عزتالله مهدوی،روزنامه اعتماد،ص اندیشه،28 دی 92 یکی از نکات برجسته و عبرت آموز بزرگان علمی و فرهنگی جهان اسلام آن است که همواره تحت هر شرایطی
منادی وحدت در میان مسلمانان بودهاند. در حافظه تاریخ کمتر سراغ داریم که
این متفکران تراز اول به جنگ فرقهیی دامن زده و آتش کینههای مذهبی را
مشتعلتر کنند. از این میان میتوان به متفکر نامبردار پاکستانی، علامه
اقبال لاهوری اشاره کرد. در متونی که از او به جا مانده نه تنها ارزشهای
جهانشمول دین اسلام به روشی معقول مطرح میشود بلکه به ارزشهایی اشاره
میکند که مکتب تشیع به جهان اسلام از طریق رهبران دینیاش ارائه کرده است.
مطرح کردن حرکت امام حسین (ع) به عنوان یک حرکت درس آموز از آن جمله است
(چو خلافت رشته از قرآن گسیخت – حریت را زهر اندر کام ریخت. بر زمین کربلا
بارید ورفت – لاله در ویرانها کارید رفت. ص157) . اشاره به رسالت زن
مسلمان با بهرهگیری از آموزههای شیعی که حضور انسانی زنان را در اجتماع
ارج مینهد(فطرت تو جذبهها دارد بلند- چشم هوش از اسوه هرا مبند. ص188) در
شرایطی که مقوله اجتهاد از طرف بزرگان شیعی مطرح میشود، اقبال لاهوری
بهشدت از آن به عنوان یک روش نو و کارآمد حمایت میکند. این بزرگان شیعه
نیستند که همواره وحدت مبنایی وعقلایی را تبلیغ میکنند. بزرگان فهیم اهل
سنت نیز در این راه بسیار آگاهانه عمل کردهاند. در شرایطی که استقلال
پاکستان،نوید روزگار خوشی را برای مسلمانان آن مرز و بوم میداد، امروزه
میبینیم آتش جنگهای فرقهیی، این سرزمین پاک و مظلوم را صحنه جدال
بیحاصل و ویرانگر کرده است. فرزندان معنوی اقبال باید به خود آیند و راه و
مرام این بزرگمرد را بپیمایند. خاطره او را به این وسیله گرامی میداریم.
در بیتی از وحدت مسلمانان میگوید: «چون گل صد برگ، مارا بو یکی است – اوست
جان این نظام و او یکی است» (ص98) در این بیت از اتحاد حول محور خداوند
یگانه که جان عالم است سخن میگوید. در بیت دیگر میگوید: «مردمان خوگر به
یکدیگر شوند – سفته در یک رشته چون گوهر شوند.» وحدت به مسلمانان اعتبار
میدهد. در جایی میگوید: از حجاز وچین و ایرانیم ما- شبنم یک صبح خندانیم
ما. مست چشم ساقی بطحاستیم – در جهان مثل میومیناستیم. (ص 98) . در این
فراز اخیر از وحدت حول شخصیت پیامبر گرامی سخن میگوید. در جایی دیگرهشدار
میدهد که: تا نه این وحدت زدست ما رود- هستی ما با ابد همدم شود. (ص 151).
در فرازی میگوید: قطره تا همپایه دریا شود- ذره از بالیدگی صحرا شود
(ص92) . عشق به رسول رحمت، آنچنان است که چوب خشک را جان میبخشد چطور
مسلمانان را وامی گذارد: «من چه گویم از تولایش که چیست- خشک چوبی در فراق
او گریست» (ص98) . ونیز میگوید: «فرد را ربط جماعت رحمت است» (ص39) اگر در
جهان اسلام تفرقه و تشتت اساس اجتماعات را ویران کرده، اقتدار و همزیستی و
تعادل و تعامل سازنده بین فرقههای مذهبی، جای خود را به کینه و آتش
فروزی و جنگ ناخواسته وتحمیل شده و ضعف و زبونی داده به این علت است:
«مسلم از سر نبی بیگانه شد- باز این بیت الحرم بتخانه شد. از منات ولات و
عزی و هبل – هریکی دارد بتی اندر بغل.» یاد اقبال لاهوری و علامه شرف الدین
حسینی و آیتالله بروجردی و همه آنهایی که به دارالتقریبها میاندیشیدند و
منادی وحدت بودند، گرامی باد. پی نوشت: تمام اشعار از «اشعار فارسی اقبال لاهوری» با مقدمه و حواشی م. درویش، انتشارات جاویدان 1361. http://etemadnewspaper.ir/Released/92-10-28/226.htm#264542 |