نقد و نگاهی به کتاب "پرورش هنر استدلال"

 

                                    مهدی بهلولی،روزنامه آرمان،25 فروردین 93

 کتاب " پرورش هنر استدلال،الگوهای تبین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا" یکی از کتاب های ارزنده و آموزنده برای دلبستگان به گستره ی آموزش است. این کتاب را خانم ماساکو واتانابه،استاد دانشگاه ناگویای ژاپن نوشته،محمد رضا سرکار آرانی،علیرضا رضایی و زینب صدوقی آن را به فارسی برگردانده و موسسه فرهنگی منادی تربیت هم آن را در سال 91 منتشر نموده است. کتاب،شیوه ی آموزش دو درس انشاء و تاریخ را در دبستان های دو کشور آمریکا و ژاپن بررسی می کند- که البته این بررسی حاصل حضور چند ساله نویسنده در کلاس های درسی هر دو کشور است. "پرورش هنر استدلال" کتابی است پژوهشی،دستاورد کاری میدانی،و برخوردار از نظریه پردازی های خواندنی خرد و کلان فرهنگی،اجتماعی و آموزشی. ناگفته نماند که دکتر سرکار آرانی،یکی از مترجمان کتاب،همکار نویسنده در دانشگاه ناگویای ژاپن و خود یکی از استادان و کارشناسان برجسته ی آموزش و پرورش تطبیقی است.   

 آشنایان به آموزش و پرورش،نیک می دانند که یکی از کاستی های بینادی آموزش ایران،کمبود کار پژوهشی سامانمند و نظریه پردازی نوین آموزشی است. به زبان دیگر،فقر اندیشه و پژوهش- که البته در ایران،ضعفی فراگیر و زبانزد است و تنها ویژه ی آموزش و آموزش شناسی نیست- تا اندازه ی زیادی،پویایی و نوآوری بایسته را از آموزش و پرورش ایران ستانده است. از این رو،کتابی همچون "پرورش هنر استدلال" ارزش و اهمیت بسیار دارد. اما در نقد کتاب،و در این نوشته کوتاه،تنها به دو نکته زیر اشاره می کنیم :

1.      در بررسی و ریشه یابی گوناگونی در رفتار،اخلاق و اندیشه های ملت ها،تاکنون نظریه های زیادی مطرح گردیده است. برای نمونه برخی از اندیشه وران به نقش جغرافیا و شرایط آب و هوا پرداخته اند و شماری دیگر به پدیده های فرهنگی همچون دین و اندیشه های کلی معنابخشی زندگی. اما نویسنده کتاب که در تلاش برای تبین تفاوت الگوهای آموزش در ژاپن و آمریکاست به گفته خویش "به دور از کلی گویی و طرح مفاهیم انتزاعی،مانند جهان بینی و خصوصیات ملیتی" به نظریه ای با عنوان "نحوه بیان مطالب" می پردازد. نویسنده در جای جای کتاب به این دیدگاه و رویکرد استناد می کند و می کوشد معنای آن را بدست دهد و آن را به کار گیرد : "معمولا ترتیب بیان را در یک فرهنگ می توان در اعتقادات مذهبی،روایات اصیل و نحوه توصیف تاریخ در آن کشور مشاهده کرد.پس قاعدتا اگر ما طبق ترتیب حاکم بر آن فرهنگ پیش برویم،مسلما خواهیم توانست آنچه را در گذشته های دور اتفاق افتاده است،ملموس تر حس کنیم. این امر به نحوه درک و حتی شدت احساس ما نسبت به آن رخدادها جهت می دهد."(ص 45)،"در روش توصیف در محور زمان( سلسله زمانی)[روشی که در آموزش تاریخ و انشانویسی در ژاپن به کار گرفته می شود] ترتیب وقوع ماجراها اهمیت خاصی دارد؛چرا که نحوه وصل شدن دو ماجرا به هم القاء کننده رابطه علت و معلولی بین این دو ماجراست. در این روش،هنگامی که چندین ماجرا به صورت سلسله وار مطرح می شوند نویسنده با قاطعیت مشخص نمی کند که کدام ماجرا علت و کدام ماجرا معلول است. ماجراها صرفا بر حسب ترتیب زمان وقوع در کنار هم چیده می شوند و راوی ابتدا و انتهای ماجراها را به صورت نه چندان قاطعانه به هم وصل می کند؛یعنی،این موضوع که بین ماجراهای مطرح شده کدام یک بیشتر از همه اهمیت داشته و تآثیرگذارتر بوده است بیان نمی شود و قضاوت به خود خواننده یا شنونده واگذار می گردد. در مقابل،در سبک استدلالی(قانون علت و معلول)[ روشی که در آموزش تاریخ و انشانویسی در آمریکا به کار گرفته می شود] آنچه نتیجه یک رخداد تلقی می شود،بیشتر از ماجراهای دیگر اهمیت دارد. در واقع،در فرآیند بازگشت به گذشته و به دنبال علت ماجرا بودن،ترتیب زمانی وقوع حوادث اهمیتی ندارد و حوادث بر حسب میزان اهمیت و تآثیرگذاری بر نتیجه اولویت بندی می شوند. چه بسا در این گونه اولویت بندی،ماجراهایی که تآثیری بر نتیجه نداشته اند،حذف شوند و راوی آنها را نادیده بگیرد."(ص 58) اما به باور این نگارنده،این نظریه،نمی تواند به عنوان بنیان و ریشه تفاوت آموزش در آمریکا و ژاپن- و در حالت کلی تر،فرهنگ های این دو کشور- در نظر گرفته شود. متآسفانه نویسنده به این پرسش نمی پردازد که خود این تفاوت در ترتیب بیان مطالب،پیامد چیست و از چه روی رخ داده است؟ و  این  که در بررسی موضوع های اجتماعی،آیا می توان تنها به یک سازه نظر داشت و تک بنی نگریست؟ درخور نگرش این که گویا مترجمان فارسی کتاب هم چندانی همدلی با این ریشه یابی نداشته باشند،چرا که در درآمد کتاب،که به گوناگونی فرهنگ ها پرداخته اند،بیش از نظریه ترتیب بیان مطالب،به دیدگاه های دیگر پرداخته اند.

2.      نویسنده بر خلاف برخی از منتقدان سامانه ی آموزش و پرورش ژاپن- که در کل بر این باورند که فردیت دانش آموز را سرکوب می نماید- در پایان به گونه ای نسبی گرایی در شیوه های آموزشی می رسد و این که سامانه های آموزشی مستقل،چندان نمی توانند از یکدیگر بهره ای بگیرند : "پایه های نظام آموزشی هر کشور بر اساس منطق فکری حاکم بر آن نظام شکل می گیرد و به راحتی اجازه ورود به سایر منطق های فکری نمی دهد... اکنون می توانیم علت عدم موفقیت پیاده سازی جنبه های مثبت نظام آموزشی یک کشور در نظام آموزشی کشور دیگر را دریابیم(ص 305) یا "اثربخش نبودن پرسش "چرا" در کلاس های ژاپن،و متقابلا ترویج شیوه یادگیری گروهی در کلاس های درس آمریکا،نشان دهنده تفاوت موجود در منطق فکری حاکم بر مقوله های زمان،مکان و علیت در این دو فرهنگ آموزشی متفاوت است."  یعنی با وجود انتقادهایی که به آموزش و پرورش ژاپن وارد می بیند و خود نیز به برخی از آنها اشاره می نماید،اما درصدد توجیه آن نیز برمی آید.

در پایان باید گفت که کتاب "پرورش هنر استدلال" گرچه در نظریه پردازی کلی آموزشی،چندان کامیاب نمی نماید اما در ارائه گزارش دست اول از کلاس های دبستانی آمریکا و ژاپن،همچنین در ارائه و گردآوری نظریه و نگرش های گوناگون آموزشی،بی گمان،کتابی است ارزنده و کم همتا. 

http://www.armandaily.ir/?NPN_Id=569&pageno=5

[توضیح : این متن با کمی حذف در روزنامه به چاپ رسیده است.]

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد