روشنفکری‌های بند تنبانی


  محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 9 بهمن ماه 95
١- داستان ما هم شده داستان ‌هزار و یک شبی که شهرزاد قصه گویش، نه هر شب که هرچند دهه ساز قصه‌اش را برایمان کوک می‌کند و داستان می‌سراید. ما هم بسان شنونده‌های شبانه‌اش، هر شب شیدا و بی‌خود از خود، تا ته داستان می‌رویم و با گوش‌های سرخ و سرهای منگ و خون‌های به جوش آمده ساعت‌ها در رختخواب‌هامان می‌لولیم تا خوابمان ببرد، اما بامداد که برمی‌خیزیم و به خود می‌آییم، می‌بینیم داستان، همان داستان شب پیش و دو شب پیش و سه شب پیش و صدها شب پیش بود! و تنها نام‌ها تغییر کرده بود. داستان‌نویسانمان نیز روشنفکرانی شده‌اند که از داستان‌‌سرایان پیشین، تنها دود سیگارش را می‌شناسند و جفنگ‌های بند تنبانی‌اش را و البته تکرار واژه‌های نامفهومش را؛ و از برابری‌خواهی تاریخی‌اش نیز کلاه چپکی و کت سبز و افاده‌های کشدارش را! و باز ما مانده‌ایم و طناب پوسیده اینان و فرو افتادن در چاه تاریخ و سال‌ها در جا زدن و داستان‌های پرحرارتی که خون می‌خورد و جان می‌گیرد و زمان می‌کشد و... پایانی تکراری!
٢- در روزهای گذشته و پس از رویداد تلخ پلاسکو و خیزش همدلانه شهروندان با آتش‌نشانان جان‌باخته و نقدهای بجا به مدیریت بحران شهری و کاربه‌دستان، گروهی که می‌خواهند از هر روزنی بهره گرفته و اسب خویش برانند، فضا را مناسب دیده، توپخانه را آماده کرده و حمله کردند. زندگانی مدنی اینان نوعی زیستن بر شکاف‌هاست! به این معنی که چون کار ایجابی و سازنده‌ای نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند! چشم به راه رخدادهایی از جنس پلاسکو می‌نشینند. از تاریخ هم تنها شکاف طبقاتی و شکاف میان دولت و ملت را خوب می‌شناسند و دوستشان دارند. تا چنین شکاف‌هایی سر باز می‌کند، بر موج راه افتاده سوار می‌شوند و از آن بهره می‌گیرند. دست بر قضا حمله‌هایشان نیز به جاهایی است که کمترین خطر را دارد و به قول معروف حمله‌خورَش ملس و پرسود است! کسی در سیل جان می‌دهد، دولت مقصر است، پلاسکو فرومی‌ریزد، دولت مقصر است، تماشاچیان آهنگ امدادرسانی به آسیب‌دیدگان رویداد پلاسکو را کُند کرده‌اند، دولت مقصر است، راه‌بندان مانع به‌موقع رسیدن نیروهای امدادی در جاده می‌شود و چند تن جان می‌سپارند، دولت مقصر است، شهروندان زباله بر زمین می‌ریزند، دولت مقصر است، در راه‌بندان خیابان‌ها دولت مقصر است، کودکان خیابانی، دولت مقصر است، خصوصی‌سازی در آموزش، دولت مقصر است، باران کم می‌آید، دولت مقصر است، ترامپ سر کار می‌آید، دولت مقصر است، اقتصاد ما نفتی است، دولت مقصر است، فرهنگ آموزشی لنگان است، دولت مقصر است و... آن هم نه دولت یا دولت‌های پیشین! یا فراتر از دولت، که همین دولت و بس!
بسیاری از گرفتاری‌های امروز ما برآمده از یک فرهنگ سه‌هزار ساله و تاریخی است. فرهنگی که با همه خوبی‌هایش دچار بیماری‌هایی است. بسیاری از گرفتاری‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و... ریشه در همین فرهنگمان دارد و همه ما و فرادستان و فرودستان و روشنفکران و تاریک‌اندیشان و... برآمده از همین فرهنگیم. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که دگرگونی‌های ماندگار نیازمند تلاش چندین‌ساله و چندین‌نسله است. هر شتابی در این راه، زمینه انحرافی بزرگتر را فرهم می‌کند. ما نیازمند دگرگونی‌های بنیادین در اندیشه‌ها و رفتار برآمده از آن در تک‌تک شهروندان هستیم و... چاره‌ای نیست که برای اینان با «بامداد» بزرگ همنوا شویم که «این گول بین که روشنی آفتاب را/ از ما دلیل می‌طلبد.»/ طوفان خنده‌ها.../ «خورشید را گذاشته/ می‌خواهد/ با اتکا به ساعت شماطه‌دار خویش/ بیچاره خلق را متقاعد کند/ که شب/ از نیمه نیز برنگذشته ا‌ست.»/ طوفان خنده‌ها...

http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/90338/روشنفکری‌های-بند-تنبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد