باید ها و نبایدهای جنبش معلمان و تشکل های صنفی

محمدرضا نیک نژاد، دو ماهنامه چشم انداز ایران، فروردین و اردیبهشت 94

نخستین کنش صنفی فرهنگیان ایران به فروردین 1331 در تهران باز می گردد. در آن زمان نمایندگان فرهنگیان بیش از هفتاد شهر کشور در یک گردهمایی با عنوان" نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" شرکت کردند و به مدت سه روز در نشست هایی به بررسی وضعیت صنفی – آموزشی کشور پرداختند و در پایان در بیانیه ای خواسته های خویش را از دولت وقت خواستار شدند. دومین کنش گسترده صنفی فرهنگیان در سال های نخسین دهه چهل انجام گرفت که با شهادت دکتر خانعلی به بحرانی سیاسی و در پایان نیز سبب سقوط دولت وقت گردید. پس از انقلاب نیز سال های 80 – 81 و 85 دوران سردرآوردن آتش خواسته های صنفی فرهنگیان از زیر خاکستر دهه ها خاموشی پر حرارت بود. اما در ماه های پایانی سال 93 و فروردین ماه سال 94 اعتراض های صنفی معلمان بار دیگر فضای اجتماعی – سیاسی کشور را در بر گرفته و با توجه به دگرگونی های نسلی،دوره ای و تکنولوژیکی گرچه با چهره ی گذشته خودنمایی نمود اما در درون دارای شاخص های دیگری گردید. اعتراض های دنباله دار 93 و 94 بی گمان یکی از گسترده ترین و مدنی ترین گردهمایی های صنفی در تاریخ کشور بود. گمانی نیست که جنبش معلمان با همه کاستی هایش به سویی می رود که در جایگاه واقعیش قرار گیرد و خود را در کنار جنبش های دیگری مانند کارگران،زنان،روزنامه نگاران،دانشجویان و ... نهادینه نماید. با این همه جنبش برای اثرگذاری بیشتر نیازمند بازبینی تصمیم ها،سیاست ها،عملکردها و رفتارهای رهبران خویش در بیش از یک دهه گذشته است. این نوشتار می خواهد به بخش هایی از گرفتاری ها و دست اندازهای پیش روی حرکت معلمان پرداخته و درباره خطرهای در کمین جنبش و تشکل های مستقل آن گفتگو نماید تا شاید از این رهگذر بتواند دری بر گفتگوهای آسیب شناسانه بر جنبش ریشه دار اما نوپای فرهنگیان باز نماید. امید است که کنشگران این گسترده نیز به این جستار مهم وارد شده و با طرح دیدگاه های خویش بر هر چه کارآمدتر نموددن این جنبش یاری رسانند.

1 –  جنبش معلمان حرکتی است سرچشمه گرفته از مدرسه و کلاس و برآمده از نیازها و دغدغه های صنفی - آموزشی معلمان می باشد. هدف آن چانه زنی با کارفرما،برای بهتر نمودن شرایط کار است. بهبود شرایط کار یعنی از میان برداشتن گرفتاری های اقتصادی - آموزشی و بهبود آن ها برای یک زندگی و کار آبرومند، فراهم نمودن محیط کاری دلچسب و هموار نمودن راه برای رسیدن به هدف های کلان آموزشی. در این برداشت، بی گمان افزون بر ساماندهی دستمزدها، باید به بهسازی ساختار آموزشی، بهبود حقوق شهروندی و حقوق انسانی معلم و دانش آموز نیز توجه ویژه نمود و برای برداشتن گام های بلند به سوی شرایط آموزشی درخور تلاش کرد. بی گمان سرنوشت سه عنصر بنیادین آموزش یعنی آموزشگر،دانش آموز و ساختار آموزشی در هم تنیده می باشد و از این رو هرگز نمی توان یکی را قربانی دیگری نمود یا نادیده گرفت.  

2- هنگام برآمدن یک جنبش،بی گمان افراد و گروه هایی برای بهرمندی از آن به تکاپو افتاده و برای در دست گرفتن رهبری آن دور خیز می کنند. شمار فرهنگیان کشور و نارضایتی تاریخی و ریشه دار آنها چیزی نبوده و نیست که از سوی جریان های سیاسی درون و بیرون حکومت نادیده گرفته شود. بنابراین دور از انتظار نیست که لقمه چرب خواسته های فرهنگیان، برخی را به هوس رهبری این گروه گسترده اندازد و آنها را بی خواب نماید. در این میان تشکل هایی با نام معلم و به کام جریان های سیاسی، کنشگرانه در پی به کنترل درآوردن جنبش معلمان می باشند. این تشکل ها با برآمدن دولت هم سو، از نهانگاه های خویش بیرون آمده و در همراهی با قدرت، هدف های سیاسی خویش را دنبال می کنند. اما در دولت های ناهم سو به پناهگاه های خویش می خزند و تا ایجاد زمینه درخور،روزگارِ معلمی و آموزش را به تماشا می نشینند و بر کاستی های آن چشم می پوشند. بی گمان این تشکل ها را نمی توان بخشی از جنبش معلمان دانست و بنابراین از پرداختن به آنها خود داری می شود. در دوران کنونی دو تشکل "کانون صنفی معلمان ایران" و "سازمان معلمان" را می توان از بقیه جدا دانست. کانون صنفی از آغاز تا کنون، تافته ای جدا بافته بوده و برخی از کنش هایش بی گمان این نهاد مدنی را به یکی از اصیل ترین نهادهای معلمی تبدیل نموده است. سازمان معلمان هم گرچه هیچ گاه ادعای صنفی بودن صرف را نداشته، اما در یک دهه گذشته توانسته است به بدنه جنبش معلمان نزدیک تر شده و هر چه بیشتر خود را نهادی سیاسی – صنفی معرفی نماید . گرچه به گفته فرادستان اش در بزنگاه های تصمیم گیری و در دو راهی صنف و سیاست،سیاست گزینه ی بر گزیده ی آنهاست.

3- جنبش معلمان گرچه پیشینه ای طولانی دارد اما در بیش از یک دهه گذشته دو فراز بسیار مهم را گذرانده است. در سال های80 - 81 – 82 و در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و دیگری در اسفند 85 و در دوران فرمانفرمایی اصوالگرایی بر کشور. گرچه ممکن است در هر دوی این فراز ها،دست هایی به دنبال مصادره ی حرکت اعتراضی فرهنگیان بوده باشد اما همواره وجود تبعیض و نابرابری و شرایط سخت معلمی و کمی دستمزد و بدی شرایط کار و ... ریشه های حرکت معلمان بوده است. پس همچنان که در گردهمایی های اعتراضی، فرهنگیان فریاد می زدند "نه چپیم،نه راستیم،فقط معلم هستیم" بی گمان جنبش فرهنگیان خاستگاه جناحی – سیاسی نداشته و ریشه های آن با بنیان های معیشتی – منزلتی تنیده شده و کمتر به سوی جریان های سیاسی درون و بیرون از کشور لغزیده است. از این رو انگ سیاسی به آن نمی چسبد.

4- بر کسی پوشیده نیست که ژرفا بخشی به یک جنبش و کارا نمودن آن،به شدت نیازمند نهادسازی و گسترش طولی و عرضی تشکل ها است. نخستین نیاز برای نهادهایی توانمند و کارا،همراه سازی بدنه واقعی با جنبش و بکار گیری آنها در سطوح گوناگون است. اما جنبش معلمان در ایران از دو زاویه در این کار کامیابی چندانی نداشته است. نخست آن که درد کهنه جامعه ایران در گریز از حزب گرایی و تشکل یابی،فرهنگیان به عنوان طبقه متوسط را نیز گرفتار کرده است. از این زاویه چندان تفاوتی نمی توان میان فرهنگیان و مهندسان و استادهای دانشگاه و ... گذاشت. پس نباید فرار از تشکل یابی را چماقی کرد و تنها بر سر فرهنگیان کوفت. پدیدآوری فضای امنیتی و بالا بردن هزینه کنش های سیاسی، فرهنگی،صنفی و ... در کلِ جامعه و در گستره ای کوچک تر در میان معلمان بر این درد کهنه دامن زده و بیش از پیش فرهنگیان را از کنش ها و تشکلهای صنفی دور نموده است. از دیگر سو تشکل های موجود به خاطر ضعف تئوریک، نتوانسته اند افراد فرهیخته معلم را به سوی خود بکشند و فضایی فراهم نمایند تا این گروه از معلمان بتوانند در محیطی اندیشگی تلاش نمایند و بهره ببرند و بهره برسانند. بارها دیده شده است که افراد با انگیزه های درونی برای پیوستن به تشکل های معلمی داوطبانه در نشست های آنها شرکت می نمایند. اما پس از چند نشست، ناامید شده و رفتنی بی بازگشت را بر می گزینند. عدم بلوغ تشکیلاتی و مدنی،تشکل های معلمان را ناخواسته و در بیشتر اوقات به محفل هایی برای گفتگوهای دوستانه و بی اثر تبدیل نموده و از دورن اش چیزِ دندان گیری برای فرهنگیان جوان و اندیشمند در نمی آید. بی گمان تشکل های مورد اقبال فرهنگیان باید به سرعت به آسیب شناسی پرداخته و علت محفلی بودن و ماندِ خویش را جستجو نمایند.

5 – نقش تکنولوژی های ارتباطی نوین در زیست فردی و اجتماعی انسان امروز بی مانند،حذف نشدنی و شگفتی زا بوده و دگرگون کننده ی روابط میان انسان با انسان،انسان با جامعه و انسان با ساخت قدرت می باشد. اعتراض های فرهنگیان در روزهای پایانی بهمن و سوم و دهم اسفند 93 و به ویژه تجمع سکوت 27 فروردین 94 نیز برآمده از شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک،وایبر،تلگرام و ... بود و توانست نقش بی مانندی در پدید آوری یک دستی و اتحاد میان فرهنگیان  بازی کنند. جنبش معلمان و تشکل های صنفی آنان ورود این ابزارک ها را باید به فال نیک بگیرند و از آنها بهره برد. اما بی گمان فضای مجازی نمی تواند جای افراد حقیقی و گروه های واقعی را بگیرد. با مروری بر افراد عضو این شبکه ها،آن چه که به چشم می آید،کمی تجربه،هیجان زدگی،پراکندگی دیدگاه ها، روش ها و .....  است. به باور نگارنده تشکل های صنفی باید دو کار مهم را در برهم کنش با افراد عضو این گروه ها به انجام رسانند. یکم این که از فضای پدید آمده بهره گرفته و به دنبال جذب نیروهای جوان،پر انرژی و با انگیزه باشند و به پرورش اعضای تازه پرداخته و کادر سازی نمایند. دوم آن که با ورود این افراد به تشکل ها آنها را با سدهای واقعیِ سیاسی - اجتماعی – فرهنگی موجود بر سر راه حرکت های مدنی از آن جمله جنبش معلمان آشنا نموده،تند روی و کند روی آنها را تعدیل نمایند و با برنامه ریزی، از آنها  برای بالندگی جنبش بهره گیرند.

6- کانون صنفی معلمان از آغاز تا کنون توانسته با همه فراز و فرودها به گونه ای نسبی فاصله خویش با بدنه فرهنگیان را حفظ نماید. کانون (انجمن) صنفی معلمان به طیفی از تشکل های معلمی در سراسر کشور اشاره دارد که هر یک مستقل اداره می شوند و تصمیم می گیرند. از آغاز "شورای هماهنگی تشکل های صنفی معلمان" که در برگیرنده بیش از چهل تشکل استانی یا شهرستانی است، وظیفه اش هم سو و همراه نمودن کانون ها یا انجمن های صنفی معلمان در سراسر کشور بود و از حق نگذریم در چند فراز مهم در جنبش توانست کارهای ماندگاری از خویش برجای گذارد. اما با حاکم شدن شرایط امنیتی بر گستره ای از کنش های مدنی - و از آن میان صنفی - در دوران هشت ساله اصول گرایی،احکام قضایی و اداری برای بسیاری از کنشگران صنفی،بحرانی شدن فضای سیاسی و.... پیوندهای صنفی را سست گردانید و به آرامی تشکل های صنفی و اعضای آنها در کنش های مورد علاقه خویش به جزیره هایی دور افتاده تبدیل شدند و ارتباط ها به روابط شخصی و دوستانه کاهش یافت. این فضا از سویی شمار فراوانی از کنشگران صنفی را از حضور در کانون ها باز داشت و از دیگر سو شماری از آنها که نمی خواستند جایگاه خویش را که با تلاش و هزینه به دست آورده بودند، از دست دهند، وادار به سکوت نمود و البته شمار اندکی از اعضا و تشکل ها نیز با همه هزینه ها و تجربه هایی که بدست آورده بودند را نیز با هوشمندی بیشتر و نگاه به آینده در کوران حوادث نگه داشت و همچنان نگه داشته است. اما مشکل از آنجا آغاز می شود که بسیاری از فعالان گروه دوم در کانون های شهرها و شورای هماهنگی نمی خواهند تغییرات را بپذیرند و همچنان با مولفه ها و ویژگی های گذشته و ناکارآمد بر ماندن در جایگاه رهبری پای می فشارند. این کنشگران که بیشترشان بازنشسته بوده و چندان در جریان دگرگونی ها نیستند، در بسیاری از کنش های تازه، نقش ترمز را برای جنبش بازی نموده و حرکت های صنفی را ناکارآمد و کم بهره می نمایند. بی گمان دو راه پیش روی کانون های پیشرو باقی می ماند. نخست این که این کنشگران و بسیاری از تشکل های عضو شورای هماهنگی را با حرکت ها و خواسته های نسل تازه معلمان آشنا و همسو نموده و از تجربه ی آنها بهره گیرد. و یا بخاطر گریز از عقب نیفتادن از بدنه، این گروه از کنشگران را کنار زده و راه خویش بروند و هدف های خویش پی گیرند. به باور نگارنده برخی از کنشگران گذشته نمی توانند خویش را با دگرگونی های تازه همخوان و همراه سازند. بنابراین کانون های دیگر که توانسته اند با بدنه همراه بمانند باید هر چه زودتر راه خویش را جدا نموده و نقش سازمانی خویش را پیش گیرند. بی گمان نسل تازه بدنه با کسی عهد برادری نبسته و به آسانی از آنها خواهد گذشت. در این عبور ناگزیر جنبش معلمان بیش از افراد آسیب خواهد دید.   

 7 – تجربه های مدنی داخلی و جهانی همواره نشان از خطر نفوذ جریان های رادیکال و تندرو در جنبش ها را نشان می دهد. بسیاری از چنین حرکت هایی در اثر رادیکالیسم کور و نسنجیده به نابودی کشیده شده اند. گرچه کندروی و خطر عقب ماندن از بدنه نیز همواره در کمین جنبش ها و کنشگران آنها بوده و هست و نمی توان آن را نیز سر راست کنار گذاشت. جنبش معلمان و تشکل های صنفی مستقل نیز از سوی نیروهای جوان و پر حرارت برای رادیکال شدن حرکت و به ویژه بهر گیری بیش از اندازه از حرکت های اعتراضی تند تحت فشارند. اما تشکل ها نباید دچار آشفتگی در تصمیم گیری شوند. یکی از زمینه های روگردانی بسیاری از فرهنگیان از کنش های صنفی،هزینه های سنگینی است که فرادستان در سال های گذشته بر اندام ضعیف این تشکل ها وارد نموده اند. برای ادامه راهِ پر سنگلاخ جنبش،تشکل های صنفی باید راه های کم هزینه را برگزیده و به بدنه نشان دهند که می توان هم کوششِ صنفی نمود و هم زندگی. به باور نگارنده یکی از راه های تشویق افراد برای حضور موثر در جنبش،کم کردن هزینه هاست. بی گمان معلمی که دورنمای هزینه تلاش های صنفی اش زندان،تبعید،تعلیق و دوری از زن و فرزندان باشد،کمتر تن به چنین کنش هایی می دهد. پس جنبش معلمان نیاز به بازسازی و نهادینه شدن دارد. تشکل ها باید با گام هایی سنجیده و با بسیج بدنه،به خوبی فشارهای درخور از پایین به بالا را سامان دهی نموده و چانه زنی با سطوح مختلف قدرت را نیز پیگیری نمایند. بی گمان این کار تنها با گسترش جنبش در میان فرهنگیان شدنی است.  در جامعه هایی که اقتصاد بازار فرمان فرماست هر کارفرمایی به دنبال بیشترین سود، با کمترین هزینه است. باید با حرکت های سنجیده،اندیشیده،یک صدا،روشن و محکم پیام قدرتمندی به کارفرمای قدرتمند معلمان - یعنی دولت – داده شود تا او را وادار نماید به خواسته های معیشتی – منزلتی – آموزشی فرهنگیان تن در دهد و راه  را برای به رسمیت شمردن حقوق معلم و دانش آموز هموار کند. بی گمان پراکندگی،تک روی،آشفتگی و ... در سیاست ها،رفتارها و عمکردها در بر دارنده آن پیام ویژه و محکم نیست و برعکس کارفرمایان را در پاسخ به درخواست ها مردد خواهد نمود. تشکل ها و جنبش معلمان باید به سویی روند که حتی گام های کوچک را با پیامی محکم و گسترده به کارفرمایان برسانند و خواسته حداقلی را اندک اندک گسترش دهند تا به پیامدهای مورد نظرشان نزدیک گردند. جبش معلمان کودکی کم تجربه است. برای رساندن آن به بلوغ اندیشگی،نیاز به گام برداشتن های کوچک اما محکم است که؛ راه های طولانی با گام های کوچک پیموده می شود. امید که روزی شاهد برداشتن گام هایی بلند و کارا از این جنبش نوپا باشیم. در یاداشتی درباره بازتعریف نقش اتحادیه های معلمان در آمریکا می خواندم که اتحادیه ها با قدرتی که از سه میلیون عضو به دست آورده اند حتی می توانند در فرایندهای سیاسی کشور موثر باشند. برداشت نگارنده از آن جمله این بود که فرادستان سیاسی – آموزشی در آمریکا به شدت از واکنش های اتحادیه های معلمان هراس دارند و به هر روشی از رویارویی با آنها می گریزند. پرسش اینجاست که با گام های سنجیده و کوچک اما کارا می توان جنبش معلمان کشور – با بیش از یک میلیون معلم - را روزی به جایگاهی رساند تا خواسته های خویش را با کمترین هزینه به بدست آورند؟ بی گمان تا آن زمان راه درازی در پیش است اما نگارنده بر این باور است که با کوشش و پافشاری بر خواسته های به حق  صنفی جنبش معلمان می توان به چنان جایگاهی دست‌ یابد.‌‌‌   

نایب رئیس کانون صنفی معلمان ایران بازداشت شد

«علی اکبر باغانی»، نایب رئیس کانون صنفی معلمان ایران روز گذشته (دوشنبه ۴ خرداد) پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت شده است.

«محمدرضا نیک‌نژاد»، عضو کانون صنفی معلمان ایران با اعلام این خبر به ایلنا گفت: آقای باغانی، بار اول در سال ۸۵ پس از برخورد با تجمع اعتراضی معلمان مقابل مجلس بازداشت شده بود. او در پی این بازداشت به اتهام تشویش اذهان عمومی و تحریک به تجمع به تحمل ۵ سال حبس محکوم شد، اما این حکم به مدت ۴ سال تعلیق شد.

او افزود: نزدیک به ۶ ماه به پایان دوره ۴ ساله تعلیق حکم آقای باغانی فرصت باقی مانده بود که در هفته معلم سال ۸۹ پرونده جدیدی برای او تشکیل شد. این بار آقای باغانی در پی بیانیه‌ای که‌‌ همان زمان صادر شد، به اتهام تبلیغ و تبانی علیه نظام و تحریک به تجمع بازداشت شد و در دادگاه به تحمل یک سال حبس و ۲ سال تبعید به زابل محکوم شد.

نیک‌نژاد تصریح کرد: قوه قضاییه این حکم را تاکنون اجرا نکرده بود تا اینکه دیروز آقای باغانی به دادسرای اوین احضار شد و از همانجا برای اجرای حکم به زندان رجایی شهر منتقل شد.

این فعال صنفی معلمان در ادامه بیان کرد: بیم آن می‌رود که قاضی جنس هر دو حکم صادره علیه آقای باغانی را یکسان تشخیص دهد و این فعال صنفی معلمان در پی تجمیع احکام به مدت ۶ سال زندانی شود.

او گفت: دستگاه قضا ابتدا آقای هاشمی، دبیرکل سازمان معلمان را بازداشت کرد و حالا آقای باغانی را بازداشت کرده است، آن هم در شرایطی که در ماه گذشته مقامات عالی رتبه نظام از رهبری تا رئیس جمهور و رئیس مجلس اعتراضات صنفی معلمان را به رسمیت شناخته‌اند.

نیک‌نژاد در عین حال افزود: این بازداشت‌ها به شائبه رفتار دو گانه مسئولان در برخورد با معلمان دامن زده است، به گونه‌ای که از یکسو بر رفع دغدغه‌های معیشتی معلمان تاکید می‌کنند و از سوی دیگر آن‌ها را زندانی می‌کنند.

