زیبا عزیزی، ص آخر روزنامه شهروند، 30 اَمرداد 96
دوری از مادر همیشه برایم سخت بوده؛ فکر میکنم برای هر کسی چنین باشد، اما گاه به خاطر زندگی بهتر و شاید بهرهگیری از امکانات مناسبتر و... به ناچار فرسنگها فاصله از او را باید تحمل کرد، اما تحمل هم حد و اندازهای دارد! چند وقتی بود دلتنگش بودم. به همین خاطر به اتفاق همسر و پسر کوچکترم تصمیم به سفر گرفتیم؛ سفری که بزرگترین حُسناش دیدن او بود. رفتن و سفر به خودی خود هیجانانگیز است اما سفر به زادگاه چیز دیگری است. برخلاف سفرهای معمول هرچه به مقصد نزدیکتر میشدیم، خستگی سفر و جاده کمتر نمایان میشد، زیرا که در لحظهلحظهاش انتظار شیرینِ دیدار مادر و خانواده و شهر و یادآوری هزاران خاطره کوچک و بزرگ نهفته است. در جاده لحظههایی را میشماری که پایانشان زیارت مادر است. همیشه
در جاده و تا رسیدن و دیدارش چندینبار زنگ میزند؛ حتی چند دقیقه قبل از رسیدن پیگیر جگرگوشههایش است. اینبار هم مانند همیشه برای هرچه زودتر دیدنمان با اصرار محبتآمیزش میخواست که اول به خانه او برویم. نیمساعت نگذشته و راهی هم تا رسیدن نمانده بود که تلفن همراهم مجددا زنگ خورد. اینبار خواهرم بود. با آنکه سعی در پنهانکردنش داشت اما لرزش در صدایش معلوم بود. پرسید که چقدر طول میکشد تا برسید؟ نگران و مضطرب شدم. گفتم: نزدیکیم! بالاخره به خانه پدری رسیدیم و با صحنهای دلخراش روبهرو شدیم. مادرم را دیدم که به خود میپیچید و مدام تکرار میکرد که «پایم شکسته است»! همیشه نگران این مسأله بودیم که مبادا یک روز پا یا دستش بشکند و او را زمینگیر کند. اخلاقش را میدانیم و آنچه که بیشتر نگران و اذیتش میکند، به زحمت انداختن بچههایش است. صبر و مقاومتی مثالزدنی دارد و هزاران درد و رنج را در زندگی متحمل شده است. دردهایی که کوچکترینشان به دنیا آوردن چندین فرزند و بزرگکردن بچههای قدونیمقد و به سرانجامرساندن آنها بود. با اینکه از درد به خود میپیچید، گرمی آغوشش، مهربانی صدایش، برق چشمانش، کلمات گرمش را فراموش نکرده بود؛ و همچون همیشه آغوشش پذیرایی از ما را طلب میکرد. به سختی و با کمک همسر و خواهرم از زمین بلندش کردیم. با اینکه بشدت درد داشت، باز احساس شرم میکرد؛ بیش از همه از همسرم! مدام از او عذرخواهی میکرد. این رفتار از سویی آزارم میداد و از سویی آموزنده بود. مادر است دیگر، مادر. وقتی به این اسم زیبا میاندیشیم، نوعی احساس درونی، دلم را میلرزاند و قلبم را به تکاپو میاندازد و خونم را به جوش میآورد و اشکم را سرازیر میکند؛ احساسی سرشار از عشق و محبت او و نیاز بیپایان من.
بهویژه برای من که از او دورم. محبت مادر پدیدهایست که تا مادر نشوی، قادر به درک و لمس آن نیستی. تنها یک مادر میتواند احساس مادری را به خوبی درک کند. کلمات توان وصف مهربانیها و از خودگذشتگیهای این فرشته زمینی را ندارند. مادر رئوفترین چشمه مهربانیهاست و هیچ جایگزینی برای او در دنیا وجود ندارد.
http://uupload.ir/files/1c71_photo_۲۰۱۷-۰۵-۰۱_۰۹-۲۴-۵۴.jpg
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/110263/فرشته-زمینی