گزارش،روزنامه آرمان، 11 شهریور 93
آرمان-هانیه حقیقی: چند هفته بیشتر به شروع سال تحصیلی جدید نمانده و این در حالی است که برخی از مشکلات بر سر راه تحصیل دانشآموزان که در سالهای گذشته وجود داشته کماکان نیز وجود دارد. با شروع سال تحصیلی 94-93 در حالی بیش از 12 میلیون دانشآموز به مدرسه میروند که طبق اعلام رئیس مرکز آمار آموزشوپرورش، باز هم چیزی حدود 145 هزار دانشآموز از تحصیل جا ماندهاند. کودکان بازمانده از تحصیل یا آنها که درس و مدرسه را به هزار دلیل رها کردهاند، اغلب متعلق به خانوادههای آسیبدیدهای هستند که در حاشیه شهرها زندگی میکنند.این مشکل میتواند دلایل متعددی از جمله فقر اقتصادی و فقر فرهنگی داشته باشد به این معنی که، برخی از خانوادههای کم بضاعت آنچنان استطاعت مالی ندارند که فرزندان خود را راهی مدرسه کنند و دلیل دیگری که کودکان بیشتری را نسبت به فقر مالی شامل میشود فقر فرهنگی است یعنی، برخی از خانوادهها بهرغم فقر مالی، فقر فرهنگی هم داشته و اهمیتی برای تحصیل کودکان خود قائل نیستند یا آنها را از سنین پایین روانه بازار کار میکنند. همچنین، در برخی مناطق، مدرسه رفتن دختران و ادامه تحصیل آنان تا مقاطع بالا ناپسند تلقی میشود. از این مسائل که بگذریم، ضعف امکانات هم مزید بر علت شده و امر آموزش را برای برخی دانشآموزان سخت کرده است. اگرچه طی سالهای اخیر اقدامات زیادی در راستای افزایش امکاناتی نظیر نوسازی و احداث ساختمانهای آموزشی و هوشمندسازی مدارس و رفع کمبودها در سطح استانهای محروم کشور انجام شده اماهمچنان برخی استانها مانند خوزستان، سیستان و بلوچستان و... از نظر کیفی در سطح پایینی قرار دارند. در اغلب مناطق عشایری دانشآموزانی هستند که مجبور به تحصیل در چادر هستند بهگونهای که، صرفنظر از امکانات آموزشی، امکانات بهداشتی همچون سرویس بهداشتی نیز برای آنها مهیا نیست. در سوی دیگر ماجرا، دانشآموزان روستایی قرار دارند؛ آنها اگرچه در داخل مدرسه درس میخوانند اما باز هم از دایره عدالت آموزشی خارج هستند. نمونه آن را بارها و بارها شاهد بودیم. بهعنوان مثال، دانشآموزان دبستان ندای انقلاب روستای شینآباد از توابع پیرانشهر که بهدلیل نبود استانداردهای لازم در سیستم گرمایشی مدرسه با شعلههای بخاری نفتی سوختند. البته، لازم نیست راه دوری برویم. در روستاهای اطراف شهرهای بزرگی مثل تهران، اصفهان و مشهد هم هستند کودکانی که به دلیل کمبود امکانات مجبورند برای تحصیل به شهرها و روستاهای مجاور بروند و به همین دلیل برخی از دانشآموزان که اغلب هم دختر هستند از تحصیل بازمانده یا مجبور به ترک تحصیل میشوند.این اولین بار نیست که صحبت از مشکلات تحصیل دانشآموزان میشود؛ دانشآموزانی که قرار است آینده کشورمان را بسازند و کیفیت آموزش آنان رابطه مستقیمی با کیفیت فردای کشورمان دارد. واضح است که دانشآموزان مناطق محروم با مشکلات بیشتری روبهرو هستند و رفع فقر اقتصادی و فرهنگی خانوادهها و همچنین کمبود امکانات آموزشی از وظایف مسئولان متولی این امر است. این در حالیست که وزیر آموزشوپرورش در جدیدترین اظهارات خود گفته است: «تحصیل دانشآموزان تا پایان دوره متوسطه اول اجباری شده و والدینی که فرزند خود را از تحصیل محروم کنند، مجرم شناخته میشوند» اما، با توجه به تمام اظهارات و صحبتها و آماری که در این زمینه ارائه میشود هرساله شاهد وجود کودکانی هستیم که از تحصیل که حق طبیعی هر دانشآموزی است محروم میمانند.
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،10 شهریور 93
ادوارد سعید کتابی دارد به نام "نشانه های روشنفکران" ؛ گردآوریی ازچند گفتار. پراکنده و اینجا و آنجا،از نشانه های روشنفکران می گوید که : از عادت ها و جزم های اندیشگی و کرداری پیروی نمی کنند؛هنر عرضه ی خویش را دارند؛ دارای موقعیتی غم انگیزند؛ شخصیتشان نمونه است یعنی آشکارا دیدگاهی را نمایندگی می کنند؛ با سنت پرستی سرستیز دارند؛ در راه آزادی و عدالت بی باکند؛ و ... سعید،همچنین از برخی زاویه های دیگر زندگی آنها می گوید : حرفه ای نیستند،آماتورند یا به زبان فارسی،ذوق ورزند؛ تخصصی نمی زیند و در کار و جامعه ی خویش گم نمی شوند بلکه دیدی فراگیر دارند؛ آواره و کوچ نشین و در تبعیدند یعنی در خانه ی خویش کمتر می زیند؛ و هیچ دستوری برایشان نیست که چه بگویند و چه بکنند.
داشتم اینها را برای دوستی می گفتم. گفت سعید نگفته روشنفکران چگونه عکس می گیرند؟ گفتم به یاد ندارم. اما شاید هم نتوان گفت که روشنفکر چگونه عکس می گیرد. ولی عکس هایی هم هست از روشنفکران که شده اند نمادجنبش،نماد زندگی،نماد اندیشه. و یاد عکسی از خود سعید افتادم که داشت در دفاع از امنیت و آزادی سرزمین اش،سنگ پرتاب می کرد.
گفت "عکس روشنفکر" هم داریم؟ گفتم عکس یا عکاس؟ گفت عکس. گفتم منظورت را نمی فهمم. گفت عکس هایی داریم "روشنفکر" . تآثیری که بر انسان می گذارند شاید از هزاران آدم و نوشته هم اثرگذارتر باشند. برخی از ویژگی هایی هم که گفتی دارند و به زندگی رنگ و معنای دیگری می دهند. بعد تلفن همراهش را درآورد و چندتایی عکس نشانم داد. اولی را دیده بودم. لاشخوری در کنار کودک رنجور و در حال جان دادن آفریقایی نشسته بود و مرگ کودک را انتظار می کشید. گفت عکاس این عکس،پس از انتشار آن،افسردگی گرفت و خودکشی کرد و مرد. عکس بعدی،زوج جوانی بودند که در زیر آوار ساختمان یک کارخانه و در آغوش هم،جان باخته بودند. گفت این نماد وفاداری است. سومی آگهی گم شدن دختر و پسری بود در روزنامه،که پدر- مادرشان از 44 سال پیش تاکنون در روزنامه و به امید یافتن نشانی از آنها،در روزنامه منتشر می کنند. گفت این یعنی عشق پدر- مادر به فرزند. چندین و چند عکس دیگر هم نشانم داد که به راستی هر کدامشان دنیایی از معنا بودند و نگاهی تازه به زندگی می بخشیدند.
دیدم به راستی عکس هم می تواند روشنفکر باشد. چنین عکس هایی زاویه ی دیدی به تو می دهند که بر ژرفای زندگی ات افزوده می شود. به تو یاد می دهند که چگونه به زندگی بنگری و یا دست کم این که آنگونه هم می توانی بنگری. عکس هایی که دیدم با من سخن می گفتند و از گم شدن در روزمرگی هشدارم می دادند و ارزش های زندگی را فرا یادم می آوردند.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=39&pageno=20
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،9 شهریور 93
حق و وظیفه مدنی،دو مفهومی هستند که با مفهوم "شهروند" پیوندی ناگسستنی دارند. یعنی نمی توان از شهروند سخن گفت اما به حقوق و وظایف شهروندی نپرداخت. اما شاید بتوان گفت که آنچه در یک صد سال گذشته از مفهوم شهروندی در جامعه ی ما بازتاب یافته،بیش از حقوق،بر وظایف تآکید داشته است. مفهوم شهروندی جا افتاده در گستره ی فرهنگ ایران- و برای نمونه در مدرسه و آموزش و پرورش- شهروند سر به راهی است که خوب به وظایف خود آشنا و به رعایت آنها پایبند است. از دو سیما و چهره شهروندی در ایران،بیشتر،یک سویه آن دیده و به نمایش گذاشته شده است. بگذریم از که همین بحث وظایف هم- از آنجایی که مفهوم شهروندی در ایران بر بنیادهای ویژه فرهنگی،دینی و سیاسی خود استوار گردیده- تا اندازه ای چشمگیری،معنا و درون مایه ی دیگری یافته است.
اما در پیوند با آموزش و پرورش،مفهوم شهروندی،با بحث "آموزش و پرورش مدنی" در ارتباط است. البته در این ترکیب،آموزش و پرورش دو معنا دارد. یکی معنای کلی آموزش،که به همه ی گستره ی آموزش اشاره دارد و یکی هم معنای ویژه ای از آموزش که تنها یک درس مشخص "آموزش مدنی" یا آن گونه که در ایران شناخته می شود "تعلیمات مدنی" را درنظر دارد. برای دست یابی به معنای کارآمد و به روزتر از مفهوم شهروندی،بایستی در برداشت مان از آموزش و پرورش مدنی- در هر دو معنای آن- بازنگری انجام دهیم. ناگفته پیداست که دگرگونی در مفهوم شهروندی،وظیفه و رسالتی است دشوار و سنگین،که بسیج همه ی نیروهای اجتماعی،فرهنگی و سیاسی جامعه را نیازمند است و کاری نیست که تنها از عهده ی آموزش و پرورش برآید.
از دید این نگارنده،آموزش و پرورش مدنی کارآمد و فراخور زمانه ی ما،آموزشی است بر بنیاد حقوق بشر. در چنین آموزشی،دانش آموز یاد می گیرد که چه درون و چه برون مدرسه از حقوقی بنیادین برخوردار است. البته این یادگیری،طوطی وار و به یادسپردنی نیست؛یعنی دانش آموز تنها حقوق بنیادین خود را حفظ نمی کند. فرآیند آموزش،به گونه ای پیش می رود که چنین بینش و شناختی را در وجود دانش آموز،درونی می سازد. اگر در جست و جوی مفهومی نوین از شهروندی هستیم و در این جست و جو،آموزش و پرورش را سهیم می دانیم باید بر پرورشی در آموزش و پرورش تآکید نماییم که حقوق بنیادین انسانی را آموزش می دهد،و به پرسشگری،سنجشگرانه اندیشی،نوآوری و پژوهشگری ارج می نهد. شوربختانه آنچه هم اکنون در فضاهای آموزشی ما در جریان است به هیچ رو،چنین چیزی نیست. چند روز پیش،حمید رضا خرم خورشیدی،رییس دفتر توسعه فناوریهای وزارت بهداشت گفت: "بر اساس شاخصهای جهانی نوآوری در سال 2014 کشور ایران در موضوع نوآوری و خلاقیت در تمام حوزهها از میان 143 کشور رتبه 120 را داراست. .. یکی از مشکلات موجود کمبود شدید اعتبارات است به نحوی که ما در این زمینه با مشکل مواجه هستیم و باید در جهت رفع آن اقدام شود. " بی گمان مساله ی کمبود بودجه،اثرگذار و مهم است اما تنها عامل پدیدآورنده ی چنین شرایطی،کم و کسری های مادی نیست. نوآوری،پژوهش و نواندیشی،افزون بر اعتبارات مادی،به شرایط آموزشی و پرورشی آزاد و علمی نیازمند است. هدف،بایستی پرورش انسانی نوآور و پرسشگر باشد. آموزش و پرورش القایی،که بیشترین تآکید خود را بر تربیت انسان سر به راه و حرف گوش کن می گذارد نمی تواند شهروند نوآور پرورش دهد. دانش آموز،هنگامی که در مدرسه،تنها به جزوه نوشتن عادت می کند و یاد می گیرد که به سخنان آموزگار و درون مایه ی کتاب های درسی،به سان گزاره های همواره درست بنگرد،خودباوری و نیروی زایش خود را از دست می دهد. ریشه این رتبه های پایین جهانی را باید در آموزش های بی کیفیت و تلقینی مدرسه ها جست و جو نمود.
اما در سطح جهان و در میان اندیشه وران آموزش و پرورش مدنی،به نکته های ارزنده ای برمی خوریم که در راه رسیدن به آموزش و پرورش مدنی شایسته و فراخور این زمانه،راهنما و یاری کننده اند. در آموزش و پرورش مدنی،دانش آموز باید یاد بگیرد که در یک دموکراسی،که بر بنیاد حق اکثریت اداره می شود،باید حقوق بنیادین اقلیت نیز رعایت شود. دانش آموز باید با چالش همیشگی حقوق اکثریت - اقلیت آشنا شود و راه برخورد به دور از خشونت این چالش را فراگیرد. به تمرین فضیلت هایی مانند خویشتن داری،شکیبایی،دور اندیشی،عدالت،و نیکوکاری بپردازد. حقوقی که همه ی انسان ها،به گونه ای برابر،از آن برخوردارند را پاس دارد و رعایت نماید. به ارزش مشترک همه ی انسان ها احترام بگذارد. در زندگی سیاسی - مدنی اجتماعی که در آن می زید مشارکت مسئولانه نماید. دانش آموز باید با تاریخ حقوق بشر آشنا شود. به گفته ی فلیکس گارسیا موریون،یکی از اندیشه وران آموزشی : "کودکان بایستی برای اندیشیدن و گفت و گو درباره ی حقوق بشر،فرصت بیابند. آنها،پیش از هر چیز،نیازمند دریافت بهتری از تاریخ حقوق بشرند تا دریابند که بسیاری از حقوقی که هم اکنون از آنها برخوردارند و یا بدیهی می انگارند- همچون مدرسه رفتن یا برخورداری از مراقبت های پزشکی- پیروزی هایی اجتماعی هستند که در سایه نبردهای کسان بسیار بدست آمده اند،و می توانند از زندگی اجتماعی و سیاسی ناپدید گردند،به محض این که مردم،دست از پافشاری بر آنها بردارند. و در واقع،این همان رویدادی است که هم اکنون رخ می دهد،هنگامی که زیر فشار نیروهای نئولیبرال- که از سوی سازمان های چند ملیتی،بانک جهانی و صندوق جهانی پول رهنمود می گیرند- دولت رفاه در حال برچیدن است. دانش آموزان همچنین،به ناگزیر باید پی ببرند که در جهان کنونی،همه به یکسان،از حقوق بشر- حتی همان حقوق پایه ای و بنیادی تر- برخوردار نیستند. چه بسا آنها ندانند که کشورهایی وجود دارد که به گونه ای سازمان یافته،برخی یا بسیاری از آن حقوق ویژه را زیر پا می گذارند،آن هم از سوی همان مقاماتی که پشتیبان آن حقوق،پنداشته می شوند."
اما نکته ی پایانی این یادداشت این که چالش های پیش روی پرورش شهروند توانمند،شایسته و اخلاقی تنها به کشورهای فقیر و در حال توسعه برنمی گردد و کمابیش همه ی کشورهای جهان با آن درگیرند. چندی پیش،گزارشی دیدم درباره ی جوانی پاکستانی الاصل که در انگلستان زاده و بزرگ شده بود و هم اکنون و با بالا گرفتن جنگ در عراق،به آن کشور رفته و به گروه داعش پیوسته است. در یک روز،چهار انسان را گردن زده بود و خیلی راحت و خوشنود از کار خود دفاع می کرد. باری،در پرورش چنین انسان بی رحم و بی عاطفه ای،مجموعه ای از عوامل سهیم بوده اند اما بی گمان،نقش آموزش و پرورش را هم نباید نادیده گرفت. اگر به راستی،و آنگونه که شنیده می شود،شمار این کسان،چشمگیر باشد بازنگری بنیادین در پرورش اخلاقی و مدنی ای که در آموزش و پرورش برخی از کشورهای توسعه یافته دارد انجام می گیرد،بایسته می نماید.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=38&PageNO=10
محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه ی شهروند،8 شهریور 93
پسر پنج
ساله ام به تماشای کارتونِ "لاک پشت های نینجا" نشسته بود و آنچنان در
بزن- بزن های آن فرو رفته بود که به سختی کنش های پیرامونش را در می یافت. من هم
در این فرصت شعر زیبای "گفت وگو"ی سیمین بهبهانی را می خواندم که" تازگی چه خبرها ؟ کهنه هم خبری نیست/ جز گرفتن و بستن کار تازه تری نیست ... باش تا نفس صبح در فساد بگیرد/بیشه زار خشونت خالی از شرری نیست". کارتون پایان یافت. از من خواست که با او به بازی
بپردازم و چاره ای نداشتم. با دو شمشیر و یک تفنگ بازی را آغاز نمودیم. من ادای
بازی را در می آوردم و او بازی را جدی گرفته بود. من دفاع می کردم و او بی هراس
حمله. تا این که ضربه ای محکم به پایم زد و من هم- هرچند که دردم گرفت اما- با
بزرگنمایی به زمین افتادم و به خود می پیچیدم. بجای آن که دست از حمله بردارد و همدردی
کند با ضرباتی کاراتر به سراغم آمد و مرا پی در پی می نواخت! به تندی و خشم گفتم:
چه خبره بابا! مثِ این که بازیه ها! گفت:تو دشمنی و من لاک پشت نینجا! باید بکشمت.
بی گمان اگر خنجر و تفنگی واقعی در دست داشت به آسانی از جانم نمی گذشت!
اما این روزها خبر کشته شدن "جیمز فولی" روزنامه نگار آمریکایی داغ است. پخش گسترده فیلمِ کشته شدنش به دست گروه تندرو" دولت اسلامی" و نمایش خشونتِ عریان این فیلم و فیلم هایی مانند آن،مو بر تن راست می کند. دست به دست شدن چنین فیلم هایی در اینترنت و گوشی های همراه،بسیار هول انگیز است. نمایش این گونه فیلم ها- به ویژه برای کودکان و نوجوانان و جوانان- افزون بر آسیب های روانی،موجب عادی شدن چنین رفتارهایی شده و زمینه ساز خشونت های فردی و اجتماعی می گردد و بی گمان می تواند پیامدهای اجتماعی ناخوشایندی در پی داشته باشد. شنیده ایم که در آموزه های دینی،شغل هایی مانند قصابی به دلیل خشونت و سنگدلی نهفته در آن،ناپسند- مکروه - شمرده می شود. یا نیروهای ویژه برخی کشورها در هنگام آموزش،وادار به کشتن و خوردن جانداران زنده می شوند تا در آوردگاه های جنگی بتوانند دشمنان خویش را بی باکانه و آسان تر از پای درآورند! دیدن،شنیدن و تجربه زشتی،قبح آن را از میان برده و انسان را در انجامشان بی باک می کند. خشونت نیز یکی از زشتی های جامعه های انسانی است که شوربختانه در این روزها و در هیاهوی جنگ های مقدس به اوج خود رسیده است و با گسترش رسانه های نوین به گونه ای باور نکردنی باز تولید می شود. گسترش بی مرز خشونت،بیشه زارِ خشک و خشنِ جامعه های انسانی را با خطر گُر گرفتن ناگهانی روبرو کرده است وآتش هم خشک و تر نمی شناسد. بی گمان نیازمند تلاشی فراگیر و بنیادین هستیم که اگر در آینده بجای شمشیر و تفنگ کودکانه،خنجر و اسلحه ای واقعی در دسترس فرزندانمان قرار گرفت،در بکار گیری آنها به انسانی ترین شکل رفتار کنند.
