مالیات بنگاه های اقتصادی و عدالت آموزشی

                   محمدرضا نیک نژاد، روزنامه اعتماد، 18 اردیبهشت ماه 95

"سید محمد بطحایی معاون توسعه پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش خواستار تخصیص عواید ناشی از مالیات برخی بنگاه‌های اقتصادی به منظور توسعه عدالت در مناطق محروم شد.... ماده 78 بودجه 94، برخی دستگاه ها را موظف به پرداخت مالیات بر ارزش افزوده و مستقیم نموده است... این مالیات در راستای برقراری عدالت آموزشی با اولویت مناطق محروم است و باید صرفاً ‌ در این راستا هزینه شود."

برای آگاهی از "ماده 78 قانون بودجه سال 94" باید کمی به عقب برگردیم. در گرماگرم برگزاری نخستین گردهمایی "توسعه و عدالت آموزشی" در دانشگاه شریف، برگزار کنندگان توانستند پیشنهاد دریافت مالیات از برخی بنگاه های اقتصادی را به شکل طرح به مجلس ببرند و تصویب کنند به گونه ای که یکی از خبرهای خوش روز پایانی گردهمایی شد. بی گمان این خبر برای کسانی که در روزهای برگزاری، عکس ها و فیلم ها و سخنان دست اندرکاران و خیرین و ... درباره مناطق محروم را دیده و شنیده بودند پیروزمندانه بود. ماده 78 می گوید که" به‌ منظور برقراری عدالت آموزشی و اجرای اصل30 قانون اساسی و تجهیز کلیه آموزشگاههای آموزش و پرورش با اولویت مناطق محروم و روستاها، آستان قدس رضوی و آن دسته از مؤسسات و بنگاههای اقتصادی زیرمجموعه نیروهای مسلح و ستاد اجرائی فرمان امام و سایر دستگاههای اجرائی که تا زمان تصویب این قانون مالیات پرداخت نکرده‌اند، به استثنای مواردی که اذن ولی‌فقیه وجود دارد،موظف به پرداخت مالیات مستقیم و مالیات بر ارزش افزوده می‌باشند، منابع حاصله صرفاً ‌جهت توسعه عدالت آموزشی در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار می‌گیرد تا براساس آیین‌نامه‌ای که به این منظور تهیه و به تصویب هیأت وزیران می‌رسد، هزینه نماید."  

اما نگرانی آنجاست که یا بنگاه های اقتصادی تن به این قانون ندهند و یا دست اندرکاران در پیگیری این امتیاز ارزشمند کوتاهی کنند و فرصت بسوزانند! از این رو پیشنهاد می شود که دبیرخانه دائمی" توسعه و عدالت آموزشی" با همراهی شماری از نمایندگان مجلس و اعضای دولت و ... کمیته ای تشکیل دهند و در دیدار با مقام ها، با شرح کامل داستان غمبار مناطق محروم آنها را برای پرداخت این مالیات و هزینه آن در مناطق محروم تشویق کنند. با توجه به محل هزینه این مالیات- برقراری عدالت آموزشی - اولویت با آموزش و پرورش است تا تلاش کند در فرایندی کارآمد مالیات را دریافت و در مناطق نیازمند هزینه کند. بی گمان چنین کاری در دراز مدت می تواند کودکان این سرزمین از سیستان و بلوچستان گرفته تا بوشهر و کردستان و ... را گام به گام از سایه شوم فقر آموزشی رهایی بخشد. 

http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=424&pageno=13

دو حس آسیب زا در فرهنگیان!

              

                  محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 12 اردیبهشت ماه 95

بی گمان دو حس در فرهنگیان، ریشه ی بزرگ ترین گرفتاری های امروز آموزش و پرورش است. حسِ تبعیض و حسِ به حساب نیامدن. سال هاست که گفته می شود که فرهنگیان همانند دیگر کارمندان دولت دستمزد می گیرند اما از مزایایی آنان بی بهره اند. حتی در همراهی با فرهنگیان مرکز پژوهش های مجلس نیز بر دوگانگی دستمزدهای فرهنگیان با دیگر حقوق بگیران تاکید دارد. اما همچنان، در روی همان پاشنه می چرخد و صداها و گلایه های فرهنگیان درست و ریشه ای شنیده نمی شود. این دوگانگی زمینه ساز حس دهه ها تبعیض و پیامدهای حرفه ای و آموزشی آن بر فرهنگ و فرهنگیان است. اما حس دیگر ریشه در ساختار اداری دارد. ساختار از بالا به پایین و دستوری سبب شده است که بسیاری از برنامه های بهسازی آموزشی و تصمیم گیری ها در نهادهای بالا دستی ای تهیه شوند که پیوند تعریف شده ای با بدنه ندارند و هیچگاه نتوانستته اند بازتاب دهنده دیدگاه های آموزشی – صنفی معلمان باشند. فرهنگیان دهه هاست که صدای شان در رده های بالای ساختار آموزشی شنیده نمی شود و گلایه هایشان نادیده گرفته می شود. این نادیده گرفته شدن زمینه ساز بی اعتمادی میان بدنه فرهنگیان و دست اندرکاران شده است. تا این حس در بدنه کاهش نیابد و یا از میان برداشته نشود گرفتاری های آموزشی در بهترین حالت همچنان پا بر جا و موثر خواهند بود.    

 http://hamdelidaily.ir/?newsid=10113

روز معلم و دوگانه "حقوق و مسئولیت"

                         

                         محمدرضا نیک نژاد، روزنامه روزان، 13 اردیبهشت ماه 95

در روز و هفته معلم، نهادهای رسمی، از جایگاه و نقش معلم در پرورش جان و اندیشه ی جوانان و نوجوانان می گویند و کنش های آموزشی و حرفه ای او را همتراز با پیامبران می خوانند و او را بر کجاوه ای ساخته شده از ورجاوند بر فراز قله ارزش ها می نشانند. در این بزرگداشت های هر ساله، آنچه که از قلم می افتد و کمتر به گوش می رسد و به چشم می آید، پرداختن به دشواری های حرفه ای معلم، وارسی نقش بنیادین او در آموزش و پرورش شهروندان آینده و پیگیری دغدغه های واقعی این شغل است. هر شغلی "حقوق" و "مسئولیت"هایی دارد. این حقوق و مسئولیت ها به شدت درهم تنیده اند. نا ترازمندی میان این دو، سبب ناتوانی یا کم توانی آن شغل در برآوردن هدف های پیش بینی شده خرد و کلان سازمانی می شود. از دیگر سو، هر حرفه ای برای رسیدن به همان هدف های خرد و کلانش و بهره گیری بهینه از امکانات و شرایط، نیازمند زمینه هایی مادی و غیر مادی است. نبود یا نیم بند بودن این زمینه ها و ناهماهنگی و ناهمخوانی آنها با دوگانه حقوق– مسئولیت، هر حرفه ای را به سوی ناکارآمدی و سستی می برد و از آن پوسته ای خوش آب و رنگ پیرامون درونی تهی از هدف های ارزشمند و واقعی می سازد.

شوربختانه سال هاست که حقوق فرهنگیان تنها از دریچه دستمزد دیده می شود و به جنبه های دیگر آن بی توجهی می شود. و البته دستمزدها نیز همیشه و در پی گلایه ها و اعتراض ها به گونه ای قطره چکانی و در حد مُسکن افزایش می یابد و هیچگاه نتوانسته است شکاف میان خواسته فرهنگیان و عمل دست اندرکاران را کاهش دهد. البته پیامد بودجه ناکافی تنها دستمزدهای ناچیز نیست. رفتن به سوی کلایی کردن آموزش، گسترش و افزایش مدرسه های غیر دولتی و آموزشگاه های آزاد، رشد سرطان گونه بازار کتاب های آموزشی – کنکوری و کلاس های آن و رویارویی گریزناپذیر نقش معلم و چنین کلاس هایی، کاهش نیرو برای کم کردن هزینه ها، پیامد آزار دهنده تعدیل و از آن میان افزایش تراکم دانش آموزان، خیریه ای کردن آموزش از خیرین مدرسه ساز گرفته تا خیرینی که قرار است هزینه مدرسه های شبانه روزی و آمد و شد دانش آموزان روستایی را بپردازند، طرح اجاره مدرسه ها به نهادهای خصوصی و تعاونی و بهره کشی نوین از آموزگاران خرید خدمت در آنها به ویژه در مناطق نابرخوردار، لختی و نا کارآمدی بخش ستادی به ویژه بخش پژوهشی که به شدت بله قربان گویان وزیران وقت اند و بی عدالتی های آموزشی فراگیر و ژرف در استان های نابرخوردار و پیامدهای گسترده ترش بر فقر و بزه و ...... نیز تنها برخی از این پیامدها هستند که بی گمان سامان یافتن این گونه نابسامانی ها در گستره آموزش حقی است که فرهنگیان و دانش آموزان بر گردن دولتمردان دارند. پیامد آشکار این نابسامانی ها و حقوق برآورده نشده، بر زمین ماندن مسئولیت آموزگاران در وظیفه آموزش است. دوگانه "حقوق و مسئولیت" و جدا ناپذیری آنها سبب می شود که با لنگ ماندن یک بخش، بخش دیگر نیز کارایی درخور را نداشته باشد. از این رو در شرایطی که بسیاری از زمینه های مادی و غیر مادی حرفه ی آموزگاری فراهم نیست و بخش فراوانی از حقوق مادی و غیر مادی معلم برآورده نمی شود،سخن از مسئولیت و پاسخ گویی حرفه ای او چندان جایگاهی  ندارد. امیدواریم که دست اندرکاران بیش از آن که در زبان از جایگاه معلم بگوید در اندیشه بالندگی این دوگانه کارآمد باشند.      

http://www.roozannews.ir/detail/News/35224

جایگاه آموزگار در ساختار آموزشی

                       

                محمدرضا نیک نژاد، روزنامه تعادل، 12 اردیبهشت ماه 95

آموزش نیروی انسانی در جهان امروز محور توسعه به شمار می آید و آموزگار محور آموزش. اما چه آموزگاری می تواند محور آموزش و به دنبال آن ستون توسعه باشد؟ پیش از پاسخ به این پرسش بد نیست که چند خط از کتاب "درس های فنلاندی" نوشته "پسی سالبرگ" و ترجمه علیرضا مقدم و طیبه سرابی، در بخشی از این کتاب با عنوان "معلمان، نقطه قوت فنلاند" را مرور کنیم. " معلمان از احترام زیاد و اعتماد بلامنازعی در فنلاند برخوردار بودند.... امروزه فنلاند در جشن بزرگ دستاوردهای آموزشی خود، ارزش معلم را آشکارا ارج می نهد و به طور ضمنی به نظرات و تصمیمات آنها در رابطه با آموزش اعتماد دارد....معلمان بر طبق اعتقاداتشان، بازیگران مهمی در ساختن جامعه مرفه فنلاندی هستند....همانند دیگر کشورهای سراسر جهان، معلمان فنلاند منتقل کننده اصلی فرهنگ هستند.... به طور شگفت انگیزی، معلمی یکی از محبوب ترین مشاغل، حتی فراتر از پزشکی، معماری، و وکالت رتبه بندی می شود ... آموزش با ارزش های هسته ای جامعه فنلاند سازگار است، این ارزش ها شامل عدالت اجتماعی، مراقبت از دیگران و خوشبختی است..... همچنین تدریس، حرفه ای با استقلال بالاست که از احترام و تحسین برخوردار است .... حقوق سالانه معلمان در متوسطه اول بعد از 15 سال تجربه در حدود 41000 دلار است... این حقوق در آمریکا به طور متوسط 44000 و در کانادا 55000 دلار است ... حقوق آنها بر اساس شایستگی نیست.... نقش اتحادیه های صنف معلمان فنلاند مذاکره در مورد قرارداد کار معلمان و آموزش و پرورش بود و اتحادیه، معلمان همه معلمان و مدرسان دانشگاه ها و مربی مهد کودک و مدیران را نمایندگی می کند و بیش از 95 درصد از معلمان در فنلاند عضو اتحادیه هستند ....جوانان فنلاندی مجذوب معلمی هستند زیرا آن را به عنوان یک حرفه مستقل، قابل احترام و برنگیزاننده می دانند که  تحقق آرزوهایشان را در بر دارد...."

اکنون خوب است به جایگاه اجتماعی، حرفه ای و اقتصادی آموزگار در کشور خودمان نگاهی بیفکنیم. نخست آن که این حرفه برای جوانان جویای شغل، بیش از آن که حرفه ای با تکیه بر انگیزه های معنوی و مادی باشد، برای گریز از بی کاری فراگیر در کشور است. گمانی نیست که با این رویکرد جوانان از خانواده های کم درآمد و در مرز متوسط  به آن رو می آورند. گرچه این اشکالی ندارد اما پیامد گرفتاری های اقتصادی در این دو طبقه سرراست بر کارآمدی چنین معلمانی در آینده کارگر خواهد بود. اگر با دانشجویان دانشگاه فرهنگیان سخن بگویید خواهید دید که آنان با تاکید بر کمی درآمد معلمی و دردسرهای حرفه ای اش، از هم اکنون به دنبال شغل دوم یا سوم می گردند! و از این رو در آینده نمی توان چشم براه توانمندی حرفه ای و انگیزه های کاری در آنان بود. از سوی دیگر با آن که آموزگاری در فرهنگ ملی ما همواره ستوده شده است اما کمتر دوره ای پس از آغاز آموزش رسمی در کشور را سراغ داریم که این شغل دارای جایگاه اجتماعی و اقتصادی درخور بوده باشد. از این رو حتی با داشتن زمینه های فرهنگی توانمند، این حرفه سال به سال دچار افت جایگاه اجتماعی شده و حتی پیش از بی انگیزه گی های اقتصادی، عامل گریز جوانان از این حرفه است. اما با نگاهی به جایگاه اقتصادی آموزگاران- حتی با تکیه بر سخنان دست اندرکاران آموزشی- می توان به نامناسب بودن آن پی برد. هم اکنون و پس از اجرای رتبه بندی میانگین حقوق فرهنگیان نزدیک به دو میلیون و صد هزار تومان است – که البته دریافتی ماهانه معلمان دست کم 300 ، 400 هزارتومان کمتر از این این رقم است- بنابر گزارش مرکز پژوهش های مجلس هم اکنون میانگین خط فقر کشوری بیش از دو میلیون و 500 هزار تومان و در کلان شهرها بیش از 3 میلیون تومان می باشد. شاید سنجشی سرسری میان میزان دریافتی و خط فقر، گواهی باشد بر گلایه مندی دراز مدت فرهنگیان از دستمزدهای خویش. در پایان بد نیست که در سنجش با کشور فنلاند نگاهی گذرا داشته باشیم بر استقلال حرفه ای آموزگاران. بنا بر رسم دیرینه در ساختار آموزشی ما، فرهنگیان کمترین سهم را در دگرگونی های آموزشی و بهسازی آن دارند. فرهنگیان تقریبا برابر با سن آموزش و پرورش نوین در ایران اجرا کننده دستورهای بالا دستیان بوده اند و هیچگاه دیدگاه های آموزشی و حرفه ای شان از سوی دست اندرکاران دیده نشده و به حساب نیامده است. این ارتباطِ از بالا به پایین زمینه ای را فراهم کرده که در آن بخشنامه ها تنها تابلوها را پر می کند و هیچ آثار آموزشی و پرورشی ای بر آموزگار و دانش آموزان در  بر ندارند. فرهنگیان دستورهای فرادستان را دور از واقعیت کلاس و مدرسه و دانش آموزان می دانند و این بی اعتمادی، بزرگ ترین سد در برابر بهسازی های آموزشی است. به هر روی در سنجشی گذرا در دو ساختار آموزشی فنلاند و ایران در می یابیم که فاصله بسیار زیاد است اما این به آن معنی نیست و نخواهد بود که راه ها همه بسته اند و نا امیدی تنها راه ممکن. بی گمان سارختار آموزشی و بدنه آن دارای چنان پتانسیلی ست که توانایی به روز و کارامد شدن را داشته باشد. بی گمان چنین هدفی نیاز به اندیشه، برنامه ریزی های دانش بنیاد و امکانات سخت افزاری و نرم افزاری توانمند دارد و در این میان اعتماد دو سویه سنگ بنای آن خواهد بود. امید که چنین شود.    

 http://www.taadolnewspaper.ir/archive/5/1395/2/12#page=12           

نگاهی گذرا به آموزش و پرورش در دو دولت

                محمدرضا نیک نژاد، روزنامه ایران، 12 اردیبهشت ماه 95

                                (این یاداشت با تغییر نام و تغییراتی در متن در روزنامه به چاپ رسید)

 حاجی بابایی سکان وزارت آموزش و پرورش در دولت دهم را زمانی به دست گرفت که وزیر پیشین از تحقیر و به گریه افتادنش در زمان بودجه ریزی خبر داد! حاجی بابایی در آموزش و پرورش نام آشنایی بود و برگزیدنش برای به دست آوردن دل فرهنگیان کارساز بود. در دوران نمایندگی در گردهمایی های اعتراضی جلو مجلس حضور می یافت و با کنشگران صنفی ارتباط خوبی داشت و...  برگزیدنش با استقبال احتیاط آمیز فرهنگیان روبرو شد. یکی از مهمترین کارهای او در گستره معیشت فرهنگیان راه اندازی بیمه طلایی بود. این بیمه توانست گره چندین ساله درمان فرهنگیان را تا اندازه بگشاید و در میان آنان اثر مثبتی بگذارد. از کارهای دیگر او افزایش حق الزحمه امتحانات بود. برای بیش از یک دهه حق الزحمه برگزاری آزمون های نهایی، تصحیح برگه ها و ... دچار تغییر چشم گیری نشده بود و فرهنگیان هیچ انگیزه ای برای شرکت و برگزاری این آزمون ها نداشتند. همچنین او خانه های معلم سراسر کشور را وادار کرد که یک وعده رایگان به فرهنگیان مسافر بدهند و ... این کارها در یکی دو سال نخستِ وزارت ایشان بود. و نباید فراموش کرد که دوران او درآمدهای نفتی در اوج بود و این نتوانست تغییر چشمگیری در سبد خرید فرهنگیان پدید آورد و حقوق ها روند افزایش قطره چکانی همیشگی را پیمود و تورم لگام گسیخته هر روز بیش از گذشته قدرت اقتصادی معلم را کاهش داد. او پس از در دست گرفتن وزارت ارتباط خویش با کنشگران صنفی و خواسته های صنفی – آموزشی آنان را قطع کرد.  اما بزرگترین آسیب او در آموزش و پرورش اجرای برنامه های آموزشی شتاب زده و بی بنیاد بود. او با اجرای این برنامه ها آموزش و پرورش را وارد دگرگونی های گستره ساختاری بی سود و فلج کننده ای کرد که بی گمان دهه ها پیامدهایش گریبان گیر خواهد بود. اجرای گزینشی و شتاب زده برخی بندهای سند تحول بنیادین، دگرگونی بی مطالعه و شتاب زده ساختار از 5-3-4 به 6-3-3 بدون توجه به امکانات سخت افزاری و نرم افزاری، تعطیلی پنجشنبه ها بدون هماهنگ سازی برنامه درسی با آن و ... این کارها برای سال های مدیریت او کارنامه ای مثبت به جای نمی گذارد. در آشفته بازار دولت دهم در آموزش و پرورش، دولت یازدهم سکان مدیریت آموزشی را را با افت و خیزهایی به دست فانی سپرد. نخستین کار فانی آرام کردن فضای آموزش و پرورش از شتاب زدگی ها بود- گرچه پیامدهایش همچنان باقی است. از کارهای مثبت دیگر برهم کنش او با کنشگران صنفی و به رسمیت شناختن آنها در حوزه های صنفی – آموزشی و حتی برنامه ریزی بود. او یا مدیران زیر دست اش با برگزاری نشست های ثابت با تشکل ها صنفی سخنان آنان را شنید و این آغازگاه خوبی به شمار می رود. گرچه دو سوی ماجرا چندان بهره ای نبرده و تنها در حد دیدار باقی ماند. اما شوربختانه در دوران وزارت ایشان بیمه طلایی به شدت کارآمدی خویش را از دست داد. پرداخت حقوق و حق الزحمه های آموزشی و پاداش پایان خدمت بازنشستگان و ...  به گونه ای بی سابقه با تاخیر همراه شد و هنوز و پس از گذشت هفت ماه و نیم حق الزحمه ها پرداخت نشده است! فانی نتوانسته یا نخواسته برخی از مدیران پیشین آموزش و پرورش را در حوزه مدیریت اش تغییر دهد و این زمینه نارضایتی برخی فرهنگیان را پدید آورده است. با توجه به کاهش چشم گیر درآمدهای نفتی و رویکرد اقتصادی دولت در راستای کاهش هزینه ها و خصوصی سازی وزیر آموزش و پرورش دولت یازدهم بیش از این که دلنگران کیفیت بخشی آموزش و پیشبرد برنامه های ساختاری و بنیادین باشد دلنگران بودجه ناچیز است و ناکارآمدی در این بخش کاملا هویداست. بزرگترین کار فانی در حوزه معیشت اجرای طرح رتبه بندی معلمان بود که از سویی، اندکی توانست تبعیض میان آنان و دیگر کارمندان را کاهش دهد و از دیگر سو شکاف ژرف دستمزدها و خط فقر را کمی بهبود بخشد. اما کنار گذاشتن آموزگاران زیر شش سال سابقه از طرح و همچنین متوقف کردن آن در همین حد، نمی تواند گره گشای وضعیت معیشتی معلمان باشد. افزون بر این که خواسته های فرهنگیان گردآیه ای از مطالبات صنفی و آموزشی است و محدود کردن آن به معیشت، می تواند آموزش را به گونه ای جدی تهدید کند. به هر روی وزیر و وزارت خانه اش تابعی از شرایط حاکم بر دولت و حاکمیت است. بی گمان تا نگاه دولت و حاکمیت به آموزش دگرگون نشود نمی توان چشم براه دگرگونی های راه گشا بود. امید است که دولت به این بخش آموزش توجه بیشتری نشان دهد.      

 http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6202/4/128099/0

فرهنگیان و مبارزه ای خونین در راه آموزش!

                               محمدرضا نیک نژاد، 12 اردبهشت ماه 95

15 فروردین 95 " حمیدرضا گنگوزهی ریگی" آموزگار مدرسه ی روستای" نوکجو" از شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان در اثر آوار شدن دیوار کاهگلی همسایه و در هنگام نجات دانش آموزانش جان باخت. در این رویداد تلخ آموزگار دیگری به نام "عبدالرئوف شهنوازی" نیز آسیب دید. 24 فروردین نیز مینی بوس دانش آموزان و آموزگاران ازنایی در هنگام بازگشت از خرم آباد واژگون شد و "منصوره یاری" مدیر هنرستان جان باخت. هنوز ماه نخست سال نگذشته است که آمار آموزگار جان باخته به دو رسید! اما فرهنگیان چندان با این رخدادهای فداکارانه و غمبار بیگانه نیستند. حسن امیدزاده – آموزگارِ گیلانی که در هنگام نجات دانش آموزانش از آتش جان باخت. "کاظم صفرزاده" آموزگار لرستانی که در راه رساندن دانش آموزان بیمارش به درمانگاه گرفتار سیل شد و جان سپرد. "محس خشخاشی" دبیر فیزیک بروجردی با چاقوی دانش آموزَش در کلاس کشته شد و ... با جستجویی دامنه دارتر درمی یابیم که: در فروردین 92 یک فرهنگی در بروجرد، دی ماه سه تن در سبزوار، آذرماه 5 تن در لردگان در تصادف جاده ای و در راه مدرسه جان باخته اند. در سال 93، آبان یک تن، دی ماه 2 تن، بهمن ماه 5 تن و اسفندماه 4 تن از فرهنگیان در جاده، و  3 تن نیز در استان سیستان و بلوچستان و در ترور جان باخته اند. به آمار این سال باید محسن خشخاشی را نیز افزود. در سال 94 یک تن در خردادماه، حسن امیدزاده در اردیبهشت، شهریورماه سه دانشجو معلم، آذرماه یک تن در تصادف و علی نوروزی - آموزگاری که در راه بازگشت از مدرسه ی عشایری به خانه یخ زد، دی ماه نیز سه تن در دو تصادف جاده ای جان خویش را از دست دادند. این 32 آموزگار، با دو آموزگار جان باخته در سال 95، کسانی هستند که در جستجوی گوگلی یافت شدند و این جدا از کسانی هستند که جان باختن شان یا رسانه ایی نشده و یا به گونه ای جان باخته اند که در جستجوی واژه های"معلم" و "کشته" یافته نشدند. نگارنده در مدتِ بیست و چند سال آموزگاری شاهد سکته چندین همکار در کلاس، از سر استرس و فشار کاری بوده که دستکم دو تن از آنها جان باختند. و بی گمان باید آنها را نیز به جمع فرهنگیان جان باخته در راه آموزش افزود. در یک برآورد ساده می توان پی برد که چندین برابر جان باختگان، می توان آسیب دیدگان و کسانی که تا پایان عمر درگیر آسیب های چنین حادثه هایی هستند را در نظر گرفت.

