آموزش به مثابه فرهنگ

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه شرق، 12 بهمن ماه 95

"پژوهشِ خانم لویس جلوه های فرهنگی آموزش و یادگیری را بازشناسی و ریشه ها و اندیشه های عمیق اجتماعی و فرهنگی کامیابی نظام آموزش مدرسه ای در ژاپن را با رویکرد فرهنگی تجزیه و تحلیل کرده است ... بیشتر مباحث این نشست ها در دهه ی گذشته ناظر به ترویج رویکرد فرهنگی به آموزش و پرورش و اندیشه در نظریه های آموزش و یادگیری است که به فرهنگ و محیط زیست طبیعی و اجتماعی [در] خلق نظریه های تربیتی اهمیت بیشتری می دهد.... باید بگویم که در آموزش و پرورش ژاپن سه عنصر پایه ای که بر اساس نیازهای اصلی دانش آموزان شکل می گیرد عبارتند از : کنترل خود، تعلقِ خاطر به مدرسه و اهمیت تلاش برای رسیدن به هدف.... به اعتقاد من، حسن آموزش و پرورش ژاپن – به عنوان نظامی که انسان خوب تربیت می کند- در پذیرش آن از طرف بچه هاست و این کاملا در احساس تعلق آن ها به مدرسه مشخص است... یکی دیگر از ویژگی های مهم کودکستان های ژاپن باور به تعلق به گروه یا جامعه است. گاهی بچه ها به نام کلاسشان مخاطب قرار می گیرند؛ مثلا "چون کلاس گیلاس ها، از نظر سنی بزرگ تر از بقیه اند، جمع آوری اسباب بازی ها را فراموش  نکنند" بچه ها هم کلاسی های خود را "دوست" می نامند. کلمه دوست در این جا نشان دهنده روابط فردی دو کودک نیست بلکه به همکلاس اطلاق می شود.... در ژاپن نه از راه های تمرین، فشار، جایزه و تنبیه بلکه از طریق گسترش بازی آزاد و به رسمیت شناختن حق بازی کودکان، احساس محبت به هم به پرورش باور، فعالیت گروهی را در کودک تقویت می کنند.... هر ترم تحصیلی هم برای خود هدفی مشخص دارد؛ حتی هدف آموزشی هر ماه یا هر هفته هم دقیقا مشخص است. مثلا این هفته دست ها را خوب بشوییم یا همه ناهارمان را بخوریم. معلمان تلاش می کنند تا بچه ها از همان سال اول دوره ابتدایی درباره هدف های زندگی در مدرسه به عنوان یکی از اعضای گروه اطلاعات درستی داشته باشند.... [ در ژاپن] پرورش انسانی و رشد علمی یکی است. وقتی که ژاپنی ها نظرشان را درباره یک انسان روشنفکر می گویند، مفهوم " قابلیت مورد قبول واقع شدن در جامعه" نیز در آن نهفته است. این استعداد همکاری کردن می تواند به معنای دیدگاه و فکر دیگران را قبول کردن، جرئت بخشیدن و گذشتن از اشتباه های دیگران، فروتن بودن و غیره باشد.... لویس: من به آموزش و پرورش ابتدایی ژاپن علاقه زیادی دارم. هر وقت که به ژاپن می آیم، فرصتی پیدا می کنم که دبستان های ژاپن بازدید کنم. همیشه به دنبال نکات جدیدی هستم و البته همواره نکته های جدیدی یاد می گیرم...."

جمله های بالا برگزیده ای از کتاب " آموزش به مثابه فرهنگ" است که به بررسی فرهنگ آموزشی در ژاپن و مقایسه آن با آمریکا پرداخته شده است. این کتاب با نویسندگی : تاکه او دوای، کاترین لوییس، یوکی کو سوگا و یوشی یوکی ماتسودا و ترجمه دکتر محمدرضا سرکار آرانی، نائومی شیمیزو و تویوکو موریتا است که انتشارات موسسه فرهنگی آن را منتشر کرده است.  کتاب آموزش به مثابه فرهنگ با کنکاش در فرهنگ آموزشی ژاپن و ژرف اندیشی در بده بستان های میان فرهنگ عمومی و فرهنگ آموزشی، آموزه های بسیار ارزشمندی را در برابر خواننده می گذارد. این کتاب در اصل گفت و گوی دو آموزش شناس ژاپنی با یک پژوهشگر آمریکایی به نام کاترین لوییس است. لوییس از سن نوجوانی به دبیرستان های ژاپن می آید و توانمندی و کامیابی های آموزش در پیش دبستانی و دبستان های ژاپن او را شیفته خود می کند و به پژوهش در ساختار فرهنگی آموزشی این کشور وامی دارد. لوییس کتابی نیز در این زمینه با نام" آموزش قلب ها و ذهن ها" دارد که یکی از پرخواننده ترین کتاب ها در زمینه آموزش شناسی در آمریکا است. کتاب " آموزش به مثابه فرهنگ" برای ما ایرانیان که همواره آفرین گویان فرهنگِ اجتماعی، اقتصادی ژاپنی ها بوده ایم و تلاش ها و کامیابی های آنان برای مان شگفت انگیز بوده است می تواند خواندنی و بسیار نکته آموز باشد. به ویژه برای دست اندرکاران آموزشی، آموزگاران، پدر و مادرها و پژوشگران فرهنگ اجتماعی- آموزشی.

http://www.sharghdaily.ir/News/113858/آموزش-به-مثابه-فرهنگ  

مراسم تشییع پیکر شهدای آتش نشان

به نام خداوند جان و خرد
مراسم تشییع پیکر شهدای آتش نشان،روز دوشنبه 11 بهمن از ساعت 8:30 صبح در محل مصلای تهران انجام خواهد شد. کانون صنفی معلمان ضمن گرامیداشت یاد و خاطره این شهدای ایثارگر و مدافع ملت،از عموم همکاران گرامی که امکان حضور دارند دعوت به عمل می آورد که دوشادوش سایر اقشار جامعه در این مراسم شرکت کرده و از این طریق ضمن نمایش همبستگی ملی، تجلیل خود از روحیه فداکاری و ایستادگی را به نمایش گذارند.
کانون صنفی معلمان استان تهران
10 دی 95

مدرسه های نا ایمن و بودجه های کاهش یافته!

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه وقایع اتفاقیه، 11 بهمن ماه 95

در چند روز گذشته عکس هایی از یکی از دبستان های استان سیستان و بلوچستان در شبکه های مجازی دست به دست شد که در آن کودکان دبستانی در کلاسی درس می خواندند که بخشی از سقف اش بر اثر بارش های هفته های گذشته ریخته بود. عکس ها با یاداشتی کوتاه، تلخ تر نیز شده بود. در آن یاداشت می خوانیم که: "چهره این دانش آموزان زیر را بخاطر بسپارید؛ شاید در آینده ای نزدیک برایشان حادثه ای در محیطِ تحصیلشان رخ دهد که این دنیای فانی را زودهنگام ترک کنند و افسوس میلیونها بنده خدا برایشان روانه شود! شاید درحال حاضر این جمله سنگین به نظر نرسد! ولی این دانش آموزان به تعداد 35 نفر در دبستان سه کلاسه ای در روستای اکبرآباد واقع در استان سیستان و بلوچستان شهرستان خاش بخش مرکزی، دنبال کسب علم به قیمت جان هستند. آری کسب علم به قیمت جان! شایان ذکر است که این دبستان دارای ساختمانی با قدمت 40 سال است وهر لحظه با خطر ریزش آواری مواجه است که بارندگی های اخیر برایش به بار آورده است. مسئولان بشتابید! خیرین بشتابید! قابل توجه مسئولین. این نوشته سندی است بر هشدارهای قبل از حادثه...."

در صفحه 18 بررسی مرکز پژوهش های مجلس می خوانیم که "در لایحه بودجه سال 96 آموزش و پرورش، بودجه تملک دارایی های سرمایه ایِ این وزارتخانه 8/17 (هشت و هفده صدم) درصد کاهش داشته است. در این بخش از بودجه، سازمان نوسازی و تجهیز مدارس با کاهش شگفت آور منفی 10 درصد از بودجه اش رو بروست". این در حالی است که بیش از 35 درصد مدارس کشور تخریبی یا نیاز به بازسازی های بنیادین دارند و 35 درصد از آنها هم عمری بالا داشته و در اولویت های دوم برای بازسازی قرار می گیرند. به هر روی شوربختانه دست اندرکاران آموزشی در این بخش نگاه خویش را از دولت به سوی خیرین چرخانده و امید فراوانی به چنین مشارکت هایی دارند. و این در حالی ست که توان خیرین مدرسه ساز آن اندازه نیست که بتوانند حجمی به این گستردگی را پاسخگو باشند. در بخش بودجه سازمان نوسازی وزارتخانه باز می خوانیم که "هزینه های این بخش از اعتبارات با عنوان" کمک به تامین تجهیزات کلاسی مناطق محروم" دچار 25 درصد کاهش شده است" و شگفت آور و نگران کننده تر این که "در استان سیستان و بلوچستان به تنهایی نزدیک 69 درصد کاهش را نشان می دهد"! این در حالی است که این استان بیشترین مدرسه های فرسوده و کپری و ... را دارد! در فروردین ماه همین سال نیز "حمیدرضا گنگوزهی ریگی" یکی از آموزگاران این استان در اثر ریزش دیوار کنارِ یکی از همین مدرسه ها جان خویش را در راه نجات دانش آموزانَش از دست داد.

هفته گذشته وزیر آموزش و پرورش نیز در خبری زیر عنوان "پلاسکوهای آموزشی" بر گرفتاری فرسودگی مدرسه ها تاکید کرد. در خبر می خوانیم" وجود ۶۸ هزار کلاس درس ناایمن در کشور، موضوعی بس خطرناک تر از ناایمنی ساختمان های نظیر پلاسکو است که وزیر آموزش و پرورش از آن پرده برداشت. دانش آشتیانی، روز گذشته آماری از مدارس ناایمن به زبان آورد که بی توجهی و عدم رسیدگی به آن‌ها، می تواند فاجعه‌هایی نظیر پلاسکو و این بار در مدارس کشور رقم زند. وی با بیان اینکه آموزش و پرورش همچنان با بسیاری از مدارس ناایمن و فرسوده روبروست، تاکید کرد که برای نوسازی مدارس ناایمن و فرسوده نیازمند ۱۲ هزار میلیارد تومان اعتبار هستیم که این اعتبار تاکنون تامین نشده است و امیدواریم بتوانیم در سال ۹۶ از تعداد مدارس ناایمن و فرسوده کم کنیم." (رسانه ها)

با همه این ها می بینیم که در بودجه سال 96 ، بودجه ی ویژه ی سازمان نوسازی مدارس به شدت کاهش یافته است. درست مشخص نیست که مجلس تا چه اندازه و چگونه می تواند بودجه ی پر جمعیت ترین و گرفتارترین وزارتخانه کشور را افزایش دهد! اما به قول معروف برخی چیزها شوخی بردار نیستد! از آن میان می توان به شمارِ مدرسه های خطرخیز اشاره کرد. شاید پدر و مادرها آن چنان که باید از روند و چند و چون آموزش خبر نداشته باشند و پیگیر نباشند تا ببینند در کلاس های فرزندان شان چه می گذرد و به پیامدهای درازمدتِ نبودِ آموزش های کیفی نیندیشند! اما بی گمان جگرگوشه های خویش را سالم به مدرسه می فرستند و سالم هم می خواهند. اما آیا انبوهِ مدرسه ها و کلاس های ناایمن در جای جای کشور می تواند چنین انتظاری را برآورده کند!؟  

http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/61325/مدرسه‌های-ناایمن-و-بودجه‌های-کاهش‌یافته!-

روشنفکری‌های بند تنبانی


  محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 9 بهمن ماه 95
١- داستان ما هم شده داستان ‌هزار و یک شبی که شهرزاد قصه گویش، نه هر شب که هرچند دهه ساز قصه‌اش را برایمان کوک می‌کند و داستان می‌سراید. ما هم بسان شنونده‌های شبانه‌اش، هر شب شیدا و بی‌خود از خود، تا ته داستان می‌رویم و با گوش‌های سرخ و سرهای منگ و خون‌های به جوش آمده ساعت‌ها در رختخواب‌هامان می‌لولیم تا خوابمان ببرد، اما بامداد که برمی‌خیزیم و به خود می‌آییم، می‌بینیم داستان، همان داستان شب پیش و دو شب پیش و سه شب پیش و صدها شب پیش بود! و تنها نام‌ها تغییر کرده بود. داستان‌نویسانمان نیز روشنفکرانی شده‌اند که از داستان‌‌سرایان پیشین، تنها دود سیگارش را می‌شناسند و جفنگ‌های بند تنبانی‌اش را و البته تکرار واژه‌های نامفهومش را؛ و از برابری‌خواهی تاریخی‌اش نیز کلاه چپکی و کت سبز و افاده‌های کشدارش را! و باز ما مانده‌ایم و طناب پوسیده اینان و فرو افتادن در چاه تاریخ و سال‌ها در جا زدن و داستان‌های پرحرارتی که خون می‌خورد و جان می‌گیرد و زمان می‌کشد و... پایانی تکراری!
٢- در روزهای گذشته و پس از رویداد تلخ پلاسکو و خیزش همدلانه شهروندان با آتش‌نشانان جان‌باخته و نقدهای بجا به مدیریت بحران شهری و کاربه‌دستان، گروهی که می‌خواهند از هر روزنی بهره گرفته و اسب خویش برانند، فضا را مناسب دیده، توپخانه را آماده کرده و حمله کردند. زندگانی مدنی اینان نوعی زیستن بر شکاف‌هاست! به این معنی که چون کار ایجابی و سازنده‌ای نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند! چشم به راه رخدادهایی از جنس پلاسکو می‌نشینند. از تاریخ هم تنها شکاف طبقاتی و شکاف میان دولت و ملت را خوب می‌شناسند و دوستشان دارند. تا چنین شکاف‌هایی سر باز می‌کند، بر موج راه افتاده سوار می‌شوند و از آن بهره می‌گیرند. دست بر قضا حمله‌هایشان نیز به جاهایی است که کمترین خطر را دارد و به قول معروف حمله‌خورَش ملس و پرسود است! کسی در سیل جان می‌دهد، دولت مقصر است، پلاسکو فرومی‌ریزد، دولت مقصر است، تماشاچیان آهنگ امدادرسانی به آسیب‌دیدگان رویداد پلاسکو را کُند کرده‌اند، دولت مقصر است، راه‌بندان مانع به‌موقع رسیدن نیروهای امدادی در جاده می‌شود و چند تن جان می‌سپارند، دولت مقصر است، شهروندان زباله بر زمین می‌ریزند، دولت مقصر است، در راه‌بندان خیابان‌ها دولت مقصر است، کودکان خیابانی، دولت مقصر است، خصوصی‌سازی در آموزش، دولت مقصر است، باران کم می‌آید، دولت مقصر است، ترامپ سر کار می‌آید، دولت مقصر است، اقتصاد ما نفتی است، دولت مقصر است، فرهنگ آموزشی لنگان است، دولت مقصر است و... آن هم نه دولت یا دولت‌های پیشین! یا فراتر از دولت، که همین دولت و بس!
بسیاری از گرفتاری‌های امروز ما برآمده از یک فرهنگ سه‌هزار ساله و تاریخی است. فرهنگی که با همه خوبی‌هایش دچار بیماری‌هایی است. بسیاری از گرفتاری‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و... ریشه در همین فرهنگمان دارد و همه ما و فرادستان و فرودستان و روشنفکران و تاریک‌اندیشان و... برآمده از همین فرهنگیم. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که دگرگونی‌های ماندگار نیازمند تلاش چندین‌ساله و چندین‌نسله است. هر شتابی در این راه، زمینه انحرافی بزرگتر را فرهم می‌کند. ما نیازمند دگرگونی‌های بنیادین در اندیشه‌ها و رفتار برآمده از آن در تک‌تک شهروندان هستیم و... چاره‌ای نیست که برای اینان با «بامداد» بزرگ همنوا شویم که «این گول بین که روشنی آفتاب را/ از ما دلیل می‌طلبد.»/ طوفان خنده‌ها.../ «خورشید را گذاشته/ می‌خواهد/ با اتکا به ساعت شماطه‌دار خویش/ بیچاره خلق را متقاعد کند/ که شب/ از نیمه نیز برنگذشته ا‌ست.»/ طوفان خنده‌ها...

http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/90338/روشنفکری‌های-بند-تنبانی

گذار از گفتمان معیشت محور به آموزش محور


 محمدرضا نیک نژاد، تارنمای تابان
گرفتاری های آموزش و پرورش ایران اگر بی شمار نباشد بی گمان کم شمار هم نیست. این گرفتاری ها از کمبودهای شدید بودجه و منابع مالی آغاز و تا بی انگیزگی حرفه ای فرهنگیان و افت کیفیت آموزشی و ناتوانی پرورش شهروندانی با معیارهای جهان امروز با همه ویژگی هایش و …. ادامه می یابد. نخستین گرفتاری آموزش و پرورش ما نه در اهمیت که در اولویت بودجه ی ناچیز آن است و تا گره بودجه در سامانه آموزشی کشور گشوده نشود نمی توان چشم براه گشایش گره های دیگر در آن بود. اما چرا؟

برای پاسخ به این پرسش نگاهی گذرا به بخش مهمی از قانون بودجه در سه سال گذشته و لایحه بودجه سال ۹۶ می اندازیم. در قانون بودجه سال های ۹۳، ۹۴ و ۹۵ هزینه های پرسنلی آموزش و پرورش – هزینه پرداخت دستمزد حقوق بگیران- به ترتیب نزدیک ۸۸، ۹۰ و ۹۳ درصد از کل بودجه این وزارتخانه بوده است. این بخش از بودجه در لایحه سال ۹۶ با یک دهمِ درصد افزایش به ۹۳/۱۶ ( نود و سه و شانزده صدم) درصد رسیده است. در همین لایحه ۹۸/۹ (نود و هشت و نه دهم) درصد اعتبار استان ها در بخش هزینه های پرسنلی در نظر گرفته شده است!( بررسی مرکز پژوهش های مجلس در لایحه بودجه کل کشور. ۲۴ بودجه آموزش و پرورش)

همچنان که دیده می شود از سال ۹۳ تا ۹۶ سهم هزینه های پرسنلی افزایش یافته است. بخش باقی مانده بودجه یعنی به ترتیب ۱۲، ۱۰ و کمتر از ۷ درصد، باید صرف دیگر فعالیت های آموزش و پرورش مانند کیفیت بخشی به آموزش، سرو سامان دادن به دست کم ۳۵ درصد فضاهای آموزشی تخریبی، سرانه جاری برای ۱۳ و نیم میلیون دانش آموز، خدمت رسانی به بیش از ۷۰ درصد مدرسه های روستایی، چند صد مدرسه شبانه روزی، پیاده سازی ساختار تازه آموزشی و … که هدف اصلی این نهاد گسترده است، می شود. گرچه به گفته دست اندرکاران آموزشی کشور به خاطر کسر بودجه چندین هزار میلیارد تومانیِ این وزارتخانه، همواره بیش از ۹۸ درصد کل بودجه صرف هزینه های پرسنلی می شود و در عمل کمتر از یکی – دو درصد صرف هدف های اصلی آموزش و پرورش می شود؛ اما با این که نزدیک کل بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت دستمزد حقوق بگیرانش می شود می بینیم که سال هاست فرهنگیان از کمی دستمزدهای شان گله مند و معترض اند، حق الزحمه معلمان خرید خدمت و حق التدریس، ماه ها عقب می افتد؛ گام دوم رتبه بندی فرهنگیان اجرا نشده است و حتی فرهنگیان که از فروردین ۹۵ در همان گام نخست به رتبه ی بالاتر رفته اند هنوز افزایش حقوقی را نداشته اند و …. گستردگی اعتراض ها و گله های به حق فرهنگیان در این زمینه سبب شده است که همه دست اندرکاران و در همه دولت ها دست کم در گستره سخن، این گله ها را به رسمیت بشناسند. اما این به رسمیت شناختن آموزش و پرورش را با گرفتاری های دیگری روبرو کرده است. سکانداران آموزشی کشور توان درخور برای افزایش بودجه در دولت ها را ندارند. کسر بودجه های سالانه در دهه گذشته نیز نگذاشته است نیازهای بنیادین ساختار آموزشی برآورده شود. از این رو مدیران ارشد آموزش و پرورش برای پاسخگویی به حقوق بگیران خویش چاره ای جز دست بردن در بوجه غیر پرسنلی نداشته اند و بنابر آمارهای بالا هر سال این بخش از بودجه و در نتیجه بخش های آموزشی آن کمتر و ناتوان تر شده است. وزیران به خاطر تمرکز بیش از اندازه بر گفتمان معیشت محور در آموزش و پرورش نمی توانند بر بخش های دیگر توجه درخور را داشته باشند. در این شرایط شوربختانه نه دستمزد فرهنگیان سامانی می گیرد و نه هدف های بنیادین آموزش و پرورش برآورده می شوند. در دهه گذشته وزیران آموزش و پرورش بیش از آن که وزیر این نهاد آموزشی – فرهنگی باشند چرتکه به دست و نا امید از دولت ها، دست نیازشان به سوی خانواده ها دراز می شود و بی گمان این بخش از دریافت ها به دلیل های گوناگون نمی تواند پشتیبانه درخوری برای پاسخگویی به هزینه های غیر پرسنلی باشد. بر کسانی که در آموزش دستی بر آتش دارند هویداست که گفتمان معیشت محور در آموزش و پرورش مانند خوره به جان آموزش کیفی افتاده است و شوربختانه آن را زمین گیر کرده است. راه گذر از این گفتمان نه برخوردهای بیرون از چارچوب با فرهنگیان و نه تامین نیازها از منابع دیگر است بلکه به عرف رساندن دستمزدها و مبارزه درست و منطقی با حس فقر و فرق میان فرهنگیان، آن هم از راه افزایش بودجه است تا از این رهگذر وزیر آموزش و پرورش، وزیر آموزش و پرورش شود؛ نه حسابداری که با دو- دوتا چهارتای همیشگی در پی وصله- پینه ی خرج و دخل وزاتخانه اش باشد! تا شاید از این رهگذر از گفتمان معیشت محور به گفتمان آموزش محور رسید.

http://bonyadtaban.com/%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1/

کارگران پلاسکو و دشواری‌های پیش رو

وضعیت سخت و نگران‌کننده «بیمه» برای آن‌ها که در پلاسکو کار می‌کردند
 
  محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی
با خوشحالی تلفن زد و گفت کار گیر آورده‌ام. پرسیدم کجا؟ گفت فروشندگی یک فروشگاه خوب و پر درآمد. برای ماه‌های نخست هم ماهی 500 تومان می‌دهد؛ اما قول داده که اگر شرایط میان‌مان خوب پیش رود آن را نیز افزایش دهد. گفتم که این پول برای تو خیلی کم است! چرا پذیرفتی؟ گفت چه کار کنم!؟ چند سال دانشگاه رفتم و مدرک گرفتم، چند سال هم هست که بیکارم و سربارِ خانواده. خسته شده‌ام و شرمنده. کار داشتن با این شرایط بهتر از بیکاری است! گفتم بیمه‌ات می‌کند؟ گفت قراردادی نوشته و در آن تعهد گرفته که دنبال بیمه نباشم! برای محکم‌کاری شناسنامه‌ام را نیز در گاوصندوقش گرو گرفته است. گفتم چرا این اندازه کوتاه می‌آیی؟ گفت بیکار نبوده ای تا از سر ناچاری به بدتر از این‌ها هم تن دهی!
سوی دیگر این رخداد، کارفرما است که او هم گلایه‌ها و نگرانی‌های خودش را دارد. برای نمونه آشنایی می‌گفت: کارگری می‌آید و چند ماهی کار می‌کند و با یک بهانه کوچک قهر می‌کند و به بیمه شکایت می‌کند. بیمه نیز افزون بر جریمه باید چندین میلیون تومان نیز به او بدهیم تا رضایت دهد. با این سختگیری‌های بیمه جرئت و توان گرفتن کارگر را ندارم. مگر چه قدر در می‌آید که بخواهم هر بار چندین میلیون تومان جریمه بدهم!؟ یا کارگر نمی‌گیرم و یا کارگر زیر سن قانونی را به کار می گیرم تا دچار این گرفتاری‌ها نشوم!
بدترین وضعیت بیمه برای کارگران و فروشندگان پلاسکو
از روزی که ساختمان پلاسکو در آتش سوخت و فروریخت، دست اندرکاران بیمه در رسانه‌ها اعلام کردند که کمتر از 20 درصد واحدهای تجاری و تولیدی این ساختمان بیمه بوده‌اند؛ آن هم تنها جنس‌های آن‌ها نه مغازه‌ها و کارگران و شاگردان‌شان! گفته می‌شود که بیش از 1500 میلیارد تومان جنس در این رویداد تلخ نابود شده است و تنها زیر 100 واحد تجاری بیمه بوده‌اند! این یعنی بحرانی اقتصادی و مالی برای واحدهای تجاری و تولیدی در این ساختمان تاریخی تهران. اما بی‌گمان بدترین وضع را کارگران و فروشندگان دارند که نزدیک 3000 تن بوده‌اند. بیشتر این کارگران از سر ناچاری و بیکاری تن به بدترین شرایط کار داده‌اند و امید داشته‌اند که شندرغاز دستمزد کارگری گره‌ای از گره‌های زندگی آنان بگشاید. اما امروز دست از پا درازتر و بی‌چاره‌تر از همیشه و آن هم در این واپسین روزهای سال، باید در به در یافتن کار دیگری
باشند.
چند کارگر پلاسکو بیمه بیکاری داشتند؟
وزیر کار نیز البته آب پاکی را روی دست این کارگران ریخت و گفت بیمه بیکاری و تلاش برای زمینه یافتن کار تازه، تنها بیمه‌شدگان را در برمی‌گیرد و کلاه آنان که قراردادهای یک‌طرفه داشتند و تن به شرایط سختِ کار و استخدام داده بودند، باز هم پس معرکه ست! راستی دست‌اندرکاران هیچ می‌اندیشند که دستمزد زیر یک میلیون تومان آن هم بدون بیمه و خدمات، آن هم در شهری مانند تهران یعنی چه؟ آیا حس و حال آن کارگر را درک می کنند که چشم امیدش به همین دستمزد اندک بود که پیش پدر و مادر و یا زن و بچه‌اش شرمنده نباشد؟ ولی اکنون باید نگران از آینده‌ای نامشخص و بدون کمترین پشتیبانی در این جامعه پرخطر سر در گریبان فرو برد و اندیشناک به آینده مبهم خویش بنگرد.
آن‌که بیشترین آسیب را می‌بیند کارگر است
گمانی نیست که ریشه چنین وضعیتی، اقتصاد بیمار و کم توان است. اقتصاد، وضعیتی را فراهم کرده است که نه کارفرما و نه کارگر امنیت شغلی ندارند و از وضعیت آینده بیمناک و نگرانند و البته در دو سوی کارگر و کارفرما، آن‌که بیشتر آسیب می‌بیند کسی است که پشتیبانی عرفی و مالی و قانونی کمتری دارد؛ یعنی کارگر.
وقتی به حق و حقوق خود ناآگاهیم
بی گمان دولت به عنوان مسئول باید برای برقراری شرایط کاری انسانی و اخلاقی بکوشد و با پیگیری‌های قانونی و همیشگی پشتیبان هر دو سوی کار باشد. البته نکته‌ای را نباید فراموش کرد و آن این است که بیشتر دشواری‌های ما در زمینه‌های گوناگون آموزش نیافتگی و ندانستن حق و حقوق خویش است. گرچه شرایط به گونه‌ای شده است که کارگر چاره‌ای جز تن دادن به قرار دادهای یک‌طرفه ندارد.
لزوم ایجاد شرایط مناسب برای آن‌ها که بیمه نبوده‌اند
به گفته کارشناسان، باید قانون کار، شرایط استخدام و از همه مهم‌تر ریسک‌های گوناگون زندگی و کار، از همان سال‌های نخست نوجوانی در کتاب‌های درسی گنجانده شود تا هیچ‌کس نتواند بدون بیمه، کار و زندگی کند. امید است که دست‌اندرکاران در رویداد تلخ پلاسکو نیز شرایطی را فراهم کنند تا کارگرانی هم که بیمه نبوده‌اند بتوانند از بیمه بیکاری و مزیت‌های دیگر آن بهره بگیرند. بی‌گمان زندگی آن‌ها پس از این رویداد سخت و نگران‌کننده خواهد بود.

http://www.hamdelidaily.ir/?newsid=25955

آموزش؛ و پرورش نایافتگی شهروندان در بحران

محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 6 بهمن ماه 95

( این یاداشت با عنوان "آسیب شناسی اجتماعی فاجعه پلاسکو" منتشر شد)

در روزهای گذشته و با رخداد تلخ ساختمان پلاسکو شاید مهمترین چیزی که خود را در گستره اجتماعی ما نشان داد کم توانی و یا ناتوانی ساختار آموزشی، در پرورش شهروندانی آگاه، مسئول و هوشیار بود. در ساعت های نخستین آتش سوزی و ریزش ساختمان پلاسکو بیشترین حجم خبر رسانیِ دست اندرکاران امدادی، تاکید بر خلوت کردن مسیرها و جلوگیری از افزایش جمعیت پیرامون محل رویداد برای کُند نشدن آهنگ تلاش های امداد و نجات بود. اما شوربختانه آن چنان این سفارش ها در دل و جان شهروندان بی اثر یا کم اثر بود که چاره ای جز به کارگیری نیروهای انتظامی و ارتش نماند. هجوم تماشاچیان برای دیدن آتش سوزی ساختمان پلاسکو و گرفتن عکس سلفی با شعله های برکشیده از آن، چنان فراگیر بود که راه برای تلاش های امدادگران و آتش نشانان بسته و یا دست کم تنگ کرده بود. بر کسی پوشیده نبوده و نیست که مدیریت بحران، امکانات رویارویی با بحران و آمادگی نهادهای مسوول به اندازه ای نیست که بتوانند این دست بحران ها را کنترل کنند و البته در رویداد پلاسکو بیش از گذشته این ضعف هویدا شد. اما نباید فراموش کرد که از سویی دست اندرکاران در هر رده کشوری بخشی از مردمند و برآمده از زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی آن؛ و از دیگر سو در هر رویدادی بی گمان نقش کنش های فردی به عنوان واحدی اجتماعی، چشم پوشیدنی نیست. در رویداد پلاسکو این نقش ویرانگر را از بیمه نبودن بیش از 80 درصد از واحدهای تجاری، بیمه نبودن کارگران ساده و فروشنده ها و مخالفت کارفرمایان با آن، فرسوده بودن ساختمان و دور زدن یا راضی کردن ماموران نهادهای مسئول در بازدیدها و بازرسی های فنی و ساختمانی و .... تا همکاری نکردن با امدادگران و آتش نشانان و نیروی انتظامی و گوش ندادن به درخواست های پی در پی آنان برای باز گذاشتن مسیرهای امدادرسانی و ... می توان دید و آن را با همه درد حس کرد. اما ریشه چنین نابسامانی های رفتاری در دو سوی جامعه، یعنی دست اندرکاران و شهروندان عادی، در چیست؟

 بی گمان در جهان کنونی دو نهاد خانواده و مدرسه مسوول پرورش کودکان امروز و شهروندان فردایند. خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی، با وجود پیوندهای عاطفی و احساسی توانمند می تواند اثرگذارترین نهاد بر اندیشه و رفتار و کردار کودکان باشد؛ به ویژه این که اوج یادگیری کودکان زیر 5 سالگی است. گرچه نمی توان چشم بر آموزش ها و پرورش های خانواده بست اما به دلیل های فراوان، خانواده در جهان امروز کارایی گذشته در پرورش شهروندان آینده را ندارد. برای نمونه گسترش نقش اجتماعی و دگرگونی های این نقش برای زنان و مردان به عنوان مادران و پدران و عدم تمرکز درخور روی فرزندان از سویی و پرورش نایافتگی خودِ پدران و مادران در رفتارهای شهروندی، دو نمونه از دست اندازهای پرورش کودکان و نوجوانان در خانواده هاست. در این وضع دومین نهاد تاثیرگذار بر پرورش های فردی و اجتماعی یعنی آموزش و پرورش خود به خود به جایگاه نخست می رود و جامعه می ماند و نهادِ آموزش و کودکان امروز و شهروندان فردا. اما شوربختانه این نهاد در ایران آن چنان که شایسته و بایسته است نتوانسته از سویی ناکارآمدی خانواده در پرورش فرزندان را جبران کند و از دیگر سو به هدف های ذاتی خویش دست یابد. آموزش و پرورش بر خلاف نام ارزشمند و درخورش نتوانسته است در راستای آموزش و پرورش شهروندان چندان گامی بردارد. اگر از آموزش دانسته ها و آگاهی ها در گستره دانش بگذریم، پرورش نیز در پیچ و خم ناکارآمدی آموزش تن به ناکارآمدی خطرخیزی داده است. امروز وظیفه ذاتی و اصلی نهاد آموزش که همانا پرورش شهروندان دانا و توانا و اخلاق مدار است جای خویش را به یادگیری غیر سودمند کتاب های کمک درسی، انباشت دانسته هایِ نه چندان به درد بخور آموزشی، به دست آوردن نمره ها و معدل های بی بنیاد، فراوانیِ عنوان های درسی و درونمایه هایی که نه به درد آینده حرفه ای شهروندان می خورد و نه رفتارهای شهروندی و اخلاق مدار آنان، فشارهای آموزشی از سوی خانواده و مدرسه به ویژه در دوره دبستان دانش آموز را از هر چه آموزشِ رسمی و غیر رسمی در دوره های بعدی گریزان می کند، از این رو امروز بر خلاف گذشته کمتر دانش آموزی را می توان دید که کتابخوان باشد و اهل آموزش های غیررسمی و .... گمانی نیست که گام نخست برونرفت از این پرورش نایافتگی، پژوهش و بررسی ریشه های آن، برنامه های کوتاه و میان و بلند مدت برای پرداختن به آموزش های شهروندی، گنجاندن دست کم یک سوم زمان مدرسه به این گونه آموزش ها به شکل مستقیم و در برنامه درسی، و جا دادن آنها به گونه ای غیر مستقیم در دل درس های دیگر، دنبال کردن شعارهای فراموش شده رییس جمهور درباره زنگ های گفت و گو و کتابخوانی و انشا، فراهم کردن زمینه برگزاری کلاس های دایره ای و بحت و گفت و گو درباره ارزش های اخلاقی و اجتماعی و فردی، پرداختن به آموزش پدر و مادرها و آماده کردن آنان برای پرورشِ فرزندان خویش و از همه مهمتر بردن جامعه به سویی که درخواست برای این گونه آموزش ها به خواستی عمومی و اجتماعی بدل شود و ....

 باشد که خواست اجتماعی به سویی رود که دست اندرکاران سیاسی- آموزشی هر چه زودتر و با قدرت به سوی اجرای آموزش های شهروندی پیش روند و جامعه را از گرفتاریِ پرورش نایافتگی شهروندان برهانند.

http://www.jahanesanat.ir/77341-آسیب‌شناسی-اجتماعی-فاجعه-پلاسکو.html       

کانال تلگرامی یاداشت ها

دوستان گرامی

یاداشت های من را می توانید در کانال تلگرامی" یاداشت های محمدرضا نیک نژاد" در پیوند "  https://t.me/amoozeshvaandishe" نیز  بخوانید.

پلاسکو؛ «تماشاچیان فاجعه» و «فاجعه تماشاچیان»


 محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 2 بهمن ماه 95

کتابی را مرور می‌کردم تا بتوانم نکته‌هایی برای نوشتن همین ستون تهیه کنم. از این رو دیرتر از همیشه تلگرامم را نگاه کردم. به سراغش که رفتم نخستین خبری که دیدم آتش‌سوزی در ساختمان پلاسکو بود. چندان مرا درگیر نکرد. ساعتی گذشت دوباره نگاهی به تلگرامم انداختم؛ حجم پیام‌ها درباره پلاسکو فراوان شده بود. پیام‌ (کامنت)ها را می‌خواندم که با دیدن فیلم ریزش پلاسکو جا خوردم. برای گرفتن خبرهای بیشتر، کنجکاوانه و نگران، گروه‌های تلگرامی را وارسی می‌کردم. در انبوه پیام‌ها فراوان خواندم که «ماندن خودروهای امدادی و آمبولانس‌ها در میان انبوه جمعیت تماشگر/ واقعاً باید به دانش‌آموزانمان یاد بدهیم الان موقع فیلم گرفتن نیست... امدادرسانی مختل‌شده/ ماشاالله «شهروندخبرنگار» خوب تولید کردیم!/ ٣٠ خانواده امروز بی‌سرپرست و داغدار شدند/ شبکه خبر: شهروندان تهرانی لطفاً برای تماشای ساختمانِ فروریخته‌ پلاسکو نیایند! تا نیروهای امدادی بتوانند عملیات کمک‌رسانی را انجام دهند/ همکلاسی دوران مدرسه‌ام آتش‌نشان تهران بزرگ است. هر چه زنگ می‌زنم، جواب نمی‌دهد. می‌ترسم به خانواده‌اش هم زنگ بزنم/ چه دنیای پر از فاجعه‌ای. دو کودک در آتش می‌سوزند، کودکی در سرما یخ می‌زند و می‌میرد، امدادگرانی که در آتش می‌سوزند و مردمی که عکس می‌گیرند/ تجمع مردم و سلفی‌گرفتن مانع از رسیدن نیروهای امدادی شد/ این مردم کجا باید آموزش ببینند؟ در مدرسه!/ مردم تهران بعد از بروز حادثه آتش‌سوزی و ریزش ساختمان پلاسکو با حضور انبوه خود در ساختمان‌های انتقال خون تلاش کردند تا خون خود را برای کمک به مصدومان اهدا کنند. اینها هم مردمند/ ضمن تشکر از مردم عزیز؛ کماکان درخواست می‌شود از آمدن به محدوده مرکزی شهر خودداری کنند/ فقر آموزش در نظام آموزشی برای بهبود رفتار و مناسبات اجتماعی، بیش از هر امری به چشم می‌آید/ گریه‌های دختر در آغوش پدر فداکارش. خداقوت دلاور/ دلم گرفت برای بچه‌هایی که چشم به راهند تا شیفت پدر قهرمانشان پایان یابد، اما نمی‌دانند قهرمانشان زیر آوار...» در سونامی یا آب تازِ چندی پیش ژاپن، صحنه‌های شگفت‌آوری را در رسانه‌ها دیدیم که بی‌گمان اوج فرهنگ اجتماعی‌-اخلاقی یک جامعه انسانی است. در سخت‌ترین روزهای آن رخداد و در انبوهی از کشتگان، بی‌خانمانی فراوان، کمبودهای شدید آب و خوراک و پوشاک... این مردم برای دریافت نیازمندی‌های خویش در صفی منظم ایستاده بودند و همچنان رفتار می‌کردند که همیشه! شگفت‌آور بود و هست که رفتارهای شهروندی چنان در نهادشان نهادینه است که شرایط غیرعادی، آن هم به آن شدت نتوانسته بود بر رفتار آنان تأثیر بگذارد. این وضع را با کشورهای آمریکای جنوبی و شمالی، آفریقایی و آسیایی و غارتگری‌های پس از رخدادهای طبیعی و انسانی مقایسه کنید تا ببینید که ژاپنی‌ها در پرورش کاری کرده‌اند کارستان. خواندم که ۴‌هزار تن در ساختمان پلاسکو کار می‌کردند. ۶۰۰ واحد تولیدی و تجاری از میان رفت. حدود ٦٠٠‌میلیارد تومان پوشاک دود شد. ارزش جان کسانی که در این رخداد تلخ دیگر زنده نیستند، اندازه گرفتنی نیست. فرهنگ شهروندان در این حادثه مشخص شد: عده‌ای در حال سلفی گرفتن با فاجعه بودند و... تلنگری شدید به تهران. این کلانشهرِ بی‌سر‌و‌ته اگر گرفتار رخدادهایی بزرگ‌تر شود، چه خواهد شد؟ آتش‌نشانان با امکانات کنونی توان رویارویی با بحران‌های کوچک را نیز ندارند. بیش از ستاد بحران، نیاز به ستاد پیشگیری داریم. چرا که پیشگیری بهتر از درمان است و شاید زمان آن باشد که با همه وجودمان دریابیم که ایران بیش از هر بحرانی دچار بحران تربیت‌و‌پرورش است. همنوا با دلنگرانی‌های همسران آتش‌نشانان دلاور و فرزندان چشم به راهشان و آرزوی سلامتی برای همه گرفتاران در این رخداد، همدل با تیتر برگزیده یکی از همکاران می‌خوانیم که «پلاسکو هنوز می‌سوزد؛ در عطش عقده‌گشایان سیاسی و سلفی.»
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/89656/پلاسکو؛-«تماشاچیان-فاجعه»-و-«فاجعه-تماشاچیان»