ناشران بزرگ می توانند به کارشان ادامه دهند؟



 مرد تنها

انتشارات امیرکبیر شاخص ترین ناشر ایران بود که پس از اوج گیری فعالیت هایش تمام اموالش مصادره شد. خاطره مصادره اموال امیرکبیر ناشران دیگر را از گسترش کار بازداشته است
...
کتاب ها پشت ویترین شیشه ای کتاب خانه اتاق، قرار گرفته اند. دو دیوار اتاق را قفسه های کتابخانه پرکرده اند. بالای اتاق میز کارچوبی قرار گرفته و روبرو پنجره تمام قد به کوه های شمالی تهران باز می شود. لوح های تقدیر، تندیس های بلورین و عکس های قدیمی همگی کنار ویترین کتاب خانه چیده شده است. عبدالرحیم جعفری موسس انتشارات امیرکبیر پشت میزچوبی و کنار تصویر قاب گرفته همسر مرحومش نشسته است. عصایی در دست دارد. آخرین عمل جراحی، روی پایش انجام شده و حرکت را قدری برای او دشوار کرده است. لباس یکدست سفید پوشیده، گاهی به تصویر سیاه و سفید همسرش نگاه می کند، سوکتی کوتاه و بازهم حرف هایش را ادامه می دهد. اموال عبدالرحیم جعفری در روزهای ابتدای انقلاب به دستور دادگاه مصادره شد ولی نام او در لیست مصادره های معروف به 52 نفر نیست. پیش از این نیز لیست با حذف نام علی و تقی حاج طرخانی کوتاه شده بود. مرحوم بهشتی تمام تلاشش را به کار گرفته بود تا نام حاج طرخانی ها را از لیست مصادره اموال خارج کند. این دو موسسان مسجد قبای تهران و صاحبان خانه های امن برای مبارزان انقلابی بودند ولی نامشان در جمع کسانی قرار گرفته بود، که مرحوم عزت الله سحابی آنها را سرمایه داران وابسته به حکومت پهلوی عنوان می کرد. عبدالرحیم جعفری اما تنها چهره فرهنگی به حساب می آید که اموالش در سال های پس از انقلاب مصادره شده است. عبدالرحیم سه دهه پس از مصادره اموالش همچنان برای بازپس گیری آنها تلاش می کند. به صندلی تکیه داده است، بالای سرش تصویر قاب گرفته دوران جوانی اش نقاشی شده است. صریح، منتقدانه و مقتدرانه حرف می زند. هنوز خود را «مظلوم» می داند.   مکاتباتش را روی سربرگ های انتشارات امیرکبیر انجام می دهد. سربرگ ها را سال ها قبل روی کاغذهای سفید با فونت آبی برای نامه نگاری ها چاپ کرده است. او می گوید:« برای چه نباید این کار را انجام بدهم؟ انتشارات امیرکبیر برای من است. من برای ساختن آن زحمت کشیده ام.» او سال ها برای بازپس گیری اموالش تلاش کرده بود. تقریبا تمامی مسولان حکومتی و دولتی ایران طی سه دهه گذشته مخاطبان نامه های او بوده اند. آخرین بار با ناطق نوری دیدار کرده بود ولی تماس های شیخ برای رفع مشکل عبدالرحیم نیز به جایی نرسید. ناطق نوری پیش از این موفق شده بود، علی اکبررفوگران موسسه کارخانه بیک را از اجرای حکم «تعزیر» در مقابل کارگرانش نجات دهد ولی به نظر می رسد سفارش های او در میانه دهه سوم انقلاب برای مسولان سازمان تبلیغات اسلامی چندان جدی نبوده باشد. کتاب های انتشارات امیرکبیر در دو سویی جعفری قرار گرفته است، گاهی میان کلماتش به آنها اشاره می کند. او پس از انقلاب، تمام سال های عمرش را برای بازگشت به جایگاهش سابقش صرف کرده است:« قرار براین شد که انتشارات امیرکبیر مصادره شود. برخی آقایان گفته بودند اموال مصادره شده به جای اینکه به جامعه الصادق برسد به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تحویل داده شود. من تا شهریور 59 بلاتکلیف بودم. من را به دفتر زندان اوین احضار کردند. آقای مبشری گفت امروز برای شما حکم صادر می کنیم. ایشان گفتند دو سوم اموال شما به جامعه مدرسین تعلق می گیرند. من گفتم قرار بود یک سوم مصادره شود ولی ایشان گفتند دیگر حکم صادر شده است. به من گفتند خمس نداده اید که در نهایت دو سوم باید مصادره شود. در این ایام من در زندان بودم. حالا در همین دوران فضای زندان طوری بود که احکام به سرعت اجرا می شد. به پسرم گفته بودم، رضا من را زودتر از زندان خارج کنید.» بحرانی ترین روزهای زندگی شخصی عبدالرحیم جعفری در همین دوران رقم می خورد:« هیچ پولی نداشتیم. خانه، انتشارات و تمامی اموال و حساب های بانکی من توقیف بود. قرار شد که ماهیانه 30 هزار تومان از اموال خودم به خودم خرجی بدهند. از شهریور 59 تا خرداد 62 این روال بود. خرداد همین سال به من تلفن کردند و بازهم احضارم کردند. پیش از این نامه ای نوشته بودم و به تمامی سران حکومت رسانده بودم. یک روز آقای حجتی کرمانی تماس گرفتند و گفتند نامه شما به دست ما رسیده است. بنده و آقای رئیس جمهور خیلی ناراحت شده ایم، چکار می توانیم برای شما انجام دهیم؟ به ایشان گفتم که به دادگاه شکایت کرده ام. بعد از دو هفته بازهم ایشان تماس گرفتند و گفتند آقای بجنوردی گفته اند، مصادره اموال آقای جعفری مایه ننگ است. ایشان دعوت کردند که به دفترشان بروم. در همان ایام شخصی که هیچگاه او را حلال نمی کنم، جزوی علیه من به چاپ رسانده بود. در این جزو نوشته بود که فلانی مثلا با فرح عکس داشته و...همین اقدام باعث شد که دیگر کار ما را پیگیری نکنند. من کار را رها نکردم و بازهم نامه سرگشاده ای نوشتم و اعتراض کردم ولی این بار به جرم نوشتن این نامه بازدداشت شدم.» تکاپوی جعفری برای بازگشت اموالش همچنان تداوم می یابد. او تمامی زندگی خود را از دست رفته می دید و راه را همچنان ادامه می داد:« از زندان که آزاد شدم، تقریبا هیچ چیز نداشتم. آن 30 هزار تومان خرجی را همان موقع به بنده دادند. 100 هزار تومان هم به من وام قرض الحسنه دادند.» عکس هایی را از کشوی میزش بیرون می آورد، او را در کنار نویسندگان نامدارو کارمندان پرشمار امیرکبیر نشان می دهد. برای هرعکس چند ثانیه سکوت می کند. جعفری به اتهام «منحرف ساختن ذهن جوانان» اموالش مصادره شده بود. جعفری تا سال 1367 همچنان مکاتباتش برای بازگشت اموال را ادامه می دهد. نامه سرگشاده جعفری خطاب به یکی از مسولان بازهم او را روانه زندان قصر می کند. پیش از آن جعفری به دلیل فشارهای روانی، سکته می کند روانه بیمارستان می شود:«هر روز به دادگاه می رفتم. کارها را هم خودم پییگری می کردم. پشت در دادگاه می نشستم تا قاضی بگوید بیاید برای بررسی کارهایتان. یک روز پشت در دادگاه بودم که احساس فشار در قفسه سینه کردم بیهوش شدم. مرا به بیمارستان بردند و فکر می کنم چند روز بیهوش بودم.» زندگی شخصی عبدالرحیم جعفری در سال های پس از مصادره هر روز سخت تر می شد:« هر روز نامه می نوشتم. دست از کار برنمی داشتم. روزها راه می رفتم همه ذهن من پس گرفتن امیرکبیر بود. پیش از مصادره اموالم و وقتی کار می کردم، هیچ وقت همسرم من را زودتر از ساعت یک شب نمی دید. حالا همیشه در خانه بودم.» حرف هایش را چنین ادامه می دهد:« متوکل هستم. خودم را مرد می دانم به خاطر همین دست از تلاش برنمی داشتم. وقتی سرو صداهای انقلاب بلند شده بود بعضی ها به من می گفتند یک مقداری پول از کشور خارج کنید ولی من قبول نکردم. همان موقع که انقلاب در آستانه پیروزی بود، من خوشحال از اینکه سانسور برداشته می شود، سفارش ماشین چاپ 70 هزار دلاری داده بودم.» همسر عبدالحریم جعفری دوران متفاوتی را در کنار جعفری تجربه می کرد. نگاه مالک سابق انتشارات امیرکبیر بازهم به سمت قاب عکس کنار دستش می رود:« مرتب بیمارستان بود. برای من سخت نبود ولی او برایش خیلی عذاب آور بود. زندگی او از دست رفته بود. وقتی زن من شد، در یک اتاق زندگی می کردیم. بعدها برای او بهترین زندگی را درست کردم اما بعد از مصادره اموال بازهم زندگی ما سخت شد. در یک خانه کوچک زندگی می کردیم. همسرم به شدت بیمار شد، مدام بیمارستان بودیم. او انتظار نداشت که اینطور زندگی ما دگرگون شود. او 20 سال مریض بود و سرانجام هم فوت کرد. زندگی من را تباه کردند. یک آدمی که می توانستند آن کارها و فعالیت را انجام دهد کاری کردند که به نان شبش محتاج شود. به خودم می گفتم تو همان آدمی بودی که برای 30 شاهی در چاپخانه کار می کردی حالا هم به همان وضعیت افتاده ای. اشکالی ندارد، خدارو شکر.» بحرانی ترین دوران زندگی، بزرگترین ناشر ایران در سال های رقم خورد که او برای تامین هزینه های زندگی به فروش اموال شخصی اش روی آورد:« فرش و هرچه که داشتیم را همسرم برای گرفتن وام و تامین هزینه های زندگی، گرو گذاشته بود.» جعفری همچنان به نامه نگاری برای بازپس گیری اموالش ادامه می دهد. گاهی به قاب عکس های اطرافش نگاه می کند، خاطراتی در ذهنش زنده می شود و از روزهایی می گوید که مانند مراجعان عادی پشت در اتاق آیت الله یزدی برای دیدار با او ساعت ها به انتظار می نشسته است. سرگذشت عبدالرحیم جعفری برای سرمایه گذران بخش خصوصی ایران به ضرب المثل تبدیل شده است. علاالدین میرمحمدصادقی، نایب رئیس اتاق ایران هنگامی که به نام جعفری می رسد چنین در مورد او می گوید:« ایشان مرد بزرگ و شریفی بودند.» یکی از نزدیکان او با کنایه یادآوری می کند:« البته درس عبرت هم شدند که کسی نباید در حوزه فرهنگ سرمایه گذاری کند.»
نظرات 4 + ارسال نظر
جوادی پنج‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ق.ظ

ممنون جناب نیک نژاد

نیک نژاد یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:03 ق.ظ

حواهش می کنم جناب جوادی گرامی.

نانموده های مدرسه یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ب.ظ

بسیار جالب بود. ایول

نیک نژاد چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ب.ظ

درود بر جناب سبزواری گرامی، تندرست باشید استاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد