سالگرد جانفشانی آن آموزگار بلوچ


محمدرضا نیک نژاد،تارنمای فانوس، 15 فروردین ماه 96
۱۵فرودین ۹۵ بود که خبر جانفشانی دو آموزگار بلوچ به سرعت فضای مجازی را با انبوهی از خبرهای ریز و درشت پر کرد. “حمیدرضا گنگوزهی ریگی” و ” عبدالرئوف شهنوازی” آموزگارانی بودند که در لحظه نجات دانش آموزان شان از آوری سنگین، خود گرفتار آورِ دیوار فرسودگی مدرسه ها شدند. عبدالرئوف با پای شکسته و با پرایدش پس از ساعت ها معطلی در پاسگاه های مرزی تلاش کرد تا همکارش را نجات دهد اما بخت با او و همراهش یار نبود و حمیدرضا پس از چند ساعت جان خویش را فدای دانش آموزان اش کرد. آموزگار جان باخته ی ۲۷ ساله دارای همسر و دو فرزند دختر بود که دختر کوچک تر از یک بیماری مادرزاد نیز در رنج بود و هست. رخداد آن چنان تلخ و ناگهانی بود که فانی- وزیر آموزش و پرورش- را به سیستان و بلوچستان و خانه آموزگار از خودگذشته کشاند. وزیر بهداشت نیز دستور داد تا بیمارستان ها برای رسیدگی به کودک بیمارِ آموزگارِ جان باخته دست به کار شوند و رایگان بهبود او را پی بگیرند. خانواده گنگوزهی در چندین برنامه رادیویی- تلوزیونی شرکت کردند و با این که او به نمادی از فداکاری و از خودگذشتگی تبدیل شد، هنوز بنیاد شهید تن به درخواست خانواده ی ایشان و بسیاری از دست اندرکاران و کنشگران اجتماعی- صنفی نداده و همچنان در اعلام شهید بودن او مقاومت می کند. گنگوزهی و شهنوازی دو تن از میان چندین هزار فرهنگیانی هستند که هر سال جان خویش را بر دست می گیرند و در منطقه های دور افتاده ی خطرخیز به آموزش نوباوگان این کشور می پردازند. بی جهت نیست که با همه گرفتاری های درون و برون سازمانی و خبرهای بد آموزش و پرورش همچنان معلمی از معتبرترین پیشه های جهان است. برخورداری یک گروه اجتماعی از جایگاه بلند در جامعه، تلاش ها و هزینه های فرهنگی و اجتماعی ای است که برای جامعه و شهروندانش می پردازد. فرهنگیان از همان آغاز آموزش نوین در ایران، همواره با کمبودهای فزاینده ی امکانات آموزشی و پرورشی روبرو بوده اند. اما با همه کاستی ها به آموزش نسل های گوناگون کشور پرداخته اند و در حد توان- و حتی بیش از آن- نگذاشته اند یادگیری در غبار کاستی ها از چشم ها بیفتد. این کاستی ها، از کمبود امکانات آموزشی و پرورشی آغاز، و تا ناکارآمدی، نامناسبی و حتی ناایمنی محل کار ادامه می یابد. برای کسانی که دستی- حتی از دور- بر آتش آموزگاری دارند روشن است که نامناسب بودن شرایط کار در کلاس، رنج آورترین و آزار دهنده ترین زمینه برای آموزگار است. اما آموزگاران این رنج ها را به جان می خرند و با چشم پوشی بر بی مهری ها، آموزش و پرورش نسل ها را پی می گیرند. البته این چشم پوشی چندان بی هزینه نیز نبوده و نخواهد بود. نمونه های حمیدرضاها و عبدالرئوف ها فراوانند و از آن میان می توان به “حسن امیدزاده” آموزگار گیلانی اشاره کرد که با نجات جان دانش آموزانش از کلاس درسِ گُر گرفته، به شدت سوخت و پس از چند سال درگیری با عفونت های ناشی از سوختگی، در سال ۹۱ درگذشت. ” کاظم صفرزاده” معلم مدرسه عشایری در لرستان که برای رساندن دانش آموزان بیمار خویش به درمانگاه، گرفتار سیل شد و به همراه دانش آموزانش جان باخت، علی اسدزاده معلم لرستانی که در راه بازگشت از روستای محل کارش دچار حادثه شد و پای خویش را از دست داد، علی بخش نوروزی که باز در راه بازگشت از محل کارش یخ زد و جان در راه آموزش نهاد و ….. البته می توان از ده ها نمونه ی دیگر که در رخدادهای تلخ جاده ای، فرسودگی مدرسه ها و کلاس ها، دست و پنجه نرم کردن با بیماری های ناشی از استرس شغلی، معیشتی و منزلتی و …. جان می بازند و یا گرفتار بیماری های همیشگی می شوند به فراوانی سخن گفت. از این رو فرهنگیان انتظار دارند که دست اندرکاران و شهروندان قدر این تلاش ها و از خود گذشتگی ها را بدانند و برای کاهش گرفتاری های شغلی شان که بی گمان به بهینه شدن آموزش خواهد انجامید، تلاش کنند. شاید تلاش برای آگاهی از این فداکاری ها و بساماندهی زندگی مادی فرهنگیان، نخستین گام برای حفظ و بالاتر بردن جایگاه اجتماعی آنان باشد و دست کم بتواند از ادامه افت این جایگاه و در نتیجه آموزش بکاهد.
http://www.fanoosedu.ir/?p=4278

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد