17 زن در مقابل لشگری از مردها!

17 زن در مقابل لشگری از مردها!

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 20 فروردین 96

(این یادداشت با عنوان" مدیریت موفق زنان" در روزنامه به چاپ رسیده است)

گفتم آمارهایی هست که نشان می دهد شمار مدیران زن در مدرسه های بسیاری از کشورها کمتر از مدیران زن در مدرسه های ماست و این نشان می دهد که دست کم در آموزش و پرورش، مدیریت ها به نسبت زن و مرد تقسیم شده است. این شکلی از رشد نیست؟ لبخندی زد و گفت نه برادرِ من، این جور هم نیست! برتری آماری به خاطر جدایی جنسیتی ست، که در آن باید مدرسه های دخترانه دارای مدیر زن باشند. بنابراین و بناچار این سهم- البته نه چندان هم برابر- میان فرهنگیان زن و مرد تقسیم شده است. وگرنه در سطح مدیران میانی و ارشد شرایط مانند همه جاست. برای نمونه در گردهمایی های سالانه مدیران مناطق آموزش و پرورش کشور که هر ساله برگزار می شود، همواره نسبت مدیران مناطق آموزشی زن در برابر مردان نزدیک صفر است. اکنون 765 منطقه آموزشی کشوری داریم که شمار زنان مدیر زیر 10 تن است! تازه چهارتای آن ها در تهرانند. این تفاوت آن چنان بود که وزیر پیشین در یکی از سال های وزارتش برای آبرومندتر نشان دادن گردهمایی، مشاوران امور بانوان در آموزش و پرورش را نیز به گردهمایی فراخواند تا با حضورشان شمار زنان را بیشتر نشان دهد! گفتم خب شاید شمار زنان توانمند برای مدیریت های میانی و ارشد آموزش و پرورش و در سطحی کلان تر در نهادهای حاکمیتی چندان زیاد نیست و ممکن است با به کارگیری بیجای آن ها وضع به هم بریزد! گفت نخست آن که تاکنون مدیریت مردانه چه گُلی به سر ما زده که ممکن است خانم ها بیایند خرابش کنند!؟ دوم، کی و کجا، کاری به خانم ها داده شد و در آخر به این ارزیابی رسیده ایم که ناتوان تر از مردانند؟ سوم، از قدیم گفته اند تا خراب نکنی، آباد کردنی در کار نیست و کار نیکو کردن از پر کردن است. پیش و پس از انقلاب، کی و در کجا دیده اید- جز چند مورد انگشت شمار- که به شکل گسترده و در سطح معاون و مشاور برای مقام های ارشد کشور خانم ها برگزیده شوند؟ آیا نباید زمینه برای آموزش و فراگیری مدیریت های کلان به شکل عملی برای شان فراهم شود تا تجربه شان افزایش یابد و به آرامی در پست های کلان مدیریتی وارد شوند؟ هی بگوییم زن ها نمی توانند که نمی شود! شما زمینه را فراهم کنید و ببینید می شود یا نمی شود! گفتم من!؟ با لبخندی پرسید خودت تاکنون مدیر زن داشته ای، که حکم بر ناتوانی آن ها می دهی؟ گفتم من چنین حکمی نداده ام! اتفاقا شش سال نخست آموزگاریم به شکل ثابت در دبیرستان های دولتی و پس از آن هم در دبیرستان های غیر دولتی مدیریت خانم ها را تجربه کرده ام. بی تعارف از توانمندترین مدیران دوران خدمتم خانم ها بوده اند. گفت خدا پدرت را بیامرزد و ادامه داد البته زن ها به ویژه در کلانشهرها تلاش کرده اند و توانسته اند در گستره اجتماعی- فرهنگی به کامیابی هایی ارزشمندی برسند؛ برای ورود به سطح های بالای مدیریتی نیز نیاز به تلاش بیشتر دارند؛ که بی گمان به آن نیز می رسند و .... چند ساعتی درگیر این گفت و گو بودم که پستی تلگرامی اندیشه ام را آشفته تر کرد. "17 زن در مقابل لشگر مردها!" 17 تعداد نمایندگان زنِ مجلس کنونی ست، و این جمله ی گلایه آمیزی از یک نماینده زن مجلس است که حکایت از دست اندازهای بلند در برابر دفاع آنان از حقوق زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور دارد. پیوند اصلی را که باز کردم عنوان هایی مانند "با مجلس مردانه طرح های زنان بی نتیجه می ماند، با طرح های مربوط به زنان با بی انصافی برخورد می شود، عده ای با تفسیر شخصی از دین می خواهند حقوق زنان را از آنها دریغ کنند، خشونت ها علیه زنان  فقط جسمی و جنسی نیست، جوک های فضای مجازی در مورد زنان مصداق خشونت علیه زنان است، سرکوب ها باعث شده که زیاد بشنویم کاش پسر بودم ..." و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل ....

 yon.ir/WD2oC            

در گفت‌وگو با فعالان صنفی معلمان عملکرد مؤسسات خصوصی در نظام آموزشی کشور، بررسی شد؛

مؤسسه‌های آموزشی خصوصی، سازنده‌اند یا مخرب؟

 گزارش یک روزنامه وقایع اتفاقیه، 19 فروردین 96                                         

وقایع‌اتفاقیه: پیشی‌گرفتن نگاه نمره‌ای - کنکوری از رویکرد آموزشی - پرورشی در ساختار آموزشی کشور ریشه‌های چندین دهه‌ای دارد و در این میان، مؤسسه‌های آموزشی خصوصی همواره بر ژرفا‌بخشی به این نگاه مؤثر بوده‌اند. شاید وجود چنین مؤسسه‌هایی در دهه‌های نخست راه‌اندازی آموزش‌وپرورش در کشور و با توجه به هدف‌های آموزشی آن دوران می‌توانست سودمند باشد اما آموزش‌وپرورش نوین بیش از هر چیز به‌دنبال پرورش شهروندانی دانا و توانا‌ست و چنین هدفی بیش از آنکه نیاز به نگاه کمّی نمره -  معدلی داشته باشد، نیازمند کیفیت‌بخشی به آموزش‌های مدرسه‌ای است. با همه اینها، در یکی، دو دهه گذشته نگاه کمّی به آموزش و حضور مؤسسه‌های کنکوری- آموزشی در مدرسه‌ها افزایش یافته و این حضور زمینه‌ساز نگرانی برخی کارشناسان و فعالان صنفی معلمان شده است. کارشناسان ارشد معتقدند، مافیای این مؤسسات در دستان برخی از فرادستان آموزشی کشور است و به‌همین‌دلیل بر این باورند که باید هر چه زودتر فکری به حال اصلاح فرهنگ آموزشی کرد و برهم‌زدن پیوند آسیب‌زای این مؤسسه‌ها با فرادستان را در اولویت اصلاح نظام آموزش کشور قرار داد. 
مدارس ابتدایی را هم هدف گرفته‌اند!  
 عبدالجلیل کریم‌پور، کنشگر صنفی معلمان، درباره فعالیت مؤسسات خصوصی در نظام آموزش کشور به بهانه پلی برای عبور از سد کنکور می‌گوید: عبور از سد کنکور سال‌هاست تبدیل به دغدغه‌ای ماندگار در اذهان خانواده‌ها و دانش‌آموزان شده است و زمینه‌ای فراهم کرده تا مؤسسات زیادی به طرق مختلف جیب‌های بلندی برای آن بدوزند و خانواده‌های زیادی را درگیر خود کرده و به‌راحتی آنها را سرکیسه کنند و خود، از ناچاری و دلنگرانی آنها منفعت‌ها ببرند! 
او ادامه می‌دهد: متأسفانه، چند سالی است که آزمون‌های چهار‌گزینه‌ای آموزش‌وپرورش (آزمون‌های سنجش) وارد مقطع ابتدایی شده و دانش‌آموز را دچار استرسی بیش از اندازه کرده است. این آزمون‌ها خانواده‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار داده و آنها را نیز با این استرس درگیر کرده و به نوعی باعث شده که مؤسسات برای  به اصطلاح، توفیق دانش‌آموزان ابتدایی، دوباره منافع خویش را در نظر گیرند! صداوسیما هم به‌عنوان یک رسانه ملی که باید به بعد فرهنگی، اجتماعی و روانی موضوع بپردازد، هر روز به تبلیغات برای فلان یا بهمان مؤسسه می‌پردازد که آزمون‌هایی برای ابتدایی تا دبیرستان تدارک دیده‌اند و خانواده‌ها را با ترفندهای رنگارنگ تبلیغاتی به‌سمت مؤسسات پولی خود می‌کشانند و غافل از جنبه‌های روانی بروز چنین رفتارهایی بر دانش‌آموزان، فقط به منافع خویش دامن می‌زنند. حال در این بین آموزش‌وپرورش هم دچار سکوتی بی‌دلیل شده و راه را برای حضور و فعالیت آنها همچنان باز گذاشته است! 
این فعال صنفی معلمان بر این باور است که با ادامه چنین روندی یا باید منتظر ماند و همچنان شاهد این رویه نامیمون و دلهره‌های ناشی از آن بود، یا اینکه فرادستان باید برنامه‌ریزی منطقی‌ای برای عبور از این رویه داشته باشند: «زیرا خانواده‌ها به جای اینکه به سهم مؤثر خود در جامعه‌پذیری بپردازند باید وقت خویش را صرف دغدغه‌ای کنند که در اثر بی‌برنامگی به‌وجود آمده است.»
نقش مؤسسات آموزشی برای کسری بودجه! 
اما موضوع ورود مؤسسات کنکور به مدارس را باید از جهات گوناگونی مورد واکاوی قرار داد. شهرام جمالی، کنشگر صنفی، در این رابطه می‌گوید: متأسفانه، برخی مسئولان آموزش‌وپرورش به‌گونه‌ای درباره این پدیده شوم اظهارنظر می‌کنند که گویا نظام آموزش‌وپرورش هیچ نقشی در ایجاد و گسترش آن نداشته است. 
وی ادامه می‌دهد: زمانی که درصد قبولی دانش‌آموزان یک مدرسه در کنکور و مراکز آموزش عالی مبنای ارزش‌گذاری یک مدرسه و کادر آموزشی آن از سوی مسئولان و خانواده‌ها قرار می‌گیرد، خیلی عجیب نیست که مدیریت مدرسه هم یکی از مهم‌ترین وظایف خود را آماده‌کردن دانش‌آموزان برای قبولی در کنکور بداند. به‌این‌ترتیب، عرصه برای ورود آموزشگاه‌های کنکور به مدرسه مهیا می‌شود و درحالی‌که سمت مشاور تحصیلی از بسیاری از مدارس با توجیه صرفه‌جویی مالی حذف شده است، افرادی با سمت مشاور کنکور به مدارس راه یافته و در ازای واریز مبالغی به حساب مدارس برای مؤسسات خود تبلیغ کنند و به‌این‌ترتیب، مدارس به یکی از مهم‌ترین بازارهای صنعت کنکور تبدیل می‌شوند. او می‌گوید: افزایش نامتعارف شهریه بسیاری از مدارس در ارتباط با این مسئله است. 
جمالی در ادامه به کارشکنی‌های گروهی که او از آنها با عنوان «مافیای کنکور» نام می‌برد درباره افزایش سهم سوابق تحصیلی در کنکور اشاره می‌کند و می‌گوید: قانون مصوب مجلس سهم سوابق تحصیلی دانش‌آموزان در کنکور، ۸۵ درصد مشخص شده اما این سهم سال‌ها در همان ۲۵ درصد متوقف شده بود و ظاهرا قرار است در کنکور ۹۶ به ۳۰ درصد برسد. مانع اصلی هم ظاهرا شورای سنجش و پذیرش دانشجو در وزارت علوم است که معلوم نیست اگر واقعا پای منافع مافیای کنکور وسط نیست به چه دلیلی در برابر این افزایش سهم مقاومت می‌کند. آنچه مسلم است این پدیده اگر به‌عنوان سیاستی برای جبران کسری بودجه آموزش‌وپرورش پیگیری می‌شود، خیانت بزرگی در حق کودکان و فرزندان این کشور است و هزینه‌های تحمیلی آن بسیار بیشتر از درآمدی خواهد بود که نصیب آموزش‌وپرورش
خواهد کرد. 
مانعی بزرگ در راه تحول در آموزش و پرورش
حفیظ‌الله مشهور، کنشگر صنفی معلمان، نیز درباره دامنه‌دار‌شدن فعالیت مؤسسات آموزش خصوصی با اشاره به ترفندهای تبلیغاتی چنین مؤسساتی با هدف کسب رتبه‌های عالی در کنکور سراسری می‌گوید: چرا با وجود وعده و وعیدهای چندین‌ساله مسئولان در ارتباط با برداشته‌شدن کنکور و اعلام تاریخ‌های متفاوت، این مهم تا به امروز محقق نشده است؟ چرا اصلی‌ترین شعار تحول در آموزش‌وپرورش که کمرنگ‌کردن آموزش تست‌محور و تبدیل‌کردن مدرسه به محل کسب مهارت‌های زندگی و آموزش کاربردی دروس بود، با آن همه تبلیغ و شعار به سرانجام نرسید؟ به نظر می‌رسد در کنار مؤلفه‌های گوناگونی که می‌توان به‌عنوان علل این موضوع برشمرد، وجود مؤسسات آموزشی که حالا دیگر تبدیل به مافیایی قدرتمند در سیستم آموزشی ما شده‌اند، یکی از پاسخ‌های موجه و قابل تأمل برای این پرسش باشد. 
مشهور ادامه می‌دهد: کمرنگ‌نشدن نقش این مؤسسات پس از اجرایی‌شدن سند تحول بنیادین در آموزش‌وپرورش و حتی سرایت فعالیت آنها به مقاطع و پایه‌های تحصیلی پایین‌تر، همه و همه گویا و تصدیق‌کننده این واقعیت در آموزش‌وپرورش ماست که این قبیل مؤسسات به شاه‌مهره‌ای تعیین‌کننده در پازل نظام آموزشی ما بدل شده‌اند و باید واکنشی جدی از سوی مسئولان نظام آموزشی نسبت به آن نشان داده شود. 
ورود نگاه کنکوری، ضربه‌ای بر پیکر آموزش و پرورش
حسن ذاکری، دبیر آموزش‌وپرورش نیز بر این باور است که مقایسه تطبیقی آموزش‌وپرورش در ایران و کشورهای توسعه‌یافته، بدنه بیمار آموزش‌وپرورش ایران را نمایان می‌کند. 
ذاکری می‌گوید: مسئولان امر با کپی‌برداری از دیگر کشور‌ها شعار خلاق‌پروری در مدارس را سر می‌دهند ولی ناتوان از اجرایی‌کردن شعارها ناخواسته تن به حضور در سایه آموزشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی موازی کار داده‌اند و این به‌دلیل شکل و محتوای آزمون سراسری است. 
به گفته این فعال صنفی معلمان، این آزمون عملا ارزش کتب و مدارس دولتی را کمرنگ کرده و باوجود ضربه‌های روانی و اقتصادی ناشی از موجودیت مؤسسات پر‌زرق و برق آموزشی، خانواده‌ها و دانش‌آموزان ناخواسته در مسیر کانال‌های پر از تبلیغ قرار می‌گیرند. تأثیر کنکور زمانی مشهود است که بگویم شاگردان بسیاری را سراغ دارم که معدل درسی‌شان عالی است ولی هنوز نمی‌توانند چکی را در بانک پاس کنند؛ شاگردانی که بدون کلاه ایمنی و گواهینامه سوار موتورسیکلت می‌شوند، درحالی‌که تراز علمی‌شان در مؤسسات آموزشی مختلف عالی است. گویا کنکور‌زدگی نوعی بیماری بوده که در جان ایران رسوخ کرده است. در این میان، آموزش‌وپرورش ما مبهوت آن بوده که چه کسی در این مشکلات دخیل است؛ مدرسه یا مؤسسات آموزشی؟ 
او ادامه می‌دهد: در این میان، کفایت و شایستگی مدیران آموزش‌وپرورش زیر سؤال است و انتظار این بوده که مسئولان متوجه بشوند آموزش‌و‌پرورش نهادی انسان‌ساز است، نه کارخانه تولید مدرک. 
سکان آموزش به دست آموزگار یا مؤسسه‌های آزمونی؟ 
مهدی بهلولی، عضو کانون صنفی معلمان استان تهران، با اشاره به موانع موجود بر سر راه آموزش فعالیت‌محور در مدارس ایران می‌گوید: من یک دبیر ریاضی هستم. 
خوشبختانه، در کتاب‌های ریاضی‌ای که به‌تازگی نوشته می‌شوند به جنبه فعال‌بودن دانش‌آموزان هنگام آموزش، توجه بیشتری می‌شود. یعنی کتاب‌های تازه به‌گونه‌ای نوشته می‌شوند که دانش‌آموز با انجام فعالیت در خود کتاب درسی، درونمایه درس را فرامی‌گیرد اما در برابر این آموزش فعالیت‌محور، مانع‌های زیادی وجود دارد. این آموزش، زمانبر است و تعطیلی‌های نابهنگام، انجام آن و به‌ویژه ادامه‌دادن آن تا پایان کتاب را دشوار و حتی ناشدنی می‌کند. پس از یکی، دو ماه که از آغاز آموزش می‌گذرد، آموزگار به این نتیجه می‌رسد که باید به شیوه جزوه‌گفتن برگردد و درس را
با سرعت بیشتری پیش ببرد. 
بهلولی به مانع مهم دیگری اشاره می‌کند و می‌گوید: مانع دیگر، دانش‌آموز و خانواده و کارگزاران اجرایی مدرسه‌ها و از آن میان مدیران مدرسه‌ها هستند. به‌ویژه دانش‌آموزان درسخوان و خانواده‌های آنها و مدیران مدرسه‌ها بر آموزگاران فشار می‌آورند که کتاب‌های کمک‌درسی معرفی کنید. از چند سال پیش و با وارد‌شدن آزمون‌های برخی مؤسسه‌های آموزشی- تجاری به مدرسه‌ها، این فرهنگ کتاب‌های کمک‌درسی و نکته و کنکور پررنگ‌تر شده است. 
این فعال صنفی این مسئله را زمینه دور‌کردن هر چه بیشتر آموزش از یک آموزش کیفی به یک آموزش کمی و نمره‌محور می‌داند و می‌گوید: متأسفانه، در سال‌های گذشته این مسئله به درون دبستان‌ها هم کشیده شده است و دانش‌آموزان دبستانی نیز - به‌ویژه در مدرسه‌هایی که ادعای «کیفیت» بالا دارند- با همین رویکرد، آموزش می‌بینند. 
نقش آسیب‌زای مؤسسه‌های آموزشی در آموزش
محمدرضا نیک‌نژاد، دیگر عضو کانون صنفی معلمان استان تهران، نیز از سودهای هنگفتی که به جیب ناشران کتب کمک‌درسی می‌رود، سخن می‌گوید: «من به‌عنوان یک معلم بارها دیده‌ام که حتی پیش از انتشار کتاب‌های درسی تازه و پخش آنها در مدرسه‌ها، کتاب‌های کمک‌درسی منتشر می‌شوند و از این راه سودهای بادآورده و هنگفتی به جیب ناشران می‌رود. از‌سوی‌دیگر، چندین سال است که پای مؤسسه‌های آموزشی خصوصی به شکل‌های گوناگون به آموزش‌وپرورش باز شده است. او به تجربیات خودش در‌این‌زمینه اشاره کرده و اضافه می‌کند: بارها شاهد بوده‌ام که چه به‌عنوان معلم و چه خانواده از مؤسسه‌های آموزشی خصوصی با تلفن همراه و حتی تلفن خانه‌ام تماس گرفته‌ و برای حضور دانش‌آموزان یا فرزندم زمینه‌سازی کرده‌اند! پیگیر هم که می‌شوی، می‌بینی که شماره تلفن را از اداره منطقه یا مدرسه گرفته‌اند! ورود مؤسسه‌های آموزشی خصوصی، کتاب‌ها و جزوه‌های آموزشی و پشتیبان و مشاوره کنکور تا برگزاری آزمون‌های استاندار‌دشده هفتگی و ماهانه نشانه‌ای آسیب‌زا از ورود نگاه کمی به آموزش و روابط بازاری در تاروپودهای نهاد پرورشی کشور است. 
او دلیل ادامه‌دارشدن چنین آسیب‌هایی را از دو زاویه بررسی می‌کند؛ نخست پولی‌شدن آموزش و گسترش نگاه تجارتی به یادگیری و دیگری آسیب‌های آموزشی و پرورشی در نهاد آموزش. 
نیک‌نژاد می‌گوید: پولی‌شدن آموزش یعنی بیشتر‌شدن شکاف میان دارا و ندار و فراهم‌کردن زمینه آموزش بیشتر و بهتر برای توانمندان و محرومیت بیشتر برای تهیدستان که بی‌گمان این به معنی آلودن بیشتر آموزش به بی‌عدالتی و بی‌اخلاقی بوده اما روی دیگر ورود مؤسسه‌های آموزشی به مدرسه‌ها پررنگ‌کردن بیش‌ازپیش آموزش در برابر پرورش است.
 انگاره‌های آموزشی نوین بر پیشی‌گرفتن پرورش بر آموزش پافشاری می‌کنند و حتی هدف ساختار آموزشی را پرورش شهروندان دانا، توانا، جامعه‌پذیر، دلسوز، شجاع، راستگو و... می‌دانند.
 گرچه فرهنگ آموزشی ما از دیرباز بر نمره، معدل، کنکور، تست و ... تأکید می‌کرده و می‌کند اما بی‌گمان با توجه به خاستگاه مؤسسه‌های آموزشی خصوصی و البته هدفشان که همانا تجارت آموزشی است، این فرهنگ گسترش و ژرفای بیشتری یافته و آشکارا با هدف‌های آموزشی نوین، سندهای بالا‌دستی جهانی و ملی و حتی دیدگاه‌های دست‌اندرکاران آموزشی- پژوهشی
کشور در ستیز است. 
این فعال صنفی بر این باور است که مؤسسه‌های انتشاراتی کتاب‌های کمک‌درسی و مؤسسه‌های آموزشی خصوصی، قلب آموزش نوین را هدف قرار داده‌اند و چاره‌ای جز کوتاه‌کردن دست آنان از دامن آموزش وجود ندارد. با این حال، به گفته او، بزرگ‌ترین مانع در این راه، فرهنگ آموزشی نمره‌محور و دست‌های نه‌چندان دلسوزانه مافیای این مؤسسه در دستان برخی از فرادستان آموزشی کشور است. نیک‌نژاد اضافه می‌کند: باید هر‌چه زودتر در اندیشه اصلاح فرهنگ آموزشی و البته بریدن پیوند آسیب‌زای این مؤسسه‌ها
با فرادستان باشیم. 

    گنگوزهی، آموزگار جانباخته در راه آموزش


    محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 15 فروردین ماه 96
    15 فروردین 95 که دانش‌آموزان و آموزگارانشان پس از روزهای تعطیلی نوروز هنوز به مدرسه عادت نکرده بودند، خبر جانفشانی دو آموزگار بلوچ و جان‌سپردن یکی از آنها فضای رسانه‌ای و آموزشی را درنوردید. آموزگار بلوچ در روستای زادگاهش «نوکجو» از شهرستان خاش در استان سیستان‌وبلوچستان به خاک سپرده شد. حمیدرضا گنگوزهی‌ریگی و همکارش عبدالرئوف شهنوازی در راه نجات دانش‌آموزانشان در هنگام فروریختن دیوار فرسوده مدرسه- همسایه گرفتار آوار شدند. حمیدرضا پس از چند ساعت جان باخت و عبدالرئوف آسیب دید. حمیدرضا آموزگاری «خرید خدمتی» بود. این آموزگاران رسمی نیستند و فقط به ازای کار و آن هم در روزهای حضور در مدرسه دستمزد ناچیزی دریافت می‌کنند- حتی روزهای تعطیلی پایان هفته و تعطیلی‌های رسمی و...- حمیدرضا نخستین سالِ آموزگاری‌اش را تجربه می‌کرد و میزان حقوق ماهانه‌اش 450 هزار تومان بود، آن هم در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان. در 6 ماه‌ونیمی که در سمت آموزگار به کار می‌پرداخت، دستمزدی دریافت نکرده بود؛ علاوه‌براین او آموزگاری بیتوته‌ای بود؛ فرهنگیان بیتوته‌ای، آموزگارانی هستند که به‌خاطر دوری راه یا سختی مسیر و... هفتگی در محل مدرسه می‌مانند. حمیدرضا برای رفتن به روستای محل کارش نزدیک 300 کیلومتر راه‌های بیابانی و ناامن خاش- میرجاوه- نوکجو را در هفته دست‌کم دوبار می‌پیمود. علاوه‌بر هزینه‌های آمد و شد، او و آموزگارانی مانند او هزینه‌های اجاره محل زندگی، خوردوخوراک، نیازهای روزمره و حتی سوخت مدرسه و محل زندگی و... را از جیب می‌پردازند! کنارهم‌گذاشتن هزینه‌های اشاره‌شده و پرداخت‌نشدن حقوق، بی‌گمان بسیار پرسش‌برانگیز و نگران‌کننده است. حمیدرضا 27 ساله، دارای دو فرزند خردسال بود که یکی از آنها از یک نوع بیماری مادرزادی نیز رنج می‌بُرد و می‌برد. در هنگام به‌خاکسپاری این آموزگار ازخودگذشته، وزیر آموزش‌وپرورش وقت- علی‌اصغر فانی- برای همدردی با خانواده حضور داشت و همزمان قول داد علاوه‌بر رسیدگی به خانواده ایشان و فرزند بیمارشان، شرایط استخدام همسرش را فراهم کند و پاییز همان سال همسر گنگوزهی در یکی از نهادهای زیرمجموعه آموزش‌وپرورش به‌کار گرفته شد. اگرچه در این‌گونه رخدادها انتظار از دست‌اندرکاران همین است اما شوربختانه آن‌چنان در این زمینه‌ها بد عمل می‌شود که باید عملی‌شدن وعده وزیر را ارج نهاد و از او سپاسگزاری کرد.
    اما دو نکته: نخست آنکه ریشه رخداد تلخ فروردین سال گذشته، مستقیم یا غیر‌مستقیم به فرسودگی و ناایمن‌بودن فضاهای آموزشی برمی‌گردد که همچنان از پرخطر‌ترین گرفتاری‌های آموزشی کشور است. بیش از 30 درصد مدرسه‌های فرسوده کشور قابل بازسازی نیستند و نیازمند تخریب هستند. در یک حساب سرانگشتی، 30 درصد دانش‌آموزان و آموزگاران کشور- نزدیک 4,5 میلیون نفر- در خطر فروریزش مدرسه بر سرشان به سر می‌برند! گمانی نیست که این خطر بزرگ با همکاری و همیاری‌های فراسازمانی برطرف خواهد شد. پس انتظار آن است که مانند گذشته شاهد بی‌عملی دراین‌باره نباشیم و نکته دوم: با اینکه وزیر به وعده خویش عمل کرد و همسر آموزگار جانباخته را استخدام کرد اما شوربختانه آموزگاران به‌طور کلی و آموزگاران حق‌التدریس به‌طور ویژه نیازمند پشتیبانی‌های سازمانی، همیشگی و اطمینان‌بخش هستند. شوربختانه فرهنگیان، درگیر حس زجرآور دیده‌نشدن هستند و این حس، بی‌علت هم نبوده و نیست و نشانه‌های توانمندی برای بودنش یافت می‌شود. برای نمونه، علی اسدزاده، معلم لرستانی که پس از قطع پا در هنگام خدمت، کمترین حمایت را دریافت نکرد، یا خانواده علی بخش نوروزی، معلمی که در راه بازگشت از محل کار یخ زد و درگذشت، از سوی آموزش‌وپرورش هیچ‌گونه حمایتی نشدند، یا در نبود حمایت‌های سازمانی جمعیت امام‌علی(ع) برای خانواده گنگوزهی خانه‌ای خریدند و همسر او را دست‌کم از نگرانی بی‌خانمانی نجات دادند و... بی‌گمان آموزش، هنگامی مؤثر و بهینه خواهد بود که آموزگارانش حس امنیت و آرامش داشته باشند که شوربختانه چنین حسی اکنون در میان فرهنگیان به‌شدت کم‌فروغ است.
     http://vaghayedaily.ir/fa/News/63105

    سالگرد جانفشانی آن آموزگار بلوچ


    محمدرضا نیک نژاد،تارنمای فانوس، 15 فروردین ماه 96
    ۱۵فرودین ۹۵ بود که خبر جانفشانی دو آموزگار بلوچ به سرعت فضای مجازی را با انبوهی از خبرهای ریز و درشت پر کرد. “حمیدرضا گنگوزهی ریگی” و ” عبدالرئوف شهنوازی” آموزگارانی بودند که در لحظه نجات دانش آموزان شان از آوری سنگین، خود گرفتار آورِ دیوار فرسودگی مدرسه ها شدند. عبدالرئوف با پای شکسته و با پرایدش پس از ساعت ها معطلی در پاسگاه های مرزی تلاش کرد تا همکارش را نجات دهد اما بخت با او و همراهش یار نبود و حمیدرضا پس از چند ساعت جان خویش را فدای دانش آموزان اش کرد. آموزگار جان باخته ی ۲۷ ساله دارای همسر و دو فرزند دختر بود که دختر کوچک تر از یک بیماری مادرزاد نیز در رنج بود و هست. رخداد آن چنان تلخ و ناگهانی بود که فانی- وزیر آموزش و پرورش- را به سیستان و بلوچستان و خانه آموزگار از خودگذشته کشاند. وزیر بهداشت نیز دستور داد تا بیمارستان ها برای رسیدگی به کودک بیمارِ آموزگارِ جان باخته دست به کار شوند و رایگان بهبود او را پی بگیرند. خانواده گنگوزهی در چندین برنامه رادیویی- تلوزیونی شرکت کردند و با این که او به نمادی از فداکاری و از خودگذشتگی تبدیل شد، هنوز بنیاد شهید تن به درخواست خانواده ی ایشان و بسیاری از دست اندرکاران و کنشگران اجتماعی- صنفی نداده و همچنان در اعلام شهید بودن او مقاومت می کند. گنگوزهی و شهنوازی دو تن از میان چندین هزار فرهنگیانی هستند که هر سال جان خویش را بر دست می گیرند و در منطقه های دور افتاده ی خطرخیز به آموزش نوباوگان این کشور می پردازند. بی جهت نیست که با همه گرفتاری های درون و برون سازمانی و خبرهای بد آموزش و پرورش همچنان معلمی از معتبرترین پیشه های جهان است. برخورداری یک گروه اجتماعی از جایگاه بلند در جامعه، تلاش ها و هزینه های فرهنگی و اجتماعی ای است که برای جامعه و شهروندانش می پردازد. فرهنگیان از همان آغاز آموزش نوین در ایران، همواره با کمبودهای فزاینده ی امکانات آموزشی و پرورشی روبرو بوده اند. اما با همه کاستی ها به آموزش نسل های گوناگون کشور پرداخته اند و در حد توان- و حتی بیش از آن- نگذاشته اند یادگیری در غبار کاستی ها از چشم ها بیفتد. این کاستی ها، از کمبود امکانات آموزشی و پرورشی آغاز، و تا ناکارآمدی، نامناسبی و حتی ناایمنی محل کار ادامه می یابد. برای کسانی که دستی- حتی از دور- بر آتش آموزگاری دارند روشن است که نامناسب بودن شرایط کار در کلاس، رنج آورترین و آزار دهنده ترین زمینه برای آموزگار است. اما آموزگاران این رنج ها را به جان می خرند و با چشم پوشی بر بی مهری ها، آموزش و پرورش نسل ها را پی می گیرند. البته این چشم پوشی چندان بی هزینه نیز نبوده و نخواهد بود. نمونه های حمیدرضاها و عبدالرئوف ها فراوانند و از آن میان می توان به “حسن امیدزاده” آموزگار گیلانی اشاره کرد که با نجات جان دانش آموزانش از کلاس درسِ گُر گرفته، به شدت سوخت و پس از چند سال درگیری با عفونت های ناشی از سوختگی، در سال ۹۱ درگذشت. ” کاظم صفرزاده” معلم مدرسه عشایری در لرستان که برای رساندن دانش آموزان بیمار خویش به درمانگاه، گرفتار سیل شد و به همراه دانش آموزانش جان باخت، علی اسدزاده معلم لرستانی که در راه بازگشت از روستای محل کارش دچار حادثه شد و پای خویش را از دست داد، علی بخش نوروزی که باز در راه بازگشت از محل کارش یخ زد و جان در راه آموزش نهاد و ….. البته می توان از ده ها نمونه ی دیگر که در رخدادهای تلخ جاده ای، فرسودگی مدرسه ها و کلاس ها، دست و پنجه نرم کردن با بیماری های ناشی از استرس شغلی، معیشتی و منزلتی و …. جان می بازند و یا گرفتار بیماری های همیشگی می شوند به فراوانی سخن گفت. از این رو فرهنگیان انتظار دارند که دست اندرکاران و شهروندان قدر این تلاش ها و از خود گذشتگی ها را بدانند و برای کاهش گرفتاری های شغلی شان که بی گمان به بهینه شدن آموزش خواهد انجامید، تلاش کنند. شاید تلاش برای آگاهی از این فداکاری ها و بساماندهی زندگی مادی فرهنگیان، نخستین گام برای حفظ و بالاتر بردن جایگاه اجتماعی آنان باشد و دست کم بتواند از ادامه افت این جایگاه و در نتیجه آموزش بکاهد.
    http://www.fanoosedu.ir/?p=4278

    تجمع فرهنگیان کشور در اعتراض به وضعیت معیشتی و آموزشی
    صدای ما را بشنوید
    گزارش از روزنامه اعتماد، 21 اسفندماه 95
     علی‌اصغر فانی، در طول دوران وزارتش بر آموزش و پرورش دو سه باری تجمع معلمان را در اعتراض به وضعیت معیشتی و صنفی‌شان تجربه کرد. حالا با رسیدن صندلی وزارت به فخرالدین دانش‌آشتیانی، نوبت به وزیر دوم آموزش و پرورش دولت روحانی رسیده است تا صدای فرهنگیان را در قالب تجمع در سراسر کشور بشنود. روز پنجشنبه، ١٩ اسفند معلمان در شهرها و استان‌های مختلف با بنرها و شعارهایی دست به تجمع زدند و تلاش کردند تا برای چندمین بار صدای خواسته‌های خود را به گوش سیاستگذاران و مدیران اجرایی آموزش و پرورش و مسوولان دیگر برسانند. تجمع معلمان یک روز پس از صحبت‌های دانش‌آشتیانی صورت گرفت، یک روز پس از آنکه گفت: «احکام برنامه ششم توسعه، آموزش و پرورش را موظف به تهیه نظام حقوق کرده است، کارگروهی در حال تدوین نظام حقوقی جدید در شأن معلمان است تا دغدغه فرهنگیان در این زمینه برطرف شود.» رفع دغدغه فرهنگیان موضوعی است که حالا سال‌ها است که در دولت‌های مختلف و از طرف وزرای مختلف آموزش و پرورش مطرح می‌شود اما ادامه نارضایتی آنها از شرایط کاری و معیشتی نشان می‌دهد که هنوز راه درازی برای به کرسی نشستن این وعده باقی مانده است. موضوع این نارضایتی‌های دنباله‌دار در تمامی این سال‌ها کم‌وبیش یکسان بوده اما حالا تاکید معلمان بر حل مشکلات آموزشی و وضعیت مدارس بیشتر از قبل مورد تاکید قرار می‌گیرد. یکی از فعالان صنفی شهر تهران درخصوص تجمع روز پنجشنبه به «اعتماد» می‌گوید: «این تجمع اتفاقی نبود که از سوی کانون‌های صنفی یا تشکل خاصی برنامه‌ریزی شده باشد. ابزارهای موجود و فضای مجازی فرصتی مهیا کرده‌اند تا معلمان سراسر کشور از طریق گروه‌های مختلف با هم در تماس باشند و چنین تجمعاتی را برنامه‌ریزی کنند.» محمدرضا نیک‌نژاد البته چندان موافق چنین تجمعات خودجوشی نیست: «این اتفاقات کار کانون‌ها و نهادهای صنفی را تضعیف می‌کند، وقتی ما با مسوولان دیدار می‌کنیم، اعتبارمان به این است که بدنه فرهنگیان را در پشت خود داشته باشیم، اگر این بدنه جدا از تشکیلات صنفی به فعالیت بپردازد ممکن است برخی خواسته‌های کوتاه‌مدت را برآورده کند اما باعث آسیب به اهداف بلندمدت می‌شود که از طرف صنف‌ها قابل پیگیری هستند. اما با وجود نقدی که به این جریان دارم باید بگویم که از خواسته‌های مطرح شده کاملا حمایت می‌کنم، چون همه خواسته‌ها مشروع هستند.» مشکل حقوق و معیشت معلمان یکی از اصلی‌ترین و پرتکرارترین خواسته‌های کسانی بود که در شهرهای مختلف تجمع کردند اما در کنار آن اعتراض به پولی شدن آموزش و پرورش، تراکم بالای دانش‌آموزان در کلاس‌های درس، وضعیت آموزشی و برخوردهای امنیتی با فعالان صنفی هم قرار داشت. خواسته‌هایی که در دوران وزارت فانی بیان می‌شد و هنوز هم ادامه دارد. نیک‌نژاد در خصوص ارتباط فعالان صنفی با وزرای مختلف آموزش و پرورش می‌گوید: «با روی کار آمدن دولت آقای روحانی آن بی‌اعتمادی که میان دولت و کانون‌های صنفی شکل گرفته بود کمرنگ شد. دیدارهای ما از زمان وزارت آقای فانی شروع شد و جلسات مرتب با حضور ایشان یا معاونان‌شان برگزار می‌شد اما اگر قرار باشد جلسه نتیجه داشته باشد باید بازتاب آن را در عملکرد وزیر و آموزش و پرورش دید. وقتی مدام جلسه برگزار شود اما تغییری در بودجه و حقوق و وضعیت آموزشی صورت نگیرد فقط تعداد منتقدان بیشتر می‌شود. در زمان فانی و هنگام تدوین لایحه برنامه ششم توسعه طی جلساتی بندهایی از سوی معلمان پیشنهاد شد که قرار بود در لایحه لحاظ شود اما وقتی لایحه به مجلس رفت هیچ خبری از آن بندها نبود. تماس ما با آقای دانش آشتیانی هم برقرار است، رابطه‌مان هرگز با وزارتخانه قطع نشده اما این ارتباط باید پیامدهای ملموس داشته باشد.» نیک‌نژاد می‌گوید وضعیت کمبود بودجه سبب شده تا دست مدارس در دریافت مبالغ مختلف از خانواده‌ها باز باشد: «ما نگرانیم که این نبود ضابطه سبب شود تا فساد مالی در مدارس گسترش پیدا کند. حرف بودجه بارها تکرار شده، معلمان هم انتظار معجزه ندارند اما باید رضایت نسبی را برای‌شان فراهم کرد.»
    هنوز جای امیدواری هست
    شیراز هم یکی از شهرهایی بود که معلمانش برای اعتراض به وضعیت معیشتی و آموزشی به خیابان‌ آمدند، برخی از کاربران توییتر نوشتند که عده‌ای از حاضران در تجمع با پهن کردن سفره خالی، به صورت نمادین به زیرخط فقر بودن حقوق‌شان اعتراض کردند. بیان این خواسته‌ها از نظر یکی از فعالان صنفی این شهر «تکرار مکررات» بود. محمدتقی سبزواری به «اعتماد» می‌گوید: «نمی‌توان گفت که از زمان روی کار آمدن دولت آقای روحانی کاری در جهت بهبود وضعیت فرهنگیان صورت نگرفته. مثلا در سال ٩٤ امتیاز فوق‌العاده شغل معلمان از ٨٠٠ به ١٣٠٠امتیاز رسید، طرح رتبه‌بندی معلمان آغاز شد و انتظار می‌رود که در سال ٩ مرحله بعدی آن آغاز شود، تغییرات محسوس بوده اما هنوز راضی‌کننده نیست. از سوی دیگر هنوز چند ماهی بیشتر از روی کار آمدن آقای دانش‌آشتیانی نگذشته و برای قضاوت کردن در مورد عملکرد ایشان هنوز زود است. کارگروه‌هایی که ایشان برای رسیدگی به مشکلات در وزارتخانه تشکیل داده‌اند جای امیدواری دارد، حالا باید دید نتیجه آنها چه می‌شود.» سبزواری معتقد است جامعه حساسیت خود را نسبت به اعتراض معیشتی فرهنگیان از دست داده است و می‌گوید پهن‌کردن سفره خالی در خیابان توسط معلمان شیرازی اصلا قابل دفاع نیست: «یکی از مسائل مهم این است که به سمت کیفی شدن آموزش و پرورش پیش برویم. باید این اراده را در دولت ایجاد کنیم که آموزش و پرورش را تبدیل به یکی از اولویت‌های پنج‌گانه خود کند، فقر، تبعیض آموزشی در مدارس، حجیم بودن محتوا و منابع درسی و بسیاری از مشکلات دیگر باید مورد توجه قرار گیرند.» در این بین برخی از کنشگران و فعالان صنفی این نگرانی‌ را دارند که تکرار تجمعات معلمان که چندسالی است صورت می‌گیرد، سبب شود تا جامعه نسبت به این خواسته‌ها بی‌تفاوت شود. اما انتشار گسترده عکس‌ها و اخبار مربوط به این اعتراضات در توییتر نشان داد که همچنان حرف‌های معلمان و دغدغه‌های‌شان مورد توجه قرار می‌گیرد. شاید برای همین بود که روز گذشته عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در مصاحبه‌ای عنوان کرد که مجلس تلاشش را برای بهبود وضعیت فرهنگیان و البته وضعیت آموزش کشور می‌کند. اسدالله‌عباسی به خبرگزاری فارس گفت: «براساس لایحه دولت مصوباتی را درخصوص بودجه داشتیم و دولت بر اساس موارد هزینه‌ای خود و بر اساس بودجه عملکردی، بودجه‌ای را تنظیم کرد و ما نیز تلاش کردیم آنها را در کمسیون آموزش تصویب کنیم. علاوه بر آن تلاش کردیم در خصوص نوسازی، تجهیز مدارس و سیستم‌های گرمایشی و سرمایشی مدارس، مواردی را اضافه کنیم؛ اینکه آموزش و پرورش کسری بودجه می‌آورد، به این دلیل است که آنها در تنظیم لایحه بودجه به همه ابعاد نیازها توجه نمی‌کنند و در طول سال دچار کسری بودجه می‌شوند.» به گفته او آموزش و پرورش قول پرداخت حق‌التدریس، اضافه کار و پاداش پایان خدمت سال ٩٤فرهنگیان را همراه با حقوق اسفند ماه امسال داده است.

    http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=70338

    زنان، فرهیختگی و امید به ته فردا!


    محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 21 اسفندماه 95
    ١- چند سالی است که گسترش فناوری‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی به یاری‌مان آمده‌اند تا رویدادهای خبری را زودتر و دقیق‌تر ببینیم و بشنویم. از دیگرسو، جهان شگفت‌آور صفحه کلید و صفحه نمایش و چند چراغ چشمک‌زن و حتی یک گوشی همراه سبب شده که درجریان رویدادها و مناسبت‌هایی قرار بگیریم که گرچه کهنه‌اند، اما جهانی و انسانی و اخلاقی بوده و بی‌گمان می‌توانند بر آگاهی‌های کلیدی‌مان بیفزایند. یکی از این مناسبت‌های دیرینه روزجهانی زن است که ده‌ها‌ سال است در جای‌جای جهان گرامی داشته می‌شود و خوشبختانه ما نیز آهسته‌آهسته داریم به جریان جهانی آن پیوند می‌خوریم و از پیامدهای آگاهی‌بخش آن بهره می‌بریم. البته نه به شکل رسمی و دولتی که زیرپوست جامعه و در رگ‌های به هم‌پیوسته‌ای که قلب و مغزش اینترنت و جهان مجازی است. از این‌روست که درفضای مجازی برای روز زن جشن می‌گیریم و پشت هم برایش گل و دسته‌گل حواله می‌کنیم و سخنان زیبا از زن، عشق‌اش، احساساتش، عاطفه‌اش، حقوق‌اش، محدودیت‌هایش و از حضور ارزشمندش درگستره اجتماع می‌گوییم و می‌خوانیم و بازنشرش می‌دهیم و یاد می‌دهیم و یاد می‌گیریم؛ چه به خود، چه به دیگران و چه خوب است یادگیری که بزرگی می‌گفت؛ «بهترین تغییر، تغییر از راه یادگیری است». من دراین چند روز یاد گرفتم که زن‌ها حتی برای نشستن درتاکسی هم به اندازه برابر با مردان سهم می‌خواهند! این روزها یاد گرفتم که همسرم به اندازه دیدن دلسوزی‌ها و مهربانی‌ها و از خودگذشتگی‌هایش از من انتظار دارد و چه کم! این روزها دریافتم که روزی یک تلفن به مادرم او را به خاطر زن‌بودن و مادربودنش خرسند می‌کند و این روزها... بی‌گمان ما مردها درباره زنان باید فراوان بیاموزیم؛ به اندازه همه تاریخ!
    ٢- دوست خوش‌قلمی به فراخور روزجهانی زن داستان خواهرش که عاشق درس خواندن بود و پدرش سد راهش شده بود را با قلمی تأثیرگذار نوشته بود. خواهری مانند بسیاری از خواهرها و مادرها و دخترها و... که به خاطر چیرگی تاریخی پدرسالاری و برادرسالاری و مردسالاری ازطعم شیرین بسیاری از میوه‌های مشروع مانند درس‌خواندن محروم مانده بود. با خواندن این یادداشت زیبا غم بر سرم آوار شد! به یاد مادرم افتادم. زنی توانا، باهوش و تیزبین که یادگیری‌اش هنوز هم همچنان آفرین‌برانگیز است. هربار که درباره درس و درس‌خواندن سخن به میان می‌آید، مادر کلنگ برمی‌دارد و به نبش قبر پدر می‌رود و روبه‌رویش می‌نشیند و از او می‌پرسد که چرا درس‌خواندن برای دختر بد و آبروریز بود، اما برای پسر نه!؟ مادر من و البته مادران بسیاری از ما می‌توانستند چشمه‌ای سرشار از فرهیختگی و خرد و آموزش و یادگیری باشند؛ اما شوربختانه پدرانِ آموخته با سنت‌های نادرست فرهنگی- اجتماعی، آنان را از رفتن به سوی یادگیری باز داشتند. برکسی پوشیده نیست که مادران فرهیخته، فرزندان فرهیخته پرورش می‌دهند و فرزندان فرهیخته، جامعه فرهیخته می‌سازند و جامعه فرهیخته کشور فرهیخته و... آری نگاه تاریخی- اجتماعی ما راهِ فرهیختگی را برای همه‌مان نه‌تنها هموار نکرد که آن را بست. به این خاطر بست که راه نیمی از شهروندانی بسیار موثر را بست و هچنان می‌بندد! نمی‌دانم شعر سیمین بانو بهبهانی چقدر با یادداشت هماهنگ است! اما بی‌گمان برای یادگیری‌مان درباره زنان آموزنده است: زنی را می‌شناسم من/ که شوق بال و پر دارد/ ولی از بس که پُرشور است/ دوصد بیم از سفر دارد/ زنی را می‌شناسم من/ که در یک گوشه‌ خانه/ میان شستن و پختن/ درون آشپزخانه/ سرود عشق می‌خواند/ نگاهش ساده و تنهاست/ صدایش خسته و محزون/ امیدش در ته فرداست...
    http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/95299/زنان،-فرهیختگی-و-امید-به-ته-فردا!

