسانی فرهیخته،دبیری برجسته و همکاری ارزشمند بود. دو
فرزند دارد که یکی چهارم دبستان و دیگری 3 ساله است. خشونت نهفته در خبر شگفت آور
است. چاقو،گلو، چند ضربه و مرگ! اما چرا؟ ریشه های چنین رفتارهایی چیست؟ پاسخ به
پرسش های بالا چندان ساده نیست و به بررسی موشکافانه فرهنگی – اجتماعی جامعه نیاز
دارد. اما می توان گفت که خشونت در مدرسه ریشه نمی گیرد،بلکه ویژگی زشت همه جامعه
های انسانی است. خشونت زمینه می خواهد که بی گمان می توان زمینه آن را در مدرسه ها
دید و حس کرد. برنامه های درسی فشرده و انگیزه کُش،محیط های خشک و کسالت آور،فشار
کمر شکن بر دانش آموز برای نمره و معدل و کنکور،کلاس های پر جمعیت و مدیریت خشک و
خرد کننده مدرسه و کلاس،آموزگاران غوطه ور در دشواری های اقتصادی و بحران های
معیشتی - منزلتی از سویی و سر و کار داشتن همیشگی با نسلی گریزان و بی انگیزه نسبت
به آموزش های سنتی و روش های رنگ و رو رفته، و ده ها دلیل دیگر زمینه ساز آشکار
شدن خشونت از دو سوی فرایند آموزش یعنی دانش آموز و آموزگار است. همین چند وقت پیش
بود که وزیر آموزش و پرورش از تعدیل نیرو در آموزش و پرورش می گفت! به گفته ایشان
نسبت معلم به دانش آموز یک به یازده است! جدای از این که این نسبت از تقسیم ساده
انگارانه همه نیروهای آموزش و پرورش بر شمار کل دانش آموزان بدست آمده است و نشان
از واقعیت مدرسه ها ندارد،در شهرهای بزرگ که دستِ بر قضا دچار بحران های فزاینده
فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی،هویتی و .... ناشی از مهاجرت هستند،به میانگینی بالاتر از
30 – 35 دانش آموز می رسد. گرد آمدن این شمار از دانش آموزان گریزان از چهاردیواری
خشک و خسته کننده کلاس،بی گمان دانش آموزان و آموزگارانشان را به مرز خشم و خشونت
می برد و چنین رویدادهای تلخی را پدید می آورد. نگارنده با بیش از بیست سال آموزگاری،نیک
می داند که یکی از راهکارهای کاهش بحران های حسی در کلاس،کاهش دانش آموزان و پدید
آوری محیطی شاد و آرام برای آنها و آموزگارانشان است. اما گویا ریشه درگیری در
کلاس دبیرستان حافظی بروجرد اعلام نمره پایین دانش آموز به خانواده بوده است که
ریشه در فرهنگ آموزشی نمره محور و کنکور مدار دارد. فشار فراوان برای بدست آوردن
نمره های خوب در آزمون ها و آن هم از کتاب
و درس هایی که دانش آموزان چندان انگیزه ای برای خواندن آن ندارند در کنار روش های
قرون وسطایی در آموزش می تواند زمینه ساز آشکاری خشونت در مدرسه و کلاس باشد.
شوربختانه نه تنها ساختار آموزشی ما پس از دهه ها نتوانسته است برای این دشواری
راه حلی دست و پا کند،که گاهی خود در آتش آن می دمد. اما دشواری دیگرِ ساختار
آموزشی،رویکردِ یکی – دو ساله ای است که از دولت پیشین آغاز و در دولت تازه پیگیری
می شود. بر پایه این رویکرد دانش آموزان درس نخوان و بی انگیزه که در آزمون های
خرداد و شهریور نمره قبولی نمی گیرند را در مهرماه و با برگزاری آزمون و گرفتن
نمره قبولی از مدرسه و معلم به پایه بالاتر می برند. این گروه از دانش آموزان چون
انگیزه و البته پایه ای برای ادامه آموزش ندارند در کلاس مخل آموزش دانش آموزان
دیگر و آرامش کلاس و آموزگارند. ساختار می خواهد به هر قیمتی که شده دانش آموزان
را به پایه های بالاتر بفرستند و بی گمان این زمینه ساز ناسازگاری آنها شده و می
تواند پیامدهایی برای او،هم کلاس هایش و آموزگار داشته باشد. امسال کاربدستان
آموزشی نوآوری دیگری نیز از آستین در آوردند و آن افزودن ده دقیقه به زنگ های آموزشی
بود که دانش آموز و آموزگاران را وادار می کرد که تا ساعت 2 و چهل و پنج دقیقه در
مدرسه بمانند. این افزایش ساعت سبب خستگی بیشر دانش آموز و معلم گردیده و خود می
تواند زمینه ساز خشونت در کلاس باشد. آنچه که نمی توان نادیده گرفت آن است که با
توجه به میزان دست مزدها و بی توجهی فرادستان آموزشی به آن،دگرگونی شرایط حاکم بر
آموزش و سیاست های آموزشی،بی توجهی فرهنگی – اجتماعی جامعه نسبت به حرفه معلمی و
از همه مهم تر ناکارآمدی آموزش،معلمی را شغلی نا ایمن کرده است. روزی آموزگاری از
فشارهای ناشی از ناسازگاری دانش آموزان در کلاس سکته می کند،روز دیگری بر اثر استرس
های شغلی سرطان می گیرد و دیگر روز با چاقوی دانش آموز سلاخی می شود،خشخاشی در
جایی بر تخته کلاس نوشته بود "قضیه
بسیار ساده است" آیا واقعا چنین است؟
http://armandaily.ir/?News_Id=97543
بیانیه شماری از فرهنگیان ایران و کانون های صنفی معلمان
در اعتراض به مرگ مظلومانه محسن خشخاشی دبیر فیزیک شهرستان بروجرد
https://docs.google.com/forms/d/1DQ346NRgHcoRBU7j5msk5-OZNJpOMj3Nz8QKt6tO66g/viewform
صبح امروز در بروجرد رخ داد:
خبرگزاری ایلنا
«دبیر فیزیک دبیرستان پسرانه حافظی در بروجرد که صبح دیروز (شنبه ۱ آذر) توسط دانش آموز خود با ضربه چاقو به شدت مجروح شده بود، درگذشت.»
پلیس از دو روز گذشته در جستجوی دانشآموز پانزده سالهای است که وقتی مورد بازخواست معلمش قرار گرفت، با چاقو به وی حمله کرد و پس از ضربات سنگین که به مرگ معلم چهل و سه ساله انجامید، متواری شد.
به گزارش جامجم، ساعت 11 صبح روز شنبه، محسن خشخاشی در حال تدریس درس فیزیک بود که دانشآموز پانزده ساله وارد کلاس شد و بدون هیچ حرفی به سمت نیمکتش حرکت کرد. معلم از او خواست بهدلیل غیبتهای غیر موجه خود از دفتر نامه بیاورد که پسر نوجوان به طرفش حملهور شد و با چاقویی که همراه داشت ضرباتی به گردن و سینه معلم خود وارد کرد و گریخت.
پیکر نیمه جان معلم به بیمارستان شهید چمران منتقل شد، اما تلاش پزشکان برای نجات جان او موثر واقع نشد و معلم فیزیک جان خود را از دست داد. با توجه به حساسیت موضوع، پرونده در اختیار تیمی از ماموران پلیس آگاهی استان لرستان قرار گرفت و ماموران در نخستین گام راهی خانه این دانشآموز شده و دریافتند او پس از قتل به محلی نامعلوم گریخته است. اما ضارب چه کسی بود؟ در همان ابتدا، تحقیقات برای رسیدن به این پاسخ آغاز شد و بررسیهای تیم قضایی ـ انتظامی نشان داد که ضارب پانزده ساله به نام محمد فردی دانشآموز و پرخاشگر بوده که ظاهرا علاقهای به درس نداشته است.
ادعای مشکل روانی متهم
در حالی که تحقیقات پلیس برای دستگیری متهم فراری ادامه دارد، پدر او در بازجوییها مدعی شد، محمد دارای مشکلات روحی و روانی است و به همین خاطر در زمان حادثه کنترل خود را از دست داده و به طرف معلمش حمله کرده است.
سردار محمدقنبری، فرمانده انتظامی استان لرستان در این باره به جامجم گفت: هنوز نمیتوان درباره ادعای پدر متهم اظهارنظر کرد و کارشناسان پزشکی قانونی باید در این زمینه اظهارنظر کنند. پس از وقوع حادثه تحقیقات گستردهای از سوی پلیس آغاز شد و از دانشآموزان و مسئولان مدرسه هم تحقیق شده است.
وی افزود: محلهایی که احتمال دارد متهم به آنجا گریخته باشد را تحتنظر گرفتهایم و امیدواریم بزودی متهم دستگیر شود. پس از دستگیری پسر دانشآموز میتوان درباره انگیزه او صحبت کرد.
حادثه چگونه رخ داد
مدیرکل آموزش و پرورش استان لرستان درباره علت درگیری دانشآموز با مقتول به جام جم گفت: ساعت ۱۱ صبح شنبه، یکم آذر مجروح شدن معلم چهل و سه ساله دبیرستان پسرانه حافظی در خیابان ۴۵ متری بسیج به مسئولان مدرسه اعلام شد.
گودرز کریمیفر افزود: این معلم با ۲۳ سال سابقه خدمت یک پسر ده ساله و دختری سه ساله داشت. پس از کشته شدن این معلم با تحقیق از مسئولان مدرسه مشخص شد، قاتل فراری که محمد نام دارد، روز حادثه برای موجه کردن غیبتهایش همراه پدر خود به مدرسه آمده و آن روز هم پدرش میخواسته برای روز دیگری از مدرسه اجازه مرخصی وی را بگیرد.
وی یادآور شد: در جریان حضور آنها در مدرسه، پدر عامل جنایت متوجه میشود که پسرش در درس فیزیک ضعیف بوده و نیازمند آن است که برای بهتر شدن وضع درسیاش بیشتر تلاش کند. پدر این نوجوان با اطلاع از این موضوع قول میدهد، پسرش از این به بعد درسهایش را بهتر بخواند. متهم سپس با باز کردن در کلاس قصد وارد شدن به کلاس را داشته که طبق گفتههای دانشآموزان کلاس که شاهد حادثه بودند، معلم از وی میخواهد تا با رفتن به نزد مدیر، برگهای برای حضور در سر کلاس از وی بگیرد که این حرف باعث حمله پسر دانشآموز به معلم میشود.
مدیرکل آموزش و پرورش استان لرستان خاطرنشان کرد: آموزش و پرورش و نماینده حقوقی ما در حال بررسی حادثه هستند تا با دستگیری متهم به قتل، وی در دادگاه محاکمه و مجازات شود.
محمد، پدرش را مجروح کرد
دانشآموزان و معلمان مدرسه حافظی هیچگاه خاطره تلخ یکم آذر سال 93 را فراموش نمیکنند. روزی تلخ که یکی از معلمان در مقابل چشمان آنها غرق در خون شد و هیچکدام نتوانستند برای نجات جان او کاری انجام دهند.
کریمی از معلمان مدرسه حافظی بروجرد که شاهد این ماجرا بود به خبرنگار جامجم گفت: مرحوم خشخاشی مدرک فوقلیسانس فیزیک داشت و پیش از این در مدارس تیزهوشان استان تدریس میکرد. او مرد بسیار آرامی بود که ۲۳ سال از عمرش را وقف آموزش کرد و رفتار دوستانهای با دانشآموزان داشت.