عضو کانون صنفی معلمان ایران در پایان گفت: از طرفی این اقدامات دستگاه قضا در سکوت کامل دولت صورت می‌گیرد و این موضوع به اعتماد بین بدنه معلمان و دولت ضربه‌های جدی می‌زند.

http://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-5/279806-%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%A8-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%B5%D9%86%D9%81%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%B4%D8%AF

محنت کارگران افغان و روز جهانی کارگر

محمدرضا نیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،2 خردادماه 94

نیمه های شب است و ماشین زباله سر هر کوچه می ایستد و دو کارگر در کنارش زباله دانی ها را به ماشین و به اهرم های بالابرش نزدیک می کنند و می ایستند تا زباله ها خالی شوند و دوباره سر جایش بر می گردانند. هر دو ماسک زده اند. گمان می کنم که ماسک ها برای رعایت بهداشت است! اما با نزدیک شدن به ماشین و گذر از کنارش، از بوی بدش کم مانده بالا بیاورم. به سرعت از بوی تند زباله های تابستانی می گریزم. از چهره دو کارگر هویداست که مهاجر افغان هستند و برای پیمانکار شهرداری کار می کنند. هر شب تا بامداد این بوی بد را تاب می آورند، برای پولی ناچیز! راستی تاکنون اندیشیده ایم که چرا پیمانکاران شهرداری برای سخت ترین کارها و گسترده ترین طرح ها، از کارگران افغان بهره می گیرند!؟ کارگر افغان بی پشتیبان و پا در هوا، همواره در هراس رانده شدن از کشور، بیگانه ای که کوچک ترین ادعای حق، او را از شندرغاز درآمد محروم و خانواده ای را دچار بحران تنگدستی بیشتر می کند. کارگرانی که حتی حداقل دستمزد وزارت کار نیز آنها را در بر نمی گیرد و جایی برای گله گذاری و اعتراض نیز باقی نمی گذارد. آیا پیمانکاران شهرداری با قرار دادهای میلیاردی و دیدگاه پول مدار و اخلاق پولی شده، روزنه ای برای حق خواهی این کارگران باقی می گذارند؟ آیا با این دستمزد پایین، امنیت شغلی بی بنیاد، گوش های باز و دهان های بسته و البته کارهای سخت و طاقت فرسا و ... هیچ هم میهنی حاضر است جای این کارگران باشد؟ اما کارگران افغان از سر ناچاری تن به خواسته های قانونی و غیر قانونی می دهند و هیچ کس هم آنها را حمایت نمی کند. آیا در کشوری که کارفرما، شناسنانه کارگر هم میهن اش را نگه می دارد و تعهد می گیرد که به دنبال بیمه و شکایت نباشد و دستمزدی کمتر از مصوبه وزارت کار به او می دهند، می توان انتظاری بیش از این از پیمانکار میلیاردی شهرداری هایش داشت!؟ این کارگران زیر گوش مردمی با ادعای 2500 سال پیشینه فرهنگی – اخلاقی که همواره خویش را بر قله خوبی ها می پندارند، تن به هر ستمی می دهند و حتی نمی توانند گله ای داشته باشند.

اما در روز جهانی کارگر و گردهمایی پر شمار کارگران با هماهنگی تشکل های رسمی و پس از سال ها شکستن سکوتِ بخشی از کارگران کشور، در میان شعارهای رنگارنگ نوشته شده بر پلاکاردها، چند شعار در مخالفت با بکارگیری کارگران افغان به چشم می خورد. در این که چراغی که به خانه رواست .... گمانی نیست اما نباید چند نکته را فراموش نمود. نخست آن که سود مداری شماری از کارفرمایان قدرتمند سبب چنین شرایطی شده است و این کارگران افغان نیستند که در این داستان مقصرند. دوم آن که در این آشفته بازار کار و کارگر و کارفرما، در سختی شرایط کار باور نکردنی، بیشترین ستم به کارگران افغان می شود و انتظار می رود که تشکل های رسمی به جای سردمداری جریان بیگانه ستیز ضد نیروی کار، کمی هم در اندیشه دفاع از این کارگران بی پشتیبان و ستم دیده باشند - دست کم در بُعد اخلاقی! آمار درستی از کارگران افغان در کشور در دست نیست اما بی گمان شمار آنها آن قدر نیست که در آمار کل بی کاری فزاینده در کل کشور کارگر باشد، بنابراین بهره گیری ابزاری از آنها برای توجیه ناتوانی در ساماندهی نیروی کار، روشی ضد اخلاقی است و به هیجانات بیگانه ستیزی در کشور دامن خواهد زد. روز جهانی کارگر نمادی است برای دفاع از هویت کارگری و نیروی کارِ جهانی، بیاییم آن را به احساسات بیگانه ستیز و شووینسمی نیالایم که " تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی"           

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=32225