 همچنان که دیده می شود شمار فرهنگیانی که هنگام انجام وظیفه – از هنگام بیرون رفتن از خانه برای درس دادن تا بازگشت دوباره– جان باخته اند، شگفت آور است. برای آنها که آشنایی اندکی با این حرفه دارند روشن است که یکی از استرسزا ترین و پیچیده ترین حرفه ها معلمی است- آن هم با نوآموزانی از نسل اینترنت و گوشی های هوشمند و فیسبوک و تلگرام و ... حال اگر این پیچیدگی را به جاده های پر خطر و خودروهای ناایمن و دوری راه آموزگار از محل کار، ساختمان های فرسوده و پرخطر، بخاری های نفتی غیر استاندار، جاده های سردسیر و گرمسیر روستایی و ... بیفزاییم، آموزگاری در ایران یکی از خطرناک ترین حرفه ها به شمار خواهد آمد! از این رو گمان نمی کنم به جز کارگران ساختمانی و نظامیان- آن هم در هنگام جنگ- حرفه ای خطرخیزتر و آسیب زاتر از آموزگاری باشد!اما پرسش هایی از کاربدستان دولتی و آموزشی. آیا متناسب با این سختی ها، فرهنگیان قدر می بینند!؟ آیا هنگام آن نرسیده است که این حرفه ارزشمند و توسعه ای را با هزینه های مادی و معنوی به جایگاه اصلی خویش برگردانید!؟ بسیاری از این آموزگاران جان باخته و آسیب دیده سال هاست که از جایگاه اقتصادی، آموزشی و اجتماعی خویش گله مندند، آیا برنامه ای برای برگرداندن جایگاه اجتماعی آنها دارید؟ بسیاری از همکارانی که از حادثه های گوناگون جان به در می برند نیازمند کمک های مادی و معنوی فرادستان هستند. نگارنده سال گذشته با دو خانواده از همکاران آسیب دیده آشنا شدم که از بی توجهی دست اندرکاران بسیار گله مند بودند. آیا هنگام آن نیست که با طرحی فراگیر و کارآمد به یاری آسیب دیدگان فرهنگی و خانواده هایشان بشتابید!؟ آیا برخوردهایی این چنین می تواند زمینه رضایت حرفه ای برای فرهنگیان که شاهد از جان گذشتگانی همکارانی مانند گنگوزهی، امیدزاده، صفرزاده و ... بودند را در آینده فراهم کند؟ باید این از جان گذشتگی ها و این حرفه خطرساز و مهم را پاس داشت. اما آیا اراده ای برای این کار وجود دارد؟ گمانی نیست که با توجه به دشواری های پیدا و پنهان این حرفه، آموزگاری " شغلی سخت و زیان آور" است. پس بهتر نیست که فرادستان به دنبال مزایای کوتاه مدت و بلند مدت این سختی ها برای این حرفه باشند؟

تاریخچه روز معلم

                           

                  محمدرضا نیک نژاد، روزنامه جهان صنعت، 12 اردیبهشت 95

دوازدهم اردیبهشت هزار و سیصد و چهل است و آموزگاران به پیگیری خواسته های صنفی - آموزشی خویش روربروی مجلس و در میدان بهارستان گرد آمده اند. درگیری های پراکنده میان معلمان- که شمارشان رو به فزونی است- و پلیس هنگامی بالا می گیرد که ماموران ضد شورش، برای پراکندن آنان به سوی خانم معلم ها آب می پاشد. اندک زمانی نمی گذرد که معلمی به نام "ابوالحسن خانعلی" به ماشین آب پاش یورش می برد و آب را به سوی نیروهای شهربانی می گیرد." ناصر شهرستانی" فرمانده ی پلیس با شلیک لوله ای آموزگار شجاع را نقش بر زمین می کند و پس از چند ساعت" دکتر خانعلی" دبیر ادبیات دبیرستان جامی تهران، جان خویش را از دست می دهد. این رویداد اعتراض آموزگاران را دامنه دار تر و شاه را وادار به کنار گذاشتن دولت کرد. در دولت تازه یکی از معلمان معترض به وزارت آموزش و پرورش برگزیده می شود و ضمن پاسخگویی به  برخی خواسته های فرهنگیان تا چند سال این روز بنام "روز معلم" گرامی داشته می شود. اما توانمندی نیروهای امنیتی– ساواک - شاه از سویی و بی انگیزگی فرهنگیان از دیگر سو از این روز جز خاطره ای در یادها نمی ماند. با پیروزی انقلاب اسلامی فرهنگیان انقلابی در پی بازگرداندن این روز به گاهنامه ها بر می آیند. پیشنهاد به رهبر انقلاب ارائه می شود اما یک رویداد کوشش در ثبت این روز در تاریخ را به نتیجه می رساند. در واپسین لحظه های نیمه شب یازدهم اردیبهشت 1358 در سکوت کوچه های مرکزی تهران، آیت الله "مرتضی مطهری" از رهبران نامدار انقلاب به دست گروه تروریستی فرقان، به خاک و خون کشیده شد. و پس از آن بود که این روز در سالنامه کشوری به نام روز معلم نام گذاری شد. از آن روز تاکنون هر ساله، دوازدهم اردیبهشت در نکوداشت جایگاه معلم برنامه هایی اجرا و جشن هایی برگزار می گردد.

http://www.jahanesanat.ir/51065-چند-یادداشت-و-اظهارنظر-از-معلمان-به-مناسبت-روز-معلم.html

 

هفته آموزگار و "بازگشت به پداگوژی"

                              

                 محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 11 اردیبهشت ماه 95

  1. "محمدرضا سرکارآرانی" از مفاخر ایرانی ست که نامش با آموزش شناسی– پداگوژی- گره خورده و از نامداران جهانیِ برخی انگاره های آموزشی– مانند درس پژوهی- است. تنها نام بردن از تلاش های قلمی اش نیازمند چندین ستون این چنینی است. ایشان این روزها به فراخور هفته معلم نوشتار ارزشمندی با نام" بازگشت به پداگوژی" نگاشته و به معلمان پیشکش کرده است. در بخشی از این نوشتار می خوانیم" تعریف آموزش دشوار است و موقعیت های پداگوژیکی مدام تغییر می کنند. به ویژه آنکه در دنیای امروز آموزش "طراحی فرصت های یادگیری" است و به تعبیری طراحی یعنی گفت و گوی فکورانه با موقعیت. بنابراین آموزش، صحنه پردازی یادگیری دانش آموزان است و معلمان طراحان و سناریو نویسان این صحنه هستند!... "  

  2. بیش از بیست سال است آموزگارم. روزهای تلخ و شیرین به فراوانی داشته ام. گاه شاد بوده ام و گاه غمگین، گاه داغدار بوده ام و گاه خشنود از یک کامیابی یا شادی ... گاهی از شادی هایم در کلاس گفته ام اما نخواسته ام گرفتاری هایم را برای دانش آموزانم آشکار کنم و آنان را دچار پیامدهای ناخواسته اش بگردانم. گاهی برای پیشبرد آموزش با این که عصبانی یا غمگین بوده ام، خندیده ام و گاهی هم با این که شاد بوده ام، اخم کرده ام و ادای آدم های خشمگین را درآورده ام. گویی با همه کمبودهای آموزشی و بی ریشگی اندیشه در آن، در نمایش یادگیری، "صحنه گردانی و صحنه پردازی" می کنم. اما جدای از این بازیگری ها، آموزگاری زیستن در تناقض ها هم هست. این تناقض ها معلمی را آزار دهنده و لذت بخش کرده است. دلنشینی و دل آزاری. از شرایط کاری ات راضی نیستی اما دلت برای بچه ها و کلاس می تپد. همواره هشت ات گرو نُه ات است، اما در جامعه و مدرسه و کلاس "سیلی و سرخی" دست افزار همیشگی ات. بازیگوشی همزاد جوانی و دانش آموزی ست، اما تو نمی خواهی ترمزی شوی برای شادکامی ها. گاهی رفتار و گفتارشان سوهان می شود بر جانت اما خودت را به ندیدن و نشنیدن می زنی! تا حرمت ها ترک برندارد. گاهی می گویی کاش بروم، این همه سختی ارزشش را ندارد. اما معلمی چسبنده است و مهر بچه ها دامن گیر! به ویژه هنگامی که کیلومترها دور از میهن، کسی می آید و می گوید"سلام استاد!" و تو به سرعت درمی یابی که معلمش بوده ای. هاج و واج می مانی از این حرفه و از آدم های به هم رسیده و کوه های به هم نرسیده! هنگامی که دانش آموزِ سال ها پیش ات زنگ می زند و می گوید در فلان کشور اروپایی دکتری می خواند و سپاس می گوید برای تلاش های سال های دورت ... پیام تلگرامی دریافت می کنی از یک کارمند شرکت نوکیا در فلان کشور که از تو در گذشته ای دور فیزیک آموخته است و آن را زمینه ساز کامیابی های کنونی خویش می داند ...  در مراسم عروسی بانویی با دو بچه پیش می آید و می گوید در فلان مدرسه و فلان سال دانش آموزت بوده و اکنون استاد دانشگاه است و ... شادی بر تن و جانت چیره می شود و به خودت و معلمی ات می نازی و می گویی، خوب شد که معلم شدم! شگفتا از این حرفه دوست داشتنیِ زجرآور! و از همزیستی تناقض ها در آن! و تو همچنان "صحنه پرداز" این زیست تناقض آمیز برای یادگیری دانش و اخلاق و انسانیت می مانی و ....

 آموزگاری درآمیخته ای از شرایط "مادی و معنوی" است. مادی اش زاینده دژمی است و معنوی اش شادخواری. و چه راست می گوید دکتر سرکار آرانی که " پداگوژی کنش تربیتی است، تربیت امری فرهنگی است و تدریس امری اخلاقی، نظری و عملی ... " روز و هفته آموزگار بر همه "صحنه پردازان" یادگیری با همه دژمی ها و شادخواری ها خجسته باد.          

http://shahrvand-newspaper.ir/news:nomobile/main/62629/%d9%87%d9%81%d8%aa%d9%87-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%da%af%d8%a7%d8%b1-%d9%88-%c2%ab%d8%a8%d8%a7%d8%b2%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d9%be%d8%af%d8%a7%da%af%d9%88%da%98%db%8c%c2%bb-

اردو آموخته‌ها را درونی می‌کند

                               

روزنامه آرمان، 10 اردیبهشت 95 - زهرا سلیمانی: ‌اردوهای تفریحی، آموزشی، زیارتی و... یکی از بهترین و مناسب‌ترین شرایطی است که می توان به وسیله آن به تعلیم و تربیت دانش آموزان پرداخت و کلاس درس را بیرون از محیط مدرسه و چه بسا پربارتر از آن برگزار کرد، به این علت که دانش آموزان در محیطی بسیار متفاوت تر از کلاس درس و نیمکت های همیشگی مدرسه قرار می گیرند و بدون قوانین معمول حاکم بر کلاس و مدرسه تمام داشته های اخلاقی، اجتماعی، علمی و مهارتی خود را به نمایش می گذارند. سازندگی اردو و میزان یادگیری مهارت ها و علوم در اردو به حدی است که شاید نتوان با ساعت‌ها و روزها تعلیم و تربیت در منزل یا مدرسه به نتیجه ای معادل با یک روز آن رسید. طبیعی است که شیوه آموزش و پرورش دانش آموزان در اردو از بعد فردی و اجتماعی بسیار متفاوت تر از کلاس های درس است و می‌توان به دور از باید های مدرسه به شیوه ای عملی ناگفته ها را گفت. در اصل اردوهای گوناگون می تواند برای دانش آموزان آموزنده و سکوی پرتاب برای رشد شخصیتی و جامعه پذیری آنها باشد. آنچه می خوانید نظرات محمد رضا نیک نژاد، کارشناس آموزش و پرورش درباره نیازسنجی بخش آموزشی کشور در برگزاری اردو است.

جایگاه اردو‌های علمی را در آموزش و پرورش ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در اغلب موارد برگزاری اردوها از سوی نهاد آموزش و پرورش کشور با استقبال چندانی رو‌به‌رو نمی شود. این در حالی است که به فراخور سن دانش آموزان باید اردوهای متعدد با موضوعات تفریحی، آموزشی، زیارتی و ... برگزار شود، اما این امر چندان مورد توجه مسئولان و دست‌اندر‌کاران آموزشی کشور نیست. هر ساله بنابر بودجه تعیین شده از سوی وزارت آموزش و پرورش مبلغی برای مدارس هزینه می شود، اما این مبلغ برای خرج و مخارج اولیه مدارس صرف می شود و به این ترتیب بودجه چندانی برای برگزاری اردو وجود ندارد. در کل سال‌های تحصیل شاید برگزاری اردو در دوره دبستان و راهنمایی آن هم در کلان شهرها برای دانش آموزان برگزار شود و در اکثر مواقع هم هزینه آن از اولیای آنها اخذ می شود. در این شرایط هم شاید برخی از خانواده ها هزینه پرداخت این اردوها را نداشته باشند یا چندان ضرورتی برای صرف وقت فرزندشان در این اردوها ندانند.

آیا برگزاری اردوهای آموزشی بر روند یادگیری دانش‌آموزان تاثیرگذار است؟

بله، باید دانست که اردوهای آموزشی در روند یادگیری دانش آموزان تاثیر بسزا و غیر قابل انکاری دارد. اگر آموزش و پرورش بستر های لازم برای برگزاری اردوی دانش آموزی را مهیا کند به نسبت می توان روند آموزش را به شکل درونی و پویا در سیستم آموزشی کشور رواج داد. برای مثال در چند سال اخیر یکی از معلمان، دانش آموزان یک کلاس در مقطع دبستان را برای بازدید به بخش بازیافت پسماند شهرداری برد و همین بازدید باعث شد تا دانش آموزان با مشاهده حجم زباله شهر تهران با روند بازیافت، جداسازی زباله های تر و خشک و فرهنگ تفکیک زباله از مبدا آشنا شوند. در اصل دانش آموزان با مشاهده هزینه ها و زحمت های افراد در این بخش به نسبت بیش از گذشته در جمع آوری زباله و تفکیک آن توجه می کردند و این مشاهدات در زندگی شخصی آنها نیز تاثیر بسزایی داشت.همچنین در کشورهای پیشرفته دانش آموزان برای گذران اوقات شاد، مفرح و آموزش‌های علمی به بازدید از طبیعت می روند و حتی حین گذراندن این اوقات مسائلی همچون نظافت محیط زیست در قالب آموزش های غیر مستقیم نیز انجام می‌دهند و این امر باعث ترویج رفتارهای شهروندی در بین دانش آموزان می‌شود. در تاثیر آموزش های غیر مستقیم باید گفت که خود بنده با گذشت ۳۵ سال از دوران تحصیل هنوز تجربه بازدید از نساجی در دوره دبستانم را فراموش نکرده ام . در اصل برگزاری اردوهای آموزشی در ارتقای کیفیت آموزش یک مقوله اثبات شده و تاثیرگذار است. باید برای دانش آموزان اردوهای علمی، آموزشی، شهروندی، پرورشی، تفریحی و... برگزار شود. فرد در اردوهای تفریحی به تفکر، همیاری، با هم بودن و تحمل یکدیگر در یک فرایند ارتباطی متقابل قرار می گیرد و این امر می تواند با آموزش هایی ثمر بخش همراه باشد. بر گزاری اردو در کلان شهر ها به دلیل اینکه اکثر خانواده تک فرزند هستند یا بین فرزندان خانواده اختلاف سنی زیادی وجود دارد مناسب است. همچنین برگزاری اردوها می‌تواند در روند جامعه پذیری دانش آموزان تاثیر گذار باشد. دانش آموزان در اردوها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و حتی در اردوهای تفریحی می توانند در کنار هم بودن را بیاموزند. در اصل این اردوها باید با ساز و کار مناسب و منسجم در آموزش و پرورش اجرا شود.

اگر برگزاری اردو یا دیگر اقدامات مناسب در کشور ما مغفول مانده است فقط به دلیل ضعف بودجه در وزارت آموزش و پرورش است یا اینکه این امر از سوی کادر مدرسه به دلیل مسئولیت‌های فراوان ناشی از رفت و آمد دانش‌آموزان چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد؟

اردوهای دانش آموزی یکی از تکامل یافته ترین نوع سفرها و نیازی آموزشی است که متاسفانه برطرف کردن این نیاز شیرین و پر خاطره همراه با تلخی‌های بسیاری برای دانش آموزان یا اولیای آنها بوده است. هر دو موردی که عنوان شد در بروز این نارسایی ها تاثیر گذار است و نمی توان هیچ یک از آنها را منکر کرد. در روزهای اخیر خبر مرگ دو دانش آموز بر اثر تصادف رانندگی در اردو رسانه ای شد. هر یک از اردوها در قالب های راهیان نور، زیارت و ... با مسئولیت های فراوانی از سوی برگزار کنندگان آن همراه است و با وجود راه های نا ایمن در کشور هر گونه تصادف یا اتفاق ناگواری چندان دور از تصور نیست. باید توجه داشت که افراد وقتی به طور شخصی به مسافرت می روند هم هیچ تضمینی برای برگشت سلامت آنها وجود ندارد دیگر چه برسد به قبول مسئولیت جمعیت کثیری از دانش‌آموزان. باید توجه داشت در برگزاری اردوهای شهری این گونه خطرات وجود ندارد و کادر مدرسه می‌توانند به سهولت اقدام به برگزاری چنین مراسمی کنند. مهم‌ترین دلیل برای عدم برگزاری اردوهای دانش آموزی کشور مساله کمبود بودجه در وزارت آموزش و پرورش است. در ضمن از دیگر دلایل عدم استقبال از برگزاری اردو در کلان شهرها تراکم جمعیت کلاس هاست. برای مثال اگر بخواهیم سه کلاس درس را با جمعیت ۴۰ نفر به اردو ببریم در کل تعداد ۱۲۰ دانش آموز را باید کنترل کرد و به این ترتیب مسئولیت این رفت و آمدها بر عهده مسئولان مدرسه خواهد بود. در این نوع اردوها دانش آموزان هم به دلیل فاصله از کلاس های درس سنتی دیگر خود مدیریتی ندارند و با این شرایط مسئولان نیز چندان رغبتی به برگزاری اردو ندارند. باید به این نکته اعتراف کرد که برگزاری اردوهای علمی، تفریحی و ... در آموزش و پرورش کشور ما مغفول مانده است. این امر می تواند برای دانش آموزان انگیزه یادگیری ایجاد کند و یادگیری را در آنها نهادینه کند.