http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=4451
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،6 شهریور 93
1. "از سال 90 تاکنون بانک سرمایه هیچ سودی به صندوق ذخیره فرهنگیان نداده است." این خبری است که چند روز پیش، شهاب الدین غندالی،مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان کشور اعلام نمود. متآسفانه ایشان مبلغ سودی که بانک سرمایه می بایست به صندق پرداخت کند را مشخص نکرده است. از سوی دیگر در بررسی تازه مجلس از بانک ها،روشن شده که بانک سرمایه مبلغ 200 میلیارد تومان وام و تسهیلات بانکی به بانک زنجانی پرداخت نموده که بیشتر آن هم بدون وثیقه بوده است. عبدالکریم رجبی،عضو کمیسیون اقتصادی مجلس،در این باره و در گفت و گو با رسانه ها گفت : "در تحقیقات اعضای کمیسیون اقتصادی درباره ی بانک سرمایه مشخص شد که بابک زنجانی با 2000 میلیارد ریال،بزرگ ترین بدهکار این بانک است. تسهیلاتی که بابک زنجانی از این بانک دریافت کرده،عمدتا بدون وثیقه است و در بسیاری از موارد با ارائه چک شخصی خودش این تسهیلات پرداخت شده که کاری خلاف قانون بوده و حتی بانک مرکزی هم از این موضوع بی اطلاع بوده است." درخور درنگ این که بانک سرمایه،بانکی است که در سال 84 و با کمک آموزش و پرورش راه اندازی شد و هم اکنون هم در تارنمای این بانک،بخشی از سهامداران،فرهنگیان اعلام گردیده است. علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش هم در مرداد 92 درباره ی این بانک گفت : " در حال حاضر قسمت اعظم بانک سرمایه ویژه فرهنگیان است. "
2. با گذشت یک سال از روی کار آمدن دولت یازدهم ،هنوز هم برخی از طلب هایی که فرهنگیان از دولت دهم دارند پرداخت نشده است. برای نمونه سهم آموزش و پرورش از بیمه طلایی فرهنگیان در سال 91، که شامل فرهنگیانی می گردد که عضو بیمه طلایی بوده اند؛و در حدود 300 میلیارد تومان است. و یا حق مدیریت عوامل اجرایی مدرسه ها،که از سه چهار سال پیش،سراسر،قطع گردید. و یا پول هایی که در برخی از بنیادهای وابسته به آموزش و پرورش، تکلیف شان روشن نیست. برای نمونه،شرکت تعاونی مصرف فرهنگیان استان تهران،که برابر گفته یکی از هیآت مدیره کنونی آن "در سال 84 هیات مدیره وقت این تعاونی،شانزده میلیارد تومان وام از بانک ملی دریافت کرد و هم اکنون چون از زمان بازپرداخت آن سالها گذشته،بانک ملی با افزایش جریمه دیرکرد،نزدیک 22 میلیارد از هیاتمدیره تازه درخواست کرده است. این در حالی است که دارایی کل شرکت تنها نزدیک 10 میلیارد تومان است."
3. باری،با نگاهی به آنچه که در بالا آمد،ضرورت یک بازنگری بنیادین و جدی به آنچه که در سال های گذشته،از نظر اقتصادی بر آموزش و پرورش رفته،احساس می شود. فرادستان آموزش و پرورش دولت یازدهم،با بررسی،پیگیری حقوقی و قضایی،و اعلام تخلفات و رویدادهایی که در سال های گذشته و در بنیادهای اقتصادی وابسته به آموزش و پرورش رخ داده بایستی بکوشند حقوق از دست رفته فرهنگیان را بازپس گیرند و بدهی های گذشته آموزش و پرورش به فرهنگیان را بدهند؛از این رهگذر،البته به اعتمادسازی هم دست خواهند زد. آموزگاری که می شنود در بنیادهای اقتصادی وابسته به آموزش و پرورش،تخلف های آشکار رخ داده اما کار به دستان کنونی آموزش و پرورش هم،چندان عزم جزمی برای پیگیری تخلفات از خود نشان نمی دهند، بیش از پیش، امید خود را به بهسازی وضعیت آموزش و پرورش از دست می دهد.
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=36&pageno=16
خبرگزاری ایلنا،5/6/93
با انتقاد از رفتار دوگانه مجلس درمورد استخدام مربیان پیش دبستانی؛
مربیان پیش دبستانی از تمامی خدمات محروم هستند
1393-06-05, 09:36 کد خبر: 199111 سرویس: اجتماعی
برخی از نمایندگان مجلس موضوع استخدام مربیان
پیش دبستانی و معلمان حق التدریس را به ابزاری برای استیضاح وزیرآموزش وپرورش تبدیل
کرده و به وزارت آموزش و پرورش فشار میآورند که باید این معلمان را استخدام کنند و
از سویی دیگر مانع تخصیص بودجه برای استخدام این معلمان میشوند.
یک عضو کانون صنفی معلمان معتقد است مجلس در رابطه با موضوع استخدام معلمان پیش دبستانی و حق التدریس رفتار دوگانهای در پیش گرفته است.
محمدرضا نیکنژاد در گفتوگو با خبرنگار ایلنا در واکنش به مخالفت مجلس با کلیات طرح الحاق یک تبصره به ماده ۱۷ قانون تعیین تکلیف استخدامی معلمان حقالتدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی در وزارت آموزش و پرورش، با بیان اینکه در رفتار مجلس یک نوع تناقض آشکار وجود دارد، گفت: عدهای از نمایندگان مجلس از طرفی به شدت به دولت فشار میآورند که باید مربیان پیش دبستانی و حق التدریس استخدام شوند و ازسوی دیگر با طرح استخدام مربیان پیش دبستانی مخالفت میکنند.
این عضو کانون صنفی معلمان ادامه داد: جالبتر این است که برخی از نمایندگان مجلس موضوع استخدام مربیان پیش دبستانی و معلمان حق التدریس را به ابزاری برای استیضاح وزیرآموزش وپرورش تبدیل کرده و به وزارت آموزش و پرورش فشار میآورند که باید این معلمان را استخدام کنند و از سویی دیگر مانع تخصیص بودجه برای استخدام این معلمان میشوند.