    قانونی شدن درآمدزایی در مدارس

    با مصوبه مجلس صورت گرفت
    قانونی‌شدن درآمدزایی در مدارس
    گزارش از الهام کاظمی، روزنامه فرهیختگان، 11 اسفندماه 95
    چند سال پیش بود که عکسی از محل تحصیل دانش‌آموزان روستایی در استان سیستان و بلوچستان منتشر شد که دانش‌آموزان آن بدون هیچ امکاناتی مشغول تحصیل بودند. بعدها مشخص شد مدرسه این روستا به یک شرکت ساختمانی اجاره داده شده و دانش‌آموزان به ناچار به محل دیگری منتقل شده‌اند. همین حالا هم سالن‌های ورزشی چند مدرسه در منطقه اکباتان به روی دانش‌آموزان بسته شده و به دستگاه‌های دیگر اجاره داده شده است. در مواردی دیده می‌شود که حیاط مدارس به‌منظور پارکینگ سالن‌های برگزاری مراسم اجاره داده می‌شود. به هر حال آموزش و پرورش با کمبود بودجه روبه‌رو است و همین حالا هم بیشتر مدارس دولتی هزینه برق و گاز و آب خود را باید خودشان تامین کنند.
    اما دیروز، نمایندگان مجلس در جریان بررسی بخش هزینه‌ای لایحه بودجه 96 به آموزش و پرورش مجوز دادند تا نسبت به تغییر کاربری فضاهای آموزشی اقدام کند. بر این اساس آموزش و پرورش می‌تواند ضمن ساماندهی و بهینه‌سازی املاک و فضاهای آموزشی، تغییر کاربری این اماکن و مراکز را در دستور کار خود قرار دهد. این بند الحاقی به تبصره 2 ماده 9 بخش هزینه‌‌ای لایحه بودجه، آموزش و پرورش را مجاز به تجاری کردن املاک و فضا‌های آموزشی می‌کند. موضوعی که پیش از این علی‌اصغر فانی وزیر آموزش و پرورش هم مطرح کرده بود. آموزش‌ و پرورشی‌ها می‌گویند که بیش از 80 درصد بودجه آموزش و پرورش به پرداخت حقوق معلمان و کارکنان اختصاص می‌یابد. سال آینده هم بودجه 45هزار میلیاردی پیشنهاد شده از سوی دولت در کمیسیون تلفیق مجلس به 32 هزار میلیارد تومان تقلیل یافته است و حالا آموزش و پرورش می‌گوید که با کسری 3 هزار میلیارد تومانی برای بودجه سال آینده روبه‌رو است. همین موضوع باعث شده آموزش و پرورش دست به کار شود و درآمدزایی کند.
    تغییر کاربری موضوع این بند به پیشنهاد شورای آموزش و پرورش استان یا شهرستان و تصویب کمیسیون ماده(5) قانون تاسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران صورت می‌گیرد و با رای دوسوم نمایندگان از پرداخت تمام عوارض شامل تغییر کاربری، نقل و انتقال املاک، گرفتن گواهی بهره‌برداری، احداث، تخریب و بازسازی و سایر عوارض شهرداری معاف است. البته در کنار این مصوبه، مجلس مصوبه دیگری داشت که براساس آن، سهمی از اعتبارات ویژه استانی به مطالبات و معوقات فرهنگیان اختصاص یابد. بنا بر این مصوبه 2650میلیارد تومان از اعتبارات استانی تا سقف 1800 میلیارد تومان در همان استان جهت پرداخت حق‌الزحمه معلمان حق‌التدریس، پاداش پایان‌خدمت بازنشستگان فرهنگی و معوقات آنها هزینه می‌شود تا به تناسب در استان‌ها توزیع شود.

     اماکن متروکه تبدیل به احسن می‌شود
    محمد قمی، عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه قرار نیست فروش ملکی صورت گیرد در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «براساس این طرح اماکن فرسوده و متروکه متعلق به مدارس تبدیل به احسن می‌شوند به‌طوری که ساماندهی این اماکن می‌تواند به منجر به درآمد‌زایی و افزایش درآمد مدارس شود.»
    به گفته او اگر مدرسه‌ای سالن ورزشی داشته باشد، می‌تواند هم خود استفاده کند و هم آن را به دستگاه‌های دیگر اجاره دهد. یا اینکه مدارس در بعدازظهر به آموزشگاه‌های بخش خصوصی داده شود. محمدرضا نیک‌نژاد معلم و کارشناس آموزشی با اشاره به اینکه این مصوبه قانونی کردن اقدامات گذشته آموزش و پرورش در برخی استان‌هاست در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «ورود سیستم آموزشی کشور به عرصه درآمد‌زایی و تجارت به معنای نابودی آموزش و پرورش است، چراکه با این کار قبح ورود به مسائل پولی ریخته می‌شود و می‌تواند شروع تخلفات و فساد در مدارس شود.» به اعتقاد او، این بند لایحه بودجه نشان می‌دهد که آموزش جزء اولویت‌های دولت برای بودجه‌ریزی نیست، در حالی که باید برای این حوزه مثل سایر کشورها بدون چشمداشت هزینه شود.
    به گفته او مطمئنا این واگذاری‌ها در مدارس کلانشهرها و شهرهای بزرگ انجام خواهد شد چراکه شهرهای کوچک و روستاها فضای اضافی برای واگذاری ندارند. از طرفی در کلانشهرها هم تراکم جمعیت در کلاس‌ها بالاست و همین حالا مدارس کلاس اول ابتدایی در تهران وجود دارد که جمعیتش به 45 نفر می‌رسد، در حالی که استاندارد 15 تا 25 نفر است. از طرفی حیاط اغلب مدارس کوچک است، درختی در آن پیدا نمی‌شود و گنجایش راه رفتن معمولی دانش‌آموزان را ندارد و حتی اگر بخواهند 10 متر از آن را واگذار کنند مشکلات بیشتر می‌شود.
    نیک‌نژاد می‌افزاید: «همین حالا دست مدیران برای دریافت پول از والدین دانش‌آموزان باز گذاشته شده است و بخشی از هزینه مدارس از همین راه تامین می‌شود.» از طرفی آموزش و پرورش نزدیک به چهارهزار استخر یا سالن ورزشی دارد که همین حالا دانش‌آموزان و معلمان سودی از آن نمی‌برند و به دستگاه‌های دیگر یا بخش خصوصی اجاره داده شده است.» به اعتقاد او، درگیر کردن مدارس برای درآمدزایی برای شان آموزشی مفید نیست.
    http://newspaper.fdn.ir/newspaper/page/2177/10/110025/0

    سرانه فضای آموزشی و افت یادگیری


    محمدرضا نیک نژاد، ص پرونده روزنامه فرهیختگان، 11 اسفندماه 95
    بر پایه واپسین سخنان رییس نوسازی و تجهیز مدارس کشور سرانه فضای دانش آموزی در سطح جهان به ازای هر دانش آموز اندکی کمتر از 6 و به ازای هر دانش آموز ایرانی نزدیک 4.8 متر مربع است. با توجه به فراوانی و پراکندگی مدرسه ها در کشور بی گمان این سرانه در شهرها و کلانشهرها بسیار کمتر از میانگین کشوری آن است. برآوردهای آماری نشان می دهد نزدیک 70 درصد ایرانیان در شهرها زندگی می کنند و به این ترتیب 70 درصد دانش آموزان کشور نیز در شهرها و کلانشهرها هستند و بنابراین دچار کمبود شدید فضای آموزشی. اما این سرانه ی کم چرا پدید آمده و چگونه به سامان می شود؟ و این که این کمبود فضای آموزشی چه پیامدهایی را در پی خواهد داشت؟ اوج جمعیت دانش آموزی کشور در سال های پایانی دولت اصلاحات با نزدیک 19 میلیون دانش آموز بود. با گذشت زمان و کاهش درصد رشد جمعت آمار دانش آموزان کشوری رو به کاهش نهاد. اما به جای این که دست اندرکاران از این کاهش جمعیت دانش آموزی بهره گرفته و به دنبال استاندارد سازی سرانه دانش آموزی و در نتیجه فراهم کردن زمینه های آموزش کیفی در مدرسه باشند با روند کاهش دانش آموزان تا یک سوم جمعیت، مدرسه ها نیز به روش های گوناگون مانند فروش و اجاره و تغییر کاربری و ...  رو به کاهش نهاد و هیچگاه اجازه داده نشد تا دانش آموزان و فرهنگیان دست کم در شهرها از کاهش جمعیت دانش آموزی بهره های آموزشی ببرند!
    اما بی گمان افزایش سرانه فضای آموزشی کشور می تواند در افزایش کیفیت آموزشی بینجامد. یکی از ریشه های عدم تمرکز در کلاس های درس، شلوغی کلاس و فشردگی و نزدیکی دانش آموزان به یکدیگر است. در کلاس های شلوغ حتی اگر از فشارهای عصبی به آموزگار چشم پوشی کنیم! کلاس برای دانش آموزانِ بیزار از درس و مشق، فراری از فضای نظامی گرانه مدرسه، فشارهای پیدا و پنهان بر روی آنان و سرکوب خواسته های ذاتی و طبیعی شان و ... آغازگاهی برای تلافی همه فشارها می شود و افت آموزشی. آموزش یک فرایند دوسویه میان آموزش دهنده و آموزش یابنده است. تا در کلاس نگاه آموزگار به نگاه دانش آموز گره نخورد و پیوندی حسی- عاطفی میان شان شکل نگیرد نمی توان به آموزشی کیفی دل بست! کلاس های پر جمعیت که پیامد کمی فضای آموزشی کشورند جلو ارتباط صمیمی و رفاقت میان این دو محور آموزش را می گیرد و افزون بر افت آموزش، زمینه تنش میان دانش آموزان با دانش آموزان و دانش آموزان با آموزگار را فراهم کرده و آن می شود که سال ها از تنبیه بدنی دانش آموزان و کتک خوردن شان به دست معلم و معلم به دست دانش آموزان و خانواده آنها می شنویم. گرچه رییس سازمان نوسازی وعده می دهد که با پایان یافتن ساخت و سازهای مدرسه ای نزدیک نیم متر به میانگین سرانه فضای آموزشی کشور افزوده شود اما تا رسیدن به سرانه جهانی راه زیادی مانده؛ چه برسد به سرانه کشورهای پیشرفته ای مانند فنلاند و ژاپن و ...! نمی توان گفت که همه افت کنونی آموزشی پیامد کمبود فضای آموزشی ست اما بی گمان یکی از مهمترین عامل های گریز از درس و مشق و بازماندگی از پیشرفت آموزشی و پرورشی کمبود این فضا.

    http://newspaper.fdn.ir/newspaper/page/2177/12/110075/0

    ایثار معلمان لابه‌لای خشونت‌ها گم می‌شود

    نرگس ملک‌زاده، روزنامه همدلی، 10 اسفندماه 95
    تنبیه بدنی و خشونت در مدرسه همواره یکی از خبرهای مهم و تاثیرگذار در حوزه آموزش و پرورش است. گرچه خبرهای آموزشی کشور در میان گروه‌های اجتماعی گوناگون چندان مهم نیست اما خشونت در محیط آموزشی همواره از حساسیت برانگیزترین خبرهای این گستره بوده است. اما ریشه خشونت در مدرسه چیست؟ آیا نیاید این پرسش را مطرح کرد که «در زمانه‌ای که کشورهایی چون فنلاند، کره‌جنوبی، سنگاپور و حتی کشورهایی با نزدیکی فرهنگی – آیینی به ما مانند مالزی بر آموزش جهان سروری می‌کنند، چرا هنوز کشور ما درگیر تنبیه بدنی و خشونت در مدرسه‌ها است؟» خشونت در محیط‌های آموزشی چه پیوندی با شکل‌های گوناگون آن در جامعه دارد؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها، سراغ تعدادی از معلمان که دستی هم در کُنش‌های رسانه‌ای و صنفی و آموزشی دارند رفته و دیدگاه‌ آن‌ها درباره «خشونت در مدرسه» را جویا شده‌ایم.
    اما در بحث خشونت در مدارس، اولین تصویری که در ذهن نقش می‌بندد تصویر کژرفتاری یک معلم با چهره‌ای بر افروخته و دانش‌آموزی است که توسط او مورد تنبیه بدنی قرار گرفته؛ کمتر کسی با شنیدن این عنوان، معلمی را متصور می‌شود که دانش‌آموز خود را مورد نکوهش، تحقیرو تهمت قراربدهد؛ آزار کلامی، خشونت پنهانی است که شاید نیم بیشتری از دانش‌آموزان در طول دوره تحصیل با آن مواجه شده‌اند؛ خشونتی که به دلیل عیان‌نبودن اثراتش نیمه پنهان خشونت نامیده شده است.
    اثرات برخورد فیزیکی هرقدر هم که شدید باشد در بیشتر مواقع با طی‌کردن دوره درمان از بین خواهدرفت در حالی‌که اگر دانش‌آموزی را مورد آزار زبانی قرار دهیم علاوه بر از بین‌بردن نشاط و شادابی، قدرت خود‌باوری‌اش را نیز تضعیف کرده‌ایم. از بین‌بردن اعتماد و صدمه‌زدن به آن، از جمله مواردی است که به راحتی ترمیم نمی‌شود زیرا اثراتش محدود به زمان حال نیست و در سلامت روانی و عاطفی دانش‌آموزان در سنین بالاتر نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت. دانش‌آموزانی که در مدارس و کلاس درس بارها و به اشکال مختلف- از نگاه تحقیرآمیز گرفته تا کلام آزاردهنده- مورد خشونت غیرفیزیکی واقع می‌شوند انگیزه و شوق یادگیری‌شان کم شده و حتی مدرسه‌رفتن نیز برای‌شان دشوار می‌شود. البته این نوع خشونت، در دانش‌آموزان دختر، پیامدهای منفی و درازمدت تری در پی دارد. اگر در مدرسه‌های پسرانه خشونت‌های فیزیکی بیشتر صورت می‌گیرد و بیشتر هم رسانه‌ای می‌شود در مدرسه‌های دخترانه، خشونت‌های غیرفیزیکی بیشتر جریان دارد و متاسفانه کمتر هم محل توجه قرار می‌گیرد.
    ریشه‌های خشونت در مدرسه
    محمدرضا نیک نژاد، عضو کانون صنفی معلمان تهران، به همدلی می‌گوید:« خشونت در مدرسه‌های ایران سه گونه است. خشونت دانش‌آموزان به دانش‌آموز، دانش‌آموز به آموزگار و آموزگار نسبت به دانش‌آموز که بیشتر از دو شکل نخست در رسانه‌های بازتاب داشته ودارد. در متنی انگلیسی درباره ریشه‌های خشونت دانش‌آموزان عامل‌های زیر را برشمرده بود: 1- استرس و افسردگی2- محیط خانوادگی؛ اگر بچه به طور معمول پدر و مادر خود را در حال زد و خورد، نزاع، استفاده از زبان توهین‌آمیز و ... ببیند، در بازی و در مدرسه همان‌ها را تقلید می‌کند. 3- اضطراب؛ اضطراب ممکن است به خاطر مطالعه، کار، امتحان‌ها و ... باشد.4- دسترسی آسان به سلاح 5- اثر رسانه‌ها؛ این مهم‌ترین علت به وجودآوردن رفتارهای منفی در بچه‌ها است. بچه‌ها در رسانه مقدار زیادی خشونت می‌بینند و سپس می‌کوشند تا آن را در زندگی واقعی‌شان نشان دهند6- نبود مشاوره؛ اگر بچه‌های شما مشاوره، محبت یا عشق شایسته‌ای دریافت نکنند، خیلی زود خشن خواهند شد7- اثر دوستان 8- نداشتن راهنما در زمان‌های سختی؛ اگر در زمانی که بچه بیشترین نیاز به پشتیبانی و راهنمایی مناسب را دارد به او بی‌توجهی شود، گرایشی در او برای خشن شدن پدید می ‌آید.
    اما خشونت آموزگار نسبت به دانش‌آموز ریشه‌هایی فرهنگی و ساختاری دارد. در فرهنگ آموزشی چند هزار ساله ما جمله «گوشت‌اش برای شما و استخوان اش برای ما»، فراوان شنیده شده است. در کتاب تازه منتشر شده «مدرسه یا قفس» به گونه‌ای ریشه‌ای به آن پرداخته شده است. از سوی دیگر فرهنگ بالا دست و زیر دست نیز می‌تواند یکی از ریشه‌های این گونه خشونت باشد. دانش‌آموز از نگاه بسیاری از آموزگاران نادان، ناپخته، بازیگوش، فرصت‌طلب، بی‌انگیزه و سر به هوا و... است و منِ معلم، آقا، سرور، راهنما، دلسوز و از همه مهم‌تر چیره بر او هستم. بنابراین باید او را از هر راهی سربه‌راه کنم. همان نگاه ریشه‌داری که در پلیس و ماموران شهرداری و رییس به مرئوس و مدیر به زیردست و زندان بان به زندانی، حکومت به شهروندان و... دارد و در جای جای جامعه دیده می‌شود. بی‌گمان تا چنین نگاهی در جامعه هست چنین خشونتی نیز در مدرسه خواهد بود. اما افزون بر تلاش برای فرهنگ‌سازی در این زمینه باید زمینه‌های بروز خشونت در مدرسه‌ها را نیز کاهش داد. برای نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد؛ آموزش آموزگار برای کنترل خود در زمان خشم، یادآوری و اجرای قانون در موارد بروز خشونت، کاهش شمار دانش‌آموز هر کلاس و البته افزایش مساحت کلاس‌ها، پدیدآوری فضایی شاد و انگیزه‌بخش برای دانش‌آموزان و تخلیه انرژی آنان، کاهش درس‌های حفظی و کسالت‌آور و افزایش درس‌های مهارتی و عملی، افزایش اقتدار آموزگاری یعنی زمینه‌سازی برای بهسازی معیشت و منزلت آنان در جامعه و در کلاس و...
    بررسی خشونت مدرسه‌ای با طعم دارو و الکل
    مهدی بهلولی،عضو کانون صنفی معلمان استان تهران هم به همدلی می‌گوید: خشونت مدرسه‌ای را این‌گونه تعریف کرده‌اند؛ هر کاری است که می‌تواند در یک نظام آموزشی آشفتگی و بی‌نظمی پدید آورد. افزون بر درگیرهای فیزیکی، تندی‌های زبانی هم،خشونت به شمار می‌روند. همچنین آزار و اذیت‌های دانش‌آموزی[bullying] با ابزارهای الکترونیکی یا به کمک رسانه‌های اجتماعی، تهدیدها، به کارگیری سلاح‌ها، یا کنش‌های گروهی و دار و دسته‌بازی هم از جمله خشونت‌های مدرسه‌ای‌اند. خشونت مدرسه‌ای همچنین می‌تواند به عنوان درگیری‌های فیزیکی یا زبانی در راه مدرسه، در راه خانه از مدرسه، یا در فعالیت‌های در مدرسه و تحت حمایت مدرسه باشد که می‌تواند باعث آسیب فیزیکی یا روحی به شخص، مدرسه یا گروهی دیگر شود.
    در ریشه‌یابی خشونت مدرسه‌ای، پژوهش جهانی بسیاری انجام گرفته است. اجازه دهید به چند عامل بیان‌شده اشاره‌ای کنیم. خشونت مدرسه‌ای یک بیماری چندجنبه‌ای است که چه بسا به دلیل‌های گوناگونی رخ دهد که یکی از آن‌ها مصرف مواد سنگینی همچون داروها و الکل است. دانش‌آموزان، کارکنان مدرسه یا عضوهای جامعه که به خاطر این مواد از حالت طبیعی بیرون می‌روند کنترل خود را از دست می‌دهند و اغلب به روشی غیرمنطقی برخورد می‌کنند. بنابراین، اثر داورها روی بدن انسان‌ها می‌تواند همچون کاتالیزوری برای خشونت‌ورزی مدرسه‌ای باشد.»
    کمرویی و خشونت
    بهلولی ادامه می‌دهد: «عامل دیگر خشونت مدرسه‌ای ممکن است مشکلات شخصیتی باشد. برای نمونه، کمرویی، که چه بسا باعث شود که یک دانش‌آموز احساس کند که در میان همتایانش جایگاهی ندارد و همین بر او اثر بگذارد تا به سرکشی و نافرمانی دست بزند و یا بکوشد تا توجه دیگران را با هر وسیله‌ای جلب کند. افزون بر این خشونت مدرسه‌ای ممکن است که ریشه در مشکلات روانی پدید آمده در خانه‌های درهم ریخته داشته باشد. نگرانی، نفرت،عقده‌های حقارت، خشم و احساسات منفی دیگری که رفتار خش را تغذیه می‌کنند می‌توانند در افراد رشد یابد هنگامی که در خانواده‌هایی بزرگ می‌شوند که از نظر فرزندپروری ضعیف هستند. همچنین در خانه‌هایی که پدر و مادران از خودشان رفتار خشونت‌بار نشان می‌دهند، کودکان معمولا خشونت‌ورزی را به عنوان راهی برای پافشاری بر اقتدار می‌پذیرند. عامل دیگر خشونت مدرسه‌ای، رسانه‌های خشن است. اثر برنامه های تلویزیونی و بازی‌های ویدئویی خشن،عمدتا در جامعه از آن چیزی که هست کمتر ارزیابی شده است. کودکان و نوجوانان اغلب در [تاثیرپذیری از] شخصیت‌های تلویزیونی محبوب‌شان در فیلم های خشن با هم رقابت و چشم و هم‌چشمی دارند و همین به بروز رفتارهای خشن آموخته شده، در مدرسه‌ها می‌انجامد. و البته این ریشه‌یابی می‌تواند ابعاد و جنبه‌های گوناگون‌تری بگیرد که فراتر از حوصله این جاست اما شوربختانه در ایران همه عامل‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، آموزشی را رها می‌کنند و یک راست می‌روند سراغ آموزگار و همه را به گردن آموزگار می‌اندازند! به نظر می‌رسد که در بحث خشونت مدرسه‌ای نیازمند نگاه و نگرشی فراگیر و چند بعدی هستیم تا بتوانیم منصفانه به همه عامل‌های خشونت‌ورزی و همه انواع خشونت بپردازیم.»
    معلمان و دومینوی خشونت
    به اعتقاد مجید علیپور، مورخ و کنشگر رسانه‌ای «با آسان‌شدن دسترسی به وسایل ارتباطی، انتشار گزارش‌ها درباره تنبیه بدنی و خشونت در مدارس گسترش‌یافته و انتقاداتی را برانگیخته است. بخشی از معلمان هم معتقدند خشونت‌ورزی پاره‌ای از همکارانشان در مدارس نتیجه جبری شرایطی است که بر آن‌ها تحمیل شده است. آن‌ها عواملی چون تراکم بسیار کلاس‌ها، تفاوت و تعارض‌های ارزشی بین نسلی، مزایای نامناسب معلمان که مشغله ذهنی بسیاری به وجود آورده، توقعات بسیار خانواده‌ها و مسوولان و... را از عواملی می‌دانند که چنان تبعاتی را خواه ناخواه به وجود می‌آورد و از اصحاب رسانه انتظار دارند با درک شرایط، چندان توجهی به اتفاقات داخل مدارس نکنند! برخی دیگر پا را فراتر گذاشته ادعا می‌کنند پخش این اخبار نشان از کینه‌توزی برخی رسانه‌ها دارد و آن‌ها تعمدا در پی ضربه‌زدن به «شان معلمان» هستند تا با بدنام کردن آن‌ها، از حمایت محتمل جامعه از «مطالبات معلمان» جلوگیری کنند. در این میان برخی هم به ادعاهای خود، لباسی از توجیهات به ظاهر دلسوزانه پوشانده، مدعی‌اند مخالفت آن‌ها با انتشار این اخبار، نه به خاطر موافقتشان با خشونت‌ورزی، بلکه از آن روست که مبادا دست‌به‌دست‌شدن چنین خبرهایی باعث تضعیف اقتدار معلم و در نهایت اختلال در برنامه‌های آموزشی و تربیتی مدارس شود! اما برخلاف این‌گونه توجیهات و ادعاها باید اذعان کرد «توطئه‌اندیشی» حقیقت تاسف‌برانگیز جوامعی است که اعضایش حاضر به اندیشیدن درباره «نقش» و «مسوولیت» خود در ایجاد و تداوم وضعیت فعلی‌شان نیستند. در چنین جوامعی تحلیل‌ها و تفسیرهای مبتنی بر تئوری توطئه هواخواهان بسیار دارد. زیرا از یک سو چنین تحلیل‌های تقلیل گرایانه‌ای به حدی سهل‌الهضم و آسان‌فهمند که شخص را به کلی از رنج تفکر و اندیشه‌ورزی درباره علل و زمینه‌های بروز مشکلات بی‌نیاز می‌سازند و از طرفی دیگر با انداختن بار مسوولیت‌ها و گناهان به گردن دیگران، شخص را از احساس گناه ناشی از مسوولیت‌ناپذیری یا ناتوانی می‌رهانند، چرا که تبلیغ می‌کنند خود فرد در ایجاد و تداوم وضعیت تقصیر چندانی ندارد و هرآنچه هست دیگرانی هستند که کارها را مختل می کنند؛ پس قاعدتا همان دیگران می‌بایست شماتت و محکوم شوند. با آن‌که نگارنده خود به تاثیر توامان عاملیت و ساختار در ایجاد یا تداوم یک وضعیت باور دارد؛ اما معتقد است تبلیغ آن به عنوان جبری که معلمان در آن قرار می‌گیرند، به طرز کاملا آشکاری گریز از مسوولیت اخلاقی معلم در مقام «مربی دانش‌آموزان» است. مدرسه، تنها یک ساختمان یا چهاردیواری مسقفی برای تدریس چند فرمول و تئوری و یا آگاهی‌های پراکنده درباره تاریخ، هنر، ادبیات و ... نیست؛ بلکه مدلی است کوچک از جامعه اصلی، که بناست کودکان و نوجوانان ما در آن‌جا چگونه زیستن و تعامل را برای حضور جامعه بزرگ‌تر بیاموزند. از این‌رو همواره باید به یاد داشت برخی از آموزه‌ها و اعمال تآلی فاسدی دارند و همچون دومینو پیامدهای تربیتی گسترده‌ای در پی می‌آورند که ممکن است اصلا مطلوب مرتکبان و مدافعان آن اعمال نباشد. وقتی معلمی به بهانه‌ها و توجیه‌هایی که به آن‌ها اشاره شد خود را محق می‌بیند برای کنترل کردن کلاس دست به خشونت و یا تحقیر دانش‌آموز بزند، به لحاظ اخلاقی، مجاز نیست که بعدها در مواجهه با پیامدهای عملی آن معترض باشد و به عنوان مثال با برخورد فلان ارگان با معترضان و شاکیان مخالفت کند. زیرا خود او پیش از این در ابعادی به مراتب کوچک‌تر، راه حلی بهتر از خشونت و تحقیر، به دانش‌آموزان خود نیاموخته بود.
    معلمانی که قربانی خشونت می‌شوند
    علی بهشت نیا، کنشگر صنفی – رسانه‌ای هم توضیح می‌دهد که « سال‌ها است که از مدرسه، همان محیط امن و خانه دوم دانش‌آموزان خبرهای خوشی نمی‌شنویم. ایثار، فداکاری، مهر و محبت معلمان در لابه‌لای اخبار خشونت در مدارس گم می‌شود. اخبار خشونت در مدارس، آن‌قدر در فضای مجازی و واقعی دست به دست می‌شود که خود معلمان نیز قربانی همین خشونت می‌شوند. آن‌چه از فحوای اخبار خشنونت در مدارس بر می‌آید این است که امروز آموزش و پرورش به عنوان تاثیرگذارترین نهاد کشور بیش از پیش نیازمند کالبد شکافی و جامعه‌شناسی دقیق است. خشونت امروز زنگ خطری برای آینده نظام تعلیم و تربیت است. زنگ خطری که سال‌هاست نواخته می‌شود اما گوشی شنوای آن نبوده و نیست. خشونت حاصل یک نابسامانی اجتماعی است که نتیجه آن در مدارس به شکل خشونت میان دانش‌آموز و دانش‌آموز، معلم و دانش‌آموز و برعکس نمایان می‌شود. بدون شک برای بررسی عوامل خشونت باید به عوامل بیرونی نظام تعلیم و تربیت توجه ویژه کرد. فقر، بیکاری، بیسوادی پدر و مادر، طلاق و اعتیاد، نابسامانی‌های اجتماعی، اقتصادی همواره سلامت روان افراد جامعه را تهدید می‌کند. در این میان نباید از نقش نظام آموزشی به عنوان پدیده‌ای تاثیرگذار در کل نظام اجتماعی غافل بود. روی سخن ما در این مطلب خشونت معلم نسبت به دانش‌آموز و یا خشونت دانش‌آموز نسبت به دانش‌آموز و معلم نیست؛ خشونت در هر شکلی مشروع و پسندیده نیست. خشونت در مدارس و میان دانش‌آموزان به غیر از عوامل بیرونی و اصلی، علت‌هایی درون مدرسه‌ای دارد که از آن جمله می‌توان به شکل فیزیکی مدرسه و کلاس‌ها، تراکم بالای دانش‌آموزان، فاصله طبقاتی میان دانش‌آموزان، نبود وسایل آموزشی و کمک‌آموزشی و ورزشی و ضعف قوانین انضباطی اشاره کرد. متاسفانه مدارس ما چهاردیواری محصور با اتاق‌هایی زاویه‌دار و تهی از رنگ و شادی هستند. روابط معلم و شاگرد از روی روابط منطقی ماشینی است. دانش‌آموزان این مدارس در زمانی معین در کلاس درس حاضر، و به دلیل نبود وسایل آموزشی و کمک آموزشی مناسب و شلوغی کلاس‌ها بهره‌ای از درس نمی‌برند؛ در چنین شرایطی ظهور و بروز رفتارهای نامتعارف از جمله خشونت قابل پیش‌بینی است. در مورد خشونت معلمان نیز باید گفت وقتی نظام آموزشی کشور در حالت بی‌تعادلی به سر ببرد ظهور پدیده خشونت در بین معلمان، قابل پیش‌بینی و اندازه‌گیری خواهد بود. خشونت معلمان نیز عواملی برون‌سازمانی و درون‌سازمانی دارد. زمانی که اقتدار نظام آموزشی و معلمان از سوی دانش‌آموزان، والدین، برخی رسانه‌ها و گروه‌های ذی‌نفع تهدید می‌شود و خواست و مطالبات صنفی و حقوقی معلمان در نظام تعلیم تربیت مدام با خشونت سرکوب و نادیده گرفته می‌شود، انتظار می‌رود معلمان نیز رفتاری مشابه با دانش‌آموزان و مجموعه مرتبط با نظام تعلیم و تربیت داشته باشند. با شرایط موجود و شکل و ساختار نظام آموزشی دیریا زود خشونت پنهان در مدارس عریان‌تر خواهد شد و باید در انتظار تغییر سطح خشونت از خشونت ناخواسته به خشونت آگاهانه بود. برای حل مشکل خشونت باید نگاهی منطقی و کارشناسانه به موضوع داشت و به جای پرداختن صرف به اخبار خشونت از سوی رسانه‌ها مساله خشونت را کالبد شکافی کرد و در حل مساله خشونت معلم را بخشی از راه حل دانست نه بخشی از مساله خشونت.
    عدم تربیت صحیح و نابسامانی‌های اجتماعی
    عبدالجلیل کریم‌پور، فعال رسانه ای معلمان هم می‌گوید: «خشونت یکی از آسیب‌های جدی اجتماعی است که در آن از زور فیزیکی استفاده می‌شود و ابزاری برای کنترل اجتماعی نیز به حساب می‌آید. مدرسه یکی از جایگاه‌هایی است که خشونت در آن‌جا بین اتفاق می ‌افتد که می‌توان گفت این رفتار علل متعددی دارد و عدم توجه به آن می‌تواند عاملی در بحران وضعیت طبیعی مدرسه به حساب آید. مشکلات خانوادگی به عنوان اولین عامل می‌تواند در تسری‌دادن رفتارهای نابهنجار در بیرون از محیط خانه موثر باشد. دانش‌آموزی که در محیط خانه و یا خارج از آن در محیط جامعه برای کوچک‌ترین رفتاری تنبیه می‌شود می‌خواهد این رفتار را در محیط‌های اجتماعی که در آن به سر می‌برد از خود نشان دهد. دعواهای خانوادگی، اعتیاد، طلاق، استبداد رای، می‌تواند فرآیند رفتارهای خشن را تسریع بخشد، آن هم در کلاس‌هایی که به علت جمعیت بالای کلاسی، کنترل در آن‌ها به خوبی انجام نمی‌گیرد. طبعا آموزش استاندارد همه مولفه‌های این وضعیت را در نظر می‌گیرد و دانش‌آموز از همان اوان تحصیل با رفتارهای اجتماعی، راه‌های شهروند مطلوب‌شدن را می‌آموزد که عدم توفیق در این زمینه، سبب‌ساز رفتارهای خشن می‌شود. با کوچک‌ترین برخوردی، فرد از کوره در می‌رود و رفتاری غیر منطقی را از خود بروز می‌دهد. حال اگر این دانش‌آموز شکست‌های متعددی همچون شکست تحصیلی، خانوادگی و .... را نیز تجربه کرده باشد که قوز بالا قوز می‌شود و حتی این رفتار خشونت‌آمیز را در مقابل معلمانش نیز نشان می‌دهد. زورگیری و باج‌خواهی نیز می‌تواند شروعی برای یک رفتار خشن باشد. به نظر می‌رسد، راه جدی مبارزه با رفتارهای خشن، ایجاد یک محیط آرام با در نظرگرفتن استانداردهای مرتبط با آن است که برای موفقیت و برون‌رفت از این آسیب باید همه فاکتورهای رسیدن به این مهم در نظر گرفت و اجرایی کرد.
    حس ناامنی و خشونت در مدرسه
    محمد رضاخواه، کنشگر صنفی- رسانه‌ای معلمان: در ابتدا لازم است درباره چرخه خشونت صحبت کنیم. در هر چرخه‌ای از جمله خشونت، محل‌هایی به عنوان منابع تولیدکننده خشونت بایست وجود داشته باشد و محل‌هایی که خشونت در آن‌جا استفاده می‌شود. یکی از اصلی‌ترین دلایل تولید خشونت احساس ناامنی است. اما مدرسه در کجای چرخه خشونت قرار دارد؟ آیا مدرسه عاملی برای تولید خشونت است و یا محلی است که در آن‌جا خشونت استفاده می‌شود. مدرسه در حالت ایده‌آل جایی برای تولید خشونت نیست و نمی‌توان مدرسه را عاملی به‌عنوان تولیدکننده خشونت نام برد. درحقیقت در مدرسه صرف‌های متعددی از خشونت استفاده می‌شود. اگر بپذیریم که معمولا خشونت در مدارس به دلیل بی‌انضباطی و پاسخ به این بی‌انضباطی شکل می‌گیرد، در این حالت ساده‌ترین اتفاق زمانی است که دانش‌آموزی به درس بی‌علاقگی نشان می‌دهد که در حال حاضر درصد زیادی از دانش‌آموزان به این مساله مبتلا هستند، بخش زیادی از این بی‌علاقگی به نوعی به ناامنی بازار کار و عدم امنیتی که درس خواندن وآموزش در مقابل آینده و حفاظت از او، ناشی می‌شود. این امر در سطوح پایین به عدم انجام تکالیف، بی‌انضباطی در کلاس و در نهایت به اخلال در نظم کلاس و مدرسه می‌رسد. در طرف دیگر معلم در مقابل چنین دانش‌آموزی احساس نا امنی می‌کند. دانش‌آموزی که می‌تواند عملکرد معلم در انجام وظایف محوله را با اخلال و یا عدم کارآرایی مواجه کند. درکی که دانش‌آموز از عدم مفید بودن درس خواندن دارد می‌تواند به راحتی به کل کلاس منتقل و کل کلاس و یا مدرسه را با مشکلی بزرگ مواجه کند. از طرفی در مقابل این حس دانش‌آموز، معمولا معلم و یا مدرسه ابزاری ندارد. در حقیقت مسایلی که به نوعی باعث ناامنی و ایجاد خشونت در جامعه شده‌اند، به مدرسه نیز می‌رسند و مدرسه از حل آن باز می‌ماند. عدم آموزش دانش آموزان و یا معلمان برای حل اختلاف خود را هم نباید از نظر دور داشت.
    بیش از این رنگ آسمان را نتراشیم
    عزت‌اله مهدوی، نویسنده و دبیر فلسفه هم می‌گوید:«حالا دیگربه نظر می‌رسد واژه خشونت به هر نیت که باشد و به هر طریقی که خود را بنماید، مذموم شمرده می‌شود. گویی «فرزندان ناهموار» را دیگر نمی‌توان «ضرب بی‌محابا زدی» و وجدان ناخرسند اولیا را به تذهیب «جور استاد به ز مهر پدر» دعوت به تمکین به جهت استلزامات تربیت کرد. اما این فعلیت مشئومِ منتشر، نصیحتِ «بیش ازاین رنگ آسمان متراش» را هیچ‌وقت جدی نگرفته است. داستایفسکی در جایی می‌نویسد:اما سیم وتازیانه همیشه با ماست و نمی‌شود آن‌ها را از ما ستاند.الان شلاق نمی‌زنند. شاید شیوه‌ها انسانی‌تر است،یا قوانین وضع شده‌اند اما به راهی دیگر جبرانش می‌کنند». چه بسا «تاگور» در بطن جامعه هند که با رهبری خشونت پرهیز و مشفقانه گاندی با دشمن غدار در کشاکش بود حق داشت که با نگرانی بگوید:«شاید ما بتوانیم با اسلحه کشنده ای حکومت غول مانند بیگانه را شکار کنیم ولی هر لحظه با تغییر رنگ و قیافه، خود ما را عاجز و متحیر می‌سازد.» و کافی است که تامل کنیم در«فروشنده» که«فرهادی» لایه‌های خشونت متمدنانه را در قشر متوسط جامعه جستجو می‌کند. آیا اهریمن خشونت قابلیت تطابق با جامعه مدنی را پیدا کرده و صورتی نو در مجادلات و مناسبات و حتی زیر پوستی‌ترین روابط اجتماعی یافته است؟ آیا می‌توان بر فهرست ‌«کانت» که برای مفاسد به طور کلی سه عامل شرارت،دنائت و محدودیت فکر را مطرح می‌کرد تغییر ذائقه زیباشناسانه و کمبود تربیت احساسات را افزود؟
    شهرام جمالی کنشگر  صنفی- رسانه ای استان البرز نیز می گوید: دلایل فردی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی در بروز خشونت و رفتارهای کنترل نشده در مدارس چه از سوی دانش آموزان و چه از سوی سایر عوامل آموزشی در مدرسه آنقدر زیادند که حتا فقط ذکر نام آنها مستلزم ارائه یک لیست طولانی از این عوامل درونی و بیرونی است که گاه تجمیع و برآیند آنها منجر به ناتوانی فرد در کنترل خود و بروز خشونت می شود.
    از سویی دیگر به نظر میرسد که فرآیند آموزش های تربیتی در ساحت های خانواده، مدرسه، رسانه ها و ... نه تنها با یک وحدت رویه انجام نمیگیرد بلکه در مواردی در تناقض و حتا تضاد با یکدیگر شکل گرفته و عمل می کنند و به این ترتیب واکنش برخی دانش آموزان به اینگونه تضادها و تناقضات ممکن است به شکل نوعی خشونت های کلامی و یا حتا جسمانی بروز پیدا کند. هرچند این موضوع قاعدتاً و به دلیل مشکلات ناشی از اختلافات طبقاتی  و تفاوت های فرهنگی، در سطح خانواده ها پررنگ تر و ملموس تر است و بدیهی است که در نظام آموزشی رسمی و متمرکز مدارس، چنین تعارضات و دوگانگی هایی کمتر به چشم می آید. این دونگانگی و تعارض گاهی تا آنجا پیش می رود که برخی از خانواده‌ها که در اکثر موارد تنبیه بدنی را اولین و تنها چاره جهت تربیت بچه‌های خود می دانند، کوچکترین فشار و تنبیه از جانب مدرسه را حتی به صورت خیلی جزئی مثل چند صفحه جریمه و یا محرومیت موقت از کلاس درس یا مدرسه و… بر نمی‌تابند و ضمن حمایت جانبدارانه و تمام قد از فرزند خود، کل شیوه‌های تربیتی به کار گرفته شده از جانب معلم و مدیریت مدرسه را زیر سوال می برند. البته این حمایت جانبدارانه هم شاید بیشتر ناشی از نوعی حس تملک والدین به فرزند شان باشد که بکارگیری برخی شیوه های سختگیرانه تربیتی را صرفاً محدود به خودشان به عنوان «صاحب و مالک فرزند» می دانند. اما نتیجه طبیعی چنین رویکردی اینست که دانش آموز محیط مدرسه را مکانی برای تخلیه هیجانات و بروز رفتارهایی می بیند که در خانواده از آنها منع می شود و ضمن اینکه ممکن است به دلیل ارتباط عینی و تأثیر پذیری از گروه همسالان در محیط مدرسه امکان تخلیه چنین هیجاناتی به شکل رفتارهای مخاطره آمیز بیشتر شود.
    برگزاری مستمر کارگاههای آموزش خانواده با بهره گیری از متخصصان تربیتی و با یک معیار استاندارد آموزشی در مدارس شاید بتواند ضمن درگیر کردن و مشارکت بیشتر خانواده ها در امر تربیت فرزندان خود، الگوهای شخصیت دهی و کنترلی مناسب و استانداردی را در اختیار خانواده ها قرار داده و البته به شرط بکارگیری این روشها از سوی خانواده ها بتوان تا حد زیادی بر این مشکلات فائق آمد.

    ‏Narges.malekzadeh@yahoo.com
    http://hamdelidaily.ir/?newsid=27765

    خنیاگر غمین خوش آوایی ‌ای درخت!


     محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 7 اسفندماه 95
    «نوروز ١٣٩٦ را با شعار سررسید نه! به هم تبریک بگوییم.» این آغاز یک پیام تلگرامی است. آغازی برای یک پایان! آری پایان یک فاجعه زیست‌محیطی؛ دست‌کم برای ما با داشتن دو کویر پهناور خشک و سوزان. برای ایرانی که در هر ثانیه ٣٦٠ مترمربع از جنگل‌ها و پوشش گیاهی‌اش یعنی نزدیک یک‌میلیون هکتار در‌ سال نابود می‌شود. پیش‌بینی‌های خوشبینانه زمان نابودی کامل جنگل‌های کشورمان را ٦٠‌سال می دانند و بدبینانه ١٠ سال. در ٥٠‌سال گذشته جنگل‌های ایران از ١٨‌میلیون هکتار به ١٤‌میلیون هکتار رسیده است. سازمان خواربار و کشاورزی جهانی (فائو) می‌گوید که ایران یکی از ٧٠ کشور توسعه‌یابنده‌ جهان است که پوشش گیاهی کمی دارد و این پوشش جنگلی اندک، نسبت به دیگر بخش‌های جهان با سرعت بیشتری درحال نابودی است و... گرچه باز کارشناسان بدبین بر این باورند که اکنون ایران دیگر جنگلی ندارد! زیرا جنگل گردآیه‌ای از گیاهان و جانوران و پوشش گیاهی و ... است و اکنون در بیشتر جنگل‌های کشور دست‌کم بسیاری از جانداران حضور پررنگ ندارند و این سبب شده که جنگل به معنای واقعی در کشور نباشد! اما ما ایرانیان همچنان ترمزبریده و مست از بهره‌گیری بی‌اندازه از اندوخته‌های طبیعی کمیاب و نایابمان افزون بر کمر همت، چشم و گوش بسته و راه خویش می‌رویم و بلکه می‌دویم. البته در کنارمان و حتی پیشتر از ما دست‌اندرکارانی که از آمارها خبر دارند، همچنان مُهر سکوت بر لب، تماشاگر نابودی بخش مهمی از زیست‌بوم ما و بسیاری از جانداران هزاران‌ساله کشورند. می‌پرسید چرا؟ پس با هم ادامه پیام تلگرامی را می‌خوانیم. «برای تولید ٢٠٠ نسخه سررسید حداقل یک درخت تنومند قطع می‌شود. یعنی در آغاز هر‌ سال هر مدیر ایرانی برای هدیه سررسید از طرف شرکتش، عملا دستور قطع یک درخت تنومند را می‌دهد و چنین می‌شود که هر ٤ ثانیه به اندازه مساحت یک زمین فوتبال (تقریبا معادل یک هکتار) از میزان جنگل‌ها کاسته می‌شود. بیایید این روند را متوقف و هزینه تولید سررسید را به سوی گسترش کتابخوانی معطوف کنیم. بیایید جایگزینی کتاب به جای سررسید را شروع کنیم. بیایید از همین تغییرات کوچک آغاز کنیم. استادی می‌گفت فتح قله‌های بلند با گام‌های کوچک آغاز می‌شود. پس گاه گام‌های کوچک برای فتح قله‌ بلند پاسداشت و نگهداشت درختان‌مان است. در بازنشر این مطلب برای حفظ درختان جنگل‌ها و محیط‌ زیست کوشش کنیم.» و باز در پیامی دیگر با پیوستی از یک سالنامه الکترونیکی، ویژه گوشی‌های هوشمند می‌خوانیم که «تقویم ‌سال ۹۶ با قابلیت یادداشت‌نویسی/ مناسب تلفن همراه شما/ برای دوستان‌تان نشر دهید/ تا هزینه‌های زیست‌محیطی سررسیدها محدود شود.» خواندن و انتشار چنین پیام‌هایی دلگرم‌کننده و انگیزه‌بخش است. این پیام‌ها نه از سوی دست‌اندرکاران که وظیفه‌ اصلی‌شان نگهداری از اندوخته‌های تاریخی و جغرافیایی کشور بلکه از سوی دانش‌آموز، آموزگار، دانشجو، شغل آزاد، مهندس، دکتر، خانه‌دار و... در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. این یعنی امیدوار بودن به آینده و این یعنی سوگیری کلی جامعه و شهروندان. هر چند گام‌هایمان کوچک است اما پاهایمان بر جای مطمئنی گذاشته می‌شود و هر گام کمی بالاتر از گام پیش است و نزدیک‌تر به قله! پس همنوا با سیاوش کسرایی می‌خوانیم: تو قامت بلند تمنایی ‌‌ای درخت/ همواره خفته است در آغوشت آسمان/ بالایی ‌ای درخت/ دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار... غوغایی‌ ای درخت/ وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است/ در بزم سرد او/ خنیاگر غمین خوش‌آوایی‌ ای درخت... پروا مکن ز رعد/ پروا مکن ز برق که بر جایی ‌ای درخت/ سر برکش ‌ای رمیده که همچون امید ما/ با مایی ‌ای یگانه و تنهایی ‌ای درخت...yon.ir/5C15