بی اعتمادی و پیامدهایش!

محمدرضا نیک نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 5 تیرماه 94

چند سال پیش یکی از نزدیکان همسرم برای دریافت وام نیاز به ضامن داشت. نخست به خانم و سپس به خودم رو زد و من هم با آغوش باز پذیرفتم. وام پرداخت شد و نزدیک یک سال گذشت. روزی در کلاس بودم که گوشی ام زنگ خورد. کسی آن سوی خط با زبانی تهدید آمیز گفت فلان کس، چندین ماه است که قسط هایش را پرداخت نکرده است! گفتم حتما اشتباهی شده و من پیگیری می کنم. تماس گرفتم و داستان پایان یافت. روزی در مدرسه با همکاران گپ می زدم که نامه ای به دستم رسید. با شگفتی دیدم نامه کسر حقوق است! به بانک رفتم و با همراهی رییس بانک، وام را قسط بندی تازه ای کردند و پس از یکی/ دو سال قسط هایش را به پایان رساندم! چند بار دیگر با این بهانه و توجیه که این یکی این گونه بود! و همه یک جور نیستند و ... ضامن شدم. تا این که نوبت به یکی از نزدیک ترین کسانم رسید. او نیز لطف کرد و چند قسط نخست را پرداخت کرد و بیش از هشتاد درصد وام به گردنم افتاد و این جا بود که دست کم با همسرم یک – یک شدیم! اما پس از آن بود که " پشت دستم را داغ کردم" تا ضامن کسی نشوم! گاهی پس از یک درخواست تازه و رد آن، تا یکی/ دو روز عذاب وجدان می گیرم و گرفتاری های دوست یا فامیل یا .... کابوس شب هایم می شود، اما باز بر وجدان نهیب می زدم که " دعوای اول به از صلح آخر!"

اما پرسش آزار دهنده در این رویدادها آن است که چه کسی در ضامن نشدن من یا شاید مهمتر از آن به باد رفتن "اعتماد" م مقصر است!؟ خودم یا شرایط اقتصادی یا فرد بد حساب یا جامعه و یا ....!؟

گاهی یک رفتار شخصی یا بی توجهی یا بی احترامی، جان و تن را می آزارد و چند ساعت و چند روز دل و جان را می فرساید و پس از مدتی فراموش می شود و روزگار به دورِ پیشین خود باز می گردد و پیامدش چیزی می شود مانند یک خاطره تلخ! اما برخی رفتارها، روش و منش و حتی اندیشه ی یک عمر زندگی را به چالش می کشد و زیر بناهای اخلاقی، انسانی و اندیشگی را به پرسش می گیرد و زیر پای آدم را به ناگاه خالی می کند! انسان می ماند با انباشته ای از رفتارها و اخلاق ها و آموزه هایی که شاید دیگر به کارش نمی آیند! ارزش هایی که دیگر گویا ارزش نیستند و می شوند باری کمر شکن بر دوش، که می باید جایی بیابی برای ریختن و چال کردنشان! بی گمان یکی از ارزش های سست شده ی جامعه امروز ما "اعتماد" است. امروز هنگامی که پسر خاله ی گرفتارم یا برادر زاده تازه ازدواج کرده ام و یا برادر بیمار همکارم و یا پسر دوست چند ده ساله ام یا .... به دنبال ضمانت برای شندر غاز وام پیشم می آیند، دست و دلم می لرزد و بُعد انسانی وجودم با وسوسه های دو دوتا - چهارتای زندگیم به جان هم می افتند و گاهی این و گاهی آن پیروز میدان می شوند و یا من می مانم با نگرانی ماه به ماه قسط ها و یا می مانم با عذاب وجدان چند روزه و چند ماهه!

بی گمان سهم آدمِ بد حساب در این بی اعتمادی اجتماعی کم نیست. این گونه رفتارهای غیر اخلاقی زمینه ای پدید می آورد که نه تنها مَثَل " آدم خوش معامله شریک مال مردم است" را از سکه می اندازد بلکه دیگر هیچ کس، نه شریک مال مردم که شریک اعتماد و اطمینان و جوانمردی و گذشت و انسانیت و رفاقت و .... مردم نیست. و بدا به حال جامعه ی خالی شده از اعتماد و اخلاق! 

http://shahrvand-newspaper.ir/News/Main/38375/بی‌اعتمادی-و-پیامدهایش!

نظرات 1 + ارسال نظر
جوادی چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:06 ق.ظ

باسلام متاسفانه جناب نیک نژاد روزگارناراستی هاست وآن انسان شریف است که به هربهانه ای نزد هرکسی زبان به گدایی نمی گشاید شاید احتیاج باشد ولی باید به کسی کمک کرد که به سادگی دست نیازنزد غریبه وآشنا درازنکند .زمانی آشنایی می گفت اگرقرض بخواهند نمی دهم چون ترجیح می دهم بازهم طرف راببینم برقرارباشید

درود به جناب جوادی گرامی. استاد دلمون برات یه ذره شده. امیدوارم همیشه تندرست و شاد و کامیاب باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد