علامه طباطبایی؛ نهضت عقلانیت دیندارانه

عزت‌الله مهدوی،ص اندیشه ی روزنامه اعتماد،22 آبان 93

محمد‌حسین طباطبایی مشهور به علامه طباطبایی از جمله اندیشمندانی است که بر جریان فکری - دینی معاصر تاثیر به‌سزایی داشته است، به‌طوری که بعضی از صاحب‌نظران اذعان کرده‌اند که اندیشه وی «تقریبا در همه حلقه‌های جنبش اصلاح‌گری مسلمانان شرکت فعالانه دارد». اهمیت ایشان نه تنها در تشکیل کلاس‌ها و محافل تفسیری و فلسفی و نشو و نمای شاگردانی است که بعدها در تعبیر و ایضاح اندیشه‌های اسلامی صاحب نام وآوازه‌یی شدند، بلکه در گرم نگه داشتن فضای اندیشه عقلانیت دینی در دوره‌یی است که نخبگان جامعه ایرانی به‌طور خاص و محافل علمی مسلمانان به‌طور عام تحت تاثیر جریان‌های فکری متفاوتی بودند که عمدتادر نقد اندیشه‌های مذهبی رایج اتفاق نظر داشته و در این زمینه فعالیت می‌کردند. این مساله وقتی شدت یافت که حرکت‌های اصلاح‌طلبی و انتقاد از وضعیت موجود به اندیشه‌های مادی گرایی رغبت بیشتری نشان دادند و این تا حدودی همزمان بود با گرایش به فلسفه‌های حسی و پوزیتیویستی. البته کمتر استادی این فرصت را یافت که در دوران تسلط بی‌منازعه فقه و اصول بر حوزه‌های علمیه بتواند همزمان در تفسیر قرآن و حکمت و فلسفه شهرتی بیابد. ضرورت مقابله با جریان مادیگرایی منبعث از تعالیم مارکس و تفسیری که شاخص‌ترین حزب سیاسی ایرانی بعد از جنگ جهانی دوم (حزب توده) از علم و واقعیت جهان هستی ارایه می‌کرد و حمایتی که بلوک شرق از این تفکر حزبی می‌نمود، رهبران حوزه‌های علمیه را مجاب می‌ساخت که شیوه‌های پاسخگویی سنتی، کارآمد نیست و فعالیت حوزه درسی طباطبایی می‌تواند راه‌هایی برای پاسخگویی به شبهات و انتقادات ریز و درشت نظری این حریف تازه نفس بیابد. اما فعالیت فکری ایشان صرفا در چنین میدانی محدود نماند وی با طرح بحث فلسفه و سفسطه و تبیین فلسفه اصالت وجود در قالب تعریف جدیدی از رئالیسم، به سنگر‌بندی فکری، در مقابل اندیشه‌های فلسفی اصالت تجربی و حسی مبادرت کرد. به نظر می‌آید که طباطبایی نه همچون ابن رشد (فیلسوف مسلمان) درصدد توجیه و حتی حفظ فلسفه در مقابل دیانت باشد، بلکه وی در حمایت از اندیشگی دینی سعی کرد با تجهیز به فلسفه، به چنین میدانی بیاید، خاصه آنکه به تعبیر بعضی از بزرگان، وی اختلاف فلسفه وکلام را نه در «غایت» آن، که صرفا اختلافی در «روش» می‌شمرد. طباطبایی همزمان به مبارزه‌یی دیگر نیز فرا خوانده می‌شد. تبری جستن ساحت اندیشه دینی از قشری‌گری و ظاهربینی. اگر بپذیریم که وی از لفظ فلسفه، «تفکر» را مراد می‌کرد، بهتر می‌توان برای سپهر اندیشه‌های او توضیح سازواره‌تری یافت. برای طباطبایی حقیقت انسان در مراتب هستی شناسانه، مشتمل بر سه ساحت است که هرکدام ظل دیگری قرار می‌گیرند. اگر ایشان از طبیعت بشری و نحوه تعامل با جهان پیرامونش سخن می‌گوید و فی‌المثل مساله «استخدام» و کاربرد آن را درمبحث ادراکات اعتباری مطرح می‌کند در عمق اندیشه خود، آن را در سایه ساحت عقلانی تفسیر می‌کند. ساحت سوم آنجایی است که مخلوق در ظل عنایت خالق قرار می‌گیرد و ساحت قرب نامیده می‌شود. به این ترتیب طباطبایی برای نهضت عقلانی خود در بطن شریعت راهی گشاده می‌یابد و ضمنا با نمایندگان فلسفه پیشرو معاصر که در کار نقد فلسفه‌های مد روز بودند نیز باب گفت‌وگویی را باز می‌کند که در گسترش اندیشه‌های عقلانی شیعه در حوزه‌های فکری غربی موثر واقع می‌شود. توجه به نقش «تاویل» در معرفت، از آن جمله است که برای کسانی که با «رویکرد‌های هرمنوتیکی» آشنا بودند جذاب می‌نمود. عجیب نیست اگر بعضی از مباحث ابتکاری وی در ظاهر ولفظ به برخی ازاندیشه‌های فلسفه غربی شباهت پیدا می‌کند. طباطبایی در عمق اندیشه خود به سنت مأثوره فلسفی پایبند می‌ماند و طریقی را که سنت صدرایی گشوده، تقویت می‌کند. البته وی در کنار «کتاب وسنت قطعیه»، «عقل صریح» را نیزحجت معتبر می‌شمارد. درباره این روش عقلانی می‌گوید: «معرف یک بحث فلسفی این است که با استمداد از یک سلسله قضایای بدیهی یا نظری که مولود همان بدیهیات است (افکاری که شعور و درک انسانی نمی‌تواند در آنها به خود شک وتردیدی راه دهد) با منطق فطری در کلیات جهان هستی بحث می‌کند. طباطبایی نه تنها برای قرآن قایل به باطنی است (سطوح معرفتی که در عمق یک زبان نهفته است و می‌توان از ظاهر، سلوکی به باطن آن داشت) بلکه مفسر حقیقی آن را «امام» می‌داند. لذا شأن مرجعیت علمی ائمه (ع) همواره تذکاری است تا مبادا اندیشمندان بینگارند که توشه اندکشان می‌تواند راه تحقیق وپژوهش علمی را بر دیگران ببندد.

http://etemad.vipserver.ir/Default.aspx?NPN_Id=9&PageNO=7

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد