از اجرای طرح رتبه‌بندی تا تعدیل نگاه امنیتی

بررسی عملکرد وزارت آموزش و پرورش دولت یازدهم
از اجرای طرح رتبه‌بندی تا تعدیل نگاه امنیتی

الهام کاظمی، صفحه شهر روزنامه فرهیختگان ، 10 اردیبهشت ماه 96
 13 میلیون و 300 هزار نفر، تعداد دانش‌آموزانی است که مهر 95 وارد کلاس‌های درس شدند. این آمار نشان می‌دهد وزارت آموزش و پرورش یکی از نهادهای دولتی است که با قشر بزرگی از جامعه در ارتباط است و باید برنامه‌ریزی‌های مدونی برای تربیت آنها انجام شود.
اگرچه بسیاری از کارشناسان معتقدند که مسائل آموزش و پرورش در کشور، ریشه‌ای و وابسته به نهادهای مختلف است و آمدن و رفتن دولت‌ها تاثیر کمی د‌ر آن دارد، اما با این حال به گواه خود آنها، وزارتخانه آموزش و پرورش دولت یازدهم توانسته است آرامش نسبی را به معلمان و دانش‌آموزان هدیه کند. اجرای طرح رتبه‌بندی معلمان در جهت افزایش حقوق معلمان، حذف نگاه‌های امنیتی به فعالیت‌های صنفی و افزایش فوق‌العاده شغل معلمان از مواردی است که باعث شده اندکی از دغدغه معیشتی معلمان کاهش یابد. البته برخی مشکلات آموزش و پرورش در دولت یازدهم حل نشده باقی مانده است. هنوز هم بیش از 95 درصد بودجه این وزارتخانه صرف هزینه‌های جاری و حقوق معلمان می‌شود و این دولت از این حیث توفیق چندانی نداشته است. به‌ویژه آنکه مساله گرفتن وجه از والدین دانش‌آموزان در این دوره هم همچنان ادامه دارد. در این میان بیمه تکمیلی معلمان موسوم به بیمه طلایی معلمان هم در این دولت پیگیری نشد.
 حذف نگاه امنیتی
محمدتقی سبزواری از اعضای سازمان معلمان ایران با اشاره به اینکه با روی کارآمدن علی‌اصغر فانی، نگاه امنیتی از آموزش و پرورش برداشته شد، در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «این توفیق به حدی بود که برخی همکاران ما که به دلیل فعالیت‌های صنفی حکم داشتند و حتی دوره‌ای در زندان به سر می‌بردند به کار برگشتند.» موضوعی که محمدرضا نیک‌نژاد، عضو شورای صنفی معلمان هم در گفت‌وگو با «فرهیختگان» آن را تصدیق می‌کند. به گفته او، شوراهای صنفی پل ارتباطی مسئولان با گروه‌های مختلف مردم هستند و فانی سعی کرد که این پل را ترمیم کند و پس از او احمدی‌دانش‌آشتیانی هم مخالفتی با آن نداشته است.
 حذف طرح‌های غیرکارشناسی
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش سندی است که 120 اولویت دارد و قرار است با اجرای‌ آن سیستم آموزش و پرورش کشور ترمیم شود. دو مورد هوشمند‌سازی مدارس و تغییر ساختار آموزش و پرورش به سیستم 6، 3، 3 در این سند آمده است که البته در اولویت‌های میانی و پایانی سند گنجانده شده است. در دولت دهم تغییر ساختار که اولویت 112 بود به صورت ناقص اجرا شد، بدون اینکه پیش‌نیازهای آن اجرا شود. در کنار این تغییر ساختار هوشمند‌سازی غیرکارشناسی مدارس نیز وجود داشت. به‌طوری که به گفته سبزواری با روی کار آمدن دولت یازدهم هوشمندسازی غیرکارشناسی مدارس حذف شد، چرا که بدون آموزش لازم به معلمان و دانش‌آموزان و ایجاد امکانات لازم در حال اجرا بود.
 افزایش حقوق معلمان
سبزواری به افزایش حقوق معلمان نیز اشاره می‌کند. افزایش فوق‌العاده شغل از 800 امتیاز به 1500 امتیاز و اجرای رتبه‌بندی معلمان که به افزایش حقوق 30 درصدی آنها منجر شد از اقدامات مثبتی است که به گفته سبزواری، دولت یازدهم در جهت افزایش حقوق انجام داده است. براساس آیین‌نامه رتبه‌بندی معلمان با سابقه بالای 6 سال براساس امتیاز و سابقه کار مشمول افزایش حقوق شدند. نیک‌نژاد در این باره می‌افزاید که در راستای این طرح حقوق معلمان به‌طور میانگین تا 250 هزار تومان افزایش یافت. موضوعی که به اعتقاد او اگر تا چند سال آینده ادامه یابد، باعث می‌شود شکاف دریافتی بین معلمان و سایر کارکنان دولت و نیز عدالت پرداختی کارکنان دولت میسر شود.
 ناکام در جذب بودجه
با این حال به اعتقاد این دو معلم با سابقه کشور این وزارتخانه همچنان در تلاش خود برای افزایش بودجه ناکام بوده‌ و اختصاص یافتن بیش از 95 درصد از بودجه به هزینه‌های جاری و کسری هزار میلیاردی بودجه در سال 95 اجرای هدف‌های آموزشی و پرورشی را مشکل کرده است. کاهش بودجه تجهیز و نوسازی مدارس و تخصیص نیافتن سرانه مدارس از مهم‌ترین این مسائل است که به گفته آنها باعث شده است مدارس دست به دامن والدین دانش‌آموزان شوند، به طوری که در حال حاضر اغلب مدارس در کلانشهرها خودگردان شده‌اند. به گفته نیک‌نژاد، قبح پول گرفتن از والدین دانش‌آموزان در دولت دهم ریخت و به صورت یک عرف درآمد و در دولت یازدهم هم ادامه پیدا کرد. موضوعی که باعث شده است مدارس جایگاه متعالی خود را از دست بدهند و وارد مسائل اقتصادی و مالی شوند که گاه ممکن است فسادی هم در آن اتفاق افتد. در این میان پرداختی بازنشستگان هم منظم نبوده است به‌طوری که مطالبات 95 هنوز پرداخت نشده است. مطالباتی که به گفته سبزواری دولت قول داده است تا پایان بهار پرداخت کند.
 نگاه نو در آموزش و پرورش
با این حال سبزواری و نیک‌نژاد هر دو معتقدند که وزیر فعلی آموزش و پرورش نگرش نویی در آموزش و پرورش دارد، به‌طوری که با روش‌های نوین دنیا و روش‌های تطبیقی آشناست و معتقد است که باید تمرکززدایی در آموزش و پرورش ایجاد شود که این نگاه در درازمدت به نفع آموزش و پرورش کشور است.
در این میان اسدالله عباسی، عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی به‌عنوان یکی از نهادهای حاکمیتی دخیل در آموزش و پرورش در گفت‌وگو با «فرهیختگان» موضوع واگذاری مدارس به بخش خصوصی، ساماندهی معلمان حق‌التدریس، موضوعات مربوط به صندوق ذخیره فرهنگیان و حذف چهره‌های ملی و مذهبی از کتب درسی اشاره می‌کند و معتقد است که دولت یازدهم در این موارد درست عمل نکرده است و باید روند خود را اصلاح کند.

http://fdn.ir/news/5178/از-اجرای-طرح-رتبه‌بندی-تا-تعدیل-نگاه-امنیتی

زنان، توانمندسازی و آموزش و پرورش

              

محمدرضا نیک نژاد، دوماهنامه چشم انداز ایران، شماره 102، اسفند 95 و فروردین 96

در بررسی کمی و کیفیِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش می توان دو رویکرد را پیش گرفت. نخست آن که فرض کنیم که دشواری های کلی در این حوزه برای زنان و مردان چندان تفاوتی ندارد و از این رو به دنبال کارآمد کردن آموزش برای همه دانش آموزان چه دختر و چه پسر بود. دوم، رویکردی که باور دارد با نگاهِ فرهنگیِ ویژه مان به جنسیت، نخواسته یا نتوانسته ایم به شکل تاریخی شرایط یکسانی در زمینه توانمندسازی، پیش پای زنان قرار دهیم و آنان را خود به خود به سوی شکلی از تبعیض برده ایم؛ که در این صورت باید به دنبال شکلی از آموزش باشیم تا این ناکارآمدی را جبران کند. گرچه بر کسی پوشیده نیست که آموزش در کل، و آموزش زنان به شکل ویژه نتوانسته در توانمندسازی کامیاب باشد و همچنان پیامد آزاردهنده این نگاه فرهنگی به زنان گریبان گیر زنان جامعه ایران است. گمانی نیست که بخش مهمی از این نگاه پس از خانواده در ساختار آموزشی بازتولید می شود و همچنان در این ساختار نگاه جنسیتی و تبعیض آمیز حتی در گستره توانمندسازی زنان در جریان است و به شکل های گوناگون آن را می بینیم و حس می کنیم و آسیب هایش را می چشیم. به خاطر همین آسیب ها نگارنده در این نوشتار تلاش می کند با نگاهی گذرا به چالشِ توانمندسازی زنان در آموزش و پرورش بپردازد.

1-      به باور برخی از کنشگران زن، نخستین ایرادی که به توانمندسازی در ایران وارد است و سر راست نوع نگاه به آموزش زنان در راستای توان افزایی آنان را در بر می گیرد، خودِ واژه توانمندسازی است. واژه توانمندسازی از برگردان واژه ی " Empowerment " به دست آمده است. گرچه ""Empowerment را می توان در فارسی توانمندسازی نیز ترجمه کرد اما برگردان درست تر آن شاید " قدرتمندسازی" باشد. به گفته برخی کنشگران زن واژه توانمندسازی دارای بارِ منفی و یا حتی کوچک شماری ظریفی در مورد زنان است. در این برداشت از توانمندسازی،  فرض بر این است که فرد- زن- از پیش ناتوان و یا کم توان است و راهکارهایی را باید جست که او را توانمند ساخت! اما قدرتمندسازی می تواند به معنی قدرت افزایی برای فردی باشد که از پیش توانایی های داشته و اکنون در پی قدرت افزایی اش هستیم. دستِ بر قضا تفاوت برداشت از این دو واژه، در آموزش و پرورش بیش از هر جای دیگری نمایان می شود. در انگاره های آموزشی نوین، نوآموز، جدا از جنسیت اش، دارای توانایی هایی در یادگیری است و استعدادهای نهفته و البته متفاوت اش، ابزاری ست برای شکوفایی شخصیت فردی و اجتماعی او. این ویژگی نشان از وجود قدرتی آشکار نشده در نهادِ تکِ تک نوآموزان دارد. در این رویکرد، آموزش و پرورش در پی آشکار ساختن این توانایی های نهفته و بهره گیری از آن ها، برای آینده فرد و جامعه است. بنابراین برگردانِ درخور برای واژه ی " Empowerment" به ویژه در آموزش و پرورش همان قدرتمندسازی نوآموزان دختر برای آینده ای بهتر خواهد بود.

2-      اما قدرتمندسازی از ارزش ها و دستاوردهای جهان نوین است که در ساختار آموزشی ما چندان به آن توجهی نشان داده نمی شود. بر کسی پوشیده نیست که از هدف های مهم آموزش و پرورش، دست کم در سده های 20 و 21، افزایش قدرتِ فردی و اجتماعی شهروندان و آماده کردن آنان برای زیستی سودمند در جامعه بوده و هست. اما شوربختانه ساختار سنتی، فرهنگِ آموزشی نمره مدار و کنکور محور، درونمایه ها و کتاب های درسی دور از زندگی روزمره ی نو آموزان، پدران و مادرانی که فرزندان خویش را از کودکی در روپوش سپید پزشکی و یا با کلاه ایمنی مهندسی می بینند، پندارِ فراگیر و نادرستی که کامیابی را تنها گذر از یک پایه به پایه بالاتر می داند و .... بزرگ ترین سد در برابر قدرتمند ساختن نوآموزان امروز و شهروندان فرداست. این رویکرد فراگیر و دهها زمینه اجتماعی، فرهنگی و آموزشی دیگر توانمند شدن را تنها در دستیابی به کامیابی های آموزشی می بیند. از این روست که امروزه می بینیم که حتی شهروندانی که به بالاترین مدرک های دانشگاهی دست یافته اند در رفتارهای فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی تخصصی خویش از پیشِ پا افتاده ترین آگاهی ها بی بهره اند و همچنان در اندیشه ها و رفتارهای نکوهیده گذشته و سنتی در جا می زنند. این گرفتاری که زن و مرد هم ندارد و شمار بسیاری از دانش آموختگان مدرسه ای و دانشگاهی را در بر می گیرد یکی از آسیب رسان ترین فرآینده های آموزشی می باشد. در این آسیب بیش از این که شهروندان مقصر باشند ساختار آموزشی کشور متهم است. البته کاستی نهادهای آموزش در این زمینه جدا از کاستی های جامعه و فرهنگ نیست.

3-      نکته دیگر در زمینه توانمندسازی به ویژه درباره زنان، محدود کردن آن به توان افزایی اقتصادی ست. گرچه توانایی مالی می تواند تا اندازه ای بر قدرت فردی و اجتماعی شهروندان موثر باشد اما نمی توان با تمرکز بیش از حد بر این بخش، دیگر توانایی ها را سست کرد و یا کنار نهاد. برای نمونه آموزش حقوق به زنان، حق مالکیت و خرید و فروش، آموزش های بهداشتی و پیشگیری از بارداری و یا رعایت بهداشت در هنگام بارداری و پس از آن، قدرتمند ساختن آنها در پرورش کودکانی توانا و تندرست، آگاهی های تئوری و عملی بازدارنده در برابر اعتیاد و پیامدهایش، روش های درست برخورد با انواع خشونت علیه زنان پیش از خشونت، در هنگام خشونت و پس از آن و ... از بخش های مهم درباره توانمندسازی زنان هستند و نمی توان آنها را نادیده گرفت. اما شوربختانه حتی با گسترش روزافزون سازمان های مردم نهاد و ورود سازمان های دولتی به این گستره، شاهد چیرگی نگاه اقتصادی بر روند توان افزایی و بی توجهی به نیازهای مهم و ریشه ای تر دیگر هستیم. ساختار آموزشی نیز با این رویکرد همراه بوده و در بخش هایی که آموزش های مهارتی پر رنگ تر می شوند، آموزش ها بر توانمندسازی اقتصادی تمرکز می یابند و دیگر جنبه های آن نادیده گرفته می شود. گرچه بی توجهی به مهارت های زندگی، یکی از شاخصه های آموزش و پرورش ایران است و زن و مرد نمی شناسد اما بی گمان با توجه به جایگاه زن در جامعه و پیوند عاطفی– اخلاقی او با فرزندان و پرورش نسل های آینده، چنین آموزش هایی برای آنان ضروری تر به نظر می آید. 

4-      آموزش در ایران تا پایه نهم عمومی است. به این معنی که همه دانش آموزان در روند آموزش خویش درونمایه آموزشی یکسانی را می خوانند – به جز موردهای ویژه ای مانند درس های حرفه ای و مهارتی که در آنها با توجه به نگاه جنسیتی، کتاب ها و درونمایه های متفاوتی برای دختران و پسران در نظر گرفته می شود. اما در دوره متوسطه دوم، آموزش تخصصی شده و به دو بخش کلی "نظری" و " فنی و حرفه ای، کار و دانش، هنر و.." تقسیم می شود. در هر دو گرایشِ آموزشی، درس هایی با عنوان پرورشی یا مهارت های زندگی وجود دارد. هدف از زنگ های پرورشی یا مهارت های زندگی، بهبود و توان افزایی مهارت های فردی و اجتماعی نوآموزان است. ولی در کل و به شکل عرفی در مدرسه ها توجهی به این درس ها نشده و از زنگِ چنین درسهایی بیشتر برای یادگیری درس های تخصصی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی بهره می گیرند! پس این بخش از برنامه درسی در عمل در توان افزایی نوآموزان چه پسر و چه دختر به شکل سازمانی ناکام است. به ویژه در رشته های نظری که در دوران تحصیل از آموزش های عملی بی بهره اند. اما در رشته های فنی و حرفه ای و هنرستانی و ... که بنیادشان بر آموزش حرفه، هنر و کار نهاده شده است نیز فرایندِ آموزش در بیشتر موارد نمی تواند درونمایه های آموزشی را به گونه ای ارائه دهد که نوآموزان در زندگی آینده بتوانند به شکل کارآمدی از آنها بهره گیرند و زیست اجتماعی و اقتصادی خویش را با آنها سامان بخشند. بنابراین داستان آفتابه و لنگ و شام و ناهار همچنان رویه چیره بر آموزش و پرورش است و شوربختانه همچنان در مهارت های زندگی به ویژه برای دختران گرفتار دوری ناکارآمد در ساختار آموزش هستیم.

5-      از نگاه درون سازمانی نیز آموزش و پرورش در ادامه نگاه جنسیتی حاکم بر فرهنگ و سیاست کشور افزون بر تمرکز بر توانمندسازی اقتصادی زنان، با تقسیم بندی خودساخته ای درونمایه های آموزشی و رشته های درسی را زنانه – مردانه کرده و از دسترسی زنان به برخی از توانایی های عمومی جلوگیری می کند. این در حالی است که در بازارِ کار بسیاری از توانایی هایی که دختران و زنان در زمان آموزش در مدرسه فرا می گیرند چندان کاربردی ندارند و گره گشای زندگی اجتماعی آنان نخواهند بود. برای نمونه مهارت هایی مانند دوخت و دوز، بافندگی، گلدوزی، یا رشته هایی مانند خانه داری و آشپزی و .... در بازار کار چندان نمی تواند باری از دشواری های زندگی زنان بردارد و تکیه گاهی شود برای حضور قدرتمند در زندگی فردی و اجتماعی آنان. از دیگر سو در رشته های آموزشی پسرانه رشته هایی مانند نجاری، جوشکاری، هتل داری، ساختمان، نقشه کشی، عمران، برق و ... دیده می شود که بازار کارِ فراوان و همیشگی دارند و دست کم از جنبه اقتصادی زمینه بهتری برای آینده آنان فراهم است. این رویه بی گمان ریشه در نگاه جنسیت زده ی دست اندرکاران آموزشی دارد و زمینه تبعیض میان دو جنس را فراهم تر خواهد نمود.

6-      سال هاست که سازمان نهضت سوادآموزی به عنوان تنها نهاد آموزش بزرگسالان در کشور به سوادآموزی شهروندانِ بالاتر از سن آموزش می پردازد. این سازمان زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش است و هر سال ردیف بودجه ویژه ای از کل بودجه آموزش و پرورش را هزینه می کند. بنا بر آمارهای رسمی در کشور، ده میلیون بیسواد مطلق و در کل بیست میلیون بیسواد و کم سواد وجود دارد که با توجه به نگاه فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی به زنان، سهم بیشتری از این بیست میلیون را بانوان در بر می گیرند. اگر با کمی چشم پوشی، قدرتمندی زنان در زندگی فردی و اجتماعی را در پیوند به سواد آنان بدانیم، می توان بخش بزرگی از این بیست میلیون بیسواد را زنانی دانست که در خطرِ آسیب های فردی و اجتماعی به سر می برند. از این رو ضروری است که سازمان نهضت سوادآموزی با همکاری آموزش و پرورش و سازمان های مردم نهاد افزون بر باسواد کردن این گروهِ گسترده از زنان، زمینه ای را فراهم آورند که آموزش های فردی و اجتماعی مورد نیاز آنها در ساختار و درونمایه های آموزشی سازمان نهضت سواد آموزی بگنجد. تا از این رهگذر آموزش به هدف پایه ای خویش یعنی قدرتمندسازی شهروندان برای زیست کنونی و آینده دست یابد.

به هر روی آموزش در کشور در روند کنونی اش نه در دانش افزایی کامیابی های چشم گیری داشته است و نه در آموزش مهارت های زندگی و توان افزایی فردی و اجتماعی. اما در کنار تلاش های ساختاری در آموزش و پرورش مانند راه اندازی درس هایی مانند «تفکر و سواد رسانه‌ای»، «انسان و محیط زیست» و «سلامت و بهداشت» زمزمه هایی از آموزش های شهروندی و کنش های آموزشی در راستای جامعه پذیری به ویژه برای زنان از زبان دست اندرکاران سیاسی شنیده می شود که می تواند امید بخش باشد. یا به تازگی انتشار منشور حقوق شهروندی رییس دولت یازدهم با درنوردیدن فضای عمومی – رسانه ای، امیدهایی را پدیدار ساخته است. با همه این ها باید دید در سطح قانون گذاری، روش ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی و رویکردهای ریشه ای چه تفاوت هایی را شاهد خواهیم بود. به هر روی کنش های تازه در دولت یازدهم گامی ست که باید از آن استقبال کرد و برای اجرایی شدنشان آن ها را به خواستی عمومی تبدیل کرد.   

«روز زمین» و سواد محیط‌ زیستی شهروندان


محمدرضا نیک‌نژاد،روزنامه شهروند،ص آخر،2 اردیبهشت 96
 چند روز پیش از امروز، یعنی دوم اردیبهشت‌ماه برابر با  ٢٢ آوریل، متن‌هایی درباره «روز زمین» خواندم. هدفم این بود که بتوانم در کلاس بچه‌ها را درباره روز زمین به چالش بکشم و آگاهی‌هایمان را اندکی بیفزایم. با توجه به تجربه بیست و چندساله آموزگاری‌ام می‌دانستم که مدرسه و آموزش و پرورش برنامه‌ای برای چنین روزی ندارند، از این‌رو برای پرسش از آنان خود را به زحمت نینداختم. می‌خواستم مانند بیشتر مناسبت‌های اینچنینی، توان و فرصتم را صرف دانش‌آموزان کنم. از بچه‌ها خواهش کردم که به من توجه کنند. هنگامی که سکوت کلاس را فرا گرفت، پرسیدم: «بچه‌ها کسی می‌داند روز زمین چه روزی است؟»... سکوت بود که موج می‌زد و چشمانی که کنجکاوانه روی چهره‌ام قفل شده بود، زمان را که مناسب دیدم، برایشان گفتم که :
١- «روز زمین، روزی برای افزایش آگاهی و قدردانی نسبت به محیط‌زیست کره‌‌زمین است. این روز دوبار در سال، یک‌بار درفصل بهار در نیمکره‌شمالی و یک‌بار درفصل پاییز در نیمکره‌جنوبی (که فصل بهار آن نیمکره محسوب می‌شود) برگزار می‌شود. سازمان ملل متحد نیز هر‌سال در اعتدال بهاری، این روز را جشن می‌گیرد. این رسمی بود که توسط فعال صلح یعنی جان مک‌کانل در ‌سال ۱۹۶۹ در اجلاس یونسکو معرفی شد و توسط سناتور آمریکایی گیلورد نلسون به‌عنوان یک جلسه آموزشی درمورد محیط ‌زیست بنیان گذاشته شد. درخیلی ازکشورها روز ۲۲ آوریل همزمان با ٢ یا ٣ اردیبهشت، روز زمین است و جوامع بسیاری نیز هفته زمین را با آغاز روز زمین جشن می‌گیرند و تمام هفته را به فعالیت‌های زیست‌محیطی اختصاص می‌دهند.»
٢- «پویش روزِ زمین در ‌سال ٢٠١٧، سواد محیط ‌زیستی و آب و هوایی است. آموزش و پرورش ‌بنیان پیشرفت است. ما نیازمند پرورش شهروندان جهانی و چیره به مفاهیم دگرگونی آب و هوا و آگاه از تهدید بی‌مانند این دگرگونی‌ها در سیاره‌مان هستیم. ما نیازمند توانمندسازی همه شهروندان با این دانش برای الهام‌بخشیدن به عمل درحمایت از حفظ محیط‌ زیست هستیم. سواد محیط‌زیستی و آب و هوایی نه‌تنها موتور محرکه‌ای برای ساختن رأی‌دهندگان سبز و پیشبرد سیاست‌ها و قوانین زیست‌محیطی و آب و هوایی است بلکه برای افزایش شتاب در آفرینش فناوری‌ها و حرفه‌های سبز است. روز زمین امسال، با جامعه خویش برای آموزش سوادی محیط زیستی و آب و هوایی گرد هم آیید و طرح دیگری با تمرکز بر آموزش و پرورش را (پیگیری کنید)...» (پیام روز زمین ٢٠١٧ در تارنمای این سازمان به آدرس
http: //www.earthday.org)
 پس ازپایان حرف‌هایم، زمینه برای گفت‌وگو فراهم بود. مانند همیشه از برخی دیدگاه‌های هوشمندانه بچه‌ها شگفت‌زده شدم و با هم آموختیم و آموزاندیم. اگر این گفت‌وگوی کلاسی توانسته باشد دریک هم کنش گروهی، پرسش‌هایی اندیشه‌برانگیز در ذهن بچه‌ها بیافریند، بی‌گمان کنشی کامیابانه بوده است- دست‌کم امیدوارم چنین بوده باشد، اما پرسش‌های پایه‌ای‌تر و آزاردهنده‌تر این‌که چرا ساختار آموزشی که بنابر هدف‌های نوین‌اش باید پرورش‌دهنده شهروندان محیط ‌زیست دوست باشد، همچنان بر هدف‌ها و روش‌های سنتی خویش یعنی تمرکز افراطی بر دیدگاه‌های کمی- نمره‌ای از رهگذر حفظ درونمایه‌های درسی پای می‌فشارد؟ در زمانی که وزیر و وکیل و حتی بسیاری از شهروندان بر بیهوده‌بودن بسیاری از آموزه‌های مدرسه‌ای تأکید می‌کنند؛ چرا برای ساختار فرهنگی- آموزشی ما همچنان مرغ یک پا دارد!؟ چرا درسالی که شعار جهانی روزِ زمین، افزایش سواد محیط زیستی است و مهمترین نهاد در سوادافزایی شهروندان همین نهاد آموزش است، یکی از بی‌عمل‌ترین نهادها باید آموزش و پرورش باشد؟ چرا و چرا و چرا... شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر!
yon.ir/s9CFJ
yon.ir/kVmwZ

روز زمین و ناکارآمدی آموزش های مدرسه ای


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 2 اردیبهشت 96
در تارنمای شبکه "روز زمین" افزون بر شعار سال 2017 این سازمان که سواد زیست محیطی است می خوانیم "پویش روزِ زمین در سال 2017 ، سواد محیط زیستی و آب و هوایی است. آموزش و پرورش بنیان پیشرفت است. ما نیازمند پرورش شهروندانی جهانی و چیره به مفاهیم دگرگونی آب و هوا و آگاه از تهدید بی مانند این دگرگونی ها در سیاره مان هستیم. ما نیازمند توانمندسازی همه شهروندان با این دانش برای الهام بخشیدن به عمل در حمایت از حفظ محیط زیست هستیم. سواد محیط زیستی و آب و هوایی نه تنها موتور محرکه ای برای ساختن رای دهندگان سبز و پیشبرد سیاست ها و قوانین زیست محیطی و آب و هوایی است، که برای افزایش شتاب در آفرینش فن آوری ها و شغل های سبز است. روز زمین امسال، با جامعه خویش برای آموزش سواد محیط زیستی و آب و هوایی گرد هم آیید و یا طرح دیگری با تمرکز بر آموزش و پرورش را (پیگیری کنید)..."( http://www.earthday.org)  افزون بر این بسیاری از نهادهای زیست محیطی جهان این روز را گرامی داشته و برایش برنامه های ویژه ای ترتیب داده اند. برای نمونه (European Christian Environmental Network ) شبکه زیست محیطی مسیحی اروپا درباره این روز نوشته است "سال 2017 یک موقعیت محوری برای کره زمین است. در این سال "روزِ زمین" برچسبی از نخستین سالگرد امضای پیمان نامه پاریس را بر خود دارد. با وجود این دستاورد چشمگیر، ما نمی توانیم از تدارک تلاش های مان دست بکشیم. برای ساختن جهانی که به حفظ محیط زیست ارج می نهد و گسترش جوامع پایدار برای همه انسان ها، ما باید شهروندان پرورش یافته داشته باشیم. شبکه ی روزِ زمین به خاطر کمک به پیشبرد رویدادهای کامیابانه و معنی دار برای روزِ زمین در سراسر جهان هیجان زده است. موضوع روز زمین در سال  2017، سوادِ محیط زیستی و آب و هواست.... " (http://www.ecen.org/ )
یکی از علت های نامگذاری روزهای ملی و جهانی توجه بیشتر جامعه به آن هاست تا چشم و دل و اندیشه افراد با آن موضوع درگیری بیشتری بیابد. از سال 1969 که جان مک کانل کنشگر صلح در اجلاس یونسکو این روز را پیشنهاد داد و با پیگیری برخی کنشگران محیط زیستی به تصویب رسید هر ساله به فراخور این روز در سراسر جهان روزِ زمین پاس داشته می شود. اما همچنان که در متن های بالا نیز به آن اشاره شد شعار امسال روز زمین، سواد محیط زیستی و آب و هوایی است. طرح این شعار از سویی نشان می دهد که هنوز شهروندان بسیاری از کشورها سواد درخوری درباره محیط زیست و گرفتاری های آن ندارند و از دیگر سو اهمیت نهادهایی مانند خانواده و آموزش و پرورش در افزایش این سواد را یادآور می شود. در کشور ما نیز گرفتاری های زیست محیطی و آگاهی های شهروندان نشان از کم سوادی و یا بی سوادی در زمینه های زیست محیطی دارد و بی گمان راه برای رفتن در این مسیر بسیار دراز و پر پیچ و خم است. اما آن چه که آزار دهنده است این است که دو نهاد تاثیر گذار بر آموزه های زیست محیطی آن چنان که باید وظیفه خویش را انجام نمی دهند و شهروندان کشور همچنان در دوری از کم سوادی و بی سوادیِ محیط زیستی می گردند و به زمین به عنوان تک نگین فیروزه ای کهکشانمان آسیب می رسانند. در کشورهای پیشرو در آموزش های زیست محیطی، تمرکز بر آموزش نوآموزان در مدرسه و افزایش آگاهی های آنان از جهان پیرامون و پاسداشت و نگهداشت زیست بوم شان یعنی همان سواد محیطی زیستی، به شکل جدی و سازمان مند پیگیری و انجام می شود. گرچه در کشور ما و به ویژه در درونمایه های کتاب های درسی 9 سال نخست، توجه به آموزش های زیست محیطی افزایش یافته است و این جای خرسندی دارد اما شوربختانه فرهنگ آموزشی ریشه دار و آسیب زای معدل محور و اولویت نگاه کمی در آموزش، همچنان جلو فضای درخور برای گسترش و ژرفابخشی آموزش های زیست محیطی را می گیرد و همچنان ما درگیر دهه ها بی توجهی به زمین و گرفتاری های آن هستیم. با توجه به نگاه ویژه وزیر آموزش و پرورش به آموزش های شهروندی و همچنین گسترش نگاه و رفتارهای مهربانانه نسبت به طبیعت و محیط زیست انتظار می رود که روزهایی مانند روز زمین در کشور و به ویژه در نهادهای آموزشی، بازتاب بیشتر یافته و در این روز مدرسه ها با برنامه های ویژه ای به گسترش سواد زیست محیطی نوآموزان امروز و شهروندان فردا بپردازند. با این کار شاید بتوان بیش از گذشته به نگهداشت و پاسداشت زیست بوم کشور و جهان امیدوار شد.  
http://www.vaghayedaily.ir/fa/newspaper/2390

کتاب های درسی تلفیقی و چند پرسش


محمدرضا نیک نژاد، صفحه پرونده روزنامه فرهیختگان، 2 اردیبهشت ماه 96
در روزهای گذشته ازسوی دو فرادست آموزشی تهیه "کتاب های تلفیقی" برای نخستین بار در فضای رسانه ای-آموزشی طرح شد. فخرالدین دانش آشتیانی وزیر آموزش و پرورش گفت "کتاب های تلفیقی کاری است که در نظام آموزشی کشورهای دیگر مطرح شده و ما نیز قصد داریم این کار را بطور آزمایشی برای دانش آموزان مقطع ابتدایی انجام دهیم. دانش آموزان باید مطالبی را که در زمان تحصیل می آموزند با زندگی خود ارتباط دهند." محی الدین بهرام محمدیان رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی نیز این موضوع را چنین طرح کرد که:".... برخی می‌گویند حجم کتاب‌ها زیاد است و برخی نیز بیان می‌کنند حجم کتاب‌ها در برابر کتاب‌های دیگر کشورها کم است.... تعدد کتاب‌های درسی در نظام آموزش و پرورش زیاد است بنابراین می‌خواهیم به صورت آزمایشی دروس دوره‌های ابتدایی را با یکدیگر تلفیق کنیم. به عبارتی پنج کتاب برای نمونه ریاضی و علوم در یک کتاب جایگذاری شود." به جز این دو خبر چیز دیگری درباره کتاب های تلفیقی یافت نمی شود و چندان اطلاعاتی از رویکرد تازه نهاد آموزش به کتاب های درسی در اختیار جامعه و به ویژه فرهنگیان قرار نگرفته است.
گویا قرار نیست که فرهنگیان به عنوان مجریان برنامه های آموزشی و خانواده ها به عنوان لایه های درگیر با یادگیری و آموزش، در جریان دگرگونی های خرد و کلان آموزشی قرار گیرند! فرآیندی که شوربختانه دست اندرکاران آموزشی چند ده سال است در پیش گرفته و نمی خواهند از آن درس بگیرند. تهیه طرح های این چنینی در پشت درهای بسته سازمان پژوهش های آموزش و پرورش و تا اندازه ای کپی برداری از سیاست های کامیاب کشورهای دیگر، بدون هماهنگ سازی با فرهنگ بومی و حتی همراه کردن لایه های درگیر با طرح ها و برنامه های تازه آموزشی، پیامدی دارد مانند برخورد فرهنگیان با بخشنامه های فراوانی که تنها تا تابلو اتاق آموزگاران دوام می آورد و پس از چند روز به آرامگاه همیشگی خویش یعنی بایگانی مدرسه می رسند و از یادها می روند. آموزش و پرورش نوین و البته نمونه های کامیاب آن در برخی کشورها به درستی دریافته اند که  حل دشواری های آموزشی بدون یاری و برهم کنش آموزگاران، خانواده ها و فرادستان اجرایی - پژوهشی امکان پذیر نیست. فاصله فراخ سه محور یاد شده بی گمان پیامدی جز گرفتاری های امروز نهاد آموزش یعنی زمین گیر شدن و ناکارآمدی را در پی ندارد. آموزگاران- یا به گفته دکتر محمدرضا سرکار آرانی"صحنه پردازان یادگیری"- نمی توانند مجریان دست و پا بسته فرادستان آموزشی باشند و گمانی نیست حتی اگر قصد یاری گرفتن از این صحنه پردازان را نداریم، دست کم باید آنان را برای اجرای برنامه های تازه توجیه و همراه سازیم. شوربختانه چنین رویکردی ده ها سال است در نهاد آموزش دیده نمی شود و سیاست های کلان آموزشی نیز در این زمینه دورنمای دلگرم کننده ای را نشان نمی دهد.
از دیگر سو در خبرهای بالا می خوانیم که تهیه کتاب های تلفیقی به خاطر شمار بالای کتاب های درسی و البته هماهنگ کردن درونمایه ها و آموزه های آنان با زندگی فراگیران است. پرسش این جاست که آیا راهکار برگزیده شده برای کاهش کتاب های درسی پاسخگوی فراوانی آسیب زای کتاب های آموزشی هست؟ در چه پژوهشی دست اندرکاران به این نتیجه رسیده اند که این راهکار پاسخ درخور را می گیرد؟ آیا در برگزیدن راهکار کتاب های تلفیقی به دیدگاه های آموزگاران به عنوان پیاده نظام آموزش و اجرا کنندگان طرح توجه شده، یا می شود؟ آیا در برابر دشواری فراوانی کتاب های درسی به راهکارهای دیگری نیز اندیشیده شده است؟ در دبستان هایی که طرح به شکل پایلوت اجرا می شود آموزگاران چگونه برای آموزش کتاب های تلفیقی آماده شده اند و یا می شوند؟ و این آمادگی با توجه به گرفتاری های پرشمار نهاد آموزشی با چه راهکاری به شکل کشوری اجرا خواهد؟ و ...
گرچه تاکید می شود که فرایند اجرای محدود و پایلوت چنین برنامه ای در برابر اجرای شتاب زده، فراگیر، بی برنامه و عوام گرایانه ی طرح های آموزشی در دولت های نهم و دهم قابل دفاع است، اما جا دارد که دست اندرکاران به پرسش های بالا و حتی پرسش های بیشتر بیندیشند و یا اگر اندیشیده اند تلاش کنند که طرح های تازه آموزشی- از آن میان کتاب های تلفیقی- را برای فرهنگیان و خانواده ها بیشتر توضیح داده و ضرورت اجرای آن ها را توجیه کنند؛ تا زمینه کامیابی بیشتر آن ها را فراهم کنند.  
yon.ir/xJnqa

جناب رییس، آموزش تخصصی ست نه سیاسی!


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 31 فروردین ماه 96در کانال تلگرامی رییس کمیسیون آموزش مجلس با نام "پروفسور محمد مهدی زاهدی" خبری با این درونمایه منتشر شده بود که "استیضاح وزیر آموزش و پرورش کلید خورد. زاهدی رئیس کمیسیون آموزش وتحقیقات مجلس اعلام داشت: کمیسیون از توضیحات دانش آشتیانی وزیر آموزش وپرورش قانع نشد وطرح استیضاح تقدیم هیئت رئیسه مجلس شده است و فردا در صحن علنی پارلمان اعلام وصول خواهد شد. دلایل این استیضاح: تاخیر در پرداخت حق و حقوق فرهنگیان. تاخیر در پرداخت حقوق معلمان حق التدریس و بازنشستگان فرهنگی. عدم توجه به سرانه مدارس دولتی.عدم توجه به مدارس مناطق محروم و وجود. مدارس کپری در این مناطق. عدم پیگیری مطالبات فرهنگیان در تخلف بزرگ صندوق ذخیره فرهنگیان. عزل و نصب های غیرکارشناسی در بدنه وزارتخانه آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان.عدم داشتن برنامه مشخص در حوزه پرورشی. تاخیر در پرداخت حقوق معلمین اعزامی به خارج از کشور." در این که پرسش از وزیران و پایش همیشگی دولت حق و بلکه وظیفه نمایندگان مجلس است، گمانی نیست و البته پاسخ به پرسش های چندین باره نمایندگان و تن دادن به استیضاح وظیفه وزیران و دولت. اما مشکل دیدگاه جناب رییس در جای دیگری ست.
1- محمد مهدی زاهدی 25 آذرماه 95 در پانزدهمین هم‌اندیشی دبیران کانون تربیت اسلامی کشور که در مجتمع آموزشی معلم منطقه 2 گفته بود که: "نوزاد سند تحول از نظر عملیاتی زودتر از آنچه لازم بود در رحم مادر پرورش پیدا کند متولدش کردند.  ما هنوز معلم پایه ششم تربیت نکرده بودیم و ارتباط پایه‌های چهارم، پنجم و ششم را مشخص نکرده بودیم و آثار این موضوع سه سال دیگر مشخص می‌شود و در اجرای آن عجله کردیم و ما با حاجی‌بابای وزیر آموزش و پرورش سابق در اجرای سند تحول اختلاف داشتیم و گفتیم دانش‌آموز کلاس ششم در آینده آسیب‌پذیرترین خواهد بود اما آنها عجله کردند." اگر این گفته ها را در کنار گفتار و رفتار زاهدی در دولت دهم که با ایشان دارای خاستگاه جناحی یکسان است بگذاریم به نتایج شگفت و ناامید کننده ای می رسیم. در زمان اجرایی کردن ساختار 6-3-3 و دگرگونی های بی بنیاد و شتاب زده آن و حتی نبود کمترین زمینه و پژوهش میدانیِ طرحی به این بزرگی و اهمیت، و در هنگامی که همه کارشناسان و دست اندرکاران آموزشی از رییس کارگروه تهیه سند تحول بنیادین یعنی دکتر مهرمحمدی تا نهادهای صنفی و کنشگران صنفی- رسانه ای و ...  همه بر شتاب زده و بی فایده بودن تغییر ساختار سخن می گفتند جناب زاهدی و کمیسیون تحت مدیریت شان بر خلاف گفته های بالا به خاطر منافع جناحی سکوت کرده و با وزیری که بی گمان باید به خاطر به هدر دادن هزینه های فراوان مادی و معنوی فراوان در آموزش و پرورش به شدت مورد پرسش گرفته می شد و شود، همراهی می کردند.
2- همه می دانند که بسیاری از دشواری های آموزش و پرورش ریشه های تاریخی دارد و بیشتر آنان برآمده از بی توجهی حاکمیتی به مهمترین نهاد توسعه ای در جهان نوین است. چه کسی نمی داند که گلایه های فراوان فرهنگیان از کمی دستمزد به بیش از  دو دهه پیش باز می گردد؟ چه کسی نمی داند که پرداخت نشدن سرانه مدرسه ها به آرامی از دولت نهم و دهم آغاز شد و به این جا رسید؟ آیا بی توجهی به مشکلات مناطق محروم مخصوص دولت یازدهم و به ویژه وزیری ست که شش ماه است پا به این وزاتخانه نهاده است؟ آیا به کار گماری نیروهای غیر کارشناس به تنهایی دست پخت این وزیر و این دولت است؟ آیا همفکران شما در دوران سکانداری دولت و آموزش و پرورش چنین کاری نکردند؟ اگر پاسخ منفی است لطف کنید استخدام بیش از 120 هزار نیرو در سال های پایانی دولت دهم را به خاطر آورید! آیا واقعا ریشه سوء استفاده و دزدی در صندوق ذخیره فرهنگیان، در دولت کنونی و در دستان دانش آشتیانی است یا ریشه اش سال ها بی توجهی و عدم پایش درست از سوی نهادهای نظارتی از جمله کمیسیون تحت فرمان شماست؟ و آخر این که در دوره سکانداری همفکران شما در آموزش و پرورش چه گلی به سر پرورش نوباوگان این کشور زنده شد که اکنون از بی توجهی به پرورش گلایه دارید؟
3_ در دوران ریاست شما بر کمیسیون آموزش ده ها برخورد اداری _ امنیتی با کنشگران کانون های صنفی معلمان شد و شوربختانه نه تنها از سوی شما کاری انجام نگرفت که در جاهایی با این برخوردها همراهی نیز شد. حال با شگفتی تمام کانال شما خبر منتشر شده استیضاح را برای اثرگذاری بیشتر با عکس هایی از اعتراض های معلمان و بنر کانون صنفی همراه کرده و موجب شگفتی شده است.
به هر روی هیچ کس مخالف پرسش از وزیران و حتی استیضاح آنان نیست اما آن چه که آزار دهنده است ترجیح نگاه جناحی-سیاسی به کار کارشناسی و تخصصی، بهره برداری سیاسی و ابزاری از هر چیزی به جای حق و انصاف است که بی گمان از چشم جامعه و از آن میان معلمان به دور نمی ماند.
http://www.hamdelidaily.ir/index.php?year=1396&month=01&day=31&category=9&#

اضافه تدریس‌ها و انتخابات رییس جمهوری!


 محمدرضا نیک‌نژاد، روزنامه مردم سالاری، 30 فروردین ماه 96
پس از شنیدن صدای زنگ، کیفم را برداشتم و رهسپار اتاق دبیران شدم. پیش از من یکی دو همکار آنجا بودند. خسته نباشید گفتم و نشستم. محمودی که آدم شوخ و سر و زبان داری است گفت اضافه کارها را هم که ریختند. همزمان و چند نفره پرسیدیم: مگر ریختند؟ قهقه زد. دریافتیم که شوخی می‌کند. حسینی معلمی است که در یک بنگاه معاملاتی نیز کار می‌کند. می‌گوید خودم خوبم که چندین سال است، یک ساعت هم اضافه کار ندارم و از این نگرانی‌ها و امروز و فردا کردن‌ها آزادِ آزادم. اعلمی‌که بازنشسته است و از سر ناچاری و فشار زندگی اضافه کار گرفته با چهره‌ای برافروخته می‌گوید در خبرها آمده است که هفته معلم لطف می‌کنند، منت سرمان می‌گذارند و دستمزدِ هفت- هشت ماهه کارمان را می‌پردازند! به این می‌گویند مفت کاری! کسی نیست به این‌ها بگوید حتما به این شندرغاز  نیاز داشته ایم که اضافه کار گرفته‌ایم؛ این چه مسخره بازی است!؟ پارسال نیز همین بود و چندین سال است همین است و ... سری تکان داد و سکوت کرد. مهرانی که سابقه‌اش از همه کمتر ولی بساز بفروش توانمندی است گفت: من چند ساعتی به خاطر جور شدن برنامه‌ام اضافه کار دارم اما همین چند ساعت نیز کلی به کار بیرونم آسیب زده و اگر نبود چند ده برابرش در می‌آوردم. چه کار می‌شود کرد؟ محمدی که به قول خودش زرنگ نبوده و همه درآمد زندگی‌اش بر پایه حقوق و اضافه کارِ معلمی ا‌ست، با نگاهی سرد می‌گوید واقعا تحقیر‌آمیز است. همیشه کارشان کوچک کردن معلم است! چرا باید کار کنی و کمبود نیروی‌شان را جبران کنی و فشار کاری و استرس بچه‌های بی‌انگیزه را تاب بیاوری و ...؟ آن هم مفتِ مفت! ای کاش آن علاقه بی‌صاحب مانده جوانی نبود و امروز زندگی هر چه بود از اینی که هست و این معلمی‌.... بهتر بود! صادقی که مانند چند همکار دیگر این مدرسه سرویس 4-5 تا از دانش‌آموزان خودش هست با خنده گفت نامزدِ مهرورز که بیاید همه چیز درست می‌شود! من که می‌خواهم به او رای بدهم. در دوره او بیمه طلایی، استفاده نیم‌بها یا رایگان از ورزشگاه‌ها و استخرها، یارانه و ... اجرا شد؛ دست کم فقر برای همه بود و با عدالت میان همه تقسیم شد! من که از تدبیرِ دولتِ امید، ناامیدِ ناامیدم!‌
یوسفی که به شدت هوادار دولت است برآشفته گفت: جناب صادقی شرمنده‌ام! هنوز یادم نرفته که در دولت دهم  نیز شما همین فرمایشات را می‌کردید! آن دولت در تورم 40 – 50 درصدی، حقوق ما را 15 درصد – 20  درصد اضافه می‌کرد و هر سال بیش از 20 –30 درصد فقیرتر می‌شدیم! در آن دوره بود که درصد زیادی از فرهنگیان سقوط کردند زیر خط فقر. اصلا اگر همان بن‌های دوره اصلاحات را ادامه می‌داد اکنون ما یک میلیون تومان فقط بن داشتیم. وزیر آموزش و پرورش آن دولت با همه ادعای معلمی‌اش با درآمدهای نفتی بیش از 500 میلیاردی می‌توانست برای همیشه فقر و فرق فرهنگیان را ریشه کن کند. به جایش همه توانش را گذاشت روی دگرگونی‌های ساختاری بی‌بنیاد، بیهود، پر‌هزینه، پر آسیب و پر سر و صدا! و ...  معاون مدرسه که برای فرستاندن معلمان به کلاس وارد اتاق شده بود، گفت این دولت خوب، این دولت عالی، این دولت ... آقا هفت ماه است ما داریم مفت کاری می‌کنیم. این یعنی دلزدگی از این دولت و آن دولت. آقایان شکم گرسنه بیش از آن که سیاست بشناسد، اقتصاد را می‌فهمد! از زمستان تا حالا هی در رسانه‌ها اعلام می‌کنند مطالبات فرهنگیان، هفته بعد، ماه بعد، اسفندماه، آخر اسفند، روزهای نخست سال، آخر فروردین ... پرداخت می‌شود و حتی چند بار گفتند پرداخت شده است! اما هنوز نداده‌اند. به تازگی هم گفته‌اند هفته معلم! من یکی می‌فهمم این بازی‌ها برای چیست و از این برخورد با فرهنگیان به شدت آزرده‌ام! به دولت پیشنهاد می‌دهم که نام و نام خانودگی خود را از «تدبیر و امید» به دولت مهرورز تغییر دهد. بی گمان در مورد اضافه کارها و اعلامش بسیار همانند آن دوره رفتار کرده و می‌کند. همین طور که به سوی کلاس می‌رفتیم محمدی با آهی سرد گفت واقعا تحقیرآمیز است. واقعا!
http://yon.ir/gFoyT

علف های هرز در حیاط تاریخی

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 26 فروردین ماه 96

1-      " در دههٔ سی و چهل، پاتوق روشنفکرانی مثل صادق هدایت، جلال آل‌احمد، احمد فردید و سیمین دانشور، نیما یوشیج بوده و بخش زیادی از شهرت کنونی اش را از اعتبار این اشخاص وام گرفته‌است. در سال ۱۳۰۶ مهاجر ارمنی با نام «خاچیک مادیکیانس» این کافه را دایر کرد. مادیکیانس، هتلی بنا کرد که امروز، کافه آن، کلیشه‌ای‌ترین نوستالژی پاتوق‌نشین‌های شهر تهران است.... شب‌ها هم اغلب، مراسم رقص در حیاط پشتی کافه برپا بود و دود سیگارهای فرنگی فضای آن جا را پر می‌کرد، حیاطی که حدود سه دهه‌است درِ آن بسته شده‌است. ساختمان ... در سال ۱۳۸۲ به شماره ثبت ۱۰۴۴۶ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفتند."

2-      چند ماهی ست که بسیاری از گروه های تلگرامی چندان در من شوری برنمی انگیزند، البته همچنان عضو هستم و گاه گاهی نیز بهره ای از آن ها می برم. ریشه این بی انگیزگی شاید نه درونمایه های آن گروه ها، که درون خودِ من است. در کنار فراوان خوبی های تلگرام، یکی از آشکارترین آسیب هایش برای من کاهش زمان کتاب خوانی ست. اما به دلیل های گوناگون و از آن میان پایش نبضِ جامعه وجریان های پر نفوذ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و ... در تلگرام بی گمان دوری از آن آسیب زا و خطرخیز است. در میان بسیار گروه های رنگارنگ، اندک گروه هایی هم هستند که هم آموزگاری می کنند و هم دلبری و هم حس نیاز انسان به وابستگی به گروه را سیراب. به گونه ای که سخت است دل کندن از آن ها و به کنج زندگی خزیدن. گروهی داریم به نام "انشا و نویسندگی" که مدیریت آن در دستانِ سردبیر و مدیرمسئول دوماهنامه انشا و نویسندگی است. عضوهایش دبیران ادبیاتِ انگیزه مند و پیگیر انشا در مدرسه هایند. گروه، افزون بر تلاش های تخصصی، تمرین نوشتن، در میان گذاری پیام ها و دلنوشته های آموزنده و ... به آرامی به جایی برای سیراب کردن احساس دوستی های ریشه دار و آموختن هایی ریشه دارتر تبدیل شده است. به ویژه آن که اهلِ دلی در گروه باشد و دیگران را به دنبال خویش بکشد. که خوشبختانه در گروه ما هست و انرژی ارزشمند خویش را می تراود و اعضا را بر می انگیزد برای تهران گردی های خاطره انگیز و ماندگار.

 شاید دریافته باشید که این بار هدف تهران گردی گروه انشا و نویسندگی- افزون بر موزه آبگینه ایران یا همان خانه قوام، کافه نادری بود. برای آن هایی که گذری بر زندگی و اندیشه های روشنفکرانِ ادبیِ دهه های سی و چهل داشته اند، برخوردن به نام این کافه ی پرآوازه، گریزناپذیر است. بی گمان رفتن و نشستن زیر سقفی که روزگاری سیمین و هدایت و آل احمد و نیما و ... نشسته اند و نفس کشید ه اند، سخت اثرگذار است. اما اثرگذاری یک چیز است و دردِ آمیخته با نوستالژی، یک چیز دیگر! ویران کننده تر هنگامی ست که پا به حیاط کافه و هتل نادری می گذارید. زیر آن کاج های سر به فلک کشیده که داستان بخشی از تاریخِ فرهنگی تهران و ایران را زیر پوست و رگ و ریشه ی خویش دارد، ویرانه ای بیش نمی بینید. گوشه ای از حیاط، اسکلت و استخوان های سِنی را می بینید که روزگاری بزرگانی از موسیقی ایران را در آغوش کشیده است، در گوشه ای دیگر خودرویی که شاید دهه هاست همان جا مانده و دِق مرگ شده است و در میانه آن حیاط تاریخی و بر بالای حوضی چند متری، تندیسی با سرِ شکسته و تنی پر ز ریش و خمیده بر حوض و.... نمی دانم چرا به یاد نسل جوان مان افتادم که در یک خودخواهی و خودمحوری تاریخی، پا درهوا و بی ریشه سر در فضای مجازی فرو برده و آزاد از هر گونه قیدِ اندیشگی و فرهنگی و اجتماعی بیشتر زنده اند و زندگی نمی کنند! گرچه این حکایت همه مان شده است. شگفت آور است؛ همانندی فرهنگ ریشه دار ما با آن حیاط رو به ویرانی و آن مجسمه رنجورِ سر افکنده! شگفت آور و دردناک!    

http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/96977/علف‌های-هرز-در-حیاط-تاریخی

صفحه "آموزش" و دغدغه های بنیادین آموزشی

محمدرضا نیک نژاد، ص آموزش روزنامه شرق، 21 فروردین ماه 96

اندیشه وران توسعه در جهان و نهادهای جهانیِ درگیر با توسعه، همواره بر پیشاهنگی توسعه انسانی بر هر گونه توسعه یافتگی دیگر تاکید کرده و می کنند. بر کسی هم پوشیده نیست که توسعه انسانی تنها از رهکذر آموزش و نهادینه کردن مهارت های فردی و اجتماعی باز از راه آموزش، و پرورش انسان ها به عنوان یاخته های هوشمند پیکره اجتماعی امکان پذیر می شود. از این روست که کمتر کشوری را می توان یافت که به قله های توسعه نزدیک شده باشد اما ساختار و فرهنگ آموزشی ناکارآمدی داشته باشد. بی گمان واژه توسعه سرراست با آموزش و پرورش گره خورده است و جدا شدنی نیست. در کشور ما نیز گرچه بر روی کاغذ و بر زبانِ همه دست اندرکاران آموزشی و البته سیاسی، آموزش و پرورش در اولویت قرار دارد و همه از کارآمد کردن آن در کشور و پرورش شهروندان توسعه محور سخن می گویند اما آن چه که دیده می شود فرسنگ ها با سخن ها و گفته های شعارگونه فاصله دارد و این را می شود در جای جای کشور و در ساختار آموزشی و پرورش نایافتگی سازمان مند شهروندان دید. البته در اولویت نبودن آموزش تنها ویژه ی دست اندرکاران و سیاست مداران نیست و شوربختانه آموزش و پرورش چندان در دل و اندیشه ی اندیشمندان، روشنفکران، منتقدان، کنشگران اقتصادی و کارآفرینان کامیاب، پدر و مادران و ... جایی ندارد و از این رو چندان جایگاه واقعی و مهم اش را در ساخت اجتماعی و فرهنگی نیافته است. اما هنگامی که در این فضای ناامید کننده خبر می رسد که روزنامه شرق برای راه اندازی یک صفحه هفتگی با عنوان "آموزش" دورخیز کرده و قرار است در روزهای آینده چنین صفحه ای راه اندازی شود شوری دلگرم کننده در دل به پا می خیزد و امیدی هر چند اندک جوانه می زند؛ آن هم روزنامه ی شرق به عنوان روزنامه ای به نمایندگی طبقه متوسط و تا اندازه ای تریبون روشنفکری این طبقه در جامعه ایران. نگارنده به عنوان کنشگر صنفی– آموزشی معلمان این رخداد را به فال نیک می گیرم و از دست اندرکاران روزنامه شرق و صفحه آموزش سپاس گزارم.

اما درباره این پرسش که صفحه "آموزش" روزنامه شرق باید به چه چیزی بپردازد؟ می توان گفت که با توجه به جایگاه اجتماعی- فرهنگی این روزنامه در میان نخبگان چه بسا بنیادی ترین کار، تلاش برای اولویت بخشی به مهمترین نهاد توسعه ای در جهان نوین باشد. در یکی – دو سال گذشته برخی اندیشمندان و کنشگران اجتماعی- فرهنگی مانند آقایان ملکیان، رنانی، فراستخواه، محمد مالجو، سرکارآرانی، مرادی، اقبال زاده و .... از دریچه نگاه خویش آموزش و پرورش را نقد کرده و بر جایگاه آن در زمینه سازی توسعه و عدالت تاکید کرده اند. صفحه آموزش می تواند افزون بر پوشش خبرهای روزمره آموزش کشور و طرح دشواری های پرشمار آن، زمینه برای دغدغه مند کردن گروه های اجتماعی گوناگون از روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان گرفته تا دست اندرکاران سیاسی- حاکمیتی و تا خانواده ها نسبت به آموزش را فراهم کند و فضا برای دستیابی به جایگاه واقعی و بی مانند آموزش در توسعه را آماده کند که امیدوارم چنبن باد. در پایان برای این صفحه ارزشمند و دست اندرکارانش آرزوی کامیابی هر چه بیشتر می کنم.  

  http://www.sharghdaily.ir/News/118447/آموزش-با-کیفیت-برای-تمامی-کودکان-سرزمین  

علم پشت دروازه ثروت

نگاهی به عملکرد کیفی موسسه های آموزشی خصوصی کشور

سحرقناتی، صفحه جامعه روزنامه  جهان صنعت، 21 فروردین 96
چندی پیش وزیر آموزش و پرورش از گسترش نقش موسسه‌های آموزشی خصوصی که همه تلاش‌شان افزایش نگاه کمی به آموزش و رویکرد تست محور و کنکور مدار در مدارس است هشدار داد و قول داد تلاش کند تا از این گسترش جلوگیری کند‌ اما ورود و افزایش حضور این موسسه‌ها در مدارس چه آسیب‌هایی را به دنبال خواهد داشت؟ چه چیزی سبب شده تا وزیر در این باره هشدار جدی دهد؟ رویکرد کنکور به آموزش و تمرکز بر نمره و معدل و رتبه کنکور چه پیامدهایی برای دانش‌آموزان امروز و شهروندان فردا خواهد داشت؟ این پرسش‌ها و بیشتر را با چند کارشناس آموزشی و صنفی و معلمان مطرح کردیم که دیدگاه‌های آنان را در ادامه می‌خوانیم.
کنکور‌زدایی از سپهر نظام رسمی تعلیم و تربیت
مرتضی نظری، پژوهشگر آموزش و پرورش و توسعه انسانی در این زمینه عنوان کرد: پذیرش ادامه روند کنونی و کنکورزده مدارس ایران تنها در شرایطی امکان‌پذیر است که چشم بر موج جهانی تغییرات ببندیم. وی ادامه داد: بنا بر تخمین اداره آمار ایالات متحده تا سال ۲۰۲۰ یعنی تا سه سال دیگر بیش از پنج میلیون روبات مشغول کار خواهند شد. پیش‌بینی مجمع جهانی اقتصاد از گسترش استفاده از ماشین‌آلات و تکنولوژی‌های فناورانه، هوش مصنوعی، رشد بیوتکنولوژی، روباتیک، نانو و وقوع انقلاب چهارم صنعتی است و این تحولات همگی از پیچیدگی نیروی انسانی متناسب با دنیای پیش رو خبر می‌دهد. در این میان سیستم‌های آموزش و پرورش اگر این موج تغییرات را نادیده بگیرند، ناخواسته مرتکب جفایی بزرگ در حق نسلی شده‌اند که بنا به اعتماد یا نیاز خانواده‌ها عهده‌دار تربیت آنها هستند. سایه سیاه کنکور بر سپهر مدارس ایران رو به گسترش است و این سایه سرد قصد دارد تا چتر خود را تا مدارس ابتدایی بگستراند. نظری تاکید کرد: کنکور و آزمون‌های رنگارنگ موسسات مربوطه، فاقد هرگونه سودمندی مهارتی برای دانش‌آموزان‌ اما دارای سودی سرشار برای صاحبان این «قمار سازمان‌یافته» است. ما نیاز به یک جریان فراگیر و مطالبه‌گر رسانه‌ای داریم تا این صنعت قمارگونه که موفقیت بچه‌ها را در آزمون‌های پوچ تست‌زنی به افتخاری کاذب برای مدارس و خانواده مبدل ساخته، به چالش بکشد. حتی یک موسسه کنکور را نمی‌توان پیدا کرد که برای «توسعه توان فردی دانش‌آموزان» اندک دغدغه‌ای داشته باشد. نکته کنکوری اما تلخِ این ماجرا اینجاست که این قمار میلیاردی تاکنون بدون چراغ سبز برخی مدیران مدارس و مدیران عالی وزارت آموزش و پرورش در ۲۰سال گذشته و نیز بدون همراهی صداوسیما امکان رشد و تکثیر نداشته است. واقعا ما با طلایی‌ترین دوران زندگیِ فرزندان ایران چه می‌کنیم؟ تصور کرده‌ایم با نظام تربیت تستی و آموزش چهارگزینه‌ای، شهروندان آینده ایران چه کیفیتی خواهند داشت؟ راه درمان این بلیه، بازگرداندن آموزش و پرورش به مدار زندگی و پذیرش واقعیت‌ها و آموزش مهارت‌های ضروری زندگی است؛ راهی که باید آن را «کنکور‌زدایی از سپهر نظام رسمی تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران» نام نهاد.
از کنکورتا فروش خدمات آموزشی
عزت‌الله مهدوی، نویسنده و دبیر فلسفه نیز در این مورد بیان کرد: از روزی که گزینش خود‌مختار دانشگاه‌ها بر اساس ضوابط خاص جای خود را به کنکور متمرکز داد، رقابت برای اشغال صندلی مناسب در دانشگاهی دلبخواه، تبدیل به کابوسی شد که دیگر هیچ‌گاه پایان نخواهد یافت. هرچند پذیرش‌های فله‌ای- پولی بسیاری از دانشگاه‌ها که همچون قارچ سر برآوردند و حتی در بعضی از رشته‌ها توان به حد نصاب رساندن تعداد دانشجو را نداشتند، نتوانست زخم‌های روانی این کابوس را التیام بخشد. فاجعه زمانی به اوج خود رسید که در این جدال فرسایشی برای سبقت گرفتن دانش‌آموزان از یکدیگر، خطوط ریل‌گذاری حرکت قطار آموزشی برای رسیدن به ایستگاه دانشگاه از دبیرستان‌ها آغاز شد. تعلیم و تربیت رسمی فراگیر که به طور نانوشته وعده شغل به مدرک‌دارها هم می‌داد با عدم تناسب بین تعداد صندلی دانشگاه‌ها با مدارس مواجه شد که هرساله هم بر تعداد شرکت‌کنندگان این رقابت افزوده می‌شد. ایده کلاس‌های آمادگی کنکور در دهه 50 به توسعه موسساتی در جهت بهره‌گیری از این موج انجامید‌ اما این وسوسه حتی برای مسوولان مجتمع‌های رزمندگان جذاب و یکی از فعالیت‌های جبرانی محسوب شد و هنوز هم با طرح «آیه‌های تمدن» ادامه دارد. در دهه 70، فعالیت گسترده‌تری را در بخش‌خصوصی شاهد هستیم. البته حضور موسسات کنکوری درآغاز با اما و اگرهایی همراه بود. بنابراین در همان دهه کسانی بودند که در تبیین ماموریت وزارت آموزش و پرورش مباحثی را مطرح می‌کردند‌ از جمله این تئوری که مدارس محل عرضه خدمات آموزشی هستند و عرضه و تقاضاست که چنین بازاری را مدیریت می‌کند و خانواده و دانش‌آموز خریدار آن هستند. تئوریزه شدن حضور موسسات کنکوری، زمانی در میدان عمل‌ فعلیت بیشتری پیدا کرد که اولیا و دانش‌آموزان‌شان دیگر اعتمادی به فعالیت آموزشی جاری مدارس نداشتند. در مقابل بسیاری هم باور کرده بودند که اگر بهترین پرسنل و امکانات در دست دولت و عوامل آن باشد، در رقابت با بخش‌خصوصی ناکارآمدتر می‌نماید. وی تاکید کرد: کلاف سردرگمی که نظام رسمی آموزش و پرورش با آن دست و پنجه نرم می‌کرد، آنقدر فرسایشی بود که نتواند حتی یک سند تحول بدون مشکل فراهم کند. در حال حاضر هم آموزش و پرورش رسمی و هم رسانه ملی پذیرفته‌اند که این موسسات مخاطب دارند. تعلیم و تربیتی که باید در پی هر سرشماری آنقدر انعطاف داشته باشد که تعداد رشته‌ها و پذیرش‌هایش را ساماندهی کند، حالا اسیر شرایطی است که موسسات رقم می‌زنند و این صنعت چند صد میلیاردی آنقدر قدرتمند شده است که خط‌مشی کتاب درسی و حتی سازمان سنجش را اسیر بازی شطرنج خود می‌کند. حالا در فصل نمایشگاه کتاب هم خیمه‌های این موسسات در کویر تعلیم و تربیت، آنچنان طمطراق دارند که کسی یارای مقابله با آنها را ندارد.
پیامدهای ورود موسسه‌های آموزشی به مدرسه‌ها
صفیه بسیم، کنشگر صنفی- رسانه‌ای معلمان در ادامه در این خصوص تصریح کرد: عواقب زیادی هم برحضور این موسسات در مدرسه‌ها مترتب است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:
1- کاهش سطح علمی دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل از دبیرستان‌ها که بعد از رونق این موسسات و تبلیغ نتیجه‌گرایی در مدارس به جای مفهوم‌گرایی در آموزش مقطع متوسطه، دیگر کلاس‌های دبیرستان شاهد بروز استعدادهای درخشان و خلاق در سطح مدارس نبوده و کلاس‌های درس به محلی برای تقویت تست‌زنی و راهیابی به دانشگاه تبدیل شده است. این امر باعث شده هم معلمان دیگر دروس محوله را به شکل خلاقانه ارائه ندهند و هم دانش‌آموزان انگیزه‌ای در طرح و حل مسایل گوناگون علمی مرتبط با دروس دبیرستان نداشته باشند. نبود خلاقیت لازم در طرح مسایل درسی و ارائه نشدن راه‌حل‌های متفاوت باعث کاهش سطح علمی فارغ‌التحصیلان آموزش و پرورش شده است.
2- وجود فشار بر معلمان و دانش‌آموزان به جهت ضیق وقت و نبود استراحت کافی که با وجود کلاس‌های آموزشی مختلف و ایجاد رقابت کاذب در زمینه موفقیت درکنکور باعث شده هم دانش‌آموزان سال‌های پایانی دبیرستان و هم معلمان‌شان فشار زیادی را تحمل کنند. دانش‌آموزان خود را مجبور به شرکت در کلاس‌های کنکور، تقویتی و عقب نماندن از قافله دروغین آموزش‌های لازم می‌بینند و معلمان هم به جهت رقابت با دیگر دبیران جهت کسب برخی مزیت‌ها مجبور به آموزش تست در کلاس درس و آموزش مطالبی خارج از وظیفه کاری خود هستند؛ آموزش‌هایی که به نادرستی کیفیت کار معلمان را مشخص می‌کند. درحالی که درکلاس‌های مدرسه دانش‌آموز باید با حل مساله و تمرین‌های مهارتی بیشتر درگیر شود تا بتواند مفاهیم علمی دروس را نهادینه کند. فشارهای ناشی از این آموزش‌های خارج درسی علاوه بر کاستن زمان مطالعه محتوا‌محور به منزلت کاری معلمان نیز آسیب رسانده و میزان کارایی و مهارت تدریس آنها را در گرو آماده‌سازی برای کنکور قرار داده است.
3- وجود موسسات تقویتی و کنکور یک پیامد دیگر هم داشته که باعث کاهش توان حرفه‌ا‌ی معلمان شده است. در اغلب موارد دبیران و آموزگاران با اجبار بر تهیه کتاب‌های منتشره موجود، خود را از طرح و برنامه خلاقانه و مبتنی بر توانایی دانش‌آموزان خلاص‌ کرده‌اند. این امر باعث شده در مدارس بدون توجه به توانمندی دانش‌آموزان مطالب از روی کتب آموزشی ارائه شود. اگر معلمی هم بخواهد از این امر دوری کند، متهم به کم‌کاری و دوری از به روز بودن آموزش می‌شود.
4- وجود موسسات آموزشی و گسترش کتب و ابزارهای کمکی آنها درسطوح مختلف تحصیلی عواقب متفاوتی دارد. از جمله اینکه‌ در سطح دبیرستان‌ها به کاهش بار علمی و نکته‌ای بودن امر آموزش می‌انجامد. در سطح ابتدایی وضعیت بسیار نگران‌کننده‌تر است. دانش‌آموزان این مقطع به جای آنکه آموزش‌هایی در سطح کتاب ببینند و خود با کاوش و خلاقیت به نتایج مورد نیاز برسند، با انواع کتاب‌های کمک‌درسی مواجه می‌شوند؛ کتاب‌هایی که یک بار تحمیلی بر ذهن پرشور و پرسشگر آنها محسوب می‌شود و اجازه آموزش پرنشاط را از آنها گرفته و آنها را وادار به آموختن مطلب زائد و بیهوده و فرصت آموزش‌های لازم مهارتی را از آنها سلب می‌کند. کودکان درک درستی از مفاهیم ارائه‌شده در این کتاب‌ها ندارند و فقط بار اضافی است که بر جسم و ذهن‌شان تحمیل می‌شود. حضور موسسات و کتاب‌های کمک‌آموزشی در سطح مدارس شاید در نظر اول باعث کیفیت‌بخشی به آموزش شود‌ اما اگر به درستی تحلیل شود، مشخص می‌شود علت عمده کاهش کیفیت آموزش درمقاطع مختلف تحصیلی است. وجود این بار اضافی و خستگی دانش‌آموزان در یادگیری این حجم از مطالب غیرالزامی یکی از علل اصلی افت تحصیلی در مدارس است. اینکه دانش‌آموزان خود را در برابر سوالات ازپیش طرح شده و حتی حل شده می‌بینند، دیگر خود را مجبور به تفکر و تعقل روی مطلب درسی نمی‌دانند و فقط به فکر گرفتن نتیجه و کسب نمره هستند، بی‌آنکه اصل مطالب درسی را آموخته باشند.
در نهایت این موسسات در بعد عمومی، آموزش را از اهداف متعالی خود خارج و در رقابتی می‌برند که هیچ سودی برای کشور ندارد و در بعد فردی هزینه‌های تحصیل در مقاطع بالاتر را برای خانواده‌ها سنگین می‌کنند تا جایی که خانواده‌هایی با در‌آمد کمتر از این گردونه خارج می‌شوند و خانواده‌هایی که توان پرداخت پول بیشتری دارند، می‌مانند. از این رو این موسسات برای خانواده‌های کم‌درآمد یا متوسط، بن‌بستی برای رسیدن به موسسات آموزش عالی دولتی، خصوصا دانشگاه‌های برتر به وجود می‌آورند و دسترسی به آموزش عالی را برای خانواده فوق سخت می‌کنند و به نوعی سبب عدم توانمند‌سازی این خانواده‌ها و طبقاتی کردن آموزش می‌شوند که این مساله در تقابل با اهداف اجتماعی دولت‌هاست.
موسسات خصوصی رویای کودکی دانش‌آموزان را بلعیده‌اند
علی بهشتی‌نیا، کنشگر صنفی- رسانه‌ای معلمان هم از آموزگارانی است که در این زمینه گفت: کیف و کوله‌پشتی دانش‌آموزان پر از کتاب‌های آموزشی، تست و آزمون است و دیگر جایی برای خاطرات و رویاهای کودکانه آنها نیست. سال‌هاست که حضور موسسات خصوصی و مالی در مدارس، رویای کودکی دانش‌آموزان را بلعیده است و دانش‌آموزان از قول چراغ جادویشان فقط موفقیت در آزمون‌های تستی و قبولی کنکور را می‌خواهند. حضور موسسه‌های خصوصی و مالی در مدارس خلاف قانون اساسی است و با برنامه درسی ملی کشور مغایرت کامل دارد. «برنامه درس ملی» به عنوان یکی از زیرنظام‌های اصلی سند تحول بنیادین، زمینه ایجاد تحول همه‌جانبه، گسترده و عمیق در مفاهیم و محتوای آموزشی را فراهم می‌آورد. سند برنامه درس ملی با هدف ارتقای کار تحقیق و پژوهش در مدارس تدوین شده است تا ضمن ارتقای محتویات کتاب‌های درسی، نقش و تاثیرگذاری معلمان نیز افزایش یابد. علاوه بر حضور غیرقانونی موسسه‌های خصوصی در مدارس، باید دانست اهداف این موسسه‌ها در تقابل با اهداف سند تحول بنیادین و برنامه درس ملی نیز است. موسسه‌های خصوصی در مدارس به هیچ یک از اهداف نظام تعلیم و تربیت نمی‌پردازند و حتی در مقابل این اهداف با همسو کردن خانواده و حمایت‌های رسانه‌ای به گونه عمل کرده‌اند که حضور ناخوانده خود را موجه دانسته و در رقابت با معلم، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند تا منافع مالی خود را تامین کنند. کتاب ریاضی که به اذعان مولفان قرار بود پژوهش‌محور باشد، پس از حضور موسسه‌های خصوصی در مدارس، آموزش‌محور شد و سهم دانش‌آموز از حل مساله، کشف، استدلال و حدس و آزمایش به کمترین مقدار رسید. کتاب علوم که با تاکید بر کیفیت مطالب و با اهداف تقویت روحیه پرسشگری و اعتماد به نفس تدوین شده بود، با انباشتی از تست و آزمون این موسسه‌ها رنگ باخت و به کتابی تبدیل شد که دانش‌آموز از مطالعه آن صرفا به دنبال پاسخگویی به آزمون و تست‌هاست، نه کشف و یادگیری. با رویکرد جدید کتاب مطالعات اجتماعی یعنی فاصله گرفتن از شیوه‌های سنتی تاکید بر محفوظات و دانستنی‌ها و سخنرانی صرف معلم، قرار بود برای یادگیری جغرافیا کفش‌های دانش‌آموزان گلی شود، در تاریخ با هویت فرهنگی و تمدنی ایران آشنا شوند و درس مدنی را با زندگی واقعی دانش‌آموزان پیوند زنند. آیا موسسات خصوصی و مالی با انگیزه‌های مادی می‌توانند دانش‌آموز را برای رسیدن به اهداف فوق هدایت کنند؟ آیا این موسسه‌ها توانسته‌اند در درس ادبیات ویژگی‌های گفتاری و آوایی زبان فارسی همچون لحن، تکیه، آهنگ و دیگر خرده‌مهارت‌ها را مورد توجه قرار داده و فن بیان دانش‌آموز را تقویت و سخن گفتن آنها را پرورش دهند؟ به راستی این موسسات به جز نمایش غیر‌واقعی در حوزه آموزش به کدام یک از اهداف سند تحول بنیادین و اهداف نظام آموزشی پرداخته‌اند؟
موسسات خصوصی ادراک و احساس دانش‌آموز را تبدیل به ماشین تست‌زنی کرده‌اند
صدور مجوز موسسه‌های خصوصی برای حضور در مدارس تلویحا به منزله ناکارآمدی برنامه‌های آموزشی و معلمان است. از بررسی عملکرد موسسه‌های مالی در مدارس پیداست که این موسسه‌ها صرفا مدارس را یک بنگاه اقتصادی می‌دانند و با وجود مغایرت‌های قانونی قصد ترک مدارس را هم ندارند. موسسه‌های خصوصی و مالی با افزایش حجم مطالب، تبلیغ و تلقین می‌کوشند به حضور خود در نظام آموزشی و بین اولیا، مشروعیت و استمرار بخشند که البته این راه موفق نیز بوده‌اند. این موسسات از ارزش‌های نظام آموزشی و سطح روابط عاطفی معلمان و دانش‌آموزان کاسته و از دانش‌آموز پویا که صاحب ادراک، احساس، خرد و منطق است، یک ماشین تست‌زنی ساخته‌اند. همچنین با وجود تاکید بر پرورش در نظام تعلیم و تربیت و مظلوم بودن این حوزه در مدارس، موسسات خصوصی، اندک فرصت پرداختن به پرورش را از مدارس و دانش‌آموزان گرفته‌اند و با پرداختن بیش از اندازه و غیر‌متعارف به آموزش، مانع پرداختن مدارس به حوزه پرورش و رسیدن نظام آموزشی به هدف غایی خود یعنی تربیت شهروند شده‌اند.
گردش مالی باور‌نکردنی
همچنین محمد رضاخواه، عضو کانون صنفی تهران نیز در خصوص گردش مالی موسسات می‌گوید: کنکور و آموزشگاه‌های آزاد و افراد شاغل در این حوزه می‌توانند مزیت‌های زیادی برای آموزش و پرورش کشور داشته باشند که لازم است به آنها اشاره شود‌ اما در حال حاضر این موسسات به دلیل فقدان قوانین مناسب یا به روز نشده به غول‌های بزرگی تبدیل شده‌اند که بسیاری از مبانی اخلاقی و اجتماعی جامعه‌ای که با آنها ارتباط دارند را زیر پا گذاشته و قوانین یا رابطه‌ها را به نفع خود تغییر داده‌اند. برای اینکه بفهمیم آیا این موسسات قادر هستند اینکار را انجام دهند یا نه کافی است به گردش مالی این موسسات توجه کنیم. اسفندیار چهاربند، رییس آموزش و پرورش شهر تهران، در دی‌ماه سال 93 گفته: «برآورد ما در تهران این است که یک میلیون نفر ساعت در سال از این آموزش‌ها استفاده می‌کنند و گردش مالی این تعداد که شامل کلاس‌های آزاد و فوق‌برنامه‌های مدارس دولتی و غیر‌دولتی است، چیزی حدود 300 میلیارد تومان است که با احتساب گردش مالی موسسات آموزشی غیر‌مجاز این عدد به 500 میلیارد تومان می‌رسد.» برای کل کشور هنوز کسی نگفته است که چه گردش مالی وجود دارد اما گر فرض کنیم شهر تهران یک میلیون دانش‌آموز از 12میلیون دانش‌آموز کل کشور را داشته باشد، این گردش مالی باید 12 برابر رقم فوق شود که به عددی معادل شش هزار میلیارد تومان خواهد رسید. به باورم این عدد بسیار بزرگ‌تر از این مقادیر است چرا‌که تقریبا تمامی موسسات برای فرار از پرداخت پنج درصد عوارض، اقدام به عدد‌سازی می‌کنند و گاه تا 90 درصد مبالغ کلاس‌ها را در آمار مالی خود کاهش می‌دهند. از طرفی علی عبدالعالی، مدیر‌گروه ارتباط با مدارس دانشگاه علم و صنعت می‌گوید: «مقوله‌ای به اسم «کنکور آزمایشی» در سال بالغ بر هزار میلیارد تومان گردش مالی دارد و از محل چاپ کتاب‌های کمک‌آموزشی نیز به همین میزان پول نصیب موسسات خصوصی می‌کند.»
با این دو رقم بالا و با حذف جعل‌سازی‌های مالی می‌توان به عدد هشت هزار میلیارد تومان گردش مالی این موسسات در سال 93 رسید. بودجه آموزش و پرورش در این سال، حدود 19 هزار میلیارد تومان بوده است. آموزش و پرورش این پول را میان یک میلیون معلم، کادر اداری، دانشگاه شهید رجایی، مجموعه دانشگاه‌های فرهنگیان و‌... برای رسیدن به اهداف متعدد آموزشی و پرورشی که در سند بودجه مشخص می‌شود، خرج می‌کند و تعادلی بین این مخارج و اهداف ایجاد می‌کند. اما این موسسات اغلب برای یک هدف‌ یعنی کنکور و میان مدرسان معدودی که حداکثر تعداد آنها به دو تا سه هزار نفر در کل کشور می‌رسد، این رقم پول که معادل 42 درصد بوجه آموزش و پرورش در سال 93 است را به دست می‌آورند. مطمئنا این پول کلان که نه پرداخت مالیاتی چندانی دارد و نه حتی خرج آن از جیب اولیا توجیه مناسبی دارد، برای امتداد و ادامه دار بودن نیازمندی‌هایی دارد و این نیازمندی‌ها را با پول کلانی که در اختیار دارد، می‌تواند به نوعی توجیه کند. در میان صدا و سیما، نمایندگان مجلس که گاه از مافیای قوی این افراد برای مقاومت در مقابل تغییرات قانون کنکور می‌نالند، خانواده‌ها، مسوولان آموزش و پرورش، رسانه‌های مکتوب و غیر‌مکتوب، همه و همه حمایت‌شان می‌کنند. پول کلانی که از این راه به دست می‌آید، بسیاری از افراد را در مکان‌های مختلف فاسد یا به عنصری برای حفظ و دوام این مجموعه تبدیل کرده است و هربار که پای سخن مسوولی می‌نشینی می‌بینی چگونه این پول یا منابع آن در ادارات، مدارس و... فساد ایجاد کرده است.
انتقادات جدی معلمان و فعالان کانون صنفی فرهنگی، به موسسات خصوصی کنکور دانش‌آموزان، صنعتی من درآوردی که فقط پول کلانی نصیب تعداد محدودی از افراد می‌کند، عنوان شد. باید دید آموزش‌و‌پرورش که خود دامن‌زننده فعالیت‌های این موسسات است، چه میزان به این چالش‌ها و نقدها توجه می‌کند.
http://jahanesanat.ir/83186-علم--پشت-دروازه-ثروت.html