یک کارشناس آموزش و پرورش عنوان کرد :
آموزش و پرورش نیازمند وزیری بانفوذ

گفت و گوی ایسنا با محمدرضا نیک نژاد
۱۶ امرداد ۹۶

یک کارشناس آموزش و پرورش با اشاره به اینکه طی سال‌های گذشته وزیر آموزش و پرورش تخصصی نداشته‌ایم، اظهار کرد: معمولا وزیر آموزش وپرورش به یک حسابدار تبدیل می‌شود که باید در طول سال چرتکه بیندازد که کسری‌ها را چگونه جبران کند.

محمدرضا نیک‌نژاد در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه آموزش و پرورش طی چند دهه اخیر گرفتاری‌هایی داشته که می‌توان آنها را فهرست کرد، گفت: اما مهم‌ترین مسئله‌ای که وجود دارد اولویت نداشتن دستگاه آموزش و پرورش است و شاید به صورت مسکن و موقتی اقداماتی صورت گیرد اما گرفتاری‌های ریشه‌ای آموزش و پرورش دیده نمی‌شود. شاید بیش از ۲۰ سال است که درگیر بودجه هستیم؛ بودجه وزارتخانه افزایش می‌یابد اما مشکلات چند برابر می‌شوند.

این کارشناس آموزش و پرورش با بیان اینکه معمولا کسری بودجه‌های پایان سال معادل یک چهارم کل بودجه آموزش و پرورش است گفت: این موضوع تنها منحصر به این دولت نیست، باید به آموزش و پرورش نگاهی فراسیاسی و فرادولتی داشته باشیم. آموزش و پرورش یک نهاد توسعه‌ای است و اگر روی آن سرمایه‌گذاری کنیم در میانه‌ راه کشور روی ریل توسعه می‌افتد.

نیک‌نژاد افزود: توسعه همه جانبه در هر کشوری منوط به توسعه انسانی است که در آموزش وپرورش و دانشگاه‌ها اتفاق می‌افتد. یکی از مهم‌ترین اولویت‌های فعلی آموزش و پرورش، بودجه است. ما به ساختاری نیاز داریم که دیگر نگران اوضاع مالی نباشیم.

وی با اشاره به اینکه طی سال‌های گذشته وزیر آموزش و پرورش تخصصی نداشته‌ایم، اظهار کرد: معمولا وزیر آموزش وپرورش به یک حسابدار تبدیل می‌شود که باید در طول سال چرتکه بیندازد که کسری‌ها را چگونه جبران کند. هرازگاهی از افزایش حقوق معلمان اخباری منعکس می‌شود اما همواره گلایه‌ها پابرجاست، زیرا شکاف میان تورم و حقوق‌های دریافتی پر نمی‌شود و بودجه به صورت قطره‌چکانی تزریق می‌شود.

این کارشناس آموزش و پرورش با اشاره به اینکه از سوی دیگر مدارس هم دچار مشکلات کمبود سرانه هستند گفت: این مشکلات مالی به نوعی مجوز دریافت پول از اولیاء شده و در این میان سوءاستفاده‌هایی رخ می‌دهد که قابل انکار نیست و هنوز گره‌ای از مشکلات ۱۳ میلیون دانش‌آموز باز نشده است. همچنین بودجه اولین مشکل و گره آموزش و پرورش شده است.

نیک‌نژاد ادامه داد: باید اهداف اصلی آموزش و پرورش را نیز در نظر بگیریم. نباید اهداف بنیادین و سنتی آموزش و پرورش که همان کیفیت تحصیلی و سطح سواد است به دست فراموشی سپرده شود. از سوی دیگر پرورش شهروندانی در تراز جهانی نیز اهداف جدیدی هستند که طی ۲۰ سال اخیر اضافه شده‌اند. همچنان در اهداف بنیادین ناموفق هستیم و افت آموزشی بیداد می‌کند. سیستم فعلی به ساده کردن درس‌ها و پایین آوردن سطح آموزشی روی آورده و نمی‌تواند شهروندان ویژه‌ای تربیت کند و نتیجه این می‌شود که دانش‌آموزان ما علی‌رغم مدارک دهان‌پرکن در الفبای شهروندی دچار مشکل هستند.

وی همچنین به ارزیابی عملکرد آموزش و پرورش در دولت یازدهم پرداخت و عنوان کرد: نمی‌توان گفت که به لحاظ ریشه‌ای آموزش و پرورش در دولت یازدهم موفق بوده است. در دولت یازدهم گرفتاری‌های آموزش و پرورش حتی به صورت نیمه بنیادی هم حل نشد. البته اقداماتی خوبی صورت گرفت که از جمله آنها پرداخت پاداش پایان‌خدمت  فرهنگیان بود. در سال‌های گذشته شاهد آن بودیم که پاداش پایان خدمت با تاخیر به بازنشسته پرداخت می‌شد. این اقدام خوب بود که امیدواریم ادامه پیدا کند.

این کارشناس آموزش و پرورش با اشاره به انتخاب وزیر جدید آموزش و پرورش گفت: وزیری می‌خواهیم که نفوذ بالایی داشته باشد و اهمیت آموزش و پرورش را در چشم و دل حاکمیت افزایش دهد .

این کارشناس آموزش و پرورش با بیان اینکه اگر قویترین وزیر هم بیاید اما از سوی دولت حمایت نشود کاری از پیش نمی‌برد، گفت: آموزش و پرورش نیازمند وزیری با نفوذ و جنگنده است، وزیری نیاز داریم که دولت تمام قد از او حمایت کند و بتواند امید و شادابی را در مخاطبانش ایجاد و تقویت کند.

http://l1l.ir/246m

رتبه بندی مدرسه ها و آسیب های آن

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه آسمان آبی، 12 امرداد 96

رتبه بندی مدرسه ها زیر- برنامه ای از طرح تعالی در سند تحول آموزش و پرورش است که از سال 90 و به مدت دو سال به شکل آزمایشی در بیش از 5000 مدرسه اجرا شد و امسال قرار است در نزدیک 11 هزار مدرسه پیاده شود. در این طرح مدرسه ها در چهار سطحِ ممتاز، موفق، پویا و متعالی رتبه بندی شده و در یک روند رقابتی از منطقه به استان و سپس کشوری وارد شوند. به گفته دست اندرکاران، مدیران باید تلاش کنند تا مدرسه های خویش را در این رتبه بندی بالا بکشند. به گمان طراحان، این کار زمینه تعالی آموزش را بیش از گذشته فراهم خواهد کرد و ...

اما آسیب های چنین طرحی چه می تواند باشد؟ نخستین آسیب آن است که این طرح زمینه رقابت میان مدرسه ها و در نتیجه میان دانش آموزان را بیش از گذشته فراهم می کند. واپسین دستاوردهای تجربی- پژوهشی در گستره آموزش نشان می دهد که پدیدآوری رقابت میان دانش آموزان و دامن زدن به آن، پیامدهای آموزشی آسیب زایی در پی دارد. آموزش فرایندی انسانی- اخلاقی است و بر بنیادِ همکاری، همدلی، همراهی و همیاری  بنا می شود. یادگیریِ پایه گذاری شده بر چنین آموزشی، افزون بر ماندگاری و نهادینگی، سبب توان افزایی در برقراری ارتباط های اجتماعی و گروهی در میان دانش آموزان امروز و شهروندان آینده خواهد شد. برخلاف تجربه های کامیاب آموزشی در جهان، ساختار آموزشی کشور ما همچنان در پی رقابت افزایی میان نوآموزان است. اجرای چنین طرحی و زمینه رقابتی نهفته در آن، بی گمان زمینه ساز آسیب های گوناگون و افزون تری بر جان و تن نوباوگان خواهد شد.

اما دشواری دیگر رتبه بندی مدرسه ها همراهی با فرهنگ آموزشی ریشه دار و آسیب زای "کمی نگری" در آموزش است. در این فرهنگ همه ی رشد یادگیری دانش آموز را "نمره" ی آزمون تعیین می کند و دگرگونی های رفتاری و اندیشگی و منشی آنان نه مورد توجه است و نه سنجه ای برای ارزیابی دارد. از این رو رتبه بندی مدرسه ها در پایان، در میزان درصد قبولی و معدل دانش آموزان خلاصه شده و بر فشار بر مدرسه و آموزگار و دانش آموز برای افزایش کمی پیشرفت دانش آموزان دامن می زند و آموزش را از هدف های نوین اش یعنی پرورش انسانی دانا و توانا و اجتماعی و جهانی دور کرده و انان را در چاردیواری نمره و معدل زندانی می کند.

از دیگر سو این رتبه بندی سبب جدایی بیشتر دانش آموزان با توانایی ها و استعدادهای گوناگون شده و بیش از همه دانش آموزان متوسط و ضعیف را دچار مشکل خواهد کرد.

اما واپسین آسیبِ مورد اشاره این یادداشت شاید دامن زدن به پولی سازی آموزش باشد. بی گمان این رتبه بندی بهانه و زمینه ای فراهم می کند تا دانش آموزان از مدرسه ها در رتبه های پایین به مدرسه هایی با رتبه های بالاتر کوچ کنند. این رویکرد افزون بر ناتوان نگه داشتن مدرسه های ضعیف تر، می تواند به دریافت های پولی از سوی مدرسه های بهتر بینجامد و بر روند بی حد و مرز کلایی شدن آموزش دامن بزند. مانند همین چیزی که اکنون در مدرسه های کشور و با عنوان های گوناگون جریان دارد و کمتر پایشی در آن ها صورت می گیرد.

http://www.upsara.com/images/gghy_photo_2017-08-06_09-20-49.jpg

بهداشت، آموزش و اخلاق!


محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 14 امرداد 96
برخلاف همیشه که غرق در بوسه‌مان می‌کرد، گوشه‌ای افتاده بود و می‌نالید. در این بیست و اندکی که دامادشان هستم، هیچ‌گاه چنین ندیده بودمش؛ زنی خوداتکا، سخت‌کوش، مهربان و خوددار. به سختی درد داشت. برای جلوگیری از آسیب بیشتر، به اورژانس زنگ زدیم. آمبولانس آمد. پس از وارسی گفتند به بیمارستان ببریدش! دستور دادند که بلندش کنید و با خودروی خودتان ببرید. همچنان که ماموران نگاه‌مان می‌کردند، تلاش کردیم اما نتوانستیم و نتوانست؛ درد امانش را بریده بود. برانکارد را آوردند و با‌ هزار بدبختی بر آن نشاندیمش و... ماموران همچنان دستور می‌دادند. در انتقال از خانه به آمبولانس و از آمبولانس تا اورژانس، هیچ کمکی نکردند! وارد اورژانس پرجنب‌وجوش  بیمارستان ۵۰ تخت‌خواب و ۵۰ساله شهر شدیم. دکتر از کنارش گذشت و با غرور، چند ضربه به زانو و استخوانش زد و در بی‌اعتنایی کامل بدون آن‌که نگاهی به او و ما بیندازد، پرسش‌‌هایمان را بی‌پاسخ گذاشت و به سوی اتاقش رفت. امکانات زهوار دررفته بیمارستان و اتاق‌های رنگ و رو رفته و پرستاران بی‌اعتنا به درد و رنج بیماران، از سویی حس تحقیر و از دیگر سو خشم آدم را برمی‌انگیخت. خانواده‌ای تصادفی و بشدت آسیب‌دیده آورده شدند. زنی از آنها به سختی بدحال بود و مردِ همراهش با ریش و یقه دیپلمات، با دستِ باندپیچی‌شده، از سویی سرگردان اتاق‌های حسابداری و عکسبرداری و... و از دیگر سو، باید برانکارد بیمارش را خودش با‌‌ همان یک دستش جابه‌جا می‌کرد! طاقتش طاق شد و فریاد برآورد و... انتظامات با احتیاط و هراس از تیپ و قیافه‌اش، آرامش کردند و در پاسخش که می‌گفت کسی نمی‌آید حتی برانکارد را هل دهد! گفتند نیرو نیست! گفت پس این پرستاران!؟ گفتند وظیفه پرستاران نیست. در‌‌ همان مدتی که ما نیز برانکارد مادرِ همسرم را جابه‌جا می‌کردیم، دکتر با چند پرستار مشغول زمزمه یکی از ترانه‌های معروف لری ، با بی‌اعتنایی آزاردهنده درگیرِ خوش‌وبش بودند. مرد عصبانی با صدای کمی آرام‌تر و البته همچنان خشمگین، غر می‌زد که یکی در گوشش گفت، این‌ بیمارستان دولتی است؛ اگر می‌خواهی خدای‌نکرده بیمارت از دست نرود، برو فلان بیمارستان خصوصی؛ آن‌جا به بیمارت می‌رسند! همسرم از پیش مادرش آمد و گفت، اینها نه‌تنها با ما حرف نمی‌زنند، حتی وظیفه تخصصی‌شان را نیز پس از چندین‌بار خواهش و تمنا انجام می‌دهند. رنج و دردِ بیماران بشدت برایشان عادی شده و گویا از شکایت و پیگیری هم نمی‌ترسند! ناخودآگاه یاد پاسخِ یکی از همکارانم به گلایه‌های یکی از معاون‌های مدرسه افتادم. معاونی که خواهان کنترل اخلاقی و درسی بیشتر بچه‌ها در کلاس شده بود. همکارم گفت، مگر چقدر به من می‌دهند که هم درس بدهم، هم مبصری کنم و بچه‌ها را با خشم فروخورده کنترل کنم، هم چندین مرحله امتحان بگیرم و تصحیح کنم و پیگیر وضع درسی و اخلاقی ۴۰ دانش‌آموز در هر کلاس و ٣۰۰- ٢۰۰ دانش‌آموز در هر هفته باشم و آخرش هم بیفتم گوشه بیمارستان و در تنهایی بمیرم و کک هیچ‌کس هم نگزد که مُرد! و البته یاد انواع گوناگون مدرسه نیز افتادم؛ غیردولتی، هیأت امنایی، نمونه دولتی، نمونه مردمی، تیزهوشان و... و چه ستم چندگانه‌ای است بیمارستان‌های دولتی و نیمه‌دولتی و خصوصی! و چه دردی است که بیمارشدن و دردکشیدن و بهبودیافتن و بد‌تر شدن و حتی تولد و مرگی که با میزان پول افراد پیوندی محکم دارد! و چه اخلاق‌ستیز است که در انسانی‌ترین گستره‌ها یعنی بهداشت و آموزش حکمِ «هر چه پول بدهی‌، آش می‌خوری» فرمانفرماست و چه دردآورست مرگ آرامِ  انسان ها در چنین بیمارستان‌هایی و مرگِ آرام‌ترِ میلیون‌ها استعداد در چنان مدرسه‌هایی و...
yon.ir/ZTMHk