زیبا عزیزی، ص آخر روزنامه شهروند، 30 اَمرداد 96
دوری از مادر همیشه برایم سخت بوده؛ فکر میکنم برای هر کسی چنین باشد، اما گاه به خاطر زندگی بهتر و شاید بهرهگیری از امکانات مناسبتر و... به ناچار فرسنگها فاصله از او را باید تحمل کرد، اما تحمل هم حد و اندازهای دارد! چند وقتی بود دلتنگش بودم. به همین خاطر به اتفاق همسر و پسر کوچکترم تصمیم به سفر گرفتیم؛ سفری که بزرگترین حُسناش دیدن او بود. رفتن و سفر به خودی خود هیجانانگیز است اما سفر به زادگاه چیز دیگری است. برخلاف سفرهای معمول هرچه به مقصد نزدیکتر میشدیم، خستگی سفر و جاده کمتر نمایان میشد، زیرا که در لحظهلحظهاش انتظار شیرینِ دیدار مادر و خانواده و شهر و یادآوری هزاران خاطره کوچک و بزرگ نهفته است. در جاده لحظههایی را میشماری که پایانشان زیارت مادر است. همیشه
در جاده و تا رسیدن و دیدارش چندینبار زنگ میزند؛ حتی چند دقیقه قبل از رسیدن پیگیر جگرگوشههایش است. اینبار هم مانند همیشه برای هرچه زودتر دیدنمان با اصرار محبتآمیزش میخواست که اول به خانه او برویم. نیمساعت نگذشته و راهی هم تا رسیدن نمانده بود که تلفن همراهم مجددا زنگ خورد. اینبار خواهرم بود. با آنکه سعی در پنهانکردنش داشت اما لرزش در صدایش معلوم بود. پرسید که چقدر طول میکشد تا برسید؟ نگران و مضطرب شدم. گفتم: نزدیکیم! بالاخره به خانه پدری رسیدیم و با صحنهای دلخراش روبهرو شدیم. مادرم را دیدم که به خود میپیچید و مدام تکرار میکرد که «پایم شکسته است»! همیشه نگران این مسأله بودیم که مبادا یک روز پا یا دستش بشکند و او را زمینگیر کند. اخلاقش را میدانیم و آنچه که بیشتر نگران و اذیتش میکند، به زحمت انداختن بچههایش است. صبر و مقاومتی مثالزدنی دارد و هزاران درد و رنج را در زندگی متحمل شده است. دردهایی که کوچکترینشان به دنیا آوردن چندین فرزند و بزرگکردن بچههای قدونیمقد و به سرانجامرساندن آنها بود. با اینکه از درد به خود میپیچید، گرمی آغوشش، مهربانی صدایش، برق چشمانش، کلمات گرمش را فراموش نکرده بود؛ و همچون همیشه آغوشش پذیرایی از ما را طلب میکرد. به سختی و با کمک همسر و خواهرم از زمین بلندش کردیم. با اینکه بشدت درد داشت، باز احساس شرم میکرد؛ بیش از همه از همسرم! مدام از او عذرخواهی میکرد. این رفتار از سویی آزارم میداد و از سویی آموزنده بود. مادر است دیگر، مادر. وقتی به این اسم زیبا میاندیشیم، نوعی احساس درونی، دلم را میلرزاند و قلبم را به تکاپو میاندازد و خونم را به جوش میآورد و اشکم را سرازیر میکند؛ احساسی سرشار از عشق و محبت او و نیاز بیپایان من.
بهویژه برای من که از او دورم. محبت مادر پدیدهایست که تا مادر نشوی، قادر به درک و لمس آن نیستی. تنها یک مادر میتواند احساس مادری را به خوبی درک کند. کلمات توان وصف مهربانیها و از خودگذشتگیهای این فرشته زمینی را ندارند. مادر رئوفترین چشمه مهربانیهاست و هیچ جایگزینی برای او در دنیا وجود ندارد.
http://uupload.ir/files/1c71_photo_۲۰۱۷-۰۵-۰۱_۰۹-۲۴-۵۴.jpg
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/110263/فرشته-زمینی
گزارش از سعیده علی پور، تارنمای دوات آنلاین
نخستین روز رای اعتماد وزرای پیشنهادی دولت دوازدهم در حالی آغاز شد که سید محمد بطحایی، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش برنامهها و اولویتهای این وزارتخانه را برای تصدی این پست اعلام کرد.
وزارت آموزش و پرورش از جمله وزارتخانههایی است که در دورههای مختلف گرچه با کمترین تغییر در سیاست و عملکرد و بودجه مواجه بوده، اما همواره بیشترین تغییرات را در سطح وزیر داشته است.
موارد مطرحشده از سوی حسن روحانی رئیسجمهوری در بخش آموزش و پرورش گرچه جدید نیست، اما یکی از دغدغههای اصلی جمعیت زیادی از ذینفعان آموزش و پرورش است؛ توانمند سازی ذهنی و جسمی دانش آموزان، ارتقای منزلت و جایگاه معلمان و وضع معیشتی آنها، متناسب سازی نیروی انسانی آموزش و پرورش با نیازمندیهای کشور به لحاظ کمی و کیفی از جمله اولویتهای اتخاذ شده برای این وزارتخانه اعلام شده است. اما این اولویتها این بار دغدغههای دست اندرکاران آموزش و پرورش کشور را رفع میکند یا تنها در حد شعار باقی میماند؟
نگاهی به اعداد و ارقام بودجهای در آموزش و پرورش نشان میدهد، این وزراتخانه در سالهای مختلف سخت درگیر کمبود بودجه بوده و مدیران آن بیش از آنکه به وضعیت کیفی این بخش مهم کشور بیندیشند مجبور بودند تا کسریهای مختلف مالی را جبران و با اعتراضات مختلف صنفی بدنه فعال این وزارتخانه دست و پنجه نرم کنند.
روند ثابت بودجه سالانه آموزش و پرورش
در سال 95 بودجه آموزش و پرورش حدود 30 هزار میلیارد تومان بود، که با 20 درصد رشد به حدود 37 هزار میلیارد تومان برای سال 96 رسید این در حالی بود که بودجه پیشنهادی این وزارتخانه برای سال 96، مبلغ 45 هزار میلیارد تومان بوده است که به گفته منصور مجاوری مدیرکل پیشین برنامه و بودجه وزارت آموزش و پرورش، این مبلغ بودجه بر اساس حداقلها برای هریک از فعالیتهای بخشهای مختلف آموزش و پرورش از جمله معیشت نیروی انسانی، پیشنهاد شده بود.
مجاوری به دواتآنلاین میگوید: «حتی همان بودجه مصوبنشده هم دارای 3400 میلیارد تومان کسری بود؛ کسریای که در واقع حقوقهای عقب افتاده معلمان حق التدریسی است.»
این میزان کسری در هزینههای اولیه این وزارتخانه نشان میدهد، وزیر آینده این وزارتخانه نیز به جای توجه به اولویتها باید دنبال راهی برای آرام کردن خیل اولیای معترض به کیفیت آموزشی و معلمان معترض به معیشتشان باشد.
محمدرضا نیکنژاد فعال صنفی معلمان در این باره به دواتآنلاین میگوید: به نظر نمیرسد دولت با انتخاب محمد بطحایی به عنوان وزیر آموزش و پرورش قصد تغییر اساسی در آموزش و پرورش داشته باشد. این وزیر نیز مثل وزرای پیشین تنها باید با کم و کاستیهای سابق آموزش و پرورش همان سیاستهای پیشین را دنبال کند.
98 درصد بودجه، خرج پرسنل
به گفته او در حال حاضر 98 درصد از بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق پرسنل میشود و تنها 2 درصد صرف هزینه مدارس و در واقع کیفیت بخشی آن میشود. این در حالی است که در سایر کشورهای دنیا بین 75 تا 80 درصد بودجه صرف حقوق پرسنل میشود که ما با این رقم فاصله زیادی داریم.
این در حالی است که از حدود 950 هزار نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش 120 هزار نفر آنها تنها در بخشها اداری آموزش و پرورش فعال هستند که بخش عمدهای از هزینهها را صرف خود میکنند.
به گفته نیکنژاد برای تحقق شعارهای روحانی برای کیفیت بخشی به آموزش و پرورش باید حداقل میزان بودجه آموزش و پرورش دو برابر شود تا حداقل 15 درصد از این بودجه صرف مدارس شود. این در حالی است که با توجه به شرایط فعالی کشور نمی توان انتظار تغییر چشم گیری در بودجه آموزش و پرورش داشت . اما این توقع وجود دارد که دولت در چهار سال آینده به صورت تدریجی جوری بودجه را طراحی کند کنه سیستم آموزش و پرورش به استانداردهای جهانی در این باره نزدیک تر شود و مدارس برای هزینههای روزمره خود مجبور به اخذ پول از دانش آموزان نباشند.
http://davatonline.ir/fa/news/30999/اولویت-آموزش-و-پرورش-از-شعار-تا-اجرا-
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 28 اَمرداد 96
این آموزشوپرورش ما هم برای خودش سریالی شده است؛ حتی تراژیکتر از مجموعههای تلویزیون. سریالی غمبار برای یکمیلیون فرهنگی و بیش از ١٣میلیون دانشآموز. میگوییم دخلِ خانواده بزرگ آموزش با خرجش نمیخواند. میگویند راهش خصوصیسازی و گسترش مدرسههای غیردولتی است! میگوییم بیش از ٩٥درصد بودجه آموزشی صرف پرداخت دستمزدها میشود و با این حال دهههاست کمی دستمزد از گلایهها و اعتراضهای حقوقبگیران آن است. میگویند، راهکارش کاهش نیرو و تقسیم همین بودجه در میان فرهنگیان است! میگوییم اهداف، روشها و الگوهای ساختار آموزشی کهنه و در جهان کنونی و برای نسلهای کنونی ناکارآمد است؛ سرای آموزش کشور نیازمند خانهتکانی و نیروهایی با اندیشهها و رویکردهای نو است. میبینیم که با هر دگرگونی سیاسی یا آموزشی، مدیریت مانند اصل پایستگی انرژی در دست ٢٠- ١٠ مدیر دارای ٣٥ تا ٤٠سال سابقه میچرخد! میگوییم آموزشوپرورش نهادی توسعهزاست و توجه به آن زمینه رشد همهجانبه کشور را فراهم میکند؛ نهتنها باید از اولویتهای دولت که میبایست نخستین اولویت نظام باشد. میبینیم مورد بیمهری دولت است و مجلس نیز هیچگاه به شکل ریشهای به گرفتاریهایش نمیپردازد. میگوییم به این نهاد و نیروها و گرفتاریهایش نباید نگاه سیاسی داشت، بلکه نیازمند نگاهی تخصصی و آموزشی است. میبینیم توانمندترین و محبوبترین گزینه وزارت در دولت پیشین، به سیاسیترین شکل ممکن در مجلس ردصلاحیت میشود؛ در این مجلس نیز گزینه پیشنهادی به دور از نگاه تخصصی نمایندگان با کمترین چالشهای راهبردی روبهرو میشود. میگوییم این وزارتخانه به دلیل جایگاهش در پرورش نسلهای آینده و گرفتاریهای پرشمار و ریشهدارش، نیارمند وزیری دارای پایگاه سیاسی- اجتماعی قوی است. باز همانی میشود که سالها بر سرنوشت این نهاد مهم و تأثیرگذار رفته است و دارد میرود! البته این داستان تراژیک و خستهکننده! بینندگانی دارد که خود چندین دستهاند. گروه بزرگی که اگر دنیا را آب ببرد، اینها را خواب برده است. اینها که هیچ! گروهی دیگر در جریان هر تغییری، به دنبال کلاهی از نمد جابجاییها هستند. در نگاه این گروه، آموزشوپرورش پلهای برای بالارفتن از نردبان قدرت است و گرفتاریهای پرشمار ساختار آموزشی حتی قلقلکشان هم نمیدهد. گروه دیگر با نگاهی سیاسی همواره سیاهیلشگر جناح همسوی خویشاند. اینها نیز چشم به تصمیم جناح همسو دارند و کیستی و چیستی باورهای آموزشی گزینههای وزارت برایشان حساسیتزا نیست! دستهای از کنشگران نیز هستند که به بهانه صنفیبودن، هویتشان در مخالفت تعریف میشود. این گروه در کشاکش گفتوگوهای پیش از معرفی وزیر و کیستی او ساکتاند و ورود به این گستره را سیاسی میدانند! اما هنگامی که معرفی شد- هرکس که میخواهد باشد- بر شکاف اختلافاتها و نارضایتیها سوار میشوند و خر مراد میرانند؛ و میشوند مدافع آموزش و دانشآموز و آموزگار! در این میان کمشمار کسانی نیز هستند که بر پیکر بیمارگونه آموزش، تخصصیتر مینگرند و به دنبال بهبودِ هر چند اندک و گام به گام آنند. البته که در این بازار مسگرها صدای اینها چندان شنیده نمیشود و... همان میشود که این دهها سال! اما در این میان کسانی نیز هستند که در جایگزینیهای خُرد و کلان آموزشی و با هر نیتی، چارچوبهای اخلاقی را زیر پا گذاشته و با درآمیختن حق و ناحق، آبروی مخالف را میریزند و آدم را یاد کاربردهای تاریخی «هدف و وسیله» میاندازند. در این بازار مکاره اما نهاد آموزش میماند و صدها گرفتاری ریز و درشت و ادامه سریالهای تراژیک ناکارآمدی و در جازدگی و... پس وای به حال نهاد آموزش!
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/110042/وای-به-حال-نهاد-آموزش!
محمدرضا نیک نژاد، کانال تلگرامی" کانال معلمان" و تارنمای معلم ایرانی، 26 اَمرداد 96
بطحایی نخستین وزیر پیشنهادی بود که در مجلس به توضیح برنامه هایش پرداخت. وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش پس از شنیدن سخنان موافق و مخالف، در برنامه هایش بیش از هر چیز بر اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش تاکید کرد؛ سندی که از زاویه های گوناگون از جمله ابهام در هدف های کلی و حتی جزئی، زمینه ها و دست اندازهای فرهنگی- اجتماعی، امکانات و زمینه های سخت افزاری و نرم افزاری در نهاد آموزش و ... همچنان از بزرگ ترین دشواری های اجرایی آموزش و پرورش است. ابهام در اهداف سند و گستردگی و پیچیدگی زمینه های اجرای آن، همواره راه گریزی برای دست اندرکاران اجرایی از سویی و اهرم فشارِ مخالفان آن ها از دیگر سو بوده است. افزون بر این جایگاه سیاسی سند و حساسیت ویژه آن از زمان تصویب، همواره برای بسیاری از دست اندرکاران دستمایه ای بوده برای به سکوت کشاندن منتقدان. از این روست که وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش در مجلس با بهره گیری از سند تحول "مهمترین برنامه پیش روی خود را حاکم ساختن گفتمان سند تحول بنیادین و فراهم آوردن استلزامات اجرایی برای آن خواند و تشکیل شورای ملی اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، تهیه و تدوین کلیه زیر نظام های سند تحول، پایش و ارزیابی مستمر اجرایی گام های تحول" را از مهمترین برنامه های خویش. اما نکته این جاست که به علت های گوناگون از جمله چند اشاره بالا، دست کم تاکنون هیچ سنجه ای- به فرض وجود- برای ارزیابی میزان و چگونگی حرکت به سوی هدف های سند وجود نداشته و دور از ذهن است که پس از این نیز به وجود بیاید! از این رو تاکید بر اجرای سند به نوعی حرکت در تاریکی است و وعده ی سر خرمن!
بطحایی "بازطراحی فعالیتهای تربیتی و فوق برنامه بر اساس الگوی تربیت متوازن و تاکید بر تربیت اسلامی دانشآموزان، ترویج فرهنگ عفاف و حجاب ....." را از برنامه های اصلی خود بر می شمرد. بی گمان این بخش از گفته های ایشان برای به دست آوردن دلِ جناح مخالف دولت بود و تاکید بر حرکت بر خط حساسیت آن ها. اما با توجه به گرفتاری های پر شمار و بنیادین آموزش و پرورش و البته پیچیدگی های فرهنگی- اجتماعی و دگرگونی نسل ها و دیدگاه های تربیتی خانواده و حتی بخشی از حاکمیت، یک وزیر، آن هم در وزارتخانه ای گرفتار، تا چه میزان می تواند در این راه گام بردارد و کامیاب باشد!؟ بی گمان پاسخ نا امید کننده است!
اما بطحایی در فراز دیگری از برنامه های خود با اشاره به دوستی اش با رییس سازمان برنامه و بودجه می گوید" از آنجا که معاون دکتر نوبخت بودم پیش از پذیرش کاندیداتوری وزارت آموزش و پرورش، از شخص ایشان قول تمام و کمال گرفتم و ایشان با بزرگواری و از آنجا که خودشان هم آموزش و پرروشی هستند قول دادند که همکاری کنند. ایشان گفت به لطف خدای متعال این دوره از حیث اعتبارات و برنامهها بهترین دوره آموزش و پرورش خواهد بود." گمانی نیست که بخش مهمی از دشواری های نهاد آموزش، بودجه آن است و سرنخ در این بخش در دست دکتر نوبخت، اما با توجه به حرکت کشور در چارچوب اقتصادی مقاومتی، تاکید چندین باره ی دست اندرکاران دولت بر محدودیت منابع، نیاز آموزش و پرورش به دست کم دو برابر کردن بودجه، برای رضایت شغلی فرهنگیان و رسیدن به کیفیت آموزشی 13 میلیون دانش آموز و صدها گره مالی دیگر، تا چه اندازه می توان بر قول دکتر نوبخت حساب کرد؟ البته یادمان نرفته خردادماه گذشته که موضوع پرداخت حق الزحمه های آزمون های نهایی مطرح شد نوبخت با گلایه از دست اندرکاران آموزش و پرورش و با کنایه از واژه "گروگان گیری" برای طلب های چندین ماهه فرهنگیان استفاده کردند! و ...
به باور نگارنده به عنوان یک فرهنگی، سخنان بطحایی در مجلس دارای درونمایه های آموزشی محکمی نبود و بیش از آن که دشواری های این نهاد توسعه ای و راهکارهای برونرفت از آن ها را هدف قرار دهد، به گفتن کلیاتی بسنده کرد. امیدوارم نمایندگان مجلس همراستا با بدنه فرهنگیان با رد بطحایی زمینه برای حضور وزیر توانمندتری را فراهم کنند.
goo.gl/iWfTvf
محمدرضا نیک نژاد، تارنگار آموزش و اندیشه، 24 اَمرداد 96
این روزها که گفت و گو پیرامون وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش در رسانه ها و شبکه های اجتماعی معلمان داغ است بد نیست به چند کار ارزشمند دانش آشتیانی وزیر کنونی پرداخته شود. کارهایی که شوربختانه چندان به چشم نیامد و در هیاهوی مخالف های درون و برون سازمانی اش گم و حتی با کارشکنی هایی نیز روبرو شد. بی گمان برنامه ها و تلاش های دانش به عنوان وزیری بیرون از بدنه آموزش همچنان پتانسیل تاثیرگذاری و ادامه را دارد.
1- یکی از کارهای خوب دانش آشتیانی برقراری پیوند بی واسطه با مدرسه و کلاس بود. گرچه او بیش از این که نیرویی آموزشی باشند دارای خاستگاهی دانشگاهی و سیاسی بود اما برای آشنایی نزدیک و برخوردی حسی با گرفتاری های سامانه آموزشی هفته ای یک روز به شکل سر زده به یکی از مدرسه های دولتی پایتخت می رفت و از نزدیک با دشواری های آموزش و آموزگار و آموزگاه آشنا می شد. این رفتار که در هیچ کدام از وزیران دست کم یکی- دو دهه گذشته سابقه نداشت؛ ابتکاری بود که می توانست بر رویکرد کوتاه، میان و بلند مدت سکاندار نهاد آموزش تاثیرگذار باشد. اما همین رفتار وزیر برای برخی از نیروهای ستادی زیردستش خوش نیامده و به روش های گوناگون در برابر این سرکشی ها بی گاه او موضع گیری و کارشکنی هایی شد. یکی از گلایه های همیشگی فرهنگیان این بوده و هست که سیاست گذاران ارشد آموزش و پرورش چندان اطلاعی از درون کلاس و مدرسه ندارند و از این روست که طرح ها و برنامه های آن ها بدون شناخت کافی از مدرسه بوده و بخشنامه هایی که قرار است چنین سیاست هایی را به درون مدرسه و کلاس بیاورد تنها تا تابلو اتاق دبیران دوام می آورد و پس از مدتی به بایگانی تاریخ می پیوست. دانش آشتیانی با این حضور هفتگی در مدرسه در میان مدت می توانست شکاف بیگانی آسیب زای نیروهای ستاد با کلاس و مدرسه را از میان بردارد و یا دست کم کاهشش دهد. البته مخالف ها و کارشکنی های حلقه ی با نفوذ ستاد در انصراف او از این کار ارزشمند کامیاب نبود؛ گرچه دست اندازهایی برایش پدید آورد.
