دلالی آموزشی!

محمدرضا نیک‌نژاد/ شماره بیست و پنجم دوماهنامه مروارید/ اردیبهشت و خرداد 1401


در لغتنامه دهخدا درباره واژه دلال آمده: آن کس که فروشنده و متاع را به خریدار معرفی و خریدار را با فروشنده آشنا نماید. میانجیِ میان فروشنده و خریدار. دلالی هم مانند هر حرفه‌ی دیگری می‌تواند خوب و خدمت‌رسان باشد و گاهی هم آسیب‌زا و دردسرساز؛ اما با توجه به نگاه فرهنگی-اجتماعیِ بیشترِ ما ایرانیان بسیاری از ما از دلال و دلالی دلِ خوشی نداریم؛ گرچه بسیاری هم خود درگیر این کاریم!


باید یادآور شد که خوبی و بدی در هر پدیده‌ای نسبی هست و به مکان، زمان، شرایط و البته با تجربه‌های فردی ما در پیوند هستند و نمی‌توان تجربه‌های موردی را به شکل مطلق در نظر گرفت. برای نمونه بنگاه‌های مسکن نقش دلالی دارند و اگر نباشند آسیب جدی بر زندگی تک تک ما وارد می‌شود. حال اگر یک یا چند بنگاه‌ در مسیر حرفه‌ی خود دچار لغزش شوند نمی‌توان برچسبِ بد یا کلاهبردار را بر همه آنان چسباند. یا دلالی فرآورده‌های کشاورزی به شکل کلی بد نیست و چه بسا خوب هم باشد. اما اگر کارِ یک دلال یا نهادی که دلالی می‌کند به خانه خرابی کشاورز و مصرف کننده بینجامد نه تنها بد، بلکه غیر اخلاقی، غیر انسانی و گاه جرم است. 


البته به باور بسیاری هر کجا هم دلالی سودمند باشد در دو گستره آسیب‌زاست؛ بهداشت و درمان، و آموزش و پرورش. در این دو گستره نه تنها دلالی بلکه ورود پول دارای پیامدهای جبران ناپذیر انسانی و اخلاقی خواهد بود. استدلال درباره این گزاره به زمان دیگری واگذار و به فراخور حرفه‌ی نگارنده یعنی آموزگاری به دلالی آموزشی پرداخته می‌شود. 


قرار است آموزش بر پایه‌ی گردآیه‌ای از فرآیندهای انسانی، نوآموزان را برای زندگی فردی و اجتماعیِ اکنون و آینده‌شان آماده کند. بر پایه ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر "هر کس حق دارد از آموزش بهره‌مند شود. آموزش دست‌کم در مراحل ابتدایی و پایه‌ای رایگان خواهد بود ...". در اصل 30 قانون اساسی ایران نیز بر رایگان بودن آموزش در دوران مدرسه تاکید شده و بنابراین روی کاغذ و تا آن‌جا که می‌شده جلوی ورود پول به این گستره گرفته شده است. اما پدرِ پول بسوزد که اگر روزنی به هر جایی بیابد همه روابط را به سود خود و هواخواهانش دگرگون می‌کند و خود‌به‌خود که نه! اما به سرعت کالا، فروشنده و خریدار پیدا می‌شود و می‌ماند دلال! که آن هم در اقتصاد بیمار ما به فراوانی و به آسانی یافت می‌شود. فروشنده در این جا آموزشگاه‌های کنکور و تقویتی، موسسه‌های مشاروه تحصیلی و ناشران کتاب‌های کنکوری و کمک آموزشی هستند؛ کالا هم آموزشی‌ست که قرار است رایگان باشد و خریدارانش نیز گروه گسترده‌ای از خانواده‌ها و دانش‌آموزانِ گرفتار در نمره و معدل و رتبه‌ی کنکور و در کل دلبسته به کمی‌نگری در آموزش؛ و البته دلالانی که از مدرسه تا بالاترین کاربه‌ستان آموزشی و حتی نهادهای سیاست‌گذار و تصمیم ساز لانه کرده‌اند و با دیدن پول دست و پای‌شان می‌لرزد و دل از کف می‌دهند و همان می‌شود که نباید. البته دلالان آموزشی در بسیاری موارد گرفتار تعارض منافع‌اند و واسطه‌گریِ آنان در این زمینه به جایگاه حرفه‌ای‌شان به شدت گره خورده و در حقیقت هر چه دلالی می‌کنند به کسیه خودشان سرازیر می‌شود. برای نمونه و با استناد به سخنان وزیر آموزش و پرورش دولت احمدی‌نژاد شاید نتوان مدیر ارشدی در آموزش و پرورش یافت که مدرسه غیرانتفاعی نداشته باشد؛ گرچه این داستان تا اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش نیز گسترش دارد. وزیر دولت روحانی نیز در یکی از گفت و گوهای تلویزیونی‌اش به دلالان آموزشی اشاره می‌کند و غیر مستقیم بزرگ‌ترین مانع بهسازی آموزش را آن‌ها می‌داند؛ دلالانی که کالای آنان نمره و معدل و رتبه در آموزش هست و قربانیانش مهارت‌های ضروری برای زیستی فرهمندانه و اندیشه‌ای سنجشگرانه و اقتصادی آبرومندانه و تلاشهایی حق‌مدارانه برای نوآموزانِ امروز و شهروندان فردا. نگاه پولی به آموزش توانسته پای تست و کنکور را تا دوره‌ی پیش دبستانی باز کند! دوره‌ای که باید با آموزش‌هایی بر پایه بازی و شادی و افزایش مهارت‌های فردی و اجتماعی، نوآموزان را آماده کارجمعی و همکاری نماید و ویژگی‌های شخصی‌شان را به جایی برساند که با حفظ اولویت‌های فردی در راستای منافع جمعی تلاش کنند. 


سخن واپسین آن که باید جلوی پول و نگاه سودمدارانه‌ی مبنتی بر آن را در دو گسترده آموزش و درمان گرفت؛ زیرا در یکی جان افراد و در دیگری اندیشه آنان گرفتار بازی‌های دلالانی می‌شود که جز پول به چیز دیگری نمی‌اندیشند! آیا انسان چیزی جز جان و اندیشه است!؟


کانال تلگرامی آموزش و اندیشه 




هراس معدل فروشی در برخی مدارس؛ برنده تغییرات کنکور کیست؟

رد پای تعارض منافع در روش‌های پذیرش دانشجو

 

 

 

هراس معدل فروشی در برخی مدارس؛ برنده تغییرات کنکور کیست؟

 

 

 

مظاهر گودرزی/ تارنمای خبر آنلاین:  بعد از مدت‌ها کشمکش کنکور یک شریک جدی پیدا کرد تا شرط ورود به دانشگاه ریل عوض کند، حالا در کنار آزمون سراسری پای مدرسه هم به ماجرای ورود دانش‌آموزان به دانشگاه باز شده است، قرار است از سال آینده سهم کنکور آهسته آهسته کم شود تا مدرسه نقش پررنگ‌تری برای پذیرش دانش‌آموزان ایفا کند، طوری‌که برای سنجش علمی آن‌ها سهم معدل در سه سال آخر تحصیل به ۶۰ درصد می‌رسد و آزمون سراسری ۴۰ درصد تاثیرگذار خواهد بود.

 

 

 

اما این تغییر و تحول‌ها چندان هم ساده سپری نشد، با وجود این‌که سازمان سنجش به عنوان متولی برگزاری آزمون گفته بود کنکور ۱۴۰۲ هیچ تغییری نخواهد داشت در نهایت رای شورای عالی انقلاب فرهنگی به کرسی نشست و با ابلاغ رئیس جمهور تغییرات مدنظر آن‌ها برای آزمون سال بعد رنگ‌وبوی اجرایی به خود گرفت.

 

 

 

هرجا پول باشد ساختارها را تغییر می‌دهد!

 

 

 

تفاوت نظر میان سازمان سنجش و شورای عال انقلاب فرهنگی یک‌بار دیگر پای ایده‌ی تعارض منافع را به میدان بازیِ ورود به دانشگاه باز کرد، ایده‌ای که اگرچه هیچوقت شفاف نبوده اما مانند سایه بر سر آزمون سراسری وجود داشته و حالا احتمالاً بر سر آزمون‌های نهایی مدرسه‌ها وجود خواهد داشت، براساس این ایده روش‌های جذب دانش‌آموزان به دانشگاه می‌تواند نسبت زیادی با انگیزه‌های مالی داشته باشد، به تعبیر محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس حوزه آموزش: «هرجا که پول وارد می‌شود تمام سازوکار و ساختارها را به سود خودش تغییر می‌دهد

 

 

 

حداقل در سال‌های گذشته، رشد قارچ گونه‌ی کلاس‌های آموزش خصوصی تست زنی و کنکور شاهدی بر ورود پول به مسئله قبولی در دانشگاه‌ها است، اما اگر قبلاً موسسه‌های خصوصی کنکور بازیگران اصلی ورود به دانشگاه بودند حالا به نظر می‌رسد با قوانین جدید مدرسه‌های خصوصی هم می‌توانند بازیگر جدید این عرصه شوند. به گفته نیک‌نژاد در گفت‌وگو با خبرآنلاین: «مافیای کنکور اتاق فکر دارند و دارای تجربه هستند، آن‌ها بلدند که خودشان را با تغییرات چگونه هماهنگ کنند

 

 

 

او ادامه می‌دهد: «گاهی میان تصمیم‌گیران افرادی وجود دارند که مجتمع‌های آموزشی غیردولتی دارند، ممکن است خودشان سهامدار این مجتمع‌ها باشند یا مدرسه غیرانتفاعی داشته باشند، بنابراین دور از انتظار نیست که با نظر آن‌ها گزینش دانشگاه به جای سازمان سنجش به مدرسه منتقل شود

 

 

 

این کارشناس آموزش با اشاره به آسیب‌های احتمالی ساز و کار جدید پذیرش دانشجو در دانشگاه‌ها به خبرآنلاین می‌گوید: «وقتی سهم مدرسه در ورودی به دانشگاه بیشتر شود یعنی قدرت مدرسه‌ها بیشتر خواهد شد، در این شرایط خانواده‌ها ممکن است گمان کنند اگر فرزندشان وارد مدرسه غیردولتی و برند شود احتمال دارد معدل بیشتری بگیرد، یا اگر بچه‌های خودشان را در مدرسه‌های خوب ثبت نام کنند با معدل خوب روبه رو شوند، ممکن است چنین ایده‌ای در میان مدت و دراز مدت به سود مدارس برند شود، مدارسی که عموماً تحت نظر سیاسیون هستند، یعنی کسانی هستند که در این مجتمع‌ها سهام دارند، بنابراین در اینجا قطعاً تعارض منافع وجود دارد

 

 

 

در این بین شاید مخالفت ابتدایی سازمان سنجش با تغییر قوانین کنکور و کمرنگ شدن سهم آزمون در قبولیِ دانشگاه به دلیل نگرانی از از دست رفتن برخی فرصت‌ها بود، این کارشناس آموزش دراین‌باره بیان می‌کند: «سازمان سنجش هرچه آورده مالی دارد از برگزاری همین آزمون‌ها است، حتی آزمون‌های استخدامی را هم این سازمان برگزار می‌کند، مثلاً قرار است برای آموزش‌وپرورش ۲۰ هزار نفر نیرو بگیرند اما ۱.۵ میلیون نفر در آزمون شرکت می‌کنند و از هرکدام مبلغ زیادی گرفته می‌شود، بنابراین اساس هویتی و درآمدی سازمان سنجش براساس برگزاری آزمون است

 

او ادامه می‌دهد: «بنابراین اگر قرار باشد آزمونی به مدرسه منتقل شود احتمال دارد منافع سازمان سنجش آسیب ببیند، در چنین وضعیتی دور از انتظار نیست این سازمان از منافع هویتی و مالی خود دفاع کند

ورود به دانشگاه؛ آزمون محور یا مدرسه محور؟

 

با این حال به نظر می‌رسد کارشناسان با تغییرات احتمالی پیش‌رو برای کنکور سراسری و افزایش سهم مدرسه‌ها در قبولی دانش‌آموزان موافق هستند. نیک‌نژاد با اشاره به همین مسئله بیان می‌کند: «اما تعارض منافع و آسیب‌هایی که در کنکور وجود دارد، و سال‌ها کارشناسان راجع به آن حرف می‌زنند، بیشتر از چیزی است که قدرت بیشتری به مدرسه برسد، لذا با این وجود از منظر آموزشی سنگینی کفه ترازو را به ساختار جدیدی که برای ورود به دانشگاه طراحی شده است می‌دهم، به‌نظر می‌آید شورای عالی انقلاب فرهنگی تصمیم درست‌تری گرفته است، دست کم تصمیم آن‌ها آموزشی‌تر است. البته اگر روی مدرسه‌ها هم نظارت و پیگری نباشد و اگر ساختار درستی برای آن درنظر گرفته نشود، آن‌ها هم دچار فساد می‌شوند و حقوق فردی و اجتماعی دانش‌آموزان آسیب می‌بیند

 

او در پایان به خبرآنلاین می‌گوید: «لذا این ساختار نیاز به نظارت بیشتر دارد و نهادهای تصمیم‌گیر باید تصمیم جدی بگیرند، این‌که ساختار از کنکور محوری به سمت معدل محوری تغییر کند و تمرکز آزمون‌ها از کنکور کم شود و به مدرسه اضافه شود آسیب زیادی به مافیایی که گفتیم نمی‌زند، تا موقعی که با اصل آن‌ها مقابله نشود این گروه‌ها کار خودشان را انجام می‌دهند، بنابراین قطعاً در این تصمیم گیری‌ها تعارض منافع وجود دارد

شب دکتر مسعود فکری

چکیده این گزارش در روزنامه آرمان امروزِ یکشنبه 9 امرداد 1401 منتشر شد

شب دکتر مسعود فکری از سلسله برنامه های شب های راستان در 5 مرداد 1401 در سالن کنفرانس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بروجرد برگزار شد، در ابتدای این نشست دکتر فرشاد علی یاری مدیر مسوول مجله پیام راستان عنوان سخنان خود را اعلام کرد و با برشمردن اهمیت«شب های راستان» گفت: شب های راستان زنجیره شب های است که به بزرگان علم و ادب و هرآنچه که مربوط به بروجرد عزیز است اختصاص دارد ، شب دکتر مسعود فکری حلقه ای است از زنجیره شب هایی است که مجله تخصصی پیام راستان به لطف خداوند و همیاری دوستان و اندیشمندان و مسئولان محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بروجرد برگزار می شود. شب های راستان به ستارگان فرهنگ معاصر بروجرد اختصاص دارد. به روان رفتگانشان درود می فرستیم و برای آنان که هنوز از فیض انفاسشان برخورداریم دوام عمر تؤام با سلامت و شادمانی آرزو می کنیم.ستارگان بروجرد خودآموز،به معنی خودآموخته،خود استاد خود بوده،خود کشته و خود درو کرده اند.مرحومه دکتر قمر آریان در فرازی از سخنرانی خود در همایش بزرگداشت دکتر زرینکوب که در همین اداره ارشاد برگزار شد بیان کرده است که در شگفتم که سرزمین لرستان و خاک بروجرد چگونه آب و خاکی است که چنین افراد نادری را در دامان خود پرورده است . آری دوستان عظمت ایران برای دارا بودن نفت،گاز،اورانیوم،آهن و امثال آن نیست صدها بزرگ علم و اندیشه و فرهنگ این سرزمین بودند و هستند که نام ایران را در تاریخ جهان به عظمت و اعتبار ثبت کرده اند.دکتر مسعود فکری بزرگمردی از خاک پاک بروجرد عزیز است ای کاش امنای این کشور در مقابل این همه بنیاد های گوناگون که بعد از انقلاب به وجود آمد،بنیادی هم نظیر«بیت الحکمه« قرون اولیه اسلام ایجاد می کردند که کارش انحصارا در عرصه معنویات بود و با کمک مترجمین لایقی همچون دکتر فکری که خوشبختانه در ایران امروز فراوان هستند آثار ارزنده نویسندگان معاصر را به یکی از زبان های رایج دنیا ترجمه می کردند تا جهانیان بدانند که ما فقط به گذشته پر افتخار خود نمی نازیم .دکتر مسعود فکری این فرزند برومند بروجرد سوابق پژوهشی ذیل را در کارنامه خود ثبت کرده است:

الف-تألیف کتاب"پندارها و پاسخ ها"(انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)

ب- تألیف پروژه بزرگ آموزشی"صدی الحیاة"(پژواک زندگی) شامل 21 جلد کتاب و دفتر تمرین ومنابع شنیداری (انتشارات کانون زبان ایران)

ج- تألیف کتاب المعلم(راهنمای تدریس زبان عربی)(نشر کانون چاپ)

د- تألیف کتاب"شذی الحیاة"(نخستین کتاب آموزش روشمند زبان عامیانه عربی در ایران)(کانون زبان ایران)

ه- تألیف کتاب"ندی الحیاة"(فرهنگ واژگان عربی-عربی و عربی-فارسی با ده هزار مدخل)(کانون زبان ایران)

و- تألیف کتاب "رحلة مع العربیة"(آموزش زبان عربی ویژه ی حجاج و عمره گزاران)(نشر مشعر)

ز-تألیف کتاب"سفری با زبان فارسی" 2 جلد(آموزش زبان فارسی به عرب زبانان))شبکه الکوثر-(انتشارات سروش)

ح- تآلیف کتاب"شاهد و تعلم"(نخستین کتاب فیلم آموزش زبان عربی)(کانون زبان ایران)

ط-ترجمه کتاب "سروش لاجوردی"(الصیحة اللازوردیة)(نشر آثار دفاع مقدس)

ی-نظارت و طراحی نرم افزارهای کمک آ موزشی"المجموعة القصصیة 1و2"و"المقتطفات"1و2

ک- تألیف درسنامه ونرم افزار الکترونیکی قرائت و درک متون معاصر(دانشکده مجازی علوم حدیث)

ل-مقاله "العولمة و دور وسائل الاعلام الهادفة"(مقاله برگزیده همایش بین المللی رادیوهای اسلامی)

م-مقاله"گوهر نیایش"(2 شماره روزنامه ایران)(1384 )

ن-مقاله"امکان سنجی علم دینی بر اساس سنت گرایی"(مجله معرفت)1392

س-مقاله آشنایی با بسته آموزشی صدی الحیاة (مجله انجمن ایرانی زبان وادبیات عربی)1390

ع- راهنمایی ،مشاوره و داوری پایان نامه های متعدد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه تهران وتربیت مدرس ورازی

ف-داوری چندین کتاب و مقاله از دانشگاهها و مجلات مختلف کشور

ص-عضو کار گروه تدوین سر فصل های دوره ی کارشناسی ارشد آموزش زبان عربی(دانشگاه تربیت مدرس)

ق-عضو کارگروه تدوین سر فصل های دوره ی دکترای مترجمی زبان عربی(دانشگاه تهران)

ر-ترجمه مقاله"محمد حبوبی"(دائرة المعارف اسلامی)

ش-مقاله تحریف نسبت میان صورت و معنا در حادثه عاشورا(مجموعه مقالات همایش سراسری فرهنگ عزاداری)

ت-مشارکت در تالیف و آماده سازی کتابهای "سراج منیر"و"حکمت علوی"(کانون زبان ایران)

ث-مقاله ی "بیداری اسلامی،پیشینه وپیامدهای آن" کنفرانس بیداری اسلامی تهران ،بهار 1391

خ-تألیف کتاب وحدت و همگرایی در صفوف نماز( انتشارات مشعر1391)

ذ-تألیف کتاب در جستجوی حقیقت(رویکردی روش شناسانه در سپهر اصول اندیشه شیعی)نشر مشعر،1392

ض-احراز رتبه مقاله برتر"تحلیلی بر صورت بندی گزاره های کلامی امام رضا(ع)"( جشنواره ی ملی فرهنگ رضوی) 1390

ظ-کتاب "السدید فی تعلیم الانشاء الجدید"(در دست تألیف)(سازمان سمت) 1392

غ-طراحی و تولید بزرگ ترین و فراگیر ترین نرم افزار آموزش زبان عربی کاربردی(انتشارات مشعر1392)

ط-ترجمه کتاب نامه ای سرگشاده به فرهیختگان اروپا از عربی به فارسی(سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی1392)

ا-ترجمه کتاب "الامام الخمینی الاصالة و التجدید"از عربی به فارسی(سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی 1392)

ب-ترجمه کتاب معرفت دینی و کتاب نظام اقتصاد اسلامی و کتاب ساخت جامعه قرآنی از فارسی به عربی(مؤسسه ترجمان1392)

ج-ترجمه کتابهای تاریخ صدر اسلام و بن لایه های معرفت از فارسی به عربی(سازمان سمت1392)

د-ترجمه کتاب با قرآن در مکه و مدینه از فارسی به عربی(بعثه مقام رهبری در حج1392)

ه-تألیف فرهنگ اصطلاحات حج و عمره(بعثه مقام رهبری در حج1392)

و-پروژه معرفی شخصیت های ایرانی دو سده اخیر به زبان عربی(علی اجنحة الزمان)(مرکز الحضارة لبنان و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی 1392)

ز- ترجمه و ویراستاری شش جلد از آثار علامه سید کمال حیدری، دانشگاه امام صادق(ع)1392

کتاب صدی الحیات

سخنران دوم این نشست استاد امیرسرداری بود که در ارتباط با کتاب صدی الحیات بیان کرد که  زبان عربی زبان اسلام است. و این بهترین فرصت برای برقراری ارتباط فرهنگی با عرب‌زبانان مسلمان، جهت ایجاد گفت‌وگو های مذهبی و دینی‌ست. هم‌چنین ارتباط با متون اصیل اسلامی ‌از جمله قرآن کریم و نهج‌البلاغه و کتب فاخر دیگری که جهت اتصال به منابع اسلامی‌نیاز به آن‌ها داریم، با تسلط بر زبان عربی قابل دستیابی‌ست. البته این هدف نیاز به تسلط قابل توجهی در این زبان دارد وی یکی از مشکلات آموزش زبان عربی را در مدارس ایران تأکید بیش از حد بر صرف و نحو دانست. سپس به معرفی کتاب صدی الحیات دکتر مسعود فکری پرداخت.

. از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب توجه به مهارت‌های چهارگانه زبان‌آموزی (شنیدن، صحبت کردن، خواندن و نوشتن) است. هم‌چنین توجه به زبان امروزی عربی و بهره‌مندی از جذبیت های ظاهری دیگر ویژگی‌های مهم این مجموعه است این کتاب در 13 جلد چاپ شده است یک جلد اساسیه، چهار جلد تمهیدیه، چهار جلد متوسطه، و چهار جلد عالیه.

انتقال تجربه زیسته

دکتر مسعود فکری با بیان حدیثی از علی (ع) مبنی بر ایتکه وقتی در جمع فرزانگان هستی برای اینکه بیشتر بشنوی حریص تر و دلبسته تر باش و شنیدن را بیاموز کما اینکه سخن گفتن را آموختی وی در ادامه بیان داشت که ما در این جمع ترجیح این بوده و هست که مباحث به سمت یک گفتگوی میان جمعی تبدیل شود. بسیاری از افرادی که خودشان در این جمع هستند خودشان اهل دانش، فرهنگ،قلم و نوشتن هستند. رسالتی که ما داریم این است که تجربه زیسته خودمان را در قسمتی که موفق بوده به دیگران منتقل کنیم یعنی دیگرانی که آنها را اصطلاحا نسل جدید معرفی می کنیم به جهت اینکه نسل امروز باید به داشته های خودش در حوزه علم و دانش و در حوزه تولید محصولات فرهنگی و علمی از یک اعتماد به نفس قابل قبولی برخوردار شود و به همین جهت است که اگر فایده ای در این گونه جلسات تحت عنوان «شب های راستان»  است آن نکته مهم، انتقال آن تجربه زیسته است. دانشگاه جان هاپکینز با دانشگاه تونس کارگاهی را به طور مشترک در تونس برگزار کرده بود تحت عنوان حقوق کودک که من در آن به عنوان نماینده ایران شرکت کرده بودم یک روز بعد از جلسه من در خیابان قدم می زدم وارد کتابخانه ای شدم می خواستم کتابی را خرید کنم با خانمی که مسوول کتابخانه بود با لهجه عربی صحبت می کردم ، آن خانم از من پرسید که اهل کجایی؟ گفتم ایران ، بلافاصله گفت کابل؟ گفتم نه ایران ، آنجا متوجه شدم که چقدر ایران در حوزه فرهنگ غریب است. ما نیازمند یک عنصری هستیم تحت عنوان تبادل فرهنگی، ما در تبادل فرهنگی خوب و درست عمل نکرده ایم. چگونه می شود میان ایران به عنوان یک زیست بوم مهم فرهنگی و جهان عرب ارتباط برقرارنمود ما در دو بخش داریم آسیب می بینیم یکی اینکه تجربه های کارآمد قلمرو فرهنگی مربوط به درون جامعه را به خوبی به نسل بعدی به نحو مطلوب انجام نمی دهیم و یک بخش مربوط به بیرون ایران است که شناخت دقیقی از فرهنگ ایران ندارند. وی در ادامه به بحث ترجمه پرداخت و بیان داشت که ترجمه یک رشته علمی است ، ترجمه یک علم کاملا جاندار و رسمی است وی در ادامه به یک تجربه زیسته در باب ترجمه اشاره نمود ، آقای دکتر احمدی یک کتاب تألیف کردند بنام بن لایه های شناخت  این کتاب بررسی بسیار اجمالی از مسائل اساسی یا لایه های بنیادین یا بن لایه های شناخت است. به همین منظور بخش اول کتاب با عنوان «شناخت شناسی» به این موضوع اختصاص یافته است. در این بخش مطالبی در زمینه تعریف علم؛ ماهیت تجربه؛ تصوری بودن علم و تصدیق ارائه می شود. در فصل ماهیت حمل و ضرورت در قضایا، ابتدا نقد نظر کانت در باب قضایای پیشین و پسین، تحلیلی و ترکیبی و سپس قضایای خارج محمول و محمول بالضمیمه بیان می شود. در ادامه این بخش مباحثی در باب ام القضایا یا اصل هوهویت؛ گزاره سازی و چگونگی معرفت زدایی آن؛ ماهیت قضایای سالبه؛ قضیه معدوله؛ ساختار و ماهیت قضیه شرطیه؛ جهات در قضایا؛ صدق از دیدگاه ابن سینا ، کانت  و نویسنده کتاب حاضر؛ خطا از دیدگاه دکارت و علامه و کانت؛ کلی و کلی سازی با نقد کوتاه نظریه کلی شمردن مُثُل افلاطونی؛ نظریه تقشیر و نظریه ابطال پذیری پوپر؛ ادراک عَرَضِ تنها یا عَرَض و جوهر یا فنومن و نومن با هم با در نظر گرفتن دیدگاههای ابن سینا و کانت؛ اتحاد عالِم و معلوم به معنای عام آن؛ دلالت و سرانجام عقل و تعریف آن در منابع اسلامی و غربی مطرح می شود. اما بخش دوم هم برای تکمیل بخش نخست و تبیین بیشتر آن با اختصار تمام با عنوان «هستی شناسی» با تمرکز بر بحث علییت، آورده شده است. این کتاب در حوزه معرفت شناسی است که نظریات کانت و دکارت را در باب علم، معرفت اعم از تصور و تصدیق مورد بررسی قرار داده است. این کتاب را وزارت علوم عراق در خواست کرده بود که به عربی ترجمه شود. آقای دکتر احمدی امر ترجمه را به من محول کرد . نکته مهم در ترجمه این کتاب این بود که اول باید ببینیم کانت و دکارت چه گفتند بعد ببینیم آقای دکتر احمدی چه فهمیده، بعد آن را چطور نقد کرده بعد من چگونه بفهم و بعد برای عرب زبان آن را چگونه قابل فهم کنم، اینها دشواری هایی است که ترجمه را به یک موضوع کاملا علمی تبدیل کرده است.

دکتر مسعود فکری درادامه سخنان حود بیان نمود که نقش اهل دانش و اهل علم در گذشته نسبت به پایدار شدن ارزش های اخلاقی در جامعه چشمگیرتر بوده ، ما اصلا در دانشگاه ها باید به جای توصیه های اخلاقی به سمت ارزش های عملی اخلاقی برویم. ونمود آن را در بزرگان علم و اندیشه ایران می توانیم ببینیم.

 

ادامه مطلب ...

گفت و گوی واشینگتن پست با دایان رویچ درباره کتاب "کشتن جالوت"[1] (بخش دوم / ادامه پست پیشین)

پرسش: من شنیده‌ام که هواداران بهسازی، منتقدانی که می‌گویند برای پرداختن به آموزش‌های دولتی باید به فقر پرداخت را مسخره می‌کنند. آن‌ها می‌گویند نسل‌ها طول خواهد کشید تا مردم را از فقر بیرون بیاوریم و بچه‌ها چندین نسل وقت ندارند که منتظر مدرسه‌های خوب محلی باشند. شما چگونه به این موضوع پاسخ می‌دهید؟

پاسخ: فقر را نمی‌توان به سرعت و به آسانی حل کرد. یک آغازگاه می‌تواند بالا بردن حداقل دستمزد باشد. خانواده والتون یعنی دارندگان والمارت، دارای بیش از 150 میلیارد دلار ثروت هستند. آن‌ها بیش از یک میلیون کارگر دارند. پس از دولت فدرال، والتون‌ها به تنهایی بزرگ ‌ترین سرمایه گذاران در مدرسه‌های اجاره‌ای در کشورند. آن‌ها می‌گویند که می‌خواهند برای موفقیت به کودکان فقیر کمک کنند. اگر آن‌ها بی درنگ حداقل دستمزد کارگران والمارت را به 20 دلار در ساعت افزایش دهند تاثیر بسیار بیشتری بر زندگی کودکان و خانواده‌ها خواهند گذاشت. بی گمان خانواده والتون می‌توانند از پس این کار برآیند. این کار بر کاهش فقر و کمک به کودکان، بیشتر از باز کردن مدرسه‌های اجاره‌ایِ بیشتر، کمک می‌کند. والتون‌ها همچنین در ایالت‌های مختلف در حال مبارزه با کاهش مالیات بر دارایی هستند. بجایش اگر آن‌ها برای افزایش مالیات بر درآمد و مالیات بر دارایی‌های خود مبارزه می‌کردند پول بیشتری برای ارائه خدمات مورد نیاز کودکان وجود می داشت.  

 اگر بیل گیتس، در اجتماع‌های فقیر، برای کودکان و خانواده ها، درمانگاه‌های پزشکی باز می‌کرد از میلیاردها دلاری که در مدرسه‌های اجاره‌ای هزینه کرده است و آموزگاران را با نمره‌های آزمون دانش آموزان‌شان ارزیابی می‌کند بسیار بهتر بود. اگر یک درصد نرخ مالیاتِ بالاتری بپردازند و حداقل دستمزد افزایش یابد، فقر بدون انتظار نسل‌ها، کاهش خواهد یافت.

 هواداران بهسازی در موقعیت خوبی نیستند تا هر گونه پیشنهادی برای کاهش فقر را به نیشخند بگیرند زیرا هر چیزی که به مدرسه‌ها تحمیل کرده‌اند- اجاره‌ای‌ها، بُن‌های آموزشی، آزمون‌ گیری‌های سرنوشت‌ساز، ارزشیابی آموزگاران بر پایه آزمون، تصرف‌های ایالتی و غیره- سراسر شکست خوردند. برخلاف وعده‌های بی باکانه‌شان، نمره‌های آزمونی را افزایش، شکاف‌ها موفقیت را کاهش، یا فقر را کاهش ندادند. هنگامی که بارها و بارها شکست بخورید باید به بررسی راه‌حل‌های گوناگون تمایل پیدا کنید. این به اصطلاح بهگران (که من آن‌ها را "اخلال‌گران" می‌خوانم) خودِ وضع موجود هستند. وضع موجودِ اخلال پیوسته، آزمون‌گیری و خصوصی سازی پیوسته، شکست خورده است. تنها چیزی که این رویکرد را در حرکت نگه می‌دارد پول فراوانی است که افرادی چون والتون‌ها، چارلز کوک، بتسی دِواس، مایک بلومبرگ و لیست بلند‌بالای میلیاردرها، "غول‌‌های دره سیلیکون‌" و مدیران صندوق‌های سرمایه گذاری در آن می‌‌ریزند. این میلیون‌ها دلاری که دارند برای اخلال در مدرسه‌های دولتی و دلسرد کردن آموزگاران هزینه می‌کنند در دارایی‌های‌ گسترده‌شان اصلا به چشم نمی‌آید اما این‌ها به بچه‌ها و آموزگاران‌شان آسیب می‌زنند. زمان آن است که اندیشه‌ تازه‌ای در پیش بگیریم، و امیدوارم اگر آن‌ها به راستی قصد کمک به کودکان و بهبود آموزش را دارند توانایی بررسی پیشینه‌ی شکست‌های پیوسته‌شان و یافتن راهی تازه را داشته باشند.

پرسش: و سرانجام، اگر شما وزیر آموزش بودید، دو کارِ نخستی که انجام می‌دادید چه بود؟

پاسخ: اگر من وزیر آموزش بودم (که به خاطر پیر بودنم هرگز نخواهم بود) نخست هر انتصاب سیاسی که بتسی دِواس کرده بود را لغو می‌کردم. سپس، همانگونه که چندین تن از نامزدهای دموکرات انجام دادند خواهان تامین بودجه کامل آموزش استثنایی و سه یا چهار برابر شدن بودجه مدرسه‌های عنوان اولی[6] می‌شدم. این افزایش‌ها به تامین بودجه همه مدرسه‌هایی که نیازمندترین دانش آموزان را نام نویسی می‌کنند کمک خواهد کرد. من خواهان کاهش فوری بدهی هر دانشجویی می‌شوم که کالج‌های انتفاعی آنها را گول زده اند. من به دنبال افزایش چشمگیر یارانه‌های دانشجویی فدرال برای تحصیلات عالی می‌روم، تا درآمد، مانعی برای رفتن به دانشگاه نباشد. من 5 میلیارد دلار برای رقابت میان ایالت‌ها پاداش می‌دهم تا پاداش کسانی را بدهم که بهترین و عملی‌ترین برنامه‌ها برای جداسازیی زدایی مدرسه‌های خود ارائه دهند (این یک نسخه وارون از "رقابت تا برتری" اوباما- دانکن است که در آن ایالت‌ها با افزایش مدرسه‌های اجاره‌ای و تاکید بر نمره‌های آزمون، برنده پول می‌شدند.)

 در مورد پشتیبانی فدرال از مدرسه‌های اجاره‌ای (که با کمک‌های دولتی تامین اعتبار اما خصوصی اداره می‌شوند) برنامه مدرسه‌های اجاره‌ای فدرال را حذف می‌کنم؛ که اکنون 440 میلیون دلار سود باد آورده برای زنجیره شرکت‌ها‌ی بزرگ دارد. من به ایالت‌ها اجازه می‌دادم که خود تصمیم بگیرند که آیا می‌خواهند مدرسه‌های اجاره‌ای داشته باشند یا نه. ولی به تاکید از آن‌ها می‌خواستم که نه تنها مدرسه‌های اجاره‌ای انتفاعی بلکه سازمان‌های مدیریت انتفاعی را ممنوع کنند. افزون بر این، با اصرار از رییس جمهور می‌خواستم که قاضی‌های فدرالی را به کار بگمارد که به جدایی کلیسا و دولت احترام می‌گذارند.    

  [1] برای دیدن متن انگلیسی این گفت و گو به آدرس زیر بروید :

https://www.washingtonpost.com/education/2020/01/21/slaying-goliath-diane-ravitch-argues-new-book-that-public-education-advocates-have-beat-back-efforts-privatize-schools/

[2] Network for Public Education

[3] Critical thinking(تفکر انتقادی)

[4]Raj Chetty

[5] Merit Pay

[6] Title 1 schools

(مترجم : مدرسه ها با تراکم بالای دانش آموزان کم درآمد که بودجه های کمکی دریافت می کنند تا دانش آموزان را در رسیدن

 به هدف های آموزشی یاری کنند.)



گفت و گوی واشینگتن پست با دایان رویچ درباره کتاب "کشتن جالوت"[1] (بخش نخست)


  شماره 133 دو ماهنامه چشم انداز ایران/ اردیبهشت و خرداد 1401

برگردان: (زنده یاد) مهدی بهلولی، محمدرضا نیک نژاد و آرمان بهلولی

توضیح مترجمان: متن پیش رو گفت و گوی خبرنگار روزنامه واشینگتن پست با دایان رَویچ، نویسنده کتاب "کشتن جالوت: ایستادگی پر شور در برابر خصوصی سازی و مبارزه برای حفظ مدرسه‌های دولتی آمریکا" است که در ژانویه 2020 یعنی همزمان با انتشار کتاب در آمریکا انجام گرفته است. دایان رَویچ، تاریخ‌نگار، اندیشمند آموزشی، کنشگر و منتقدی رک‌گو و پر مخاطب در گستره آموزش و پرورش آمریکاست. این کتاب ادامه دو کتاب پیشینِ این نویسنده نامدار آمریکای‌ست که در سال‌های 2002 و 2010 منتشر شده‌اند. "کشتن جالوت" به رویارویی راستین و پر شور مخالفان و موافقان خصوصی‌سازی آموزش در آمریکا می‌پردازد. این کتاب با عنوان "مقاومت در برابر خصوصی‌سازی و تلاش برای نجات مدارس دولتی؛ تجربه آمریکا" در روزهای آغازین سال 2021 بوسیله نشر شیرازه و با ترجمه (زنده یاد) مهدی بهلولی، محمدرضا نیک نژاد و آرمان بهلولی منتشر شده است. خواندن این کتاب به این خاطر مهم است که خصوصی‌سازی آموزش در بسیاری از نقاط جهان از جمله ایران، همسانی‌های فراوانی با این فرآیند در آمریکا دارد و دست کم بسیاری از کسانی که به دنبال خصوصی‎سازی آموزش هستند تلاش می‌کنند که با تجربه آمریکا، بعنوان پیشروترین کشور در اقتصاد بازار، آشنا شوند و تا جای ممکن این تجربه‌ها را بکار برند. گفت و گوی زیر به زاویه‌های مهمی از کتاب اشاره می‌کند و به نظر می‌رسد مقدمه‌ای باشد برای ورود به موضوع مهم خصوصی‌سازی در آمریکا، دشواری‌های پدیدار شده در این راه و مقاومت در برابر قدرت لگام گسیخته نیروهای پشتیبانی کننده از این گونه خصوصی‌سازی در این کشور. پس از این مقدمه اکنون این گفت و گو را با هم می‌خوانیم.   

  یک دهه پس از کتاب پر سر و صدا درباره پیامد‌های فاجعه‌بار "قانون هیچ کودکی جا نماند" در 2002، کتاب تازه رویچ یعنی "کشتن جالوت: ایستادگی پرشور در برابر خصوصی‌سازی و مبارزه برای حفظ مدرسه‌های دولتی آمریکا" داستان ادامه دار فشار بهسازی در دوران ریاست جمهوری اوباما و ترامپ را روایت می‌کند.

  رویچ بر چیزی که او "شکست‌های اخلال شرکتی" در آموزش عمومی می‌نامد تمرکز می‌کند؛ تغییراتی که بر عملکرد مدرسه‌ها چنانکه گویی کسب و کار هستند معطوف شده‌اند- و خوانندگان را با دانش آموزان، آموزگاران، پدر- مادرها و دیگرانی آشنا می‌کند که با آزمون‌های سرنوشت‌ساز و خصوصی‌سازی مدرسه‌های دولتی مبارزه کرده‌اند. او می‌گوید حقیقت این است که تلاش‌های بهسازی آگاهانه شرکتی در مدرسه، مرده است حتی اگر پشتیبانان‌شان هنوز آن را کاملا نپذیرفته باشند.   

  "کشتن جالوت" واپسین کتاب در ادامه "مرگ و زندگی نظام آموزش مدرسه‌ای بزرگ آمریکا" در سال 2002 است که جار و جنجالی در جهان آموزش بود. پیش از انتشار آن کتاب، رویچ معاون دبیر پژوهش و پیشرفت در وزارت آموزش در زمان جرج دبلیو بوش و از نخستین پشتیبانانِ هیچ کودکی جا نماند(NCLB)، برنامه عمده رییس جمهور جرج دابلیو بوش در گستره آموزش و پرورش بود که جنبش آزمون‌‌گیری استانداردسازی شده سرنوشت ساز را آغاز کرد.

 اما هنگامی که او پیامدهای این برنامه تازه را بررسی کرد دید که الزامات آزمون‌گیری  NCLBکلاس‌های درس را به کارخانه‌های آمادگی آزمون تبدیل، و مدرسه‌ها را وادار به محدود کردن برنامه درسی در راستای تمرکز بر موضوعات درسی‌ای کرده بود که از آنها آزمون گرفته می‌شد. او"مرگ و زندگی" را نوشت تا توضیح دهد که چرا دیگر، باوری به آنچه که "بهسازی شرکتی مدرسه" نامید ندارد.

 کتاب 2010 به آغاز جنبشی میان پدر- مادرها، آموزشگران، دانش آموزان، هواداران و دیگران کمک کرد و او رهبر افتخاری آن شد. رویچ در یک دهه بعد، به تنهایی و یا با همکاری دیگران، چند کتاب دیگر از جمله "دوران خطا: حُقه جنبش خصوصی‌سازی و خطر برای مدرسه‌های دولتی آمریکا" را نوشت. اوهمچنین عضو پایه گذار سازمانی غیرانتفاعی به نام شبکه‌ای برای آموزش دولتی[2] است و آن را رهبری می‌کند؛ سازمانی که افراد و گروه‌های هوادار بهبود مدرسه‌های دولتی را به هم پیوند می‌زند.

متن زیر، پرسش و پاسخی نوشتاری است که من با رویچ درباره کتاب تازه‌ او و آینده آموزش و پرورش دولتی انجام دادم:

پرسش: سلام دایان. با پرسش درباره عنوان کتاب تازه‌‌تان آغاز می‌کنم. از نظر شما جالوت کیست و ایستادگی کنندگان چه کسانی هستند؟

پاسخ : در این کتاب، من درباره رویارویی ترسناک میان نیروهای قدرتمندی که دست کم در20 سال گذشته مدرسه‌های دولتی را بر‌هم زده‌اند بحث می‌کنم. به دلیل ثروت گسترده‌شان و قدرت سیاسی‌ای که می‌خرند، جالوت هستند. آن‌ها شامل میلیاردرها (برای نمونه والتون‌ها، برادران کوک، خانواده دِ‌واس، خانواده ساکلر، بیل گیتس، الی برود، لورن پاول جابز و بسیاری دیگر)، مدیران صندوق‌های مالی (مانند به اصطلاح "دمکرات‌ها برای بهسازی آموزشی") اندیشکده‌های جناح راست، رهبری دولت فدرال و بیشتر ایالت‌ها و ده‌ها بنیاد و شرکت می‌شوند. سوی دیگر، مدرسه‌های دولتی هستند که از طرف آموزگاران، پدر- مادرها، پدربزرگ‌‌ها و مادربزرگ‌ها و افرادی پشتیبانی می‌شوند که گمان می‌کنند مدرسه‌های دولتی برای اجتماع‌های آن‌ها و دموکراسی ما مهم‌اند. شمار بنیادهایی که از مدرسه‌های دولتی پشتیبانی می‌کنند اندک اند. دو اتحادیه ملی آموزگاران آشکارا از مدرسه‌های دولتی پشتیبانی می‌کنند اما منابع آن‌ها در سنجش با منابع میلیاردرهایی که قصد اخلال، خصوصی‌سازی و "اختراع دوباره" مدرسه‌های دولتی را دارند ناچیز است.  

پرسش: چرا تصمیم گرفتید این روایت را اکنون و به این روش مطرح کنید؟   

پاسخ: موج اعتراض‌های آموزگاران که از فوریه 2018 آغاز شد من را قانع کرد که روایت ملی درباره آموزش آمریکایی در حال دگرگونی‌های ژرف است. برای نخستین بار طی نزدیک 20 سال، دیگر سخن بر"مدرسه‌های در حال شکست ما" متمرکز نبود. در عوض رسانه‌ها به بحث درباره واقعیت‌هایی مانند درآمد اندک آموزگاران، کلاس‌های پر جمعیت، سرمایه‌گذای راکد و کاهش شدید بودجه روی آوردند. افزون بر این، از این واقعیت که نمره‌های آزمون ارزشیابی ملی پیشرفت تحصیلی (NAEP) برای یک دهه ثابت مانده بودند یک واقعیت تازه آشکار شد و آن این که: "بهسازی‌ها"ی پشتیبانی شده از سوی بوش، اوباما و ترامپ شکست خورده‌اند. این "بهسازی‌ها" نظام شکست خورده‌ای از آزمون‌‌گیری استانداردسازی شده سرنوشت‌ساز و گزینش مدرسه را تحمیل کرده بودند.

  آنها با قانون هیچ کودکی جا نماند جرج دابلیو بوش آغاز شدند، با رقابت تا برتری باراک اوباما ادامه یافتند و با استانداردهای ایالتی هسته مشترک [" Common Core": سیاستی که به دنبال ارزیابی سطح یادگیری دانش‌آموزان در ادبیات و ریاضی با سنجه‌هایی یکسان در سراسر آمریکا بود.] ژرف شدند؛ دولت ترامپ نیز آنها را اجباری کرد. میلیاردها دلار بر روی آزمون‌گیری، آماده‌سازی و مشاوره‌های آزمون هزینه شدند اما هیچ نتیجه‌ی مشهودی در پی نداشت.

 هنگامی که آرنی دانکن، وزیر پیشین آموزش، در مقاله‌ای که در واشینگتن پست نوشت اصرار داشت که "بهسازی" شکست نخورده است متقاعد شدم که "بهسازی" بدان گونه که دولت فدرال تعریف و بخشنامه کرد و میلیاردرها برای نزدیک دو دهه تامین مالی‌اش کردند در واقع مرده است. این قانون هنوز هم در قانون‌های فدرال وجود دارد اما در رسیدن به همه هدف‌هایش ناکام مانده است. هیچ جنبش بهسازی‌ای وجود ندارد. اگر خرج کردن متوقف شود ادا و اطواری که نزدیک 20 سال مدرسه‌های ما را به هم‌ زده است فرو خواهد پاشید.

پرسش: آیا می‌توانید این ایده که هیچ کدام از این بهسازی ها نتیجه مشهودی در پی نداشته‌اند را باز کنید؟ نمره‌های NAEP ثابت بوده‌اند، اما آیا چیز دیگری وجود ندارد؟ همانطور که بارها و بارها نوشته‌اید، نمره‌های آزمونی، معنی چندانی ندارند.

پاسخ: "بهگران" پوست مدرسه‌های دولتی را بر پایه نمره‌های آزمونی کندند؛ آن‌ها قول دادند که بهسازی‌هایشان نه فقط نمره‌های آزمون را بالا می‌آورند بلکه در کاهش شکاف‌های موفقیت میان گروه‌های نژادی نیز کامیاب خواهند بود. در هر شهری که آن‌ها هدف گرفتند تاخت و تازشان به مدرسه‌های دولتی بر پایه نمره‌های آزمون بود. عادلانه آن است که آنها را با بهره‌گیری از سنجه‌های خودشان داوری کنیم چرا که آنها از همین سنجه‌ها برای بستن و جایگزینی مدرسه‌های دولتی و اخراج آموزگاران و مدیران، بهره گرفتند. همه وعده‌های آن‌ها سراسر شکست خورده‌اند. نمره‌های NAEP در یک دهه گذشته به سختی تکان خورده‌اند و در واپسین گزارش NAEP در 2019 در ‌واقع شکاف‌های میان گروه‌ها، گستره‌تر شده ‌است. مدرسه‌های اجاره‌ای از سوی هواداران‌شان به عنوان درمانی برای مدرسه‌های دولتی با نمره‌های پایین به تصویر کشیده شده‌اند اما به طور میانگین آن‌ها نتیجه‌هایی همانند مدرسه‌های دولتی بدست می‌آورند و بسیاری از آن‌ها در ایالت‌های خود در میان مدرسه‌هایی با عملکرد پایین هستند. مدرسه‌ها با بُن‌های آموزشی به طور معمول بدتر از مدرسه‌های دولتی عمل می‌کنند، احتمالا به این دلیل که آن‌ها آموزگاران دارای مجوزِ تدریس ندارند. پژوهش‌های مستقل از مدرسه‌ها با بُن‌های آموزشی در منطقه کلمبیا، لوئیزیانا، اوهایو و ایندیانا نشان داده است که دانش آموزانی که از بُن‌ها استفاده می‌کنند در عمل از لحاظ آموزشی پسرفت می‌کنند. گرچه بهسازان می‌گویند که می‌خواهند دانش آموزان فقیر دارای انتخاب‌هایی مانند دانش آموزان با پدر- مادرهای ثروتمند باشند اما یاوه‌گویی است چرا که بُن‌های آموزشی به طور معمول حتی کمتر از پولی است که در مدرسه‌های دولتی هزینه می‌شود و هرگز برای پرداخت شهریه در مدرسه‌های خصوصیِ سرآمد کافی نیست.

 هسته مشترک به عنوان بهسازی‌ای قالب شد که فرصت آموزشی را برابر می‌کند چرا‌که همه دانش آموزان، از برنامه درسی یکسان، کتاب‌های درسی یکسان و آموزش یکسان برخوردار خواهند شد. این همواره ایده‌ی احمقانه‌ای بوده است زیرا کودکان حتی در کلاس یکسان با آموزگار یکسان، با هم تفاوت دارند. هسته مشترک به خاطر مواد آموزشی تازه، نرم افزار تازه، سخت افزار تازه و آموزش آموزگاران تازه، میلیاردها دلار برای ایالت‌ها و منطقه ها، آب خورد. در 9 سالی که هسته مشترک مورد استفاده قرار گرفته است هیچ گواهی وجود ندارد که نتیجه‌های آموزشی، برابرتر شده باشند. استانداردسازی برنامه درسی، هم تنوع میان موضوع‌های درسی را کاهش می‌دهد و هم از فرصت‌ها برای آفرینشگری و ایده‌های تازه می‌کاهد. هسته مشترک، آموزگارانی را محدود می‌کند که ایده‌های‌شان از ایده‌های برنامه‌های درسی طراحی شده، بهترند. همچنین آیین‌نامه‌های هسته مشترک، به یک تاکیدزدایی آشکار از آموزش ادبیات، که با متن‌های اطلاعاتی[خبری]جایگزین شد، انجامید. این زیانی بود برای دانش آموزان سراسر کشور و بر پایه هیچ پژوهش معتبری بنا نشده بود. درک ادبیاتِ خوب، درست به اندازه خواندن متن اطلاعاتی دشوار است. چه بسا خواندن ادبیات، به بینش و سنجشگرانه اندیشیِ[3] بیشتری نیاز داشته باشد تا خواندن یک کتابچه راهنمای دولتی.

 ارزشیابی آموزگاران از روی نمره‌های آزمونی دانش آموزان‌ شان، ایده داغی بود که با رقابت تا برتریِ اوباما- دانکن گسترده شد [ Race to the Top : رقابت تا برتری، سیاستی بود که آموزگاران را بر پایه پیشرفت آموزشی دانش آموزان‌شان ارزیابی می‌کرد]. ایالت‌ها، شایسته رقابت برای بردن سهمی از 5 میلیارد دلار جایزه فدرال نبودند مگر آن که با ارزیابی آموزگاران‌‌شان بر پایه نمره‌های دانش آموزان‌ خود همراهی می‌کردند. این ایده هنگامی عمومیت گسترده‌ای یافت که راج چِتی[4] استاد دانشگاه هاروارد، این ایده را در پژوهشی که منتشر کرد با تبلیغ ملی همراه نمود و در سخنرانی وضعیت کشور رییس جمهور اوباما در 2012 به آن اشاره شد. یکی از همکاران او در این پژوهش در صفحه نخست نیویورک تایمز گفت که درس این پژوهش آن بود که " بهتر است که آموزگاران بد هر چه زودتر اخراج شوند". چهل و پنج ایالتی که خواستار بودجه رقابت تا برتری بودند قانون خود را تغییر دادند تا به این ابزار ارزشیابی آموزگاران مجوز دهند. بیل گیتس، صدها میلیون دلار برای تشویق منطقه‌ها و زنجیره‌های مدرسه های اجاره ای برای اجرای این  تئوری،کنار گذاشت. گیتس بودجه ارزیابی‌RAND  و  AIR[بنیادهای پژوهشی آمریکایی] را تامین کرد که در 2018 نتیجه گرفت که این تجربه یک شکست است. این روش بهترین و بدترین آموزگاران را مشخص نمی‌کند. بسیاری از آموزگاران با بالاترین رتبه‌ها، از دانش آموزان ضعیفی که ممکن است رتبه‌های آنان را پایین بیاورند، دوری می‌کردند. در هیوستون، آموزگاران علیه این روش شکایت کردند و پیروز شدند؛ زیرا قاضی نتیجه گرفت که آن‌ها با الگوریتمی پنهان داوری می‌شوند و "هیچ راه معنی‌داری" برای دانستن این که آن‌ها منصفانه ارزیابی شده‌اند یا نه، ندارند. ایالت پس از ایالت دریافتند که این الگو، حتی در مدرسه‌هایی با نرخ بالای دانش آموزان ضعیف، شمار اندکی از آموزگارانی که ناکارآمدند را مشخص می‌کند.

 بهگران در کالیفرنیا، برنامه‌ای به‌نام "ماشه پدر- مادران" به عنوان قانون وضع کردند که در آن به پدر- مادران اجازه می‌داد تا طوماری را امضا کنند که کنترل مدرسه دولتی خودشان را به دست بگیرند و آن را به گرداننده‌ی اجاره‌ای تحویل دهند. ‌یک سازمان، که میلیاردرها آن را تامین مالی می کنند، این ایده را با فشار در شماری از اجتماع‌ها پیشبرد که رویارویی  پدر- مادران را برانگیخت و با وجود بودجه گسترده و حتی نمایش یک فیلم (تسلیم نخواهیم شد) که این ایده را تبلیغ می‌کرد، منجر به تصرف تنها یک یا دو مدرسه شد.

 حقوق امتیازی‌[5] مورد علاقه بهگران بود. این کار در هر کجا که آزمون شد ناکام ماند. آموزگاران مانند هر کس دیگری باید به خاطر کار خود دریافتی درست و حسابی داشته باشند اما این که به آن‌ها اضافه پرداخت داده شود تا نمره‌های آزمون بالاتری از دانش آموزان خود بگیرند، به هیچ رو کارآیی ندارد. چماق و هویچ برای خرها کار می‌کند نه برای حرفه‌ای‌ها.

 کنترل ایالتی مدرسه‌ها، مانند تصرف در میشیگان (با تشکیل منطقه موفقیت آموزشی) و در تنسی (با تشکیل منطقه مدرسه‌ای موفقیت) آشکارا ناکام بوده‌اند. سازمان دهنده‌‌های آنها، وعده‌های بی‌باکانه‌ای درباره بالا کشیدن دانش آموزان با کمترین عملکرد دادند اما این وعده‌ها هرگز عملی نشدند. هر دو رها شدند اما هنوز تصرف‌های ایالتی ادامه دارد. تازه‌ترین مورد در هیوستون است که ایالت قصد دارد یکی از بزرگترین منطقه‌های کشور را به دست بگیرد چرا که یکی از 280 مدرسه منطقه، پیاپی نمره پایین می‌گیرد (آن مدرسه- دبیرستان ویتلی- سهم نامعمولی از دانش آموزِ فقیر، دارای معلولیت یا کسانی که با زبان انگلیسی حرف نمی‌زنند، دارد).

پرسش: شما شماری از میلیاردرها را نام می‌برید که اصرار بر بهسازی مد نظر خودشان داشته اند، و من نمی‌دانم که آیا به باور شما، انگیزه همه آنان یکسان است. آیا خانواده بتسی دِواس، وزیر آموزش، در این زمینه با گیتس و جابز یکسان است؟ فرقی نمی‌کند که انگیزه‌های آن‌ها متفاوت باشد؟ 

پاسخ: من از لیست بلند‌بالای میلیاردرها و بنیادهای هوادار "بهسازی"که ترجیح می‌دهم آن را "اخلال‌گر" بنامم، شگفت زده شدم. تحمیل دستور به آموزگاران و مدرسه‌ها از سوی افراد غیر آموزشی، بهسازی نیست؛ این کارها باعث افزایش بودجه برای مدرسه‌ها، بالا بردن دستمزد آموزگاران، کاهش جمعیت کلاس، تشویق آمیختگی نژادی [در مدرسه]، تهیه درمانگاه برای بچه‌ها و خانواده‌ها یا حل هیچ‌یک از مشکلات واقعی نمی‌شوند. این کار "زیر و رو کردن"، "به هم ریختن" و"ساختن دوباره" آموزش است. این آبشار دگرگونی‌ها، نه سندی و نه تجربه‌ای در پشتیبانی از خود ندارد. من هرگز اعتقاد نداشته‌ام که میلیاردرها، باورهای‌شان را برای سود بردن گسترش می دهند؛ این بی معنی است. به احتمال زیاد اگر کسی میلیاردرهای فراوانی که درگیر [این موضوع]هستند را به پرسش بگیرد، پاسخ آن‌ها تا اندازه‌ای متفاوت خواهد بود. اما آن‌ها در دل‌شان باور دارند که بخش خصوصی، مشکلات بخش دولتی را حل می‌کند. آن‌ها باور دارند که مصرف‌کنندگان، بهترین‌ها را انتخاب می‌کنند. آن‌ها باور دارند که بازار، باید تصمیم بگیرد که کدام مدرسه‌ها زندگی کنند و کدام مدرسه‌ها بمیرند. آ‌ن‌ها از اعتراف به این واقعیت که بازار، برنده و بازنده می‌سازد سر باز می زنند. بازار هرگز برابری فرصت‌ آموزشی پدید نمی‌آورد. بازار ممکن است برای دانش آموزان با بالاترین موفقیت خوب عمل کند، کسانی که بیشترین انگیزه را دارند، اما چشم بر دانش آموزان با بیشترین نیاز می‌‌بندد.  

با گوش دادن به دِواس، گیتس، [مایک] بلومبرگ، برود، هستینگز، کوک، والتون‌ها و میلیاردرهای دیگر، صدای افرادی را می‌شنویم که بی گمان چیزی از آموزش نمی‌دانند اما باور دارند که بازار، بهترین نتیجه را خواهد داشت. اما آ‌ن‌ها نخواهند پذیرفت که فرستادن بودجه دولت به سه نوع سیستم مدرسه ای رقیب، کاری بسیار ناکارآمد است- سه نوع سیستم مدرسه‌ای که یکی از آن‌ها دارای مقررات است و دو مورد دیگر (اجاره‌ای و بُن های آموزشی)، از مقررات نرم و سبکی برخوردارند؛ اگر اصلا مقرراتی باشد! برخی خدمات عمومی وجود دارد که دولت برای فراهم کردن آن‌ها متعهد و موظف به ارائه‌ برابر شده است. ما باید با یکدیگر تلاش کنیم تا مطمئن شویم که مدرسه‌های دولتی دارای منابع خوبی هستند، آموزگاران با تجربه‌ دارند، و کلاس‌ها با شمار منطقی‌ای از دانش آموزان و برنامه درسی کامل در هر اجتماعی دارند، نه این که به بخش دولتی که هنوز هم 85 درصد دانش آموزان آمریکایی را نام نویسی می‌کند گرسنگی دهیم.

پرسش: کودکانِ بسیار زیادی وجود دارند که در منطقه‌های آموزشیِ زندگی می‌کنند که مدرسه‌های دولتی، آنان را به شکست می‌کشانند و پدر- مادران برای جایگزین درمانده‌اند. برخی مدرسه‌های اجاره‌ای نقش جایگزین را بازی می‌کنند. این چه مشکلی دارد؟

پاسخ: کودکان بسیار زیادی هستند که در اجتماع‌هایی زندگی می‌کنند که از نظر نژادی از هم جدا شده و از نظر اقتصادی، گسیخته اند. مدرسه‌ها در این اجتماع‌ها حتی ممکن است کار قهرمانانه‌ای انجام دهند، اما این نابرابری‌ها به دلیل ساختار اقتصادی بسیار نابرابرِ ما، علیه کودکان و خانواده‌های آن‌ها انباشته شده است. همیشه در آمریکا چنین نبوده است. اکنون ما در دوره‌ی نابرابری‌های کم و بیش بی سابقه زندگی می‌کنیم – نابرابری درآمدی و نابرابری در ثروت.

این بی معنی است که مدرسه‌ها را برای سیستم اقتصادی مقصر بدانیم که در آن پاداش‌ها برای یک درصدِ بالا افزایش می‌یابد در حالی که حداقل دستمزد برای بقیه در پایین، راکد مانده است. مدرسه‌ها دارند به عنوان کیسه بوکس برای مشکلاتی استفاده می‌شوند که پدید نیاورده‌اند و نمی‌توانند درمانش کنند. بی گمان پدر- مادران برای کمک به فرزندان‌ خود درمانده‌اند. آن‌ها می‌توانند با فعال شدن در انجمن اولیای مدرسه‌های دولتی به آن‌ها کمک کنند و با دیگر پدر- مادرها همکاری کنند تا خواستار افزایش منابعی باشند که از منطقه‌ها دریافت می‌کنند. آن‌ها می‌توانند با آموزگار فرزند خود آشنا شوند و یاد بگیرند که چگونه در کارهای مدرسه‌شان به آن‌ها کمک کنند. البته که آن‌ها می‌توانند یک مدرسه اجاره‌ای را برگزینند، اما این خطر را دارد که مدرسه اجاره‌ای، آن‌ها را نپذیرد، مدرسه اجاره‌ای ممکن است قانون‌های سخت انضباطی و تربیتی تهاجمی داشته باشد، مدرسه اجاره‌ای ممکن است به طور ناگهانی تعطیل شود یا ممکن است از مدرسه دولتی که ترک کرده‌اند بهتر نباشد حتی ممکن است بدتر باشد. همه انتخاب‌ها، گزینه‌های بهتری نیستند؛ برخی ممکن است انتخاب‌های بدتری باشند.

پرسش: در آموزش و پرورش آمریکا هرگز دوران طلایی وجود نداشته است و بی گمان اکنون نیز چنین چیزی نداریم. از نظر شما راه واقع بینانه و درستِ پیش رو چیست؟

پاسخ: آموزش دولتی آمریکا، نقش بسیار مهمی در جامعه ما داشته است. نود درصد مردم آمریکا به مدرسه‌های دولتی رفتند و به ستون فقرات کشوری تبدیل شدند که شاید یکی از کامیاب‌ترین جامعه‌های دموکراتیک جهان است. هدف‌های بسیاری وجود دارد که افراد را به آموزش دولتی پیوند می‌زنند: ساختن یک شهروند تحصیل کرده که می‌تواند با اندیشیدن رای دهد و در بهبود جامعه ما شرکت کند. آموزش سواد، دانش ریاضی و مدنی. کمک به کودکان برای پرورش بهترین‌ها در درون خودشان. نیرومند کردن دموکراسی‌مان با آموزش افراد با پس‌زمینه‌های گوناگون برای زندگی و یادگیری دوستانه از همدیگر. آماده ‌سازی افراد برای کار، شهروندی و یادگیری در همه عمر. ممکن است افراد درباره ترتیب اهمیت این هدف‌ها اختلاف نظر داشته باشند اما این هدف‌ها مکمل یکدیگرند. وسواس کنونی ما درباره نمره‌های آزمون، انحراف نظام آموزشی ماست. هر کودکی حق برخورداری از آموزش خوب دارد. راه واقع‌بینانه و درست به سوی آن هدف‌ها، پافشاری بر سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش به عنوان بنیاد آینده ما به عنوان یک جامعه است. من در کتاب کشتن جالوت، به داده‌هایی استناد می‌کنم که نشان می‌دهند مدرسه‌های ما چقدر کم‌ بودجه‌اند. در برخی منطقه ها، ساختمان‌ها در حال خراب شدن هستند، آموزگاران دو یا سه شغل دارند تا نیازهای‌شان برآورده شود و دانش آموزان به هنر یا دیگر بخش‌های یک برنامه درسی درست و حسابی، دسترسی ندارند. راه پیش رو، پرداختن به علت‌های ریشه‌ای نارسایی مدرسه یعنی فقر، سلامتی ناچیز، گرسنگی، بی خانمانی، سوء مصرف مواد مخدر و دیگر نارسایی‌های نظم اجتماعی ماست.

 آموزش و پرورش یک بخش سرنوشت‌ساز در کامیابی جامعه ماست. اما آموزش به تنهایی نمی‌تواند بحران‌های اجتماعی که اکنون جامعه ما را بیمار کرده است را دگرگون یا بر آن‌ها چیره شود. ما باید سرراست فقر را هدف بگیریم. هر کودک آمریکایی باید از فرصت آموزشی برابر برخوردار باشد. هیچ کودک آمریکایی نباید بدون مراقبت‌های پزشکی، خورد و خوراکِ درخور یا خانه مناسب باشد. ما باید اجتماع‌ها را نجات دهیم، خانواده‌ها را نجات دهیم، بچه‌ها را نجات دهیم و مدرسه‌های دولتی را نجات دهیم. تقصیر را به گردن هم انداختن، هرگز مشکل را حل نمی‌کند.

پرسش: من شنیده‌ام که هواداران بهسازی، منتقدانی که می‌گویند برای پرداختن به آموزش‌های دولتی باید به فقر پرداخت را مسخره می‌کنند. آن‌ها می‌گویند نسل‌ها طول خواهد کشید تا مردم را از فقر بیرون بیاوریم و بچه‌ها چندین نسل وقت ندارند که منتظر مدرسه‌های خوب محلی باشند. شما چگونه به این موضوع پاسخ می‌دهید؟


پاسخ به یادداشت "حاجی بابایی و آموزش و پرورش"

ابراهیم سحر خیز معاون متوسطه در دوره وزارت حاجی بابابی، 21 آذر 97


در پاسخ به مطلب ارسالی جناب اقای محمد رضا نیک نژاد
اولا :در زمان وزارت فانی ، حاجی بابایی نماینده نبود.
مرداد سال 92 که صندلی را به فانی سپرد یک سال قبل از آن مجلس شکل گرفته بود و حاجی بابایی به دانشگاه برگشتند نه مجلس .
ثانیا:الان که تورم 237 درصد (بنا به گزارش مراجع رسمی بین المللی) است چرا دولت شیخ حسن تنها به افزایش  20 درصدی حقوقها انهم به صورت پلکانی بسنده کرده است .
پاسخ این سوال را بنده  اخیرا  مبسوط در جمع کثیری از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان داده ام که الان مجال تکرار نیست
همین قدر کافی است که این شیخ به شبی ،ارزش دارایی و سرمایه مردم را به کمتر از نصف تقلیل داد.
ثالثا: اگر جیب دولت خالی است رشد چهار برابری بودجه دولت  نسبت به مبلغ 104 هزار میلیاردی سال 92 چگونه اتفاق افتاده ،حقوق نجومی آقای عراقی وامثالهم  که فیش ان در فضای مجازی دست به دست می شود.از کدام محل پرداخت می شود.
شما لطفا بخواهید همین وزارت کمیته امدادی آموزش و پرورش فیش دریافتی ستادی های وزارتخانه را منتشر کند. چرا واهمه دارند. چرا معلمان را محرم نمی دانند.
چرا منتشر نمی کنند تا معلمان بدانند چگونه یک کارمند معمولی در ستاد وزارتخانه  حداقل دوبرابر حقوق ماهیانه معلم ،کارانه و اضافه کار دریافت می کند چه برسد به مقامات!
اگر خلاف این است برابر ماده 29 برنامه ششم ، فیش حقوقی خودرا علنی کنند.
ناگفته نماند فیش های دریافتی زمان ما نیز هم اکنون در سایت وزارتخانه قابل رصد است .می توانید مقایسه کنید.
 رابعا: بهتر است میان مردم چرخی بزنید تا ببنید مردم در مورد شیخ حسن چون می اندیشند و چه  بر زبان می رانند.
یاد آن حکایت از سعدی در گلستان می افتم که حجاج بن یوسف به درویش گفت ،دعایی در حقش کند ...الخ

به تبع آن وزارت بی وزیری مانند اموزش و پرورش حال و روز ش وخیم اندر وخیم است.
این را قاضی پور  با آن سادگی می فهمد ،بقیه چرا نمی خواهند بفهمند!!

