در جست‌و‌جوی انگیزه

مهدی بهلولی،ص آخر روزنامه شهروند،18 آبان 93

گفتن برخی حرف‌ها آسان است، به‌ویژه سخنانی که از بس گفته و بازگو شده و می‌شوند که درستی آن را همه پذیرفته و می‌پذیرند. یک نمونه از این همه - پذیر‌ها، این است که می‌گوییم برای پرورش درست کودکان، از تنبیه کمک نگیرید به جای آن برای انجام کارهای خوب و شایسته به کودکان پاداش دهید و تشویقشان کنید. همین سخن را البته در سطحی بالا‌تر و برای بزرگتر‌ها هم می‌گویند که اگر می‌خواهید در یک گروه یا سازمان، بهره‌وری بالا برود حقوق کارکنان خود را افزایش دهید و با وعده پاداش، رفتار آنها را کنترل کنید، البته در این‌جا، درباره تنبیه کارکنان کم‌کار و زیرکاردربرو، هم‌رایی بالایی هم دیده می‌شود. بحث رقابت هم یکی از همین بحث‌های فراگیر و همه پذیر است؛ این‌که همه زندگی بر بنیاد رقابت پیش می‌رود. نمونه‌اش هم بهتر شدن تولیدهای صنعتی کشورهای پیشرفته است که روزبه‌روز با رقابتی که با هم دارند بر کیفیتشان افزوده می‌شود. این‌گونه هم نتیجه گرفته می‌شود که اگر در کشور، سازمان‌های نیرومند و کارآمد می‌خواهید باید میان آنها و میان کارکنانشان رقابت پدید آورید. در یک سازمان، به بهتر‌ها پاداش دهید و حقوقشان را افزایش دهید و «بد‌ها» را هم تنبیه حقوقی و موقعیتی کنید. در کلاس درس هم باید برای پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان، آنان را تشویق کنید و در یک فضای رقابتی، به تلاش، درس خواندن و توجه بیشتر وادارید. پس پول، پاداش، تنبیه و رقابت می‌شوند رمز و راز پیشرفت و بهبود صنعت، آموزش، مدیریت و همه گستره‌های زندگی.

اگر در جمعی نشسته باشید که درباره کاستی‌های مدیریتی کشور بحث می‌کنند این‌گونه سخن گفتن - همان‌گونه که در آغاز گفتم - آسان است. اما اگر کسی برگردد و بگوید: «حقوق و دستمزد ایجاد انگیزه نمی‌کند که هیچ، در هر رو عاملی است برای از بین بردن انگیزه» یا «بهبود کیفیت، کاری بس دشوار‌تر و پیچیده‌تر از آن است که به صرف کم و زیاد کردن دستمزد، بتوان آن را تأمین کرد» یا حتی به جان دیویی، فیلسوف آمریکایی - با وجود پراگماتیست بودن - استناد دهد: «توجه اندیشمندانه، مستلزم داوری، استدلال و ژرف‌اندیشی است و این بدان معناست که کودک پرسشی از آن خود دارد و کنشگرانه می‌کوشد پاسخی برای آن بیابد»، آنگاه می‌بینید که موضع‌گیری‌ها آغاز می‌شود که اینهایی که تو می‌گویی با همه جهان نو، تجربه‌های بشری و حتی عقل سلیم، ناسازگار است و کشورهای پیشرفته، همگی با پاداش و رقابت پیش می‌روند. با پول، پاداش و رقابت، باید به افراد انگیزه داد. این سخنان تو با دانش مدیریت آکادمیک جهانی نمی‌خواند و خیالی است. روشن است که باید میان افراد رقابت پدید آورد تا پیشرفت کرد.

خب، پیداست که با کشمکش سختی روبه‌رو هستیم و هرکدام، گواه و استدلال‌های خود را دارند. این نگارنده البته به دیدگاه دوم گرایش دارد و کاری که می‌توانم برای پاداش رقابتی باوران انجام دهم- دست کم در این‌جا - تا چه بسا کمی در دیدگاه و نگرش خودشان، گمان روا دارند این است که ارجاعشان دهم به کتاب «نه تنبیه، نه تشویق»  نوشته الفی کهن، برگردان اکرم کرمی.

http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=12154

در نمی زنند

عزت اله مهدوی،روزنامه شهروند،18 آبان 93

پله،پاگرد و نرده،زانو وساق هایی که نمی کشید و قلبی که حالا به دیواره ای می کوبید و بی محابا سنگینی اش را تحمیل می کرد. خیسی پیشانی،اثر خود را روی دستمال کاغذی گذاشته بود. دید . طبقه چهارم. از لای نرده ها می شد معبری را دید که در انتهایش چیزی نبود. دست هم برای پیچاندن کلید می لرزید. در که باز شد هجوم تنهایی،پیشانیش را سرد کرد. نیامده بود. باید به دقت نگاه می کرد. حالا مطمئن شده بود که نیامده است: آلبوم،روی زمین کنار مبل راحتی  روی صفحه ای دهان باز کرده بود. تصویر پنج نفر را نشان می داد. همه پسر. دو نفر که بزرگتر بودند عقب ایستاده و نفر سمت چپ یک دست روی شانه سمت راستی خودش که می خندید انداخته و دست چپ را از دور گردن پسر کوچکتر که جلویش ایستاده بود و کمی سرش را به سمت چپ خم کرده بود آورده و نوک انگشتانش روی شانه پسر کوچکتر دیگری بود که سمت راست ایستاده و دهانش به گفتن چیزی  باز مانده بود،پشت پسرهای کوچکتر وسط دو پسر بزرگتر یک نفر دیگری ایستاده بود که نیمی از صورتش معلوم بود و موهای بلندش ریخته بود روی چشمش. و همه جمع بودند جلوی پنجره ای که باز بود و برگهای پیچک را تا روی لنگه های خود نگه داشته بود و سمت چپ تصویر،امتداد دیوار گچی رنگ و رو رفته ای را نشان می داد که حاشیه هایش به تیرگی می زد.

روی همان عکس کمی خم شد و پیشانی اش را خاراند.

چرا این جور نگاه می کنی؟ حرف بدی که نمی زنم،می زنم؟

خب ! دنیا تغییر کرده؟ بکند. اما چیزهایی هم هست که  نمی شود ندید. تو لازم نداری که زبان بچرخانی.

پول توجیبی دادن مهم نیست؟ خب نباشد. پیگیر خرج ومخارج خانه و خورد و خوراک و مسکن بودن، وظیفه است؟ خب باشد .

لابد اگر به حرف می آمدی همان چیزهایی را می گفتی که بارها تکرار کرده ای .

تو نمی خواهی بهادر به حساب بیایی،نیا. فکر می کنی من اسیدی وار با تو حرف می زنم ؟ اِن بار  شده که  روی منبر رفته ام؟ وقتی مسئله ای طرح کرده ای،ایستگاه گرفته ام؟ به موتورت می زنم؟ و وقت هایی که جفت شیش آورده ای،بهم ات می ریزم وسفیدی که زده ای هدر می شود؟ باشد. قبول.

بالاخره من هم جایی باید که بایستم وبه چیزی تکیه بدهم؟ و یک وقتهایی سر روی شانه ای بگذارم ؟ همه اش نمی شود نقش بازی کرد،نقش یک نگهبان،که شب و روز بیدار و مراقب است. دوست دارم گاهی هم بیفتم،باید دستی هم باشد که نگذارد به زمین بخورم؟

احساس کرد کلیدی توی قفل در می پیچد. دو قدم برداشت. اما در باز نمی شد،مدتهاست که کسی در نمی زند.

 http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=12067

اقتصاد بازار در کمین آموزش کشور

در همایش توسعه عدالت آموزشی جای معلمان خالی بود 

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه شهروند،طرح نو،17 آبان ماه 93 

به لطف دوست تازه و ارجمندی به نخستین همایش توسعه و عدالت آموزشی که با تلاشِ ارزشمند "انجمن حامیان فردا"،"دانشگاه صنعتی شریف" و "موسسه اخلاق شهروند" در روزهای سوم و چهارم آبان ماه برگزار گردید،دعوت شدم. به علت درگیری با مدرسه تنها توانستم عصر دو روز در همایش باشم. در این گردهمایی بسیاری از کنشگران دانشگاهی،اجتماعی،اقتصادی که کارشان وابستگی هایی به آموزش و مدرسه داشت در سطحی دانشگاهی – آکادمیک – به سخنرانی پرداختند و آمارهایی ارائه دادند و راهکارهایی. البته کاربدستان آموزشی هم دعوت شده بودند که با آوردن آمارهایی از رشد آموزش در دهه های گذشته در کشور با هیاهوی همراهان و خبرنگاران و عکاسان وارد شدند و با شگفتی بسیاری از حاضران همایش را ترک کردند. شگفتی از آن رو که پیش و پس از سخنرانی های ایشان برخی گروه های مردم نهاد با پخش نمایه ها و نماهنگ هایی از چهار گوشه کشور و نمایش کلاس هایی بی سقف،نیمکت هایی از کف زمین،زیر اندازهایی از روزنامه،تخته هایی شکسته و باران زده،دانش آموزانی که در کودکی پیر می نمودند و آموزگارانی تن خسته از نداری و البته  با انگیزه های انسانی،بی عدالتی آموزشی را به رخ پایتخت نشین ها کشیدند و اشگ بر چشمانِ آنان نشاندند. هنگامی که یکی از کنشگران مدنی سیستان و بلوچستان با لهجه شیرین و بغض آلودِ بلوچی و هنگام پخش نماهنگ ها گفت که به خدا ما هم ایرانی هستیم! و حق داریم مانند هر ایرانی آموزش ببینیم و درس بخوانیم و خدمت کنیم،کم مانده بود به فریاد درایم و با صدای بلند بگیریم. من به عنوان آموزگاری که شش سال در یکی از محروم ترین استان های غربی کشور به کار گمارده شده ام و بیش یک دهه نیز در پایتخت و در دبیرستان های گوناگون کار نموده ام،هرگز با چنین فقری روبرو نشده بودم که "شنیدن کی بود مانند دیدن"! بی گمان من،بچه ام،دانش آموزانم و همه مردم تهران و ایران،همان اندازه در درآمدهای نفتی و رفاه ناشی از آن سهم داریم که یک کودک بلوچ،یک آموزگار کرد،یک پیرمرد خراسانی،یک پیر زن عرب،یک جوان جویای کار هرمزگانی و ...! هنگامی که مجری نام آشنای تلوزیون پس از دیدن آن همه فقر در سیستان گفت : بیست سال پیش به یکی از کاربدستان آموزشی کشور که هنوز هم در همان جایگاه است و امروز در این همایش نیز سخن راند،گفتم برای مدرسه های کپری چه می کنید؟ پاسخ داد ما مدرسه های کپری نداریم! اما امروز پس از بیست سال،هم او و هم مدرسه های کپری بر جایند  و به گمان باید باشند!" حاضران با کف زدن های طولانی درد دل خویش را فریاد زدند و من هم! و چقدر درناک است که انسان برای خالی کردن عقده هایش کف بزند. از این سخن های ناخوشایند که بگذریم،برگزاری چنین همایشی و پیگیری های پس از آن می تواند گامی کارآمد در طرحِ فقر آموزشی باشد و البته عدالت آموزشی. همایش پس از دو روز درخشان پایان یافت اما جای دو گروه در آن خالی بود. نخست آن که چنین همایشی باید با حضور درگیرترین لایه های آموزشی یعنی معلمان آغاز و پایان می یافت تا بتوانند پنهانی ترین لایه های فقر که با تک تک سلول های خویش حس کرده اند را با شرکت کنندگان در میان بگذارند. تا هم آموزگارِ سیستانی از نداری خویش بگوید و هم همکار تهرانی اش از برخورداری خویش و دانش آموزانش! اگر دانش آموزان و آموزگاران بلوچ از دشواری های اقتصادی،درس و مشق را وامی گذارند و به دنبال کول بری و شغل های کاذب می روند،دانش آموز و معلم تهرانی از فشار درسی و فرهنگ کنکور مدار و نتیجه گرا و آشفته بازار کتاب های آموزشی و کمک آموزشی در آستانه افسردگی و شکست آموزشی قرار گرفته اند و شوربختانه حتی کاربدستان آموزشی نیز در گردابه هولناک آن گیر افتاده و بر طبل بازارِ کالا شدگی آموزش می کوبند و صدایی برای تجارتِ بزرگ آن شده اند. از این رو گرچه مهمانان و سخنرانانِ همایش،اندیشمندان دانشگاهی و البته کاربدست آموزشی بودند اما بسیاری از آنها با کلاس و مدرسه بیگانه می نمودند و درد کلاس های کسل کننده و آزار دهنده برخورداران شهری و مدرسه های کپری و بی امکانات چهار گوشه کشور را نچشیده بودند. بی گمان جای آموزگاران در این همایش خالی بود. اما به گفته دوست تازه و نکته سنجم، گویا مهم ترین مخاطب همایش،کار بدستان دولتی به ویژه آموزشی بودند که با سر و صدا آمدند و با سر و صدا رفتند. به جا بود که دست کم،وزیر آموزش و پرورش یکی از معاونان خویش را در دو روز برگزاری همایش به حضور در آن می گماشت تا افزون بر تهیه گزارش برای وزیر،راهکارهای ارائه شده را بررسی و به فرادستان خویش و دولت منتقل می نمود. اما شوربختانه با همه تلاش برگزار کنندگان،اساتیدِ دردمندِ گستره آموزشی،برای یکدیگر سخن گفتند و برای فقر آموزشی نسخه پیچیدند! از دیگر سو به باور نگارنده مخاطب اصلی همایش،نه دولت که حاکمیت – فرادستان حکومتی و از آن میان سران سه قوه – بود. دشواری های آموزشی نه تنها در نوع نگاه دولتمردان و فرادستان آموزشی است،بلکه به نگاه حاکمیتی نیز برمی گردد. زیرا پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب و آمدن و رفتن ده – یازده دولت،همچنان آموزش و پرورش در گردابه دشواری های مدیریتی و به ویژه اقتصادی رو به ژرفاست. بهترین نمونه بی توجهی به نهاد آموزش،سهم بودجه هر ساله آن است. در دولت دوم اصلاحات بودجه آموزش و پرورش بیش از دوازده میلیارد دلار بود در حالی که بودجه امسالِ نهاد آموزشی،کمی بیش از بیست هزار میلیارد تومان! که با بهای امروزی دلار،نزدیک به 60 درصد بودجه پانزده سال پیش است! این کاهش بودجه و البته افزایش هزینه های آموزش،زمینه ساز کسری بودجه پنج هزار میلیارد تومانی در این وزارتخانه شده است و بهترین بهانه را به دست دوستداران اقتصاد بازار داده تا هر چه بیشتر در پی گیری سودای خویش یعنی خصوصی سازی آموزش و سپردن آن به دست سودمداران بخش خصوصی باشند. واپسین نمونه این سودا،واگذاری نهصد مدرسه در کشور به مدیران مدرسه های غیر دولتی است. بی گمان با این رویکرد اقتصادی- آموزشی کاربدستان و فرادستان کشور،نمی توان چندان به سامان یافتن آموزش در کشور دلخوش بود! بنابر این از برگزار کنندگان همایش که در گردآوری سازمان های قدرتمند اقتصادی از صندوق ذخیره فرهنگیان و شرکت سامسونگ گرفته تا فرابورس ایران و بنیاد علوی و بانک تجارت و ... کامیاب بوده اند،انتظار می رود که فرادستان حکومتی را به آموزش و پرورش نوباوگان کشور توجه بیشتری داده و با پیگیری دو سویه یعنی تغییر نگاه حکومتگران و بهره گیری از مشارکت های مردمی – البته نه فقط در پیگیری کمک های مالی – جنبشی برای ریشه کنی فقر آموزشی و برقراری عدالت در کشور بیاغازند. تا در دوره ای چند ساله چهره زشت فقر آموزشی در سراسر کشور جای خویش را به چهره ی زیبای عدالت آموزشی بدهد. تا شاید پس از مدتی نه چندان دراز دوستِ کنشگرِ مدنی از سیستان و بلوچستان با نماهنگ هایی از برنامه های گسترده مدرسه سازی و کیفیت بخشی آموزشی و نغمه های امیدبخش به پایتخت بیاید و پیام دار شادی این استان و مردم خون گرم آن و دیگر بخش های کشور باشد. آیا شدنی است!؟  

  http://shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=11905                            

دبستانی ها و دبیرستانی های بازمانده از آموزش

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،بخش جامعه،15 آبان 93

روزنامه شهروند،در ششم آبان ماه،گفت و گویی منتشر نمود با عنوان "450 هزار دانش آموز از تحصیل بازمانده اند". این گفت و گو  با علی زرافشان،معاون آموزش متوسطه وزیر آموزش و پرورش،و موضوع آن- همچنان که از عنوان آن پیداست- شمار و آمار  کودکان بازمانده از تحصیل بود؛آماری که هم اکنون چندین سال است محل چون و چراهاست. اما پیش و بیش از خود آمار دقیق دانش آموزان بازمانده از آموزش،آنچه که از درون مایه ی این گفت و گو هویداست کوشش علی زرافشان،در گذر از اصل سی قانون اساسی- آموزش رایگان دست کم تا پایان دوره متوسطه- و به نوعی محدود کردن آن می باشد. زرافشان با استناد به قانونی از پیش از انقلاب، که آموزش و پرورش دولتی اجباری را تا پایان دبستان اعلام نموده،تلاش می کند شمار دانش آموزان بازمانده از آموزش دوره های بالاتر – متوسطه نخست( راهنمایی) و متوسطه دوم- را به نوعی بیرون از آمار کودکان بازمانده از آموزش بگذارد. یعنی چون برابر قانونی در پیش از انقلاب،آموزش اجباری،تا پایان دبستان است مسئولیت کودکان دوره های بالاتری که از آموزش بازمی مانند به نوعی بر گردن دولت نیست و شاید نتوان گفت که اینها،دانش آموزانی هستند که "باید" در مدرسه باشند و درس بخوانند،چرا که خود این "باید" از بنیاد به زیر پرسش است.  دولت دهم هم در واپسین روزهای خود،آمار کودکان بازمانده از آموزش را پیرامون 141 هزار تن اعلام کرد؛ آماری که تنها کودکان دبستانی را به شمار می آورد.

 شگفت انگیز پاسخی است که زرافشان به پرسش از آمار همه ی دانش آموزان بازمانده از آموزش دبستان تا پایان دوره ی دوم دبیرستان می دهد : " حالا خوب شد که شما دراین‌باره سوال کردید و من این موضوع را پیگیری می‌کنم. باید بررسی کنیم که این تعداد دربیاید. " از سال 90 که مجلس آمار بیش از سه میلیون کودک بازمانده از آموزش را مطرح کرد می توان به جرآت گفت که در این باره تاکنون،صدها گزارش و یادداشت در رسانه ها منتشر شده و آموزش و پرورش هم چندین بار در برابر آنها موضع گیری نموده است. واپسین آنها سخن چندی پیش علی اصغر فانی،وزیر آموزش و پرورش بود که گفت آموزش و پرورش،آمار سه میلیون کودک بازمانده از آموزش را قبول ندارد و آمار خودش را دارد؛گرچه آمار خود آموزش و پرورش را اعلام نکرد!  اما گویا زرافشان،هیچ یک از اینها را نشینده و از آماری که به نزد وزیر آموزش و پرورش هم می باشد هیچ آگاهی ندارد و به تازگی و با پرسش خبرنگار روزنامه،در اندیشه درآوردن این آمار افتاده است!  فرادستان آموزش و پرورش دولت یازدهم،نباید فراموش کنند که یکی از وعده های این دولت،شفاف سازی گستره ی دولت و ارائه آمار درست و دقیق به مردم بوده است. بی گمان هنگام آن رسیده که آموزش و پرورش،با یک کار آماری بسیار آسان- سنجش شمار کودکان در حال آموزش با  شمار افراد 6 تا 18 ساله- شمار کودکان بازمانده از آموزش را اعلام نماید.

 اما در این گفت و گو،سخن از آمارهای جزیی تری هم می شود،برای نمونه این که به گفته ی زرافشان : " سیستان و بلوچستان، کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری. سیستان و بلوچستان حدود ٥٧‌درصد پوشش تحصیلی برای دانش‌آموزان دارد. دو استان دیگر هم حدود ٧٥ درصدند. من به مدیران کل این استان‌ها گفته‌ام که این موضوع را پیگیری کنند و از تهران مامورانی آن‌جا مستقر شده‌اند تا دلایل بازماندگی از تحصیل دانش‌آموزان را دربیاورند." ناگفته پیداست که چنین وضع دردناک و اندوه باری،دلیل های گوناگونی دارد اما یکی هم می تواند این باشد که با گذشت بیش از 35 سال از انقلاب و اصول روشنی همانند اصل سی قانون اساسی،که آموزش رایگان تا پایان دوره ی متوسطه را وظیفه دولت می داند،بگردیم قانونی از پیش از انقلاب پیدا کنیم و به نوعی بگوییم آموزشی که دولت موطف به ارائه رایگان آن است بایستی تا پایان دبستان به حساب آید و نه بیشتر از آن و آمار کودکان بازمانده از آموزش یعنی آمار کودکان بازمانده از دبستان! 

 http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=91&pageno=17    

آنچه با پول نمی توان خرید!

 

محمدرضانیک نژاد،ص آخر روزنامه شهروند،17 آبان ماه 93

چهره همسرم درهم کشیده بود. پرسیدم چیزی شده؟ به پسر پنج ساله ام که کنجکاوانه به ما نگاه می کرد،گفت برو با اسباب بازی هایت بازی کن. نیکان به اتاق رفت و در را بر روی خودش بست. نزدیکم شد و پچ پچ کنان گفت: امروز پیش دبستانی،کسی را برای اندازه گیری ضریب هوشی بچه ها آورده بود. پس از آزمایش نیکان گفت ضریب هوشی اش هشتاد و پنج است. در حالی که ضریب هوشی میانگین باید از نود تا صد و ده باشد. یکه خوردم اما برای آرام کردنش گفتم: خُب کی چی؟ گفت بدبخت شدیم و اشک در چشمانش حلقه زد و افزود،آن آقا گفت: می توان با تمرین های ذهنی و برخی بازی های فکری،هوش را افزایش داد! قرار است کلاس هایی برای این بچه ها برگزار شود. به باورم اگر نیکان نیز شرکت کند شاید تاثیر گذار باشد. هزینه کل کلاس ها هم سیصد و بیست هزارتومان می شود! دیگر مطمئن شدم که کاسه ای زیر نیم کاسه است. به همسرم گفتم: شتاب نکن با چند تن،از جمله مربی نیکان رایزنی کن و درباره رفتار و سطح یادگیری اش بپرس. فردا از همسرم خبر گرفتم. گفت،درست گفته ای آن آقا می خواهد پولی به جیب بزند! مربی نیکان به شرط این که آن را جایی بازگو نکنم - زیرا ممکن است کارش را از دست بدهد – گفت: این کارِ هر ساله ی این آقاست. ده - پانزده بچه را به کلاس های خود می کشاند و پول خوبی در می آورد. نیکان بچه ای با هوش است و پیش از همه و با انگیزه،کارهایش را انجام می دهد اما آرام است و کسی را نمی آزارد. با شنیدن این ها آرام شدم و اندیشیدم که آقای هوش سنج برای پول درآوردن به چه کارهایی رو آورده است و البته با چه بهایی؟ اما برخی از همکارانم در مدرسه را بخاطر آوردم که در آغاز سال،با برگزاری آزمون هایی سخت و ارائه نمره های پایین به خانواده ها،دانش آموزان را به کلاس خصوصی می کشانند. روزی از یکی از آنها پرسیدم،چرا با دانش آموزان چنین می کنی؟ آیا جایگاه معلمی ات آسیب نمی بیند؟ گفت من دانش آموزان را به چشم مشتری می بینم! داوری آنها و خانواده هایشان هم برایم اصلا مهم نیست! مگر بی پولی من برای کسی مهم است!؟ شوربختانه چند سالی است که نگاه بازاری بر بسیاری از گستره های زندگی ما از جمله آموزش سایه افکنده است. روابط ما با دوستان،فامیل،همکار و ... بر پایه سود و زیان شکل می گیرد و با کوچک ترین اختلاف مالی به آسانی از هم می پاشد. البته زندگی سودانگارانه ویژه ما ایرانی ها نیست،بلکه گرفتاری بسیاری از جامعه های امروزیست. در این روزها کتابی می خوانم به نام "آنچه با پول نمی توان خرید- مرزهای اخلاقی بازار" نوشته مایکل سندل. در پیش گفتار کتاب و به عنوان نمونه هایی از هجوم بازار به مرزهای اخلاقی جهان امروز آمده است: عبور خودروی تک سرنشین از خط ویژه 8 دلار،مادر هندی جانشین برای حمل جنین 6250 دلار،پروانه شکار کرگدن در حال انقراض 150000 دلار،کرایه دادن پیشانی برای تبلیغات 777 دلار،موش آزمایشگاهی شدن برای آزمایش داروها7500 دلار،جنگیدن در افغانستان یا سومالی از 250 تا 1000دلار و ... و البته نمونه وطنی آن نیز فروش کلیه برای بسامانی زندگی فقیرانه یک خانواده! نمونه هایی از درنوردیدن مرزهای اخلاق به وسیله پول است. بی گمان نگاه بازاری و کاسب کارانه،مرزهای اخلاقی جهان امروز را مخدوش کرده و بسیاری از ارزش های اخلاقی و انسانی را قربانی پول کرده است. بعنوان یک آموزگار و تنها در مورد نیکان،درآمیختگی پول و اخلاق را دریافتم،اما آیا همیشه امکان تشخیص این پیوند ناپاک و پیچیده را خواهیم داشت؟            

 shahrvand-newspaper.ir/?News_Id=11968        

        

کیفیت آموزشی و کاهش نیرو

محمدرضا نیک نژاد،روزنامه ی آرمان،15 آبان ماه 93


 " امروز به ازای هر 11 دانش‌آموز یک معلم مشغول به کار است،ما با ساماندهی نیروی انسانی و کاهش شاغلان و رسیدن به این مهم که به ازای هر 15 دانش‌آموز یک معلم داشته باشیم،قادر خواهیم بود ضمن ارتقای کیفیت آموزش و پرورش به رفاه معلمان هم توجه ویژه‌ای داشته باشیم"(دکتر فانی،روزنامه آرمان،شنبه 10 آبان)


 مدتی است که کاربدستان آموزشی به دنبال تعدیل نیرو بوده و همچنان که در گفتگوی بالا نیز اشاره شده است،اگر بتوانند نسبت معلم به دانش آموز را به یک به پانزده برسانند،هم در شرایط معلمان کارا خواهد بود و هم کیفیت آموزشی بالا می رود! اما مشکل از آنجا آغاز می شود که آمار اعلام شده از تقسیم ساده انگارانه شمار کل حقوق بگیران آموزش و پرورش به تعداد دانش آموزان کشور بدست آمده است! یعنی تقسیم بیش از یک میلیون کارمند به بیش از دوازده میلیون دانش آموز. باید دانست که نزدیکِ چهار صد هزار تن از حقوق بگیران آموزش و پرورش، کارمندان ادارات و وزارتخانه،نیروهای ستادی مانند مدیر،معاون،مشاور و سرایدار هستند،نه معلم. بی توجهی به این تقسیم بندی،بی گمان برنامه ریزان را گمراه می کند و می تواند آسیب زا باشد. برای نمونه گمانی نیست که جایگاه اجتماعی معلمی نسبت به گذشته کاهش یافته است. هرگاه سخن از گلایه فرهنگیان درباره دستمزدشان شنیده می شود،بسیاری از فرادستان حکومتی،کاربدستان دولتی،رسانه ملی و پدر و مادرها این گلایه ها را زیاده خواهی خوانده و دستمزد این حقوق بگیران را نسبت به کارشان زیاد می دانند. دادن چنین آمارهایی بر این نگاه جامعه دامن زده و زمینه های چنین نگاهی را بیش از گذشته فراهم می نماید. نسبت یک به یازدهِ آموزگار به دانش آموز بسیار آرمانی بوده و برای شهرهای کوچک،متوسط و کلان،درست نیست!نگارنده با بیست و پنج سال پیشه آموزگاری،هیچگاه کلاسی نداشته است که زیر بیست و پنج تن بوده باشد و از دیگر سو در فراوان کلاس هایی درس داده است– چه در منطقه محروم و چه در تهران – که دارای بیش از سی و پنج دانش آموز بوده و اکنون نیز در یکی از مناطق مرکزی تهران، کلاسی با چهل دانش آموز سال چهارم تجربی دارد. افزایش شمار دانش آموزان در یک کلاس افزون بر افت شدید کیفیت آموزشی،فشاری بیش از حد بر آموزگار وارد آورده و به سرعت او را می فرساید و کارایی اش را می کاهد- به ویژه با دانش آموزان نسل امروز. سخن وزیر برای افزایش این نسبت به یک به پانزده،به معنی افزایش شمارِ دانش آموزان در شهری مانند تهران به بالای 45 تن بوده و بسیار ترس آور و نگران کننده است. اما نگران کننده تر این است که کاربدستان تازه آموزشی،همه دشواری های آموزش و پرورش را کمبود بودجه می دانند و برای بسامان نمودن آن به جای رفتن به سوی حکومت و دولت،رو به سوی صرفه جویی،کمک های مردمی و خصوصی سازی آموزش و پرورش نهاده اند. کاهشِ نیرو،سپردن 900 مدرسه در سراسر کشور به مدیران مدرسه های غیر دولتی و پیگیری طرح خرید صندلی از این مدرسه ها،نمونه هایی از تصمیم هایی این چنینی است. اکنون در بسیاری از سامانه های آموزشی پیشرو در جهان،افزون بر آموزگار،کمک آموزگار و حتی آموزگار ذخیره نیز پیش بینی شده است. بنابراین آموزش و پرورش نه تنها معلم زیادی ندارد،بلکه با توجه نقش معلم در افزایش کیفیت آموزشی - نسبت به آنچه در جهان مطرح است- دچار کمبود بوده و باید به استخدام نیرو دست یازد. گرچه نگارنده با ساماندهی نیروی انسانی آموزش و پرورش مخالفتی ندارد و بر این باور است که نیروهای بسیاری در این سامانه،تنها بارِ مالی آن را افزایش داده اند! اما بی گمان این نیروها معلم نیستند. بسیاری از فرهنگیان از وزیرِ دولت تدبیر و امید انتظار دارند که به جای نگاه اقتصادی به توانمندی ها و امکانات درون آموزش و پرورش،در اندیشه بالا بردن سهم این نهادِ کلیدی در بودجه سالانه بوده تا بیش از این به آشفتگی های به جا مانده از دوره های پیشین دامن زده نشود. بی گمان کیفیت بخشی به آموزش و تعدیل نیرو دستمایه های خوبی برای پیشبرد برنامه های صرفه جویی در آموزش و پرورش نیست. باید حکومت را قانع کرد که به آموزش نگاه ویژه ای داشته باشد. 

     http://armandaily.ir/?News_Id=95225            

منم اینجایی ام

مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،14 آبان 93

 گفتم شما چگونه می اندیشید و به نظر شما چه باید کرد؟ ماند یا رفت؟ بیشترشان گفتند ما می خواهیم برویم. گفتم چرا؟ یکی گفت اینجا برای آینده ما برنامه ای ندارند و ارزشی برای مان قائل نیستند. تازه ما جزء اقلیت ها هستیم و رفتن مان خیلی ساده تر از شماست. چرا اینجا بمانیم؟ پسر خاله ی من چند سال پیش از دانشگاه شریف،مهندسی عمران گرفت. یکی دو سالی بیکار بود. زن هم گرفت اما پدرش خرجش را می داد. سال گذشته رفت. الان خیلی خیلی راضی است. هم اکنون که رفتن اقلیت ها به نسبت آسان است چرا نرویم؟ در چند سال گذشته هم خیلی ها رفته اند. بیشتر آنانی هم که مانده اند یا دیگر پیر شده اند و توان رفتن ندارند و یا در فکر رفتن اند. امید چندانی هم به بهبودی نیست.

 بحثی درگرفته بود میان من به عنوان آموزگار و دانش آموزان پانزده شانزده ساله ی ارمنی و زرتشتی ایرانی در یکی از دبیرستان های اقلیت ها. یکی از ارمنی ها گفت من با اینها مخالفم. چند سال هم با خانواده ام در آلمان بودیم. ایران از آلمان بهتر است. آلمانی ها خیلی بی روح و خشک و سردند و همیشه دوست دارند به دیگری درباره ی رعایت نظم و آداب و رفتار تذکر دهند. یکی از بچه های زرتشتی هم گفت من هم کشوری را که پدرمان با خون و دل و هزاران بدبختی نگه داشته اند نمی خواهم رها کنم و بروم. گفتند آقا تو چه می گویی؟ باید ماند یا رفت؟ گفتم "من اینجایی ام. چراغم در این خانه می سوزد." گفتم به آینده خوشبینم و خوشبینی هم به گفته ی پوپر،وظیفه است. داشتم ادامه می دادم که یکی گفت آقا دیگر از بخت شما گذشته،باید به فکر بچه هایت باشی. دو سه تا از بستگان مسن و پیر ما هم که رفته بودند برگشتند و نتوانستند آنجا بمانند. وضع جوان ها اما فرق می کند. گفتم درست،اما بچه ها بد نیست این را هم بدانید که برخی از اندیشه وران غربی،همانند جرج فریدمن،در کتاب" صد سال آینده"، پیش بینی هایی کرده اند که خواندن و شنیدن دارند و کتاب فریدمن را که در کیفم بود باز کردم و دو سه خطی از آن را برای شان خواندم : "در نیمه اول قرن 21،کاهش جمعیت باعث کمبود نیروی کار در کشورهای صنعتی پیشرفته خواهد شد. امروزه،کشورهای پیشرفته مشکل را در نگهداری مهاجران می دانند،در حالی که پس از نیمه اول قرن 21،مشکل اصلی متقاعد کردن افراد برای مهاجرت به این کشورهاست. این کشورها مجبور خواهند شد برای مهاجرت به کشورهایشان به افراد پول هم بدهند. ایالات متحده هم دچار این مشکل خواهد بود و باید به طور فزاینده ای برای جذب اندک مهاجران تلاش کند."

 غروب که داشتم به خانه برمی گشتم به سخنان بچه ها می اندیشیدم. کسانی که می خواستند بروند خیلی بیشتر بودند و تازه به من سفارش می کردند جلوی رفتن پسرم را هم نگیرم. نمی دانم پسر چهارده ساله ی من چگونه می اندیشد اما در مترو و در عالم خیال بهش گفتم آرمان،من می گویم " من اینجایی ام. چراغم در این خانه می سوزد" تو چه می گویی؟ گفت بابا " منم اینجایی ام."  

http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=90&pageno=20#

دکتر علی شریعتی و دانش آموزان ما

                                

                                  مهدی بهلولی،تارنمای حقوق معلم و کارگر

 برای آموزگاری که خود،کتاب خواندن را با شریعتی آغاز کرده و با شریعتی لذت "شب خوانی" – یعنی سر ِ شب کتابی به دستت بگیری و تا بامداد بخوانی،حتی گاهی با آن بخندی و گاهی هم به گریه افتی آنچنان که مادرت نگرانت شود که نکند به سرت زده و دیوانه شده ای!- را تجربه کرده،سفارش به خواندن کتاب های شریعتی،بایستی کاری معمول و آسان باشد. برای آموزگاری که خود در دوران جوانی،پول های روزانه و یا هفتگی،و یا عیدانه هایش را،که به فرمان پدر- مادرش بایستی خرج خورد و خوراک در مدرسه و لباس و سر و وضع اش نماید،خرج خرید- آن هم دزدکی- کتاب های شریعتی نموده،سفارش به خرید کتاب های شریعتی،بایستی با هزاران انگیزه ی وجودی و درونی انجام گیرد. و برای کسی که ژرف ترین،ماندگارترین و ارزنده ترین لحظه های زندگی اش را با یاد و سخن دکتر علی شریعتی سپری کرده،و هم اکنون نیزبحرانی ترین شرایط زندگی اش،ناخودآگاه،با سخنی از شریعتی همراه می شود،معرفی کتاب شریعتی بایستی که عادی و عادت باشد.

 راستش را بخواهید اما اینچنین نیست و این آموزگار چند سالی است که به کمتر دانش آموزی کتابی از شریعتی را معرفی کرده ام- مگر این که او خود از من پرسیده و از درون مایه ی آن جست و جویی نموده باشد. دلیل اش هر چه باشد- چه به من حقیر برگردد چه به شریعتی و چه به زمانه و دگرگونی های آن،و یا شاید به هر سه – گویا شریعتی از میان نوجوانان و جوانان کوچیده است و یا دست کم آن اقبال گذشته اش را از دست داده است. اما این سخن،به معنای کنار رفتن سراسری او نیست و یا این که زمانه ی گذار بی کم  و کاست از شریعتی فرارسیده باشد. افزون بر این که شریعتی،همانند بسیاری از شخصیت های تاریخی دیگر،جای خودش را در تاریخ این مرز و بوم باز کرده،هنوز هم با خوانشی منصفانه و همه جانبه نگر،برخی سخنان و اندیشه ها و به ویژه رویکرد انتقادی اش،ارزنده،راه گشا،انگیزه بخش و از هم مهم تر آموزاننده و پرورش دهنده [ تربیت کننده] است.

چندی پیش داشتم گزارشی از EI(سازمان آموزش جهانی) می خواندم که در آن به تعریف آموزش و پرورش کیفی و معرفی پاره ای از شاخص های آن پرداخته بود. در گزارش آمده بود : "چالش  رویاروی هر آموزش و پرورشی این است که شالوده اش،همزمان،هم برای دگرگونی ریخته می شود و هم برای نگه داشتن بهترین ویژگی های زمان حال. هر نسل تازه ای بایستی بیاموزد که چگونه جامعه اش را به پیش ببرد و رشد دهد اما در همان زمان،بتواند این دگرگونی ها را بر روی سنت ها و دستآوردهایی پی ریزد که از پیش در جامعه بنیاد گذاشته شده اند."  

 اما آیا ما و به ویژه جوانان ما،امکان و اجازه ی بررسی سنجشگرانه و آزادانه ی دکتر شریعتی و کتاب های او را داشته و یافته ایم؟ و آیا هنوز هم می توان از خوانش های نوین از شریعتی سخن گفت؛خوانش هایی که بتوانند بنیادهای نوینی برای پرورش نسل امروز پی ریزند،نسلی که شاید بیش از هر چیز،نیازمند اندیشیدن،شنیدن سخنان متفاوت، و آشنایی با نگرش های گوناگون است؟ آیا شریعتی هنوز هم سخنانی دارد که ما و نسل امروز را به اندیشه فرو برد و به پژوهش وادارد؟  بگذارید نمونه ای از سخنان کمتر شنیده شده شریعتی بیاورم و داوری درباره ی آن را به عهده ی خوانندگان بگذارم :

 « من با این که او [مانی] را سخت می شناسم و به مذهبش و شخصیتش و معنویت شگفتش تعصب می ورزم و پیوندهای پنهانی نزدیک و شگفتی را میان مانویت و اسلام کشف کرده ام ( گرچه برخی از محققان نیز به این حقیقت پی برده اند و حتی شاندل و بعضی از مستشرقان معتقدند که اسلام ساخته ی مانویت است و نماز اسلام درست همان نماز مانوی هاست و پیداست که اسلام نماز و نیایش را از مانی گرفته است و این درست است ولی اعتقاد خودم این است که مانی،تآثیرات عمیق و تعیین کننده و بسیار مهمی در محمد و مذهبش داشته است).»  برگرفته از کتاب "گفت و گوهای تنهایی" جلد 1،ص 24   

http://bield.info/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%A7/

 

مناسبات انسانی معلم و دانش آموز(سیر اجمالی آن در فلسفه غرب )

عزت اله مهدوی،تارنمای سخن معلم،11 آبان ماه 93



  آموزش را ارکانی است. ازجملۀ این ارکان، معلم ودانش آموزند. نوع فهم از ارتباط آموزشی میان معلم و دانش آموز ،بسیار اهمیت دارد.از یک طرف ، معلم به لحاظ مأموریت و وظیفه ،عهده دار انتقال "پیام "(در معنای وسیع وجامعه شناسانه آن) است و از طرف دیگر در فرآیند انتقال این پیام ،نوعی خاص از مناسبات انسانی مطرح است.پیدا کردن درک صحیح از این مناسبت ،در یک ساختار فلسفی منسجم تربیتی، برای فعالان این عرصۀ مهم اجتماعی نه تنها مهم ،بلکه یک ضرورت محسوب می شود.

 

در بررسی سنت فلسفی باقیمانده از تفکر یونانی و بعدها مسیحی ،"هر شخص دانایی، صرفاً به اقتضای دانایی می تواند معلم خوبی باشد."البته در گفتمان کسانی مانند "اگوستین"علاوه بر ویژگی دانایی به اوصافی اشاره می شود که یک معلم ،از لحاظ فردی بایداز آنها بر خوردار باشد.این مسئله در سنت اندیشه اسلامی تعلیم وتربیت نیز مطرح شده است ،خصوصاً در گرایش فهم عرفانی از آموزه های تعلیم وتربیت دینی به مشخصات معلم و آمادگی های متعلّم اشارات فراوانی رفته است. آن چنان که در مقالات شمس تبریزی می خوانیم:"هرکه را خُلق وخُوی فراخ دیدی،وسخن گشاده و فراخ حوصله، که دعای خیر همه عالم کند،که از سخن او ترا گشاد دل حاصل می شود..."

اما با توسعه آموزشگاه های تعلیم وتربیت در جهان،هر روز تجربه ای نو اندوخته شد. فیلسوفان بزرگی مانند کانت،فیخته و هومبولت در راستای رونق فرهنگ وهنر رمانتیسم ،در مورد شخصیت انسان آرمانی،مباحثی را به محافل نخبگان وارد کردند.هم به ویژگی های شخصیتی مربّی پرداختند و هم در صدد بیان انتظاری که بعد از فرآیند تعلیم و تربیت از متعلمین باید داشت برآمدند.

 

به نظر این بزرگان در مقصد نهایی ،ما لزوماً باید با انسان هایی مواجه شویم که "آزاد ،خودکار و مستقل و در نهایت انسان هایی با خصوصیات اخلاقی باشند.

 

"هومبولت" تا جایی پیش رفت که گفت "انسانیت" مراحلی دارد:

 

" نخستین مرحله: فردیت (individuality ).در این مرحله باید به فرد امکان داد تا هر چه بیشتر شخصیت خود را بروز و بسط بدهد. مرحله دوم :جامعیت یا به تعبیر او جهانی بودن (universality) است و می خواهد که در این مرحله فرد را صاحب معلومات عمومی و جهانی نماید .مرحله سوم: کلیت(totality) است و بر آن بود که در این مرحله بایدهماهنگی میان دو مرحلۀ قبل انجام پذیرد و فردیت و دانشِ انسان به صورت یک کلِ تام و تمام و یگانه در آید.

آن چنان که می بینیم در نظرات هومبولت توجه به شخصیت معلم و میزان توانایی ها و انسجام فکری ورفتاری او مورد توجه قرار گرفته است.هر چند در همان دوره معارضینی هم بودند که در تعلیم وتربیت ،به"روش" اهمیت بیشتری می دادند. متفکری مانند"راتکه" برای شخصیت معلم چندان اهمیتی قائل نبود و می گفت "روش تدریس صحیح" می تواند کار هر معلمی را در هر سطح تضمین نماید.معلم از گوشت و خون و پوست است و توانایی هایی دارد و ناتوانایی هایی. تصویر یک انسان آرمانی از او جایز نیست.

 

قرن نوزدهم نیز با تأثیر پذیرفتن از کسانی مانند "روسو" و "پستالوزی "و "هربارت" توجه ها را معطوف به دانش آموز و روان شناسی شخصیت و مراحل رشد و اثرات تعلیم بر آنها نمودند.بعد ها یکی از متفکران تعلیم وتربیت قرن بیستم را "قرن کودک" نامید.به هر ترتیب این نظرات ،همه را متوجه این مسئله کرد که نیاز مبرمی به بازسازی روابط و مناسبات معلم و دانش آموز وجود دارد.

اگرمی پذیریم که مدرسه یک اجتماع کوچک است،باید مناسبات عمیق انسانی را در خود منعکس نماید.فعالیت ها باید به شکلی هدایت شوند که به جای "مناسبات سلطه "(سلطه متن ،سلطه معلم،سلطه دانش آموز،سلطه مدیران و...)،مناسبات انسانی گسترش یابد.

به این لحاظ ، مارتین بوبر معتقد شد که در وجود شناسی انسان،نمی توان با بررسی هر فرد به عنوان یک "من"مستقل و دیگری به عنوان یک "تو"ی مستقل به درک حقیقتی از هریک نائل شد.انسان یک موجود اجتماعی است. انسان ها در کار فهم مناسبات شان با چیزهایی که "اشیاء"اند ،مناسبت "من-آن" بر قرار می نمایند اما در مناسبت با انسان ها مناسبت "من-تو" ایجاد می شود.جوهر روحی ما جز در بیرون از ما خود را ظاهر نمی کند و زمانی این "من" ظهور می یابد که یک "مخاطب" وجود داشته باشد.دانش اموز مخاطب انسانی یک پیام آزادی بخش و سازنده است .به همین لحاظ دانش آموزان می توانند معلمان ما باشند.

نگرانی این است که ما در "آن" مستغرق شویم و مناسبات مان با انسانها به مناسبات "من-شیء"تنزل یابد.

 

بوبر نوشته بود "ما سال هاست که سوراخ های گوش خود را با موم مسدود نموده ایم و آن وقت گمان می کنیم که چیزی برای

شنیدن نیست" معلم در کلاس درس خود باید خیلی چیزها را بشنود

http://smi-edu.com/index.php/خبر/1850-به-مناسبت-روز-دانش-آموز-مناسبات-انسانی-معلم-و-دانش-آموز

مدارس سبز (بخش دوم)*

                        

  

                                 برگردان : محمدرضا نیک نژاد


                          تارنمای کانون صنفی معلمان،11 آبان ماه 93


توضیح مترجم: بخش نخست این برگردان که به برنامه های سازمان محیط زیست ایالت نیویورک در چارچوب آشنایی دانش آموزان با آموزه های زیست محیطی و گرامیداشت و نگهداشت آن می پرداخت،در تارنمای کانون صنفی منتشر شد. در آن بخش به عنوان هایی همچون :  برنامه درسی، طرح درس و کارگاه ها،برنامه چالش مدرسه های سبز، برنامه ی احکام عالی محیط زیستی دولت ایالتی نیویورک ،کمک مالی و ایجاد موقعیت اشاره شد. در این بخش به کنش های زیست محیطی دیگری از آن سازمان پرداخته شده است که آنها را با هم می خوانیم.


 


برنامه آموزش آنلاین برای پاکیزگی سبز


اداره خدمات عمومی ایالت نیویورک (OGS) دوره های آموزشی آنلاینی برای مدیران مراکز،مدیران مدرسه ها، مربیان،پدر و مادرها و شهرودان ارائه می دهد. این دوره ها اطلاعات و ابزارهای رایگانِ فراوانی را برای افزایش گزینشِ موثر روش های یادگیری سبز،در راستای سلامت محیط زیست درون مدرسه،خانه و سازمان ارائه می دهد.


منابعی برای مربیان و رهبران جوان


امروزه مربیان مسئولیت سترگی دارند تا به جوانان نشان دهند که کنش های امروزِ آنها،بر فردا اثر گذار است؛این مسولیت یک اصل بنیادین در مدیریت محیط زیستی است.


هدف اداره آموزش محیط زیست ما،گسترش خردمندانه سرپرستی منابع طبیعی است. چون مربیان در راهنمایی جوانانمان نقش حساسی بازی می کنند،آموزش و آماده کردن منابع برای این مربیان بسیار مهم است.


مراکز آموزش محیط زیستی


 مراکز آموزش محیط زیست (EEC) بوسیله اداره حفظ محیط زیست نیویورک راه اندازی شده اند. این مراکز و در سراسر ایالت،فرصت های آموزشِ محیط زیست برای مربیان شامل معلمان رسمی،رهبران جوان،پدر و مادرهای عضو انجمن خانه و مدرسه و رهبران پیشاهنگی را ارائه می دهد. این مراکز مکان های بسیار خوبی برای سفرهای میدانی هستند و مربیان محیط زیستی ای در محل دارند که کنش های نوآموزان را رهبری می کنند. همچنین این مراکز کارگاه هایی برای راهنمایی مربیان دارند که در آنها چگونگی همکاری زیست - محیطی در برنامه های درسی ارائه می شود. در برخی نیز منابع گسترده ای وجود دارد که در آنها برای معلمان اطلاعاتِ کاملی درباره ی جستارهای محیط زیستی ارائه می کنند.


برنامه های درسی و فعالیت های کودکان و نوجوانان


کارمندان در این مراکز با همکاری یکدیگر برای مربیان مجموعه ای از برنامه های درسی جالب ارائه می دهند  که در آنها به شکوفایی دانش آموزان در طبیعت و پاک نگهداشتن محیط درون کلاس پرداخته می شود. این طرح درس ها از سویی با سن و پایه و از دیگر سو با موضوعاتی شامل حیوانات،بازیافت و آب،دسته بندی شده اند. در این مراکز برای کودکان و نوجوانان زمینه ی فعالیت هایی همچون انجام هم زمان پژوهش در فضای باز و بسته، ساختن صنایع دستی و چگونگی تهیه مجله های طبیعت فراهم شده است. افزون بر این مربیان در بخش های پژوهشی برخی از این مراکز،برنامه های عملی و فعالیت های میدانی را برای دوره های راهنمایی و دبیرستان و پایه های بالاتر از دوم ارائه می کنند. آموزش از راه دور( ویدئو کنفرانس) نیز در این مراکز در دسترس می باشد. 


برخی از این مراکز طرح درسی هایی نیز برای پرداختن به ماهیگیری،ماهی و دانش آبزریان دارد. درس ها و کنش ها شامل یک طرح درس،اطلاعات پیش نیاز،جزوه های همراه و فعالیت های مکمل است که می تواند برای ارزیابی بهتر مورد بهره برداری قرار گیرد.


اردوهای تابستانی آموزش های محیط زیستی


اداره حفظ محیط زیست ایالت نیویورک در سراسر ایالت در هر تابستان چهار اردوی آموزش محیط زیستی راه می اندازد. اردوهای شبانه روزی یک هفته ای برای بچه های 11 تا 17 سال برقرار است. مدرسه ها،سازمان ها و همچنین پدر و مادرها می توانند یک بچه را برای یک هفته در اردو ضمانت نمایند.


بخش برنامه آشنایی با قانون های حفاظت محیط زیست،آگاهی های زندگی انعطاف پذیر زیست محیطی را در برنامه ها خویش ارائه می دهد. این برنامه دانش آموزان را با منابع محیط زیستی فراوان در ایالت نیویورک، وظایف اداره حفاظت محیط زیست محلی و مسئولیت های اداره حفاظت محیط زیست ایالت آشنا می کند.


 

*بن گرفت : اداره محیط زیست نیویورک http://www.dec.ny.gov/education/41746.html