2- دانش آشتیانی با توجه به جایگاه و نفوذ سیاسی در دولت یازدهم با تلاش، رایزنی و فشار توانست مبلغی خارج از بودجه رسمی آموزش و پرورش از دولت بگیرد و با آن بخشی از کسری بودجه چندین ساله این نهاد گرفتار را تا اندازه ای جبران کند. این پول به آموزش و پرورش امکان داد تا بدهی چندین ساله پاداش بازنشستگان تا سال 94 و برای نخستین بار پاداش پایان خدمت بازنشستگان سال 95 را یک جا پرداخت کند. گرچه این مبلغ چندان نمی توانست گره ای از دشواری های آموزش و پرورش باز کند اما نشان از توانایی بالای وزیر در چانه زنی با فرادستان دولت داشت. بی گمان در دو دهه گذشته کمتر وزیری چنین جایگاهی را داشته است. البته در این زمینه نمی توان بر توانایی های معاون پشتیبانی او یعنی حسین فرزانه چشم پوشید.
3- اما دیگر ویژگی دانش آشتیانی نگاه پرورشی او به نهاد آموزش بود. در آموزش و پرورش نوین، آموزش های شهروندی و مهارت افزایی آن ها برای نیازهای اجتماعی و فردی آینده شان از مهمترین هدف هاست. گرچه در یک دهه گذشته توجه به این گونه آموزش ها به شکل نظری وارد کشور شده است اما به شکل عملی و به دلیل های گوناگون از جمله فرهنگ آموزشی سنتی چیره بر کشور، نفوذ بنگاه های اقتصادی- آموزشی قدرتمند و بی انگیزگی فرادستان ستادی و سازمان پژوهش ها و ... اراده ای برای پیگیری آن وجود نداشت. توان بخشی به این رویکرد می توانست در میان و دراز مدت آموزش را از گرفتاری های ریشه دار نمره و معدل و کنکور رهانیده و پرورش را به جایگاه اصلی اش برگرداند. دانش آشتیانی با توجه و تمرکز بر این رویکرد نشان داد که انگیزه لازم برای این کار را دارد و توانست دست کم در سطح رسانه ای این موضوع را به خوبی مطرح کند.
بی گمان همه تلاش ها و البته ناکامی های دانش آشتیانی را نمی توان در این یادداشت کوتاه نوشت اما نگارنده به عنوان یک فرهنگی امیدوار است که مجلس همسو با بدنه خسته و ناراضی نهاد آموزش با ندادن رای اعتماد به گزینه پیشنهادی دولت، زمینه باقی ماند دانش آشتیانی در آموزش و پرورش را فراهم کند تا دست کم در 4 سال پیش رو شاهد زمینه سازی پیشرفت این نهاد مهم در توسعه باشیم. دانش آشتیانی همچنان پتانسیل دگرگونی ها مثبت در نهاد آموزش را دارد، او را نباید به آسانی از دست داد.
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه آسمان آبی، 24 اَمرداد 96
گفتم قرار شده چند دانش آموز را برای جشنواره خوارزمی در بخش آزمایشگاه به مدرسه معرفی کنم. این بچه ها باید با یکدیگر رقابت کرده و در پایان دو گروه برگزیده، برای شرکت در رقابت منطقه ای فرستاده می شوند و پس از آن به مرحله کشوری جشنواره وارد می شوند و ... بچه های مشتاق و درسخوان کلاس نام نویسی کردند و ... با بررسی نام ها، پرهام را ندیدم! پرهام انگیزه مند ترین و تواناترین دانش آموز در انجام آزمایش ها بود و بسیاری از آزمایش های کتاب را با تهیه وسایل مورد نیازش به صورت شخصی، در کلاس انجام می داد. او را صدا زدم و گفتم که چرا نامت را ننوشتی؟ پس از کمی مِن و مِن گفت سال گذشته در مسابقات رباتیک شرکت کردم و در منطقه دوم شدم. در روز قدردانی، همه برنده ها را به سالن گردهمایی های منطقه دعوت کردند و افزون بر لوح تقدیر 50 هزار تومان نیز پاداش نقدی دادند. از آن پس خودم و خانواده ام تصمیم گرفتیم که در هیچ مسابقه ای شرکت نکنم و ... با کنجکاوی پرسیدم که کجای این کار ایراد دارد؟ گفت ایرادش آن جاست که ما نزدیک 700- 800 هزار تومان هزینه کرده بودیم اما آن ها تنها 50 هزار تومان دادند! با شنیدن این داستان ناخودآگاه یاد یونس افتادم که در کره جنوبی و در یکی از بخش های رقابت ریاضی در جمع 70 – 80 تن از سراسر جهان مقام سوم را به دست آورده بود. او نیز می گفت تا 6 میلیون هزینه مسافرت را یک جا نگرفتند نامم را برای شرکت در مسابقه به کره نفرستادند!
این روزها بحث بر سر گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش داغ است. وزارتخانه ای که هر سال نزدیک 20 درصد کل بودجه اش کسری است. وزارتخانه ای که برای جبران کمبودهای مالی اش دست در جیب خانواده ها می برد. نهاد توسعه ای که نزدیک 98 درصد بودجه اش صرف پرداخت ها شده و 2 درصد باقی مانده برای کیفیت بخشی آموزش و ... نهاد تاثیرگذار فردی و اجتماعی که میلیون ها دانش آموز باهوش و توانمند با بیشترین پتانسیل یادگیری واردش شده و بی انگیزه ترین و گریزان ترین شهروندان نسبت به یادگیری و آموزش را به جامعه برمی گرداند و ... شوربختانه باز می بینیم که قرار است با وزیر شدن یکی از مدیران پیشین و امتحان پس داده اش همان راه و همان اندیشه و همان رویکرد برای چهار سال دیگر فرمانفرمای نهاد آموزش کشور باشد. آیا زمان آن نرسیده که در کشور به بنیادی ترین نهاد توسعه در جهان نوین نگاهی توسعه ای داشته باشیم!؟
محمدرضا نیک نژاد، تارنمای جماران، 22 اَمرداد 96
این روزها گفت و گوهای دامنه داری پیرامون محمد بطحایی، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش شکل گرفته است و بسیاری از نیروهای ستادی آموزش و پرورش و برخی تشکل های سیاسی معلمان سینه چاکان وزارت ایشان شده اند. اما نکاتی در این باره.
1- ریشه همراهی بسیاری از نیروهای ستادی آموزش و پرورش با بطحایی نه دلنگرانی های آموزشی که همگرایی درونی این نیروها در ستاد و حلقه ی منافع آنان در انتخاب وزیر است. چندین دهه بسیاری از مدیران ارشد و میانی ستاد در حلقه ای به شدت بسته در کنار یکدیگر کار کرده اند و جایگاه های مدیریتی در میانشان دست به دست شده است. این حلقه مدیریتی نیرومند و تا اندازه زیادی ناکارآمد در این 20 – 30 سال گذشته به چنان جایگاهی دست یافته که کمتر اجازه ورود نیروهای تازه، پر انرژی و توانا را می دهند؛ اگر هم نیرویی به این حلقه وارد شده و ساز مخالف زده به سرعت با کارشکنی های گوناگون، وادار به همسویی یا ترک حلقه شده است. تازه ترین نمونه آن نیز برخوردِ چالش برانگیز این حلقه با واپسین وزیر آموزش و پرورش بود. دانش آشتیانی با ورود به آموزش و پرورش برای پیشبرد برنامه هایش تغییراتی در ستاد پدید آورد. این تغییرات زمینه رنجش رهبران حلقه را پدید آورد. جایگاه سیاسی دانش آن چنان بود که نمی خواست فرمان مدیریتی خویش را به دست این ها بسپارد. این بود که تنش میان حلقه و وزیر بالا گرفت و بسیاری از برنامه های او پیش نرفت و در پایان نیز همان کسانی که زمینه وزارت او را فراهم کرده بودند پرچمدار مخالف با او شدند و آن شد که دیدم. نگاهی گذرا به پیشینه مدیریتی اعضای حلقه، با سابقه های بیش از 35 – 40 سال نشان می دهد که جایگاه مدیریت در میانشان به اصل پایستگی تبدیل شده و از یکی به دیگری منتقل می شود! بی گمان فشار حلقه ستادی چنان هست که خواسته خویش را در رده های بالای سیاست به کرسی بنشاند. شوربختانه سیاستمداران فرادست هم به تجربه دریافته اند که مدیران بیرون از حلقه دوام نمی آورند و نگرانی از کارشکنی های موثر آنان و ناپایداری مدیریتی در نهاد آموزش، وادارشان می کند که تن به خواسته های این مدیران با نفوذ بدهند. بی گمان برگزیدن وزیر از میان این حلقه اگر چه برای آنان نان می آورد اما برای فرهنگیان آبی گرم نمی کند! و همچنان روزگار آموزش ناکارآمدتر از پیش به زیست نباتی خویش ادامه می دهد.
2- از دیگر گروه های حامی بطحایی تشکل های سیاسی معلمان است. این تشکل ها به دو بخش کلی تقسیم می شوند. نخست تشکل های فرصت طلبی که در هنگام روی کار آمدن دولت همسو از کنج عافیت بیرون آمده و به دنبال وارد کردن نیروهای خویش در جایگاه های گوناگون مدیریتی ست. این تشکل ها هر چه که در بدنه فرهنگیان نفوذ ندارند، به خاطر نزدیکی به مراکز سیاسی قدرتمند هستند و در نشستن در جایگاه مدیریتی کامیاب. آن ها از دلنگرانی های آموزشی به شدت دور هستند و از داشتن یک تئوری یا تحلیل در گستره آموزشی بی بهره. از این رو در درازمدت، به شدت برای نهاد آموزش آسیب زا خواهند بود. گرچه آن ها نام معلم را یدک می کشند اما سنگ خویش، جناح و یا حزب سیاسی همسو با خویش را به سینه می زنند و بیشتر به دنبال هدف های سیاسی هستند تا آموزشی؛ تاکنون نیز اگر این دوستان چاهی کنده اند برای فرهنگیان آبی نداشته و البته برای خودشان.... گروه دیگر تشکل ها اما با مقدم شمردن سیاست به آموزش بر این باورند که تا سیاست سامان نگیرد آموزش همچنان بی سامان خواهد بود! از این رو پیش از معرفی گزینه پیشنهادی وزارت با توپ پر به میدان آمده و گزینه خویش را تبلیغ می کردند اما با معرفی سیاهه وزرا شاخصه های خویش را کنار گذاشته و با ذوب در جناح همسو چشم و گوش بسته در موضع دفاع از دولت و گزینه پیشنهادی برآمدند. بی گمان در این گروه آدم های صادقی هست اما ذوب سیاسی در جناح همسو افزون بر این که به جایگاه آنان در بدنه فرهنیگان آسیب می زند، به پیشبرد اصلاح در آموزش نیز کمکی نخواهد کرد.
بطحایی نسخه خوش تیپ تر و خوشرو تر از فانی و البته مانند او متعلق به حلقه فرسوده مدیران ستادی آموزش و پرورش است؛ حلقه ای که در چند دهه گذشته میزان کارآمدی خویش را به همه آشکار کرده است. با بطحایی آموزش و پرورش همان مسیری را خواهد رفت که با فانی. بی گمان حامیان امروز او در ادامه ناکارآمدی و بن بست نهاد آموزش سهیم هستند و باید در آینده پاسخگوی حمایت خویش باشند.
https://goo.gl/Yokj6J
محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 21 اَمرداد 96
(این یادداشت با عنوان "ناتوانی بطحایی در احیای آموزش و پرورش" منتشر شده است)
در روزهای گذشته رییس جمهور گزینه های خویش برای وزارتخانه ها در دولت دوازدهم را به مجلس معرفی کرد. در میان 17 نام پیشنهادی، سید محمد بطحایی گزینه پیشنهادی وزارتخانه ی به شدت گرفتار آموزش و پرورش است. وزیر پیشنهادی انسانی خوشرو و خوش برخورد و از نیروهای کار کشته آموزش و پرورش هست و ده ها سال در جای جای این وزارتخانه مدیریت کرده و تجربه های ارزنده ای به دست آورده است. بطحایی در دوره وزارت علی اصغر فانی، معاون پشتیبانی او بود. با جایگزینی دانش آشتیانی به جای فانی، بطحایی به سازمان برنامه و بودجه کوچ کرد. نام بطحایی با نام فانی گره خورده است و با او به معاونت رسید و با او از معاونت رفت. علی اصغر فانی هم از نیروهای کارکشته با پیشینه بیش از 40 ساله در آموزش و پرورش بود اما به دلیل هایی چند- که جای طرح شان این جا نیست- نتوانست دل فرهنگیان را به دست آورد و رییس جمهور در اوج نارضایتی معلمان از فانی، او را کنار گذاشت. بطحایی به عنوان مهمترین معاون وزیر با بسیاری از دیدگاه های مدیریتی فانی همسویی داشت؛ حتی در جاهایی نقش پر رنگ تر از رییس اش را عهده دار بود. با این رو آنان نتوانستند سامانی به گسترده ترین و آشقته ترین و ناکارآمدترین وزارتخانه کشور ببخشند و بارِ کج آموزش با مدیریت فانی و معاونش کج تر شد. با همه این ها نمی توان همه ناکارآمدی و افت ساختار آموزشی را پیامد مدیریت فانی و بطحایی دانست. آموزش و پرورش دهه هاست که گرفتار چرخه ناکارآمدی ست و این وضع پیامد سال ها بی توجهی به مهمترین نهاد توسعه ای کشور بوده است. با این حال نمی توان از به سامان نشدن یا دست کم حرکت نکردن در مسیر به سامانی در دوره سه ساله مدیریت فانی و تیمش، از جمله بطحایی چشم پوشید. نهاد آموزشی کشور با هزار و یک جور گرفتاری و ده ها گره کور و ... نیازمند وزیری تواناتر و با نفوذتر، با درایت تر و دارای جایگاه سیاسی بالاتر از فانی و بطحایی ست. فرهنگیان با همه گلایه هایی که به برگزیدن وزیر آموزش و پرورش در دولت یازدهم داشتند و با همه نقدهایی که در فضای رسانه ای حقیقی و مجازی به این دوره وارد نمودند، به خاطر مصلحت های بالاتر راهی جز پذیرش نداشتند. اما تیم رییس جمهور با دریافت این گلایه ها از مسیرهای گوناگون و برای به دست آوردن دل فرهنگیان وادار به تغییر وزیر شدند. با توجه به تجربه سه ساله مدیریت محمد بطحایی در آموزش و پرورش امروز نیز بسیاری از فرهنگیان از گزینش ایشان به عنوان وزیر دلخور و نگرانند. دلخور از رییس جمهور به خاطر گماردن فردی با پیشینه نه چندان درخشان در دوره مدیریت اش، و نگران از این که آنان و آموزش و دانش آموزان باید همچنان شاهد چرخش در آموزش و پرورش بر پاشنه پیشین باشند. گمانی نیست که آن هزارو یک جور گرفتاری که حل نمی شود، هیچ! گرفتاری های دیگر هم بر آن افزوده خواهد شد. با همه احترام به شخصیت حقیقی گزینه معرفی شده باید تاکید کرد که شوربختانه ایشان توان رویارویی با گرفتاری های درون ساختاری و فراسازمانی سامانه آموزشی را ندارد و دور نیست که رییس جمهور باز هم به خاطر به دست آوردن دل فرهنگیان و استیضاح های پی درپی مجلس ایشان را نیز کنار بگذارد. این رویداد، دولت و آموزش و پرورش را به خانه نخست برمی گرداند و باز سوختِ زمان و هزینه و منابع را شاهد خواهیم بود. اما سخن آخر با نمایندگانی که گویا بیش از فرادستان اجرایی با مردم سر و کار دارند. گرفتاری های گوناگون آموزش و گستردگی و ژرفای آن ها بر کسی از جمله شما نمایندگان پوشیده نیست، امیدوارم مانند دولت، چشم بر حق بیش از 13 میلیون دانش آموز و یک میلیون فرهنگی نبندید. امروز دولت به هر دلیلی توپ گرفتاری های آموزشی را به زمین شما انداخته است، امیدوارم از این آزمون سر بلند بیرون آیید. معلمان هیچ گاه دست رد مجلس گذشته بر سینه دکتر نجفی را فراموش نمی کنند. امیدوارم نقش شما در ذهن معلمان خوش رنگ و سازنده تر باشد.
http://www.vaghayedaily.ir/fa/newspaper/2478
محمدرضا نیکنژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 21 اَمرداد 96
در هیاهوی بگومگوهای سیاسی درباره کابینه و بیمهری به خواستههای بخش بزرگی از رأیدهندگان بهویژه زنان و ما فرهنگیان و بیخوابی و آشفتگی ذهنی برآمده از آن، از خانه بیرون زدم. پا به بوستان نزدیک خانهمان که گذاشتم در گوشه آلاچیق پوشیده از برگهای یاس، بانویی میانسال با سه کودک قد و نیم قد نگاهم را ربود. در کلافگی آن آشفتهبازار ذهنی، دیدن آن چهار فرشته در گوشه آلاچیق، حرکت آرام قایقی کوچک در آبراهی پوشیده از نیلوفران آبی، در جنگل مهگرفته استوایی را میمانست که صدای دلانگیز پرندگان آن را بهشتیتر میکرد و... البته چند روزی بود که کنجکاو این صحنه و کیستی این بانو و آن بچهها، با کولهپشتیهای مدرسه و کتابهای پارهپوره و سررسیدهای تاریخ گذشته و... شده بودم. پیش رفتم و گفتم من معلمم و چند روزی است که کنجکاو کارِ شما هستم، اگر مشکلی نیست میخواهم بدانم اینجا به چه کارید؟ بانوی مهربان و خوشرو گفت که من مشاور بازنشسته هستم و فرهاد، آزیتا و پویا همسایههای افغانستانیمان هستند که یکسال و نیم پیش از بدخشان افغانستان به میهمانی کشورمان آمدهاند. بیسواد وارد ایران شدهاند و تاکنون نیز امکان درس خواندن نداشتهاند. حیفم آمد که این بچههای باهوش و کمی بازیگوش درس نخوانند. برای همین، هر روز از ۸ بامداد میآییم و با هم درس میخوانیم. در سکوت نگاههای آفرینبرانگیزم، ادامه داد که دارم آمادهشان میکنم برای ورود به دبستان. فرهاد باید آزمون سوم را بگذراند و وارد کلاس چهارم شود و آزیتا و پویای دوستداشتنی نیز برای آزمون کلاس دوم آماده میشوند. میگوید خسته شدهام اما این کار را بهعنوان یک پروژه شخصی پیگیری میکنم و امیدوارم با آغاز مهرماه این بچهها به دبستان راه یابند. میگوید از افغانستان که آمدهاند صفرِ صفر بودهاند اما اکنون خیلی بهترند. برای نشان دادن راستی ادعایش آزیتا را به ایستادن و خواندن جدول ضرب فرا خواند و او نیز به آسانی و کمی شرم آن را از بر خواند. پویای ریزهمیزه هم این کار را انجام داد و فرهاد هم. بچهها که درس پس میدادند، چهره خسته خانم موسوی گشودهتر میشد و چشمانش از خرسندی میدرخشید. پرسیدم که در این راه ارزشمند یار و یاوری هم داشته یا دارید؟ میگوید خانمی درس قرآنشان را پذیرفته و خانم دیگری که از دستاندرکاران مدرسه غیردولتی آن سوی خیابان است نیز با دیدنمان پیشنهاد داد که در روزهایی میتوانیم از کلاسهایشان بهره ببریم. گفتم چه کار ارزشمندی کردهاید و میکنید. پیشنهاد همکاری دادم. خوشبختانه به آسانی پذیرفت و قرار شد در این کار کمکحال باشم و... با خود میاندیشم که زیر پوست این شهر بیدر و پیکر چه چیزهایی که به چشم نمیآید؛ چه زشت و چه زیبا، چه آزاردهنده و چه شادیبخش، چه مایه شرمساری و چه سربلندی و... اما در میانه همه این ندیدنها، باید زیباییها را جست و دید و آن را با دیگران در میان گذاشت؛ به امید آن که زشتیها به آرامی از جامعه رخت بربندد. آری، زیبایی سر و کله زدن خانم موسوی با آن سه کودک افغانستانی در گوشه آن آلاچیق بهشتی و در هوای خنک بامدادی آنچنان زیبا و امیدبخش است که میتوان دستکم برای دمی زشتیها را به فراموشی سپرد و امیدوار شد. امید به آینده، امید به انسانیتر شدن جامعه، امید به کورسوی یک دریچه، در انتهای تاریکی و امید به از میان برداشتن سیاهیهای شبگونه نامهربانی و نادیده گرفتنها... باید با این امیدها آغوش خویش بر گفته بامداد بزرگ گشود که: نه! هرگز شب را باور نکردم / چرا که / در فراسوی دهلیزش / به امیدِ دریچهای / دل بسته بودم.
yon.ir/FeUtg