درون‌مایه کتاب‌های درسی در ترویج برگزاری اردو را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در اصل درون مایه های کتاب های درسی با این نوع روش های علمی و آموزشی چندان مطابقت ندارد. درون مایه های درسی در همه نقاط کشور یکسان است. برای مثال در کتاب حرفه و فن درسی درباره کارخانه اتومبیل‌سازی به دانش آموزان آموزش داده می شود، این در حالی است که در همه شهرهای یا روستاهای کشور امکان بازدید از این کارخانه ها وجود ندارد. اگر محتوای کتاب های درسی مناسب با شیوه منطقه ای نگارش شود به نسبت می‌توان با توجه به ظرفیت هر منطقه دانش آموزان را به بازدید از اماکن محدود جغرافیای اطراف خود هدایت کرد. در ضمن قبل از هر اقدامی برای برگزاری چنین اردوهایی باید ابتدا محتوای درسی مناطق کشور را با این اردوها هماهنگ کرد.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/149768/%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF

حرفه آموزگاری همچنان الگو ساز است

                    محمدرضا نیک نژاد، 8 اردیبهشت ماه 95

گمانی نیست که در چیستی جایگاه و وظیفه های حرفه ی معلمی دیدگاه های گوناگون و گاه مخالفی وجود دارد. گروهی وظایف حرفه ای معلم را آموزش در چارچوب های ساختار آموزشی و درونمایه های درسی می دانند و بیرون روی از این چارچوب ها را سرپیچی و حتی جرم می پندارند. از دیگر سو گروهی وظایف این حرفه را در گستره ای بی مرز از کنش های آموزشی، اجتماعی، سیاسی، مدنی، حزبی و ... می دانند و کم کاری در این گونه کنش ها را خیانت به حرفه آموزگاری می دانند! راستی حرفه آموزگاری در کدامیک از دسته های بالا جا می گیرد!؟

تجربه زیست فرهنگی - تاریخی ما ایرانیان و البته نشانه هایی در کشورهای دیگر حکایت از جای گرفتن حرفه آموزگاری در میانه های طیفی دارد که دو دسته ی بالا در دو سر آن قرار می گیرند. البته گذرگاه های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ... زمینه گرایش حرفه ی آموزش را به سوی هر یک از دو سر طیف فراهم نموده است. نمونه های فراوانی از این گذرگاه ها در تاریخ ما وجود دارد. برای نمونه در رخدادهای ده ی بیست، انقلاب مشروطه، رویدادهای وابسته به دوران مصدق، چند قطبی شدن جامعه در دهه ی پنجاه و رویدادهایی در پیوند با انقلاب اسلامی و پس از آن جنگ و ... برخی از رویدادهای سیاسی – اجتماعی بودند که آموزگاران را با توجه به جایگاه ویژه شان میان جوانان و مردم، به سوی کنش های سیاسی – اجتماعی کشاند و حتی از برخی الگوهایی سیاسی و اجتماعی ساخت. برای نمونه نیز می توان از دکتر علی شریعتی و آیت الله مطهری و ... نام برد گرچه نمونه های معلم آن نیز کم نیست مانند خانعلی، صمد بهرنگی و ....  از سوی دیگر آموزگار و آموزگاری برآمده از درونی ترین بخش های جامعه با همه خوبی ها و بدی ها و زشتی ها و زیبایی هاست. معلمی که درد جامعه را ندارد چوبِ الفی است برای آموزشی خشک و بی مایه و بی تاثیر و موتوری خودکار است برای انتقال آگاهی هایی که یک شبه آموخته می شوند و یک شبه هم فراموش می شوند. بی گمان بسیاری از ما یک یا دو آموزگار داشته ایم که اثرشان بر اندیشه و رفتار و گفتار ما به درازای یک عمر بوده است. گاه در گفت و گوهای مان می گوییم "فلانی واقعا معلم بود!" پس چه بخواهیم چه نخواهیم آموزگار در جایی در صدر کنش های اخلاقی – رفتاری و حتی اجتماعی نشسته است که با همه نا مهربانی ها به این جایگاه، همچنان رفتارهایش می تواند الگوساز و رفتار آفرین باشد. نمونه هایش هم فراواند. "حمیدرضا گنگوزهی" و عبدالرئوف شهنوازی" به تازگی و کمی پیش تر امید زاده و صفر زاده و ... اینان افزون بر این که قهرمانان حرفه آموزگاریند، قهرمانان اجتماعی و اخلاقی جامعه ی ما نیز به شمار می آیند و همچنان ستایش می شوند. اما این که در حرفه آموزگاری درد دانش آموز و جامعه را داشتن، تنها ویژه ی ایران است نیز بیهوده می نماید. سریال "معلم" ساخت مشترک فرانسه و سوئد که بارها نیز از شبکه های صدا و سیما پخش شده است به شکستن کلیشه "معلم به عنوان کسی که تنها دلنگران تدریس بچه هاست"، می پردازد. این معلم موتور سوار بسیار بیش از آن چه که ما معلم فرض می کنیم پیگیر وضع بچه ها و خانواده های آنان است. بی گمان در نگاه تهیه کنندگان یا حتی بخش گسترده ای از مردم آن جامعه ها، آموزگار آرمانی باید چنین آدمی باشد. به هر روی نام و حرفه آموزگاری در جهان نوین نیز به دگرگونی های اندیشگی، رفتاری، اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی گره خورده است و جدا نمودن آن از این دگرگونی ها آب در هاون کوفتن و زیره به کرمان بردن است.