وی ادامه داد: حدود ساعت ۱۱ روز شنبه در کلاس درس مشغول تدریس بودم که صدای فریاد مرحوم خشخاشی را شنیدم. او در مقابل کلاس غرق در خون بود و چاقو به گردن و سینه او اصابت کرده بود. با اورژانس تماس گرفتیم و پیکر نیمه جان همکارم را به بیمارستان رساندیم که در آنجا اعلام شد به علت شدت جراحات دچار ایست قلبی شده است. سریع او را به اتاق احیا بردند که پس از دقایقی پزشکان اعلام کردند، قلب دوباره شروع به تپیدن کرده که از این خبر خوشحال شدیم. خشخاشی را برای تخلیه خون از ریههایش به اتاق عمل بردند که پس از عمل به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد و در آنجا بر اثر شدت جراحات جان خود را از دست داد.
این معلم افزود: در زمان حادثه پدر محمد در اتاق مشاوره حضور داشت و وقتی از حادثه با خبر شد قصد داشت پسرش را دستگیر کند که محمد او را از ناحیه دست با چاقو مجروح کرد و گریخت. اگر این مرد مدعی است پسرش مشکلات روحی و روانی دارد باید موضوع را به مسئولان مدرسه اطلاع میداد، در حالی که این ادعا تا پیش از این حادثه مطرح نشده بود. در زمان حادثه هیچ برخوردی میان محمد و معلمش رخ نداده بود و نمیدانیم او با چه انگیزهای این کار را کرده است.
حمل چاقو در مدرسه جرم است
احمد عابدینی، معاون دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش نیز در گفتوگویی با فارس درخصوص وسایل مجاز دانشآموزان در مدرسه، اظهار کرد: در آییننامه اجرایی مدرسه وظایف دانشآموز قید شده است. براساس ماده ۶۸ آییننامه اجرایی مدرسه، همراه داشتن وسایل تجملاتی، گرانقیمت، آرایشی و غیرمرتبط با آموزش از سوی دانشآموزان ممنوع است. وی درخصوص همراه داشتن چاقو توسط دانشآموزان در مدرسه، خاطرنشان کرد: همراه داشتن چاقو محکوم است و این موضوع در جامعه هم جرم محسوب میشود و چاقو جزو سلاح سرد است.
نحوه قتل را به فرزندانم نگفتهام
مریم کبیری، همسر این معلم هنوز باور ندارد که محسن دیگر از مدرسه به خانه باز نمیگردد. او صبح روز شنبه هنگامی که همسرش را برای رفتن به مدرسه تا مقابل در بدرقه میکرد، نمیدانست باید خود را برای استقبال از جسد او آماده کند.
او به جامجم گفت: محسن از معلمان نمونه شهرستان بروجرد بود که در مقاطع دبیرستان، درس فیزیک را تدریس میکرد. او همیشه به امور دانشآموزانش رسیدگی میکرد و ارتباطش با آنها فقط به محیط مدرسه خلاصه نمیشد. او همانند یک پدر دلسوز برای شاگردانش بود، به وضع درسی تکتک دانشآموزان خود رسیدگی میکرد و اگر آنها مشکلات مالی داشتند سعی میکرد مشکل را حل کند تا با مشکلات کمتری به درس خواندن بپردازند. کبیری ادامه داد: شوهرم سالها بود در مدرسه فرزانگان درس میداد، اما امسال نخستین سالی بود که به دبیرستان پسرانه حافظی منتقل شد و در آنجا تدریس میکرد.
او همیشه از دانشآموزانش بخوبی حرف میزد و هیچگاه نارضایتی از آنها نداشت. حتی شاگردانش را به گردش و تفریح میبرد و ارتباط خیلی خوبی با آنها داشت به طوریکه دانشآموزان مدرسه قبلیاش از رفتن او بسیار ناراحت بودند. همسر مقتول یادآور شد: روز حادثه همسرم مانند روزهای قبل خانه را به مقصد مدرسه ترک کرد و پیش از ظهر در تماس تلفنی مسئولان مدرسه متوجه شدیم که این حادثه تلخ برای همسرم که این همه شاگردانش را دوست داشت و آنها را مانند پسرمان میدانست، رخ داده است. باورم نمیشد دانشآموزش دست به این کار زده باشد. زمانی که خود را به بیمارستان رساندم تازه به عمق فاجعه و وضع نامناسب شوهرم پی بردم. پزشکان خیلی تلاش کردند اما او برای همیشه من، فرزندانمان و شاگردانش را ترک کرد و رفت.