وی خاطرنشان کرد: پیشینه معلمان حق التدریس و پیش دبستانی در واقع به سالهای دهه ۸۰ برمیگردد، که این معلمان برای جبران کمبودها جذب آموزش و پرورش شدند و بخش دیگری از این معلمان پیش دبستانی از طریق سازمان بهزیستی جذب شدند اما بعد حاجی بابایی در دوره وزارت خود با تحت فشار گذاشتن سازمان بهزیستی معلمان پیش دبستانی را زیر نظر آموزش وپرورش قرار داد.
نیکنژاد افزود: این معلمان سالها فشارها و کمبودهای بسیار زیادی را تجربه کردهاند و با حقوق بسیار ناچیز مشغول کار هستند تنها به این امید که روزی به استخدام آموزش وپرورش درآیند، درحالی که هیچ تضمین شغلی برای آنها وجود ندارد و از تمامی خدمات از جمله بیمه طلایی و تمامی خدمات درمانی محروم هستند.
عضو کانون صنفی معلمان با بیان اینکه از رفتار مجلس در این زمینه گیج شدهایم، گفت: از آنجایی که به تازگی فشار مجلس بر روی وزارت آموزش و پرورش زیاد شده است، تصور میکردیم مجلس یک بودجه جداگانهای را برای استخدام این معلمان در نظربگیرد، تا دولت تحت فشار مجلس این معلمان را استخدام کند اما در کمال ناباوری دیدیم که مجلس در واقع رفتار دوگانهای را در رابطه با این موضوع در پیش گرفته است.
پایان پیام
http://www.ilna.ir/news/news.cfm?id=199111
مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،5 شهریور 93
بهبود و بهسازی آموزش و پرورش،پیوندگاه همه ی نیروهای آموزش و پرورش است. یعنی از بدنه ی آموزشی تا وزیر آموزش و پرورش،بایستی در اندیشه بهسازی آموزش باشند. اما پیش روی بهسازی آموزش و پرورش در ایران،یک مانع بزرگ وجود دارد و آن هم این است که آموزش و پرورش در ایران،نهادی مصرفی به شمار می رود و آنچنان که باید و شاید بدان اهمیت داده نمی شود. البته این سخن،بدین معنا نیست که کارگزاران فرادست حکومتی،به مناسبت های گوناگون از اهمیت آموزش و پرورش سخن نمی گویند بلکه آن چه در عمل جریان می یابد و به ویژه مقدار بودجه ای که به آموزش و پرورش داده می شود را در نظر دارد. علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش،یک سال پیش و به هنگام رآی اعتماد گرفتن از مجلس،یکی از برنامه های خود را،افزایش سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی اعلام نمود : "اقتصاد آموزش و پرورش،در سنوات اخیر به یک چالش اصلی فراروی مدیریت این نهاد مولد سرمایه انسانی و اجتماعی تبدیل شده است. مدیریت بهینه منابع و مصارف، افزایش بهرهوری، استفاده حداکثری از مشارکتهای مردمی و افزایش سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی (GDP) در طراز کشورهای منطقه نیازمند همراهی و مساعده مراجع سیاستگذار فرادستی و شناسایی منابع مالی جدید و متنوع است." ناگفته نماند که سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی،هم اکنون پیرامون یک درصد و در ردیف فقیرترین کشورهای جهان می باشد.
اما سخن این است که برای بهبود این وضع،چه باید کرد؟ از سخنانی که در یک سال گذشته و از زبان فرادستان آموزش و پرورش دولت یازدهم شنیده می شود می توان چنین برداشت نمود که خصوصی سازی هر چه بیشتر آموزش و پرورش و راهکارهای شناخته شده و همبسته با آن همانند تعدیل نیرو،راهکاری است آموزش و پرورش دولت یازدهم برگزیده است. آموزش و پرورش دولت یازدهم از یک سو تآکید ویژه بر راه اندازی و گسترش بیش از پیش مدرسه های پولی دارد و از سوی دیگر می خواهد صندلی های خالی مدرسه های پولی کنونی را بخرد. آموزش و پرورش البته از چند سال پیش دارد مدرسه های عادی دولتی که باید رایگان باشند را هم به مدرسه های هیآت امنایی و نمونه مردمی و ... تغییر نام می دهد و آنها را نیمه پولی می کند.
اما راه بهبود آموزش و پرورش،خصوصی سازی نیست- تجربه های جهانی بسیاری،پشتیبان این سخن اند. آموزش و پرورش از رهگذر پویایی هر چه بیشتر،بهبود می یابد. نیاز آموزش و پرورش کنونی ما،پیدایش و گسترش گفتمان آموزشی نوین است. همه ی نیروهای آموزشی باید بکوشند آموزش و پرورش فراخور زمانه را معرفی کنند و از ویژگی ها و کارکردها و نیازهای آن سخن بگویند. ما به پویایی اندیشه آموزشی نیازمندیم. این که همه ی توش و توان مان را بر این بگذاریم که شمار دانش آموزان مدسه های پولی را از یک میلیون تن به دو میلیون افزایش دهیم،نمی تواند تآثیر چندانی بر بهبود آموزش و پرورش بگذارد و به نوعی هدر دادن وقت و فرصت بهسازی آموزش و پرورش است.
گفتمان نوین آموزشی و راه اندازی و گسترش آن،می تواند آهسته – آهسته بر مانع فرهنگی فراگیری که آموزش و پرورش را نهادی مصرفی می داند و نه سرمایه ای،چیره شود. روشن است که راه اندازی و گسترش چنین گفتمانی،نیازمند بسیج همه ی نیروهای آموزش و پرورش است. در این راه،وزارت آموزش و پرورش می تواند به کمک بخش های پژوهشی خود،در گسترش اندیشه های نوین آموزشی در کشورهای نیرومند و پیشرو در آموزش و پرورش،به یاری بدنه ی خواستار آگاهی های نوین آموزشی بیاید و در رشد و گسترش گفتمان نو آموزشی نقش آفرینی نماید.
http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=677&pageno=5
گفتگو با تارنمای"پیام نو" 5 شهریور 93
ادامه طرح های فضایی احمدی نژاد درآموزش و پرورش دولت روحانی/شبکه اجتماعی دانش آموزان؛ طرحی بیار پولی ببر؟!
حکایت این طرح ها حکایت امروز و دیروز نیست؛ روالی است چندین ساله در مراکز، نهادها و سازمان های دولتی که دریافت بودجه از مقادیر ناچیز تا اعداد و ارقام نجومی را برای مدیران از بالاترین رده ها تا پایین ترین رده ها عادی کرده است.
پیام نو، آساره کیانی: یک طرح دیگر هم در کشور ما
رونمایی شد؛ طرح شبکه اجتماعی دانش آموزان ممتاز. طرحی که به اعتقاد کارشناسان مستقل،
فاقد نیازسنجی، ضرورت و زمینه های ایجادی لازم و کافی است. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان
و آنهایی که تجربه حضور در سیستم های دولتی را دارند طرح های بسیاری صرفا با هدف هزینه
کردن بودجه وزارتخانه ها تصویب و اجرا می شوند؛ طرح هایی که معمولا خواص، مسئولیت اجرای
آن را به عهده می گیرند. وجود چنین طرح هایی با عناوین و القاب خوش رنگ و لعاب اما
باطنی بیمار و کج و معوج، باعث شده تا در ادبیات اداری ایران واژه های جالبی خلق شود؛
«کندن» بودجه یکی از آنهاست. به قولی می گویند طرحی بیاور و پولی ببر! حکایت این طرح
ها حکایت امروز و دیروز نیست؛ روالی است چندین ساله در مراکز، نهادها و سازمان های
دولتی که دریافت بودجه از مقادیر ناچیز تا اعداد و ارقام نجومی را برای مدیران از بالاترین
رده ها تا دپایین ترین رده ها عادی کرده است و با روالی که پیش می رود انگار قرار هم
نیست هیچ مرکز یا دستگاهی بر آنها نظارت کند.
طرح شبکه اجتماعی دانش آموزان ممتاز هم یا قطعا یکی از همین طرح هاست یا آنقدر بد بسته بندی شده که شبیه یکی از آنها شده است.
به گزارش پیام نو، حمیدرضا کفاش، معاون پرورشی و فرهنگی آموزش و پرورش گفته می خواهد با اختصاص یک میلیارد تومان از بودجه های آموزش و پرورش در سال ۱۳۹۳ شبکه های اجتماعی ویژه دانش آموزان ممتاز در همه ابعاد درسی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی راه اندازی کند.
طرحی که قرار است از پاییز امسال راه اندازی شود، گام بعدی آن اجرا در سطح مدارس همه مناطق و استانها اعلام شده است . آقای کفاش که هدف این طرح را آشنایی دانش آموزان با تولیدات یکدیگر و تبادل افکار و اطلاعات دانسته، می گوید: “ما کاری به شبکه فیس بوک نداریم، طراحی و تولید محتوای این شبکه برعهده آموزش و پرورش است”.
شبکه های اجتماعی، یادآور طرح های شکست خورده
شبکه های اجتماعی آقای کفاش ناخودآگاه ذهن را به سوی طرح های وزیر آموزش و پرورش دولت دهم می کشاند؛ حمیدرضا حاجی بابایی و طرح هوشمندسازی مدارس، پرداخت وام به مدارس برای هوشمندسازی، جزئیات طرح تبلت آموزشی در تهران، برگزاری دورههای تولید محتوای الکترونیک برای معلمان و بی شمار تبلیغات ریز و درشت دیگری که در این زمینه انجام گرفت.
به سرانجام نرسیدن طرح هایی که هزینه های زیادی برای آن ها صرف شده، ضرورت اجرای این طرح های هزینه بر، فقر اقتصادی و فرهنگی آموزش و پرورش که هر روز به شکل مشکلات ریز و درشت از پشت دیوارهای مدارس، در جامعه سرک می کشند و از لا به لای روابط اجتماعی گوناگون به حوزه های فردی و خصوصی زندگی افراد راه پیدا می کنند، ممکن است هر آدمی را با شنیدن طرح های جدید آموزش و پرورش نگران و دلواپس کند.
مشکلات اساسی بی سرپرست و اختصاص بودجه برای طرح های نامعلوم
درباره نگرانی هایمان با یک کنشگر صنفی در حوزه آموزش و پرورش صحبت می کنیم؛ محمدرضا نیک نژاد می گوید باید هدف از راه اندازی شبکه های اجتماعی برای دانش آموزان، مشخص و تعریف شود؛ زمانی که هدف و کارکردهای طرحی مشخص نشود نمی توان پیرامون اجرایی شدن آن نظر داد.
این عضو کانون صنفی معلمان ایران با اشاره به کسری بودجه پنج هزار میلیارد تومانی سال جاری و با بیان این مطلب که آموزش و پرورش به لحاظ مالی با مشکلات بسیاری مواجه است می گوید: وزارت آموزش و پرورش، اقدام به بازنشستگی پیش از موعد بیش از سی هزار نفر از نیروهای خود کرده است و به بهانه های مختلف از استخدام نیروهایش سر باز می زند.
نیک نژاد می گوید حقوق فرهنگیان به تعویق می افتد و مدارس به بهانه های مختلف ساخت و ساز یا کلاس های تقویتی از والدین دانش آموزان تقاضای دریافت پول می کنند و در چنین شرایطی، آموزش و پرورش بودجه ای را برای طرح های فضایی کنار می گذارد.
او با ذکر نمونه هایی از صرف بودجه برای فعالیت هایی نظیر اردوهای راهیان نور و…، سوای در نظر گرفتن مفید یا غیر سودمند بودن این فعالیت ها، بهتر می داند که این بودجه ها در جاهایی که ضروری بود استفاده می شد.
شبکه های اجتماعی جذاب نخواهند بود
پیرامون ضرورت راه اندازی شبکه های اجتماعی، نیک نژاد، به ابزارهای رسانه ای و شبکه های اجتماعی که در حال حاضر فعال هستند و تعداد بسیار زیادی از دانش آموزان هم هم اکنون عضو آن ها هستند، اشاره می کند و به خبرنگار پیام نو می گوید: شبکه ای که قرار است توسط آموزش و پرورش راه اندازی شود، نگاهی خاص و رویکردی ویژه را دنبال می کند که شاید سیاسی- اجتماعی هم باشد. در حالی که جذابیت چنین شبکه هایی به دلیل رسمی نبودن و شمول و دربرگیرندگی همه عقاید و نگاه هاست که هر کسی خواسته خود را در آن ها دنبال می کند. بنابراین به نظر می رسد طرح وزارت آموزش و پرورش طرفداری پیدا نکند. به عقیده او برای آشنا کردن دانش آموزن با دستاوردهای یکدیگر که یکی از اهداف این طرح معرفی شده می توان دانش آموزان ممتاز را به اردوهایی برد که رو در رو یکدیگر را ببینند و با هم آشنا شوند.
کارکردهای اصلی آموزش و پرورش نادیده گرفته شده اند
نیک نژاد به کارکردهای آموزش و پرورش اشاره می کند که یکی از آن ها آموزش شهروند ی است و معتقد است زمانی که دانش آموزان با آموزش شهروندی آشنا نباشند، برای نمونه، آموزش های دینی شان هم لنگ می ماند و طبیعی است که اجرای طرح هایی که نه هدف و ضرورت مشخصی دارند، نه چشم اندازی روشن، موفق نشود.
با این اوصاف نیک نژاد چنین طرحی را بیشتر چیدن یک ویترین می داند؛ طرحی نظیر هوشمندسازی مدارس که تنها به ابزاری تبدیل شد تا از والدین دانش آموزان پول بگیرند. او می گوید: روزی که قرار بود از والدین پول بگیرند، ویدئوپروژکتور را راه می انداختند، یک کامپیوتر شیک یک گوشه قرار می دادند، از والدین پذیرایی می کرند و می گفتند که قرار است مدارس به این شکل درآیند. والدین پول را پرداخت می کردند و در نهایت هوشمندسازی چیزی شد که می بینیم.
یک دانش آموز ممتاز روستایی چگونه باید از این طرح استفاده کند؟
او با تاکید بر این مطلب که هوشمند سازی مدرسه ها به فضا، گستره و زمینه ای نیاز دارد که مدارس ما فاقد آن هستند، می گوید: مگر اینترنت و کامپیوتر تا چه حد در کشور ما ضریب نفوذ دارد که شما بیایید شبکه های اجتماعی راه بیاندازید که یک بچه روستایی ممتاز بتواند وارد این شبکه شود و به فرض مفید بودن، آن را مورد استفاده قرار دهد. بنابراین امکان استفاده از وسایل ارتباطی باید توسط مدارس مهیا شود و این در حالی است که یک کلاس در بعضی مدرسه ها هوشمند شده؛ اتاقی که یک کامپیوتر نه چندان پیشرفته در آن قرار داده اند و هیچ کس هم از آن استفاده نمی کند.
این معلم به عدم وجود زمینه های نرم افزاری و سخت افزاری و نیز محتوای آموزشی هوشمندسازی شده در مدارس اشاره می کند و معتقد است تا زمانی که زمینه های اجرای یک طرح فراهم نشود، اجرای آن موفق نخواهد بود.
بودجه را مجری طرح می گیرد، هزینه را والدین می دهند
نیک نژاد به یکی از مدارس غیر انتفاعی تهران اشاه می کند که با آغاز طرح هوشمندسازی مدارس از سوی مدرسه به والدین تحمیل شد که برای فرزندان خود یک دستگاه تبلت از مدرسه خریداری کنند. تا نیمه های سال دانش آموزان به دلیل استفاده از تبلت از کتاب و دفتر استفاده نکرده بودند و معلم هم که هنوز استفاده از تبلت را آموزش ندیده بود، هیچ جزوه ای نداشت. به دلیل جنس بد کالاهای چینی به اواسط سال تحصیلی که رسیدند تبلت ها خراب شدند. حالا انباری این مدرسه پر از تبلت های از کار افتاده است، مدیر مدرسه به هیچ وجه حاضر نیست این طرح را دوباره اجرا کند و این اوضاع به هم پیچیده به ملعبه ای برای تمسخر دانش آموزان تبدیل شد.او با یادآوری ین خاطره، آینده این طرح را بی شباهت به طرح هوشمندسازی نمی داند؛ طرحی که نباید از آن انتظار نتیجه داشت هر چند که برداشتن یا همان به دور ریختن یک میلیارد تومان در مقابل بیست هزار میلیارد تومان که برای هوشمند کردن مدرسه ها صرف شد رقم قابل توجهی برای مسئولین نباشد. و هر چند که هزینه هنگفت هوشمندسازی مدارس نه به آموزش و پرورش که به والدین دانش آموزان تحمیل شد.
فعالیت هایی مغایر با گفته های حسن روحانی
به نظر می رسد آموزش و پرورش این روزها، بی حال ترین، خنثی ترین و ضعیف ترین وزارتخانه دولت باشد.به گزارش خبرنگار پیام نو وزارتخانه ای که کاری به فضای فرهنگی جامعه ندارد و برخلاف گفته های حسن روحانی در اختتامیه اجلاس سه روزه کل روسای آموزش و پرورش مبنی بر این که “نباید از دنیا ترسید”، راه چیدن دکوراسیون های خوش رنگ و لعاب را ادامه می دهد و حالا آقای کفاش با صرف هزینه های میلیاردی و منفک کردن دانش آموزان از یکدیگر و سایر فضاهای مجازی جهانی، مشغول انجام این کار تزئینی است. باید دید چه قدر از این یک میلیارد تومان صرف ایجاد شبکه های اجتماعی می شود؟ والدین دانش آموزان چه قدر از این هزینه ها را پرداخت می کنند؟
آساره کیانی
http://payamno.com/detail=96997
مهدی بهلولی،روزنامه اعتماد،4 شهریور 93
در اسفند ماه سال گذشته،مساله آموزش زبان های مادری در آموزش و پرورش،در سطح گسترده ای در رسانه ها،بازتاب یافت و موافقان و مخالفان این طرح دیدگاه های خود را بیان داشتند. آنگونه که در سخنان برخی از فرادستان آموزش و پرورش،و همچنین علی یونسی،دستیار ویژه رییس جمهور در امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی نمود یافت آموزش زبان مادری،به ویژه در منطقه هایی که کودکان در سال های آغازین آموزش رسمی با درک و دریافت درست زبان فارسی مشکل دارند در دستور کار آموزش و پرورش قرار دارد. گرچه در قانون اساسی و در اصل پانزدهم آن نیز به روشنی بر این مسآله تاکید شده است : "زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران،فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی،باید با این زبان و خط باشد،ولی استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس،در کنار زبان فارسی آزاد است." اما نکته مهم این است که هم اکنون و پس از گذشت چند ماه از آن بحث ها و گفت و گوها،جا دارد آموزش و پرورش گزارشی از کارها و تصمیم های آموزشی خود در این زمینه ارائه نماید و روشن سازد که آیا در سال تحصیلی 93-94 که تا آغاز آن چندان وقت دیگری نمانده،تصمیم تازه ای درباره ی آموزش زبان مادری گرفته شده یا نه؟
در اهمیت آموزش زبان مادری هم،البته می توان بسیار گفت. آموزش زبان مادری،هم اکنون در دنیا یک مسآله ی مطرح و آشناست و مدل و روش های گوناگون دارد. یکی از همه پسند و فراگیرترین آنها مدلی است که بر پیشرفت زبان رسمی،و همزمان یادگیری درون مایه های آموزشی پای می فشارد. در این مدل،با به کاربستن آموزش به زبان مادری،دانش آموزانی که در یادگیری زبان رسمی مشکل دارند اجازه می یابند تا از نظر آموزشی،همپای هم سن و سالانش پیش بروند،در همان هنگام که زبان رسمی را هم فرا می گیرند. این کار اغلب تا سه سال ادامه می یابد. در برخی از سندهای رسمی- آموزشی جمهوری اسلامی هم بر این مساله تآکید شده است. برای نمونه در مجموعه ی سندهای تحول بنیادین در آموزش و پرورش می خوانیم : "برای حمایت از یادگیری کودکان متعلق به اقوام غیرفارس زبانِ ایرانی و برخورداری آنان از فرصت برابریادگیری و رشد،نظام برنامه درسی باید یک دوره تعریف شده"انتقال" از زبان مادری به چرخه زبان رسمی(فارسی) را در کانون توجه قرار دهد. ویژگی های فرهنگی و زبانی مناطق مختلف در برنامه های درسی این دوره محوریت خواهد داشت."
از سوی دیگر،به گفته ی برخی کارشناسان آموزشی،هر آموزش و پرورش توانمند و کارآمدی،از ابزاری که دانش آموزان از پیش در دست دارند به عنوان بنیانی برای پی ریزی مهارت های تازه و فراگیری دانش نوین،یاری می گیرد. بیشتر کودکان،با مهارت های پایه ای زبان مادری وارد مدرسه می شوند. این بستگی به آموزگار و سامانه ی آموزش و پرورش دارد که این مهارت ها را به کار گیرد تا به دانش آموز در پیشرفت توانایی آموزشی،یاری رساند. کودکان،اگر زبان رسمی را از رهگذر به کارگیری زبان مادری بیاموزند،یادگیری شان کارآمد تر است.
گذشته از کارایی و کارآمدی،چندین نکته مهم دیگر نیز در آموزش زبان مادری نهفته است. نخست این که،از احساس غرور کودکان به زبان پدر- مادرشان محافظت می کند و به آنها اجازه می دهد تا در جامعه ای با زبان فرادست رسمی،ضمن نگه داشت پیوندی مهم با میراث فرهنگی و زبانی شان،به آسانی و بدون دردسر زبانی،رفت و آمد نمایند. آموزش زبان مادری،به حفظ احساس هویت کودکان،یاری می رساند؛احساسی که سخت با زبان و فرهنگ خانواده و میراث شان،همبسته است. این آموزش،یکی از شاخص های عدالت آموزشی هم به شمار آید که خود،یکی از آرمان های بسیاری از سامانه های آموزشی کنونی جهان است و پیاوردهای آموزشی- اجتماعی برجسته ای هم دارد. آموزش و نگهداشتِ زبان های بومی،همچنین بر ژرفای فرهنگی- تاریخی کشور می افزاید،و بر بالا بردن خودباوری دانش آموزان،کارگر می افتد. زبان،احساس نوآوری اندیشگی انسان را شکوفا و پیوند میان آموزش و زندگی را نیرومند می سازد و از این رهگذر،لذت یادگیری را،بیشتر و بهتر می چشاند. آموزش زبان مادری،احساس دلبستگی به سرزمین مادری را در دل ها ته نشین،و ریشه های فرهنگی او را استوارتر می نماید. زبان و فرهنگ بومی،بخشی از کیستی انسان هاست که شایسته ی سنجشگری و گرامی داشت است و براستی چه جایی بهتر از مدرسه و چه زمانی بهتر از سال های نخست زندگی را،می توان برای این گرامی داشت و سنجشگری یافت.
http://etemadnewspaper.ir/Released/93-06-04/93.htm#286938
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،3 شهریور 93
سر کلاس بودم که پیامکی به دستم رسید : " سیمین بهبهانی،بانوی غزل ایران،درگذشت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد." از چند روز پیش می دانستم که سیمین بهبهانی در بیمارستان بستری است و حالش اصلا خوب نیست و در کما بسر می برد و با توجه به خبرهای بدی که در اینجا و آنجا بازتاب می یافت تا اندازه ای هم منتظر شنیدن این خبر بودم. پیامک را که خواندم در دلم آهی کشیدم و افسوسی خوردم از این که باز یکی از انسان های فرهیخته و ارزنده مان را از دست دادیم. اما سر کلاس،زمانی بود که به بچه ها مساله ای ریاضی داده بودم که حل کنند. منتظر ماندم تا به پایان مساله برسیم. گفتم بچه ها،امروز،سیمین بهبهانی،شاعر بزرگ ایرانی درگذشت. کسی واکنشی نشان نداد. در واقع کسی او را نمی شناخت و حتی نامش را هم نشنیده بود. کلاس سوم دبیرستان بود و در کلاس تجدیدی تابستان که دانش آموزانش از چند مدرسه منطقه آمده بودند،انتظار داشتم دست کم چند نفری نام سیمین را شنیده باشند یا شعری و یا پاره شعری از او به یاد داشته باشند. اما دریغ،حتی نام سیمین هم به گوش شان نخورده بود. یکی گفت : "خداوند بیامرزدش." دیگری گفت : " خداوند رفتگان شما را هم بیامرزد!" حرفم نمی آمد. ساکت بودم و تنها نگاهشان می کردم. چند لحظه ای که گذشت کمی درباره ی بهبهانی گفتم. یکی از بچه ها گفت پس به احترامش یک دقیقه سکوت می کنیم. کلاس در سکوت فرو رفت و من هم در اندیشه.
با خود گفتم این دانش آموزان از چند مدرسه در اینجا گرد آمده اند و با چند آموزگار ادبیات سر و کار داشته اند. یعنی یکی از این آموزگاران،گاه و بیگاه و به وقت درس و یا استراحت،و به عنوان یکی از شاعران شناخته شده ی کنونی ایرانی و زبان فارسی،اشاره ای به بهبهانی نکرده و شعری از او نخوانده است؟ "چرا رفتی،چرا؟- من بی قرارم" که خیلی معروف شد؛یعنی آموزگاری پیدا نشد که گامی بیرون از کتاب درسی بگذارد و آن را بخواند و درباره ی این شعر فراگیر این شاعر و همکار بزرگ خود،سخنی بگوید؟ مگر بهبهانی سی سال آموزگار آموزش و پرورش نبوده است؟ دست کم تعلق خاطر صنفی،می توانست خود عاملی باشد. پس پیوند میان مدرسه و جامعه و زندگی در چیست و چگونه است و در کجا باید دیده شود؟
پس از کلاس هم، ذهنم درگیر بود و به جاهای دیگر رفت. بی گمان بیشتر دانش آموزانی که در کلاس بودند در فضای مجازی،عضو شبکه های اینترنتی اند. این شبکه ها تا چه اندازه جدی اند و تا چه اندازه سرگرمی؟ و تا چه اندازه ارزش های انسانی و بزرگان کشور را فرآیاد جوانان می آورند؟
http://www.shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=33&pageno=20