حاجی بابایی و آموزش و پرورش


محمدرضا نیک نژاد، صفحه اول روزنامه آرمان، 19 آذر 97

"... مخلص کلام این که حال آموزش و پرورش خوب نیست و باید به دادش رسید زیرا  نیروی انسانی وضعیت خوبی ندارد. حال دانش آموز خوب نیست و تراکم کلاس ها بسیار بالاست و طرح های کیفیت بخشی در این تراکم قابلیت اجرایی ندارد. همچنین حال بودجه های عمرانی مدارس، حال معلم از نظر حقوق و وضعیت معیشتی خوب نیست، وضعیت اجرای سند تحول بنیادین در آموزش وپرورش خوب نیست. روی سخن من  با دولت است. دولت به داد آموزش وپرورش برسد، دولت در محاق بی تفاوتی نسبت به آموزش وپرورش  فرور فته است. و این بی تفاوتی حتی به رسانه ها سرایت کرده است.... سقوط جایگاه فرهنگیان، تعطیلی مجتمع های روستایی شمیم ولایت که با پشتوانه نظری بسیار متعالی تدوین و اجرا شده بود، کاهش شدید عوامل اجرایی مدارس، کاهش و تا مرزِ نزدیک به صفر رسیدن تعداد مربیان و معاونین آموزشی، اجرایی، پرورشی، بهداشت، مشاورین خروجی این نگاه مهلک و غیرکارشناسی به سیستم تعلیم وتربیت بود.... "

بند بالا بخش هایی از گفت و گوی حاجی بابایی، رییس فراکسیون فرهنگیان مجلس و وزیر پیشین آموزش و پرورش، با یکی از خبرگزاری هاست که به درستی به گوشه هایی از گرفتاری های کنونی آموزش و پرورش کشور اشاره می کند. او بحران امروز کمبود نیرو را دست پخت وزیر پس از خود، یعنی فانی می داند و تاکید می کند که سیاست آسیب زای تعدیل نیرو با پیروی از سیاست های بلند مدت سازمان برنامه و بودجه همچنان ادامه دارد. البته خصوصی سازی های پیگیرانه وزیر کنونی نیز از سخنان نیش دار حاجی بابایی در امان نمانده و آن را پیامد سیاست فرا آموزشی دولت می داند و ... خواندنِ این سخنان وزیر پیشین، در کنار مرور برخی از دیدگاه ها و عملکردهای دوران وزارتش، پرسش هایی را پدید می آورد  که ادعاهای درست ایشان را با اما و اگرهایی همراه می کند که بوی سیاسی کاری می دهد! بگذریم از تغییرِ 70 درصدیِ سند تحول بنیادین با فشارهای او بر نهادهای سیاست گذار، اجرای آن به شکل کاملا سلیقه ای و بدون توجه به اولویت هایش، جایگزینی نظام 6-3-3 بدون زمینه های نرم افزاری و سخت افزاری ضروری و ... 

پرسش از وزیر پیشین آن است که در اوج درآمدهای سرشار نفتی دوره احمدی نژاد، که پیامد تعامل سازنده دولت اصلاحات با جهان بود، چه گره ای از گرفتاری های پر شمار و تاریخی آموزش و پرورش، و به ویژه فرهنگیان، گشوده شد؟ فروش 140 دلاری بشکه های نفت در دولت های اصول گرا و وزارت او، چه گلی بر سر آموزش و پرورش و فرهنگیان زد؟ بی گمان یکی از فرصت های طلایی برای از میان برداشتن تفاوت آشکار و آزار دهنده میان دریافتی فرهنگیان با دیگر حقوق بگیران دولت، زمان دولت اصولگرا و وزارت ایشان بود، که شوربختانه از دست رفت! چرا در سال های پایانی آن دولت که کشور تورم 50 درصدی را تجربه می کرد، بیشینه افزایش حقوق فرهنگیان زیر 20 درصد بود!؟ با یک حساب سرانگشتی می توان نشان داد که در یکی دوسال پایانی وزارت حاجی بابایی، با وجود چندین برابر شدن درآمدهای دولت، توان اقتصادی فرهنگیان بیش از 50 درصد کاهش یافت! شوربختانه تجربه نشان می دهد که برخوردِ دولت های اصلاح طلب، اصولگرا و میانه رو با آموزش و پرورش یکسان بوده و برای هیچ کدام، آموزش در اولویت نبوده و نیست! گرچه اگر از حق نگذریم بیمه طلایی، بزرگ ترین دستاورد دوره وزارت حاجی بابایی برای فرهنگیان بود؛ که آن نیز با توجه به عدم پی ریزی درست و محکم، به ویژه تامین منابع مالی، از گزند جانشینان او در امان نماند.    

 

 در همه دورانی که فانی به شدت تعدیل نیرو را پیگیری می کرد، حاجی بابایی نماینده پرنفوذ مجلس بود و البته هست. پرسش این جاست که چرا در آن دوران در برابر حجم گسترده تعدیل نیرو و خصوصی سازی در نهاد آموزش سکوت کرده بود؟ چرا در شش سال گذشته که شکاف میان دستمزد فرهنگیان و خط فقر بیشتر و بیشتر شد، حاجی بابایی پرچمدار جنگنده ای برای دفاع از حقوق فرهنگیان نبود؟ چرا به عنوان یکی از اثرگذارترین نمایندگان در زمان تصویب بودجه 97، در برابر کاهش غیر قانونی حقوق فرهنگیان در لایحه بودجه امسال، از میانگین 15 درصد به 10 درصد، هیچ صدای بلندی از او شنیده نشد؟ خب شاید این پرسش ها بیراهند! پس می توان انتطار داشت در هفته های آینده که لایحه بودجه 98 برای بررسی و تصویب به مجلس فرستاده می شود رییس فراکسیون فرهنگیان مجلس، بیشترین تلاش را برای افزایش بودجه آموزش و پرورش و حقوق فرهنگیان داشته باشد. بی گمان زمان بررسی بودجه بهترین فرصت برای وزیر پیشین آموزش و پرورش است تا نشان دهد که سخنان بالا از سر دلسوزی برای نهاد آموزش است نه رویارویی های سیاسی میان رقبای حاکم.   

www.armandaily.ir/fa/news/main/241335/حاجی-بابایی-و-آموزش-و-پرورش-



بطحایی و راه های رفته گذشته!


محمدرضا نیک نژاد، ص مدرسه روزنامه اعتماد، یکم شهریور ماه 96
(این یادداشت به نام "ارتباط خوب بطحایی با سازمان برنامه و امید به بهبود وضع نابسامان آموزش و پرورش" در روزنامه منتشر شد و همچنین بخش هایی از آن حذف شد.)
سید محمد بطحایی عنوان وزیر آموزش و پرورش دولت دوازدهم را به دست آورد. با توجه به تجربه رای اعتماد به وزیران پیشنهادی آموزش و پرورش، بی گمان رای مجلس به بطحایی از سیاسی ترین رای های چند دوره گذشته است. دست کم در مقایسه با دو وزیر آموزش و پرورش در دولت یازدهم، یعنی فانی و دانش آشتیانی، هم سخنان بطحایی در جایگاه دفاع از خویش و هم سطح و چگونگی چالش های نمایندگان موافق و مخالف، در حد وزیر پر مخاطب ترین و بنیادین ترین وزارتخانه توسعه محور نبود و اما و اگرهای بسیار داشت. آن چه که بیش از هر چیز در معرفی او به عنوان وزیر و رای اعتماد نمایندگان به چشم آمد، تعیین وزیری بی دردسر و کم حاشیه برای دولت و حفظ وضع موجود در آموزش و پرورش از نگاه  جناح مخالف دولت بود. بی دردسر از این زاویه که بطحایی نه از نظر شخصیتی و نه از نظر جایگاه سیاسی- اجتماعی در دولت وزیری نیست که به خاطر گرفتاری ها و کمبودهای شدید نهاد آموزش بجنگد و هزینه بدهد. تیم اعتدال گرای دولت و یکی از پرچمداران مهمش یعنی نوبخت نمی خواست دوباره کسی مانند دانش آشتیانی موی دماغ دولت شود و بیرون از بودجه اندک و به شدت ناکافی نهاد آموزش، با بهره گیری از جایگاه سیاسی و نفوذ در لایه های گوناگون حکومتی 11 هزار میلیار تومان بگیرد و بخشی از دشواری های آموزش را سامان دهد و ... بگذریم! اما اگر بخواهیم به ناچار بر بی مهری های پیاپی و بی پایان بر آموزش و پرورش چشم بپوشیم و امیدمان را برای آینده نگهداریم، باید اندک دلخوشی مان را به سخنان و وعده های رییس جمهور در هنگام دفاع از بطحایی متمرکز کنیم. رییس دولت دوازدهم در سخنان خویش در اولویت قرار دادن نهاد آموزش را از برنامه دولت خویش دانست و گفت ".... تقویت زیربنای فکری برای اخلاق‌مداری و دین‌مداری جزو سفارش‌های اولیه است، توانمندسازی دانش‌آموزان، ارتقای منزلت معلمان و وضع معیشتی آنها از تاکیدات من است. من به وزیر وزیر پیشنهای آموزش و پرورش تاکید کردم که ورودی معلمان با گذشته باید متفاوت باشد. ما برای جامعه پیچیده آینده نیازمند به دانش آموزانی هستیم که جامعه را بشناسند و بتوانند از هویت و فرهنگ خود به خوبی دفاع کنند. نباید محفوظات را به آنها یاد داد، آنها باید همه علم و دانش را به گونه‌ای بیاموزند که در زندگی خود آن را به کار ببرند...."  اگر این سخنان را معیار و آغازگاه اصلاح در نهاد گرفتارِ آموزش بدانیم می توان امید داشت که بطحایی با پشتیبانی رییس دولت و البته به گفته خودش ارتباط دوستی با رییس سازمان برنامه و بودجه، امکان و زمینه ای بیابد برای  بهبود وضع نابسامان آموزش و پرورش! اما نکته نگران کننده و دردآور آن است که گرفتاری های آموزش و پرورش آن چنان است که نیازمند همکاری های میان سازمانی و فراسازمانی از سویی و همکاری و همدلی و بسیج درون سازمانی از دیگر سوست. پرسش این جاست که وزیر تازه تا چه اندازه توان بسیج نیروهای درون و بیرون ساختار آموزشی برای آغاز بهسازی در نهاد آموزشی را دارد؟ گذشته بطحایی چندان امیدی را بر نمی انگیزد و  بیش از هر چیز راه های رفته ی نه چندان کامیاب را به یادمان می آورد. امیدوارم چنین نباشد!  
http://yon.ir/DE8x9
http://etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=791&pageno=8

ساختار آموزشی و ناتوانی در پرورش کتابخوان


محمدرضا نیک نژاد، روزنامه آسمان آبی، 31 اَمرداد 96
وارد کلاس که شدم سپهر مانند دیگر بچه ها از جا برخاست و نشست. اما چشمش را از روی کتابی که می خواند برنداشت. حضور و غیاب هم که می کردم بی آن که توجهش به من یا کلاس باشد همچنان چشمانش روی واژه ها رژه می رفت. نامش را نیز که خواندم واکنش اش چندان فرقی نداشت. همین که برای ورود به موضوع درسی، جلو کلاس ایستادم و آماده شدم برای تدریس، کتاب را بست و به من خیره شد. به نیمه های زمان کلاس که رسیدم بر پایه عادت و روش کارم، 5 دقیقه استراحت دادم. با شتاب سر در کیفش کرد و کتاب را درآورد و با اشتیاق در آن شیرجه زد!  10 - 15سالی هست که در کلاس کمتر به این صحنه ها برمی خورم و به ندرت دانش آموزان کتابخوان می بینم و می یابم! رفتم و کنارش ایستادم و  پرسیدم: می توانم بپرسم که چه می خوانی؟ گفت فلان کتاب؛ خوانده ای آقا؟ گفتم نه. با شور و شوق درباره اش توضیح داد. پس از چند بار تکرار واژه آفرین، پرسیدم زیاد کتابِ غیر درسی می خوانی؟ پاسخ داد تابستان ها و تعطیلاتی مانند نوروز بیشتر می خوانم اما در 9 ماه سال تحصیلی دیگر فرصت چندانی برای خواندن کتاب ندارم؛ به درس هایم آسیب می زند و نمره و معدلم کم می شود! با خود گفتم که یکی از هدف های نوین آموزشی، پرورش شهروندانی ست که خود-یاگیرنده باشند و این ویژگی را برای همه عمر با خود داشته باشند. شهروندانی که در فرایند همیشگی آزمون و خطا، تجربه کنند و بیاموزند و به کار برند و در خلال همین فرایند، شهروندانی دانا و توانا بار بیایند و سنجشگرانه اندیشی را آنچنان بیاموزند که از بنیادی ترین پایه های زندگی شان شود و ... اما آیا نهاد آموزشی ما توانسته یا می تواند زمینه پرورش چنین شهروندی را فراهم کند؟ بی گمان نه! تا هنگامی که ساختار نهاد آموزش و فرهنگ آموزشی چند ده ساله ما درگیر ارزیابی های کمیِ، نمره ای و معدل و کنکور است، نمی توان امیدی به پرورش شهروندانی دانا، توانا، اخلاق مدار، خود-یادگیرنده و.... داشت. شوربختانه شمار زیاد عنوان های درسی و درونمایه های گسترده و دشوار آموزشی، به ویژه در دوره دبستان، افزون بر روش های خشک، تحکم محور و تنبیه مدار آموزشی، پس از اندک زمانی کودکان این دوره را از درس و مشق و یادگیری می گریزاند. پیامد چنین فشار و آزار دنباله داری، می شود شهروندانی فراری از کتاب و کتابخوانی و یادگیری و پرورش و ... اما گویا اکنون باید دست به نقد، قدر سپهر را دانست و او را مانند گوهری کمیاب حفظ کرد، تا دست کم این گوهر نایاب از دست نشود. بی گمان و شوربختانه در این زمینه ساختار آموزشی سال هاست که تعطیل است!    
http://www.upsara.com/images/v990_photo_2017-08-22_23-27-21.jpg

دانش‌آموزی شدن استعمال روانگردان!


گزارش از نگین باقری، روزنامه آرمان، 30 اَمرداد 96
یک جامعه‌شناس مدعی شد که میزان مصرف مواد روانگردان و دخانیات در میان دانش‌آموزان ۱۳ تا ۱۴‌درصد است. این اظهارات در حالی عنوان می‌شود که همواره بر سر راه ارائه آمار درست و دقیق آسیب‌هایی که دانش‌آموزان گرفتار آن هستند، موانعی وجود داشته است. جدای از اینکه آمار‌گیری در این زمینه با روش‌های درست، دقیق و به‌روز انجام نمی‌شود، برخی مسئولان علاقه‌مند به کتمان واقعیت‌ها در مورد این قشر هستند. این در حالی است که به اذعان کارشناسان اساس انجام هر طرح درست و کارگشا داشتن آمار دقیق و مستندات مشخص است.
معضل اعتیاد در دانش‌آموزان، ازجمله آسیب‌های اجتماعی است که همواره برای اعلام آمار دقیق آن با اختلاف‌نظر مواجه بوده‌ایم. عده‌ای معقتدند بیان آمار واقعی اعتیاد قبح مصرف موادمخدر را از بین می‌برد و عده‌ای دیگر نیز تاکید دارند که با پنهانکاری این معضل برطرف نمی‌شود. آبان سال گذشته، نادر منصورکیایی، مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی آموزش‌وپرورش عنوان کرد: ۱۳۶‌هزار نفر از دانش‌آموزان در معرض خطر ابتلا به مصرف موادمخدر هستند و از این میان سه‌هزار و ۶۰۰ نفر حداقل یک بار مصرف‌کننده موادمخدر بوده‌اند. گرچه این اظهارنظرات با واکنش‌های مختلفی مواجه شد، اما زنگ خطر اعتیاد دانش‌آموزان را به صدا درآورد؛ معضلی که اگر راهکار موثری برای آن ارائه نشود، دانش‌آموزان در معرض خطر را به بیراهه می‌‌کشاند. بنابراین سرپوش گذاشتن بر اعتیاد دانش‌آموزان نه‌تنها مساله را حل نمی‌کند، بلکه موجب پاک کردن صورت‌مساله نیز می‌شود. واقعیت آن است که شاهد هستیم برخی دانش‌آموزان با آسیب‌های اجتماعی بسیاری دست‌وپنجه نرم می‌کنند و باید برای آن چاره‌ای اساسی اندیشید، در غیر این صورت استمرار آسیب‌های اجتماعی در میان دانش‌آموزان با تبعات منفی روبه‌روست و آینده آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بر همین اساس برخی صاحبنظران عنوان می‌کنند باید آمار دقیقی از دانش‌آموزان معتاد ارائه شود، ولی همچنان این مساله در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و مشخص نیست دقیقا چه تعدادی از دانش‌آموزان درگیر این معضل هستند؛ معضلی که در صورت نبود مستندات و آمار و ارقام دقیق، نمی‌توان برای آن راهکار مناسبی در نظر گرفت.
آمار مصرف روانگردان بین دانش‌آموزان
«آموزش‌و‌پرورش هیچ راه‌حلی برای پیشگیری از مصرف مواد روانگردان و دخانیات توسط دانش‌آموزان ندارد و سالانه حدود 15‌درصد به آسیب‌‌های اجتماعی ایران اضافه می‌شود.» این اظهارنظرات روز گذشته توسط یک جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی انجام شد. امیرمحمود حریرچی، درباره علت شیوع مصرف دخانیات و مواد روانگردان و رفتارهای پرخطر میان دانش‌آموزان دوره متوسطه افزود: مساله اصلی این است که آسیب‌های اجتماعی در ایران در حال جوانانه‌تر و زنانه‌تر شدن است. براساس تحقیقاتی که مرکز پژوهش‌های مجلس هم انجام داده، بالای 15‌درصد از دانش‌آموزان تا قبل از 15سالگی و دوره متوسطه به‌نوعی رابطه جنسی را تجربه می‌کنند یا مواد روانگردان برای آنها به شکل‌های مختلف در دسترس قرار دارد و توسط برخی از آنها نیز استفاده می‌شود. این استاد دانشگاه درباره انتشار آمار درباره میزان اعتیاد و مصرف موادمخدر، روانگردان و دخانیات ادامه داد: نمی‌توان از نوجوانی به‌صورت مستقیم درباره مصرف سوال کرد، بنابراین آمارگیری و آسیب‌شناسی در این حیطه باید به‌صورت غیرمستقیم انجام شود. از طرفی نوجوانان گاهی اسم آن چیزی را که مصرف می‌کنند، مواد نمی‌گذارند و نمی‌توان از خود آنها آماری پرسید. آموزش‌وپرورش و دستگاه‌های مسئول هم این آمارها را منتشر نمی‌کنند، زیرا برای دستگاهشان بد است یا به اصطلاح افت دارد. به‌گزارش ایلنا، او اظهار کرد: معاونان آموزش‌وپرورش منکر مصرف دخانیات یا مواد روانگردان توسط دانش‌آموزان هستند و می‌گویند درصد کمی از دانش‌آموزان به این مسائل گرایش دارند، در صورتی‌که حدود 13 تا 14‌درصد دانش‌آموزان مواد و دخانیات مصرف می‌کنند و اگر آموزش‌وپرورش بخواهد این مساله را قبول و طرح کند درنهایت از دیگر نهادها توقع دارد به این موضوع رسیدگی کنند و راه‌حلی هم برای پیشگیری از این مسائل ندارند.
ضرورت اعلام دقیق آمار اعتیاد در دانش‌آموزان

یک کارشناس آموزش‌وپرورش درباره اعتیاد دانش‌آموزان در گفت‌و‌گو با «آرمان» می‌گوید: مسئولان آموزش‌وپرورش آمار درستی از اعتیاد دانش‌آموزان ارائه نمی‌دهند. البته این ماجرا به مسئولان بالاتر از آموزش‌وپرورش و نهادهای اجتماعی برمی‌گردد. محمدرضا نیک‌نژاد اظهار می‌کند: درواقع مسئولان دولتی فکر می‌کنند اگر مساله اعتیاد دانش‌آموزان مطرح شود باعث گسترش آن می‌شود، ولی این برخورد مانند این است که فردی در خانواده مریض باشد و او را به نزد پزشک نبرند که مبادا دیگران بفهمند. او ادامه می‌دهد: ما اکنون بیش از 13‌میلیون دانش‌آموز داریم. اگر از تعداد دانش‌آموزان دبستان صرف‌نظر کنیم، حدود هفت هشت‌میلیون نفر از دانش‌آموزان در دوره متوسطه اول و دوم مشغول به تحصیل هستند که در معرض آسیب‌های اجتماعی ازجمله اعتیاد قرار دارند. او بیان می‌کند: اگر جمعیت کل کشور را در نظر بگیریم، براساس آمارها حدود دو‌میلیون و 800‌هزار نفر معتاد وجود دارد که یک‌دهم آن یعنی حدود 200 تا 300‌هزار نفر از دانش‌آموزان درگیر آن هستند. نیک‌نژاد اضافه می‌کند: اگر ما خانواده‌های در معرض آسیب اعتیاد را در نظر بگیریم، طبیعتا تعداد دانش‌آموزان درگیر اعتیاد چیزی نیست که بتوان آن را پنهان کرد. این کارشناس آموزشی می‌افزاید: آمارهایی که درباره اعتیاد دانش‌آموزان اعلام می‌شود، متفاوت است. نهادهای اجتماعی ارقام بیشتری را بیان می‌کنند، در حالی‌که مسئولان دولتی این آمار را کمتر جلوه می‌دهند. نیک‌نژاد توضیح می‌دهد: عدم اعلام آمار دقیق اعتیاد دانش‌آموزان مانند عدم اعلام یک بیماری است. تا زمانی که میزان بیماری، گستردگی و اثر آن در جامعه مشخص نباشد، نمی‌توان برای آن برنامه‌ریزی یا دارویی را تجویز کرد، حتی نمی‌توان با ارائه راهکاری سبب پیشگیری از آن شد. در مورد اعتیاد در دانش‌آموزان هم وضع به همین شکل است. او اضافه می‌کند: اگر آمار دقیق اعتیاد دانش‌آموزان بیان نشود، برنامه‌ریزان و رسانه‌ها نمی‌توانند تسلط کافی برای برنامه‌ریزی و هشدار آن داشته باشند. نیک‌نژاد تاکید می‌کند: تا وقتی با ارائه آمار دقیق مواجه نشویم، نمی‌توانیم گام‌هایی برای پیشگیری اعتیاد دانش‌آموزان برداریم. او یادآور می‌شود: این معضل وجود دارد. با 20سال سابقه فعالیت در آموزش‌وپرورش با دانش‌آموز معتاد برخورد داشته‌ام، ولی تنها راه برخورد با چنین معضلی این بوده که آن دانش‌آموز را اخراج کرده‌اند. این کارشناس آموزش اشاره می‌کند: به عبارت دیگر جلسه‌ای می‌گذارند و دانش‌آموز معتاد با اعمال نفوذ مدیر و معاون اخراج می‌شود. درواقع هیچ راهکاری برای برخورد با این معضل وجود ندارد. او ادامه می‌دهد: مشاور هم در مدرسه وجود ندارد، اگر هم باشد به‌صورت کلیشه‌ای وارد عمل شده و بدون تسلط و انگیزه لازم با دانش‌آموز معتاد برخورد می‌کند، چراکه عملا مشاوران مدارس در این حوزه نقشی ندارند و مشاوره آنها محدود به مسائل درسی است.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/195141/دانش‌آموزی شدن-استعمال-روانگردان!