کاهش نیروهای آموزشی و ریشه های پنهان آن!

 

                           
                   محمدرضا نیک نژاد، روزنامه همدلی، 25 فروردین ماه، 95  

  زرافشان معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش می گوید:" جهت گیری وزیر آموزش و پرورش این است که بتوانیم تناسبی بین تعداد فرهنگیان و دانش آموزان داشته باشیم و نسبتی که امروز به ازای 11 دانش آموز یک معلم داریم معقول‌تر شود به گونه‌ای که به ازای هر 15 دانش آموز یک معلم داشته باشیم."( خبرگزاری ایسنا)
 گرچه این سخن تازه نیست و در نخستین سال ورود وزیر به آموزش و پرورش نیز بارها گفته شد و البته وزیر پس از اندک زمانی آن را پس گرفت. اما گویا باز هم دست اندرکاران آموزشی با این پیش زمینه در پی تعدیل نیرو هستند. اما چند نکته در این باره.
1-  نسبتِ یک به یازدهِ معلمان به دانش آموزان، از تقسیم نزدیکِ سیزده میلیون دانش آموز به کمتر از یک میلیون حقوق بگیرِ آموزش و پرورش بدست آمده است. بی گمان چنین نگاهی در ساماندهی نیروی انسانی بسیار ساده انگارانه است. برای نمونه نزدیک به 350 هزار تن از کارمندان سامانه آموزشی، در ادارات، ادارات کل و وزارتخانه، کار می کنند و یا مدیر،معاون، سرایدار،مشاور، مربی امور تربیتی و ...هستند- بر پایه گزارشِ مرکز پژوش های مجلس در سال آموزشی 93 – 94 تنها 125316 تن از کارمندان سامانه آموزشی نیروهای اداری و خدماتی بوده اند! که گرچه نیروی رسمی هستند، اما نمی توان آنها را معلم بشمار آورد. با کم کردن نیروهای غیر آموزشی از کل نیروهای آموزش و پرورش و سپس تقسیم شمار دانش آموزان به شمار معلمان، نسبت نزدیک به یک به 19 می شود و بسیار با آن چیزی که جناب معاون فرموده اند و البته پیگیری می کنند فاصله دارد. پس این تقسیم بندی درست نیست و فرادستان نمی توانند با تکیه بر چنین آماری به ساماندهی نیروی انسانی بپردازند. 
2-  پراکندگی جغرافیایی نیروی انسانی در آموزش و پرورش از پیچیدگی فراوانی برخوردار است. چنین نگاه ساده انگارانه ای، شاید بتواند گره ای از دشواری های اقتصادی آموزش و پرورش باز کند! اما بی گمان دشواری های آموزشی تازه و پیچیده تری را پدید خواهد آورد. در کلان شهرها و شهرهای بزرگ نسبت معلم به دانش آموز، بی گمان بیش از یک به 30 است و هم اکنون در مناطق حاشیه ای تهران کلاس هایی با بیش از 40 دانش آموز وجود دارد. از سوی دیگر در برخی روستاها و مناطق دور افتاده، این نسبت بسیار کمتر بوده و گاهی کلاس ها چند پایه ای می باشند. البته این سخن به معنای کاهش نیروهای آموزشی تعطیل مدرسه ها در روستاها نیست! زیرا دولت در همه جای جهان بنا به وظیفه وجودی و سفارش های روشن قانون اساسی باید به دورترین نقاط کشور خدمات آموزشی ارائه دهد. بنابراین تعدیل نیرو–معلم- در شهرها بی معنی بوده و گویا کاربدستان برای پیشبرد و توجیه برنامه های خویش، روستاها و مناطق دور افتاده را به سنجه می گیرند. که بی گمان روشی نادرست و شکست خورده است و چنین شیوه ای فشار بر آموزش در مناطق شهری را باز هم افزایش داده و زمینه سازِ افت آموزشی بیشتری در این مناطق می شود.
در پایان باید افزود که بی گمان نهاد آموزش نیازمند ساماندهی نیروی انسانی است، اما ساده سازی و چشم بر پیچیدگی های موجود بستن، نمی تواند آغازگاه درخوری برای این ساماندهی باشد. برای نمونه برخی از نیروهای ستادی و وزارتی با برخورداری از حقوق های بالا، کارایی چندانی در بهینه سازی آموزش و یادگیری ندارند. پس بهتر است تعدیل را از درون وزارتخانه و ادارات آموزش و پرورش و پست های رنگارنگ و کم بهره ی آنجا آغاز نمود. اما گویا دیواری کوتاه تر از معلم نیست! و معلم شده است حکایتِ قربانی عروسی و عزا! بی گمان بنیان کاهش نیرو نیز بر جبران کمی و کسری بودجه و گرفتاری های اقتصادی در آموزش و پرورش است و شوربختانه مجریان خود را پسِ پشت بهانه هایی مانند تعدیل نیرو و کیفیت بخشی آموزش و مازاد نیرو و ... پنهان می کنند. آیا بهتر نیست به جای کاهش نیروهای آموزشی- که  سر راست بر کیفیت آموزرشی آسیب می رساند- به عنوان اولویت نخست، به دنبال دریافت بودجه درخور و ساماندهی مالی نهادِ آموزش باشیم!؟
 
  http://hamdelidaily.ir/8969-کاهش-نیروهای-آموزشی-و-ریشه‌های-پنهان-آن!.html

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد