زمینه‌های نواندیشی و اثرات آن بر نهاد آموزش و پرورش ایران/ بخش نخست

عزت‌الله مهدوی  

چشم انداز ایران - شماره 80 شهریور و مهر 1392

چشم‌انداز ایران : آنچه در پیش روی خوانندگان عزیز قرار دارد مقاله‌ای است در سه بخش که توسط آقای عزت‌الله مهدوی تهیه شده. نویسنده سعی دارد تأثیر متقابل مدرنیته و ایران و اثر آن روی نظام آموزش و پرورش را بررسی کند، چرا که بررسی نظام آموزش و پرورش ایران نمی‌تواند بدون توجه به سیر اجمالی این آشنایی‌ها، نمایی واقعی بیابد.

آشنایی نخبگان ایرانی با لایه‌هایی از مدرنیته و سپس تماس مستقیم یا غیرمستقیم با محصولات و خروجی‌های آن، داستان این مقاله است، حکایتی که در روند خود به نظام تعلیم و تربیتی نو در ایران می‌انجامد.

این مقاله در سه بخش تنظیم شده؛ بخش اول آشنایی ایران با پیشرفت‌های غرب؛ بازرگانان و سیاحان غربی، اعزام محصل، مسافران و سیاحان ایرانی و کتاب‌ها و روزنامه‌هاست. بخش دوم تأسیس مدارس جدید است که شامل مدارس خارجی و مدارس جدیدی که توسط نخبگان ایرانی تأسیس شد مانند دارالفنون، رشدیه، مدرسه علمیه و مدارس دخترانه.

بخش سوم تأثیر انقلاب مشروطیت در آموزش و پرورش ایران است.

در این شماره بخش اول این مقاله که همراه با یک مقدمه است تقدیم خوانندگان می‌شود.

بخش دوم و سوم در شماره بعدی چشم‌انداز ایران خواهد آمد.

 

«مدرنیته» در غرب، منظومه فکری بود که متناسب با تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی اروپا در یک بازه زمانی طولانی شکل گرفت. در متن این اندیشه، امکان انتقاد و آن‌گاه نفی مداوم سنت و پیشینه‌های فکری فراهم شد، به عبارت دیگر نظام فکریِ رو به انسجامی شکل گرفت که منتقد بنیادهای موجود بود تا سپس بنیادی را مستحکم کند که در آن هیچ مرجعیتی جز خِرد خودبنیاد انسانی به رسمیت شناخته نشود.انسان، خود را آماده می‌کرد تا جامعه‌اش را براساس قوانین انسانی اداره کند. ویژگی این جامعه، نوعی گسست از باورهای فرجام‌شناسانه همراه با زمینی‌کردن زندگی و حرکت در جهت افسون‌زدایی از اهداف آن و اتکای روزافزون بر فعالیت‌های علمی و درنتیجه دستاوردهای فنی و تکنولوژیکی بود. اما مدرنیته، تذکار و تأکید بر این نظرهم شد که طلب دنیا نمی‌تواند منافاتی با زندگی الهی و حیات اخروی داشته باشد و مؤمنان هریک به‌عنوان یک فرد ـ و صرفاً به‌تنهایی ـ در برابر خدا مسؤلند.

 مدرنیته، تجسم خود را با اندیشه‌های نامبردار به روشن‌نگری تصویر می‌کرد. روشن‌نگری که به تعبیر «کانت» (فیلسوف بزرگ آلمانی) که خود یکی از معماران جامعه مدرن بود، نوعی بلوغ انسان محسوب می‌شد و بیانگر شجاعت تفکرکردن به‌‌شمار می‌آمد. این دوره، دوره‌ی پایان جهل و خرافه و ورود به عصر خوشبینی به سرنوشت انسان هم بود. کانت معتقد شد که وضعیت طبیعی و اولیه‌ی بشر نه جنگ ،که صلح است. حتی به اتحادیه‌ی اروپایی در آینده نیز اندیشید. وی در رجوع به انسان و وجدان اخلاقی او، سعی کرد همه بنیادهای مناقشه‌آمیز را مستحکم کند. مدرنیته هرچند فراهم آمده از آرمان‌ها و اندیشه‌هایی بود که به‌تدریج شکل گرفته بودند، اما به‌نوعی کلیت و انسجام رسیده بود. می‌توانست  به‌عنوان یک «پارادایم» در همه‌ی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، اندیشه‌ای را نمایندگی کند. این اندیشه در کار سامان‌بخشی به زندگی انسان‌ها، نظام تعلیم و تربیت را با اهمیت ویژه در نظر می‌گرفت. می‌کوشید تا آموزش عمومی و همگانی را گسترش دهد و به‌تدریج فاصله‌ی طبقات فرودست را با طبقه‌ی فرادست کمتر کند. آثار مترتب بر سیاست و دخالت مردم در نهادهای قدرت و ملحوظ‌داشتن منافع شهروندان و برنامه‌ریزی در جهت تأمین نظرات آنها از آرمان‌های عصر مدرنیته بود. بعضی از صاحبنظران ورود به قرن بیستم را همزمان‌شدن تاریخ با پایان مدرنیته می‌دانند. اما این‌که همه‌ی تمدن‌ها در گذار خود، به مدرنیته خواهند رسید و یا آن را از سر خواهند گذراند،  مبحث دیگری است.  برای ما که در سرزمینی زندگی می‌کنیم که تاریخمان در دوره‌ای به مرزهای این «پارادایم» وارد شده و سعی کرده سهمی از آن را به خود اختصاص بدهد، این مبحث هنوز تمام شده تلقی نمی‌شود. برخورد ما با این موقعیت، همچون گذار غربیان نبوده است. اگرچه بعضی از مؤلفان ما به‌دنبال یافتن سرنخ‌های بومی مدرنیته در بطن تاریخ اندیشه‌ی متفکران ایرانی بوده‌اند. اما تاریخ چند سده‌ی اخیر ما، حداقل از زمانی‌که با غرب و مردمانش و صورتی از اندیشه‌هایش آشنایی یافته‌ایم، نشان از دادوستدهایی دارد، هرچند رویه‌ی پذیرش و اقتباس بیشتر نمایان شده است. آنچه در ایران رخ داده عیناً مساوی با مدرنیته غربی نبود. به نظر من کلمه‌ی «تجدد» نیز