وی گفت: فرزندان خردسالم متوجه مرگ پدرشان شدهاند، اما هنوز از نحوه مرگ او چیزی به آنها نگفتهایم. نمیدانم اگر فرزندانم یک روز متوجه شوند پدرشان چگونه به قتل رسیده چه واکنشی خواهند داشت. از اینکه بدانند قاتل پدرشان شاگردش بوده که این همه به او عشق میورزیده چه رفتاری از خود نشان میدهند. هنوز مرگ همسرم را باور ندارم. از مسئولان قضایی شهرستان بروجرد میخواهم هر چه زودتر قاتل شوهرم را دستگیر و به سزای عملش برسانند تا دیگر هیچ دانشآموزی به خود اجازه ندهد سرکلاس درس مرتکب چنین خطای بزرگی شود.
نظر کارشناس
یک جامعهشناس در تحلیل این حادثه میگوید : زمانی که در جامعه به نوعی خشونت حالت طبیعی پیدا میکند و بیحسی اجتماعی نسبت به خشونت پدید میآید، این امر باعث می شود در لایههای مختلف خشونت تولید و بازتوزیع شود. به نظر میرسد ما باید مقداری فعالیتهای مشخص را در زمینه فرهنگسازی، مهرورزی، مهربانی و حل کردن تعارضات را در قالب مذاکره و گفتگو در جامعه ایجاد کنیم. وقتی دانشآموزان نمیتوانند مشکلات خود را از نظر گفتوگویی حل کنند به سمت برخورد فیزیکی روی می آورند. محیط مدیریتی آموزشی ما باید به سمت و سوی مدیریت باغبانی حرکت کند و این محیط بهگونهای باشد که دانشآموزان نه تنها از آن گریزی نداشته باشند بلکه برای حل مشکلات خود به آن پناه ببرند. وقتی فضای آموزشی ما حالت آمرانه داشته باشد، دانشآموزان به مطرح کردن خود با قدرت فیزیک و زور رو میآورند.
دکتر غلامرضا علیزاده افزود : یکی از علت هایی که می تواند نوجوانان را در مدارس پرخاشگر کند، تفاوتی است که مسئولان آموزشی میان رفتار دانشآموزان با یکدیگر میگذارند که همین موضوع میتواند باعث شود نوجوان احساس کند تحقیر شده و به قصد دوری از این فرآیند، دست به کارهای نامتعارف بزند. در این پرونده که معلمی به دست شاگردش کشته شده، شاهد آن هستیم که یک طرف پرونده خانوادهای است که نانآور خود را که از قشر معلم و فرهیخته بوده، از دست داده و سمت دیگر پرونده خانواده دانشآموز نوجوان است که نمی دانند با شرایطی که فرزندشان رقم زده چه باید بکنند و هر لحظه در اضطراب از دست دادن فرزند خود هستند. علیزاده خاطرنشان کرد: مسئولان مدارس باید دانشآموزانی را که بهگونهای در محیط آموزشی ناسازگار هستند و رفتارهای خشونتآمیز دارند، شناسایی کرده و به آنها کمک کرده تا مشکلات خود را حل کنند و بازنگری در خلق و خویشان ایجاد شود. اگر با مشکلات خلقی و رفتاری نامناسب از سوی دانشآموزان روبهرو میشوند سعی در کمک و درمان آن کنند و دانشآموزان درگیر با مشکلات روحی را به مراکز روان درمانی معرفی کنند تا آنها تحت درمان قرار گرفته و بهبود یابند.
به گفته وی در مدارس باید مددکاران و روانشناسان حضور یابند تا دانشآموزان براحتی با آنها گفتوگو کرده و برای حل مشکلات خود از آنها کمک بگیرند. اگر امکان حل مشکلات دانشآموز پرخاشگر از سوی مسئولان مدرسهای وجود ندارد باید سعی شود آن دانشآموز به مدرسه دیگری منتقل شود تا شاید جا به جایی از این محیط به مدرسهای جدیدتر باعث کاهش مشکلات دانشآموز شود.