شریعتی اسطوره ای متناسب با زمان

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 29 خردادماه 95

دانش آموزی به گروه تلگرامی کلاس شان افزودم. گروه آمیخته ای بود از پسرها و دخترها- این را می شد از پیام های صوتی شان فهمید. باورم نمی شد که این اندازه پسرها و دخترها با هم راحتند! بیشتر گفت و گوها، عکس ها و نماهنگ ها و یاداشت های کوتاه و بلند گروه بر مدار لذت جویی و خوشگذرانی های دورِهمی و عکس ها و فیلم های آنچنانی و ....می چرخید. با شرم و عرق ریزان از گروه بیرون زدم. گمانم این بود که تنها این گروه چنین است و دیگر گروه ها چنین نیست! روزی دانش آموز چند سال پیشم بی هماهنگی به گروه دیگری واردم کرد. چشمتان روز بد نبیند! برای پدر گروه پیشین آرزوی آمرزش کردم و گریختم! با همکار و دوست دیرینه ای، موضوع را در میان گذاشتم. تجربه های همسانی داشت. لا به لای گپ و گفت مان از گسترش و دسترسی آسان به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی برای کودکان و نوجوانان، تا بی مایگی آموزش های رسمی و غیر رسمی و بزرگ شدن هدف ها و نیازهای کاذب اقتصادی خانواده ها، فرمانفرمایی فردگرایی و لذت جویی و از همه مهمتر بی بنیادی آموخته های اخلاقی در میان جوانان سخن رفت. گفت "بزرگترین محرومیت نسل کنونی بی الگویی و بی اسطوره ای است. اینان مانند ما الگوهای اخلاقی، رفتاری و اندیشگی ندارند. بزرگترین شانس من و تو آشنایی با شریعتی بود و الگوها و اسطوره هایی که برایمان ساخت و ... ". آری درست می گفت. در خانواده ها و مدرسه ها، برای جوانان الگوسازی نمی شود. جوانان مانند برگی می مانند جدا افتاده از ریشه بر دریای بیکرانِ داده های فراوان، بی سامان و کم عمق فضای مجازی. هر دم موجی کم توان آنان را به سویی می راند و از پاگرفتن اندیشه ای بنیادین در آنان جلوگیری می کند. با این سخنان به سال های کودکی و اسطوره ای به نام شریعتی بازگشتم. "کودکی بودم که در آشفته بازار سیاستِ نخستین سال های دهه 60 بالیدم. فضای خانه پر بود از ایسم های گوناگون. ناگزیر باید یکی از گرایش ها را بر می گزیدم. برادر بزرگترم، شریعتی می خواند و جمله به جمله آن را از بَر می کرد و مانند نقال ها با شور بازگو می کرد. این گونه بود که کتاب خواندن را از "یک جلوش تا بی نهایت صفرها"، "پدر مادر ما متهمیم"، "حسن و محبوبه"، "از کجا آغاز کنیم"، "نیاش" و ... آغاز، و تا "امت و امامت"، "تاریخ ادیان"،" گفتگوهای تنهایی" و " کویر" ادامه دادم. شریعتی برایم نان و آب و هوا شده بود. شریعتی سپهری گیرا و انگیزه بخش بود. با شریعتی نوجوانی را گذراندم و به دانشگاه رسیدم. تشنه ای را می مانستم که در دریای پهناور و بی کناره اندیشه های او با سرکشیدن یک جرعه آب دریا، تشنه و تشنه تر می شدم. می گویند یکی از پیامدهای ایدئولوژی، دگماتیسم است. اما گفتمان ایدئولوژیک شریعتی دگمم نکرد. اندیشه های شریعتی مانند جمله های دراز و پر شور و پر ز استعاره و شعرگونه اش، مرا به دنبال خویش می کشاند و پرسش می آفرید و تشنه ام می کرد و اندیشه ام را سنباده می زند و برای رویارویی با اندیشه های دیگر سنجشگرم می ساخت. شریعتی روشنفکر زمانه اش بود و در هوای زمانه اش نفس کشید و با فرهنگ زمانه اش به گفتگو نشست و از آن تاثیر گرفت و بر آن تاثیر گذاشت و .... " شریعتی الگویی درخور برای دوران گذار نوجوانی و جوانی ام بود. از این رو باید برای جوان امروز نگران بود. جوان امروز اسطوره ندارد. شاید هم درست این باشد! می گویند دوران اسطوره ها به سر آمده! اما اسطوره ها و الگوهای تاریخی– اجتماعی ای مانند شریعتی و البته متناسب با زمانه از نان و آب برای جوانان ضروری تر است. می گویید نه!؟ نگاهی دقیق تر بیافکنید به جوانان دور برتان. 

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/66907/%d8%b4%d8%b1%db%8c%d8%b9%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%b7%d9%88%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%aa%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%a8-%d8%a8%d8%a7-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد