مهدی بهلولی،فرهنگیان نیوز
یکی از گفتمان های هر جامعه ای،گفتمان آموزشی است که البته با دیگر گفتمان های سیاسی،فرهنگی،اقتصادی،و اجتماعی جامعه در پیوند است. در جامعه ی چندگانه جهان امروزین،البته شاید بایستی از "گفتمان ها"سخن گفت،برای نمونه گفتمان های سیاسی. در گستره ی آموزش نیز گفتمان های آموزشی داریم که برخی فراگیر و چیره ترند و برخی محدود تر؛برخی به روز و کارآمد تر و برخی کهنه و کم بازده تر. برخی رو به صنعت و کار و خرد ابزاری دارند و در افق دیدشان جامعه ای می نشیند با فنآوری نوین اما نه به ناگزیر با انسان هایی پرسش گر و اخلاقی،و برخی نگاهشان بیشتر رو به خرد سنجشگر،حقوق بشر،حقوق شهروندی و پرورش شهروندانی پویا دارد. روشن است که در جهان همبسته و رنگارنگ کنونی و در هر گوشه ای از جهان،می توان نشانه ها و نمادهای هر کدام از این گفتمان ها را،جست و جو نمود و دید- گیرم یکی فرادست و یکی فرودست،یکی آشکار تر و یکی نهانی تر- اما آنچه که در ادبیات آموزشی جهان بازتاب می
یابد خبر از هستی همه ی این گفتمان ها می دهد
.
ایران نیز،تافته ای جدابافته نیست و همانگونه که اندیشه های سیاسی گوناگون در آن جریان دارد گستره ی آموزشی اش نیز یک دست و یک نوا نیست. آموزگاران و سیاست گزاران آموزشی آن هم،همگی یک جور نمی اندیشند. اما مساله این است که گفتمان های سیاسی نوین ایران،و اندیشه وران،کنشگران و دلدادگان به آنها،کمتر به آموزش،و به ویژه آموزش و پرورش اهمیت داده و می دهند و از این رو،کمتر می توان سخنی نو از آنها شنید. بگذریم از این که گاهی "روشنفکرانی" یافت می شوند که نه یار شاطر آموزش و پرورش،بلکه بارخاطر آن می شوند! چندی پیش،و پس از این که نمایندگان مجلس و به ویژه با "تلاش"های کمیسیون آموزش و تحقیقات،با رویکردی سیاسی،به محمد علی نجفی،گزینه ی پیشنهادی دولت یازدهم برای وزارت آموزش و پرورش،رآی اعتماد ندادند،یکی از استادان سرشناس دانشگاه و نویسنده ای رسانه ای هم،به سنجش آموزش عالی و آموزش و پرورش پرداخت و سخنی گفت در این مایه که مهم نیست که وزیر آموزش و پرورش که باشد یا که شود مهم این است که وزیر آموزش عالی چه کسی برگزیده می گردد! باری،در گفتمان های نوین سیاسی،فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی کشور،گویا آموزش و پرورش "در پرانتز" است و از همین رو سخن تازه برخی از ناموران جامعه،که خبر از گفتمانی نو درباره ی آموزش و پرورش بدهد،مایه ی امیدواری و خرسندی است. برای نمونه در واپسین سخنان محمد خاتمی،رییس جمهور دوره ی اصلاحات،که روز چهارشنبه 27 شهریور بر تارنمای ایشان منتشر گردید،سخنانی اینچنین دیده می شد : " باید بچههایی تربیت کنیم که به غیر از حذف به باهم بودن هم بیندیشند... باید مدارسی ایجاد کنیم که در آن همزیستی میان گرایشهای مختلف، دینهای مختلف، مذاهب مختلف را نشان دهند و اسلام را در عرصه اجتماعی با دو عنصر قسط و اخلاق ببینند و حرمت و انسانیت را پاس دارند.... متاسفانه حکومتی شدن مساله آموزشوپرورش ابراز و اعمال سلیقههای خاص به حساب آوردن، آفت است در فضای آموزشوپرورش باید آزادی وجود داشته باشد، تا کار انجام بگیرد... میخواهیم به نوجوان و جوان ایرانی برسیم که محتوای درستتری را از اسلام و تحول و توسعه را به فرزندانمان منتقل کنیم، تا چگونه در خیابان ر اه بروند و ضوابط را رعایت کنند، یادشان دهیم چگونه دیگران را تحمل کنند، یادشان دهیم انسان اهل گفتوگو است، یادشان دهیم نیاز مهم دنیای ما صلح است. باید جامعه را رشد بدهیم."
اگر این سخنان خاتمی را در کنار سخنان حسن روحانی،در پیش از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بگذاریم که در بخشی از آن گفت : " ایجاد یک نظام آموزشی مناسب، عادلانه با پوشش فراگیر، غیرطبقاتی و باکیفیتی که تضمین کننده آینده جامعه باشد، از وظایف حاکمیتی است، بی برو برگرد و منتی هم ندارد. وظیفه ماست که این نظام را به مسیر درست برگردانیم.من تصور میکنم ریشه اینگونه مسائل را باید در نگاه سیاسی به آموزش و پرورش دید. همین نگاه است که رابطه مراکز تولید دانش درباره تعلیم و تربیت را با آموزش و پرورش ما قطع کرده است. این خیلی بد است که در نظام آموزش و پرورش ما به کلیه دستآوردهای علوم در زمینه تعلیم و تربیت، برنامه درسی و سایر حوزههای مرتبط با دیده شک و تردید نگاه میکنند گویی اینها هیچ نسبتی با آموزش و پرورش ایران ندارند. از یک طرف تمام دستآوردهای علوم تربیتی و برنامهریزی درسی جدید جهان را نفی میکنند و از طرف دیگر به شدت بر طبل هوشمندسازی که دستآورد ابزاری و سختافزاری دنیای جدید است میکوبند." آیا می توان امیدوار بود که آهسته آهسته آموزش و پرورش دارد به نزد برگزیدگان جامعه،ارزش راستین خویش را می یابد و دستخوش دگرگونی گفتمانی می گردد؟ و آیا کار بدستان آموزش و پرورش دولت یازدهم نیز،خواهند توانست لزوم یک گفتمان نوین آموزشی را،که جهانی بیندیشد اما بومی عمل نماید،را دریابند و در راستای آن گام بردارند؟ و یا هنوز در سپهر آموزشی کهن و دیرینه ی خویش،و به دور از دگرگونی های فرهنگی در متن و بدنه ی آموزش و پرورش کنونی کشور می زیند و بی آنکه به سخن دانش آموز و آموزگار امروزین خوب گوش فرادهند به دنبال ناکجاآبادهای اندیشگی شان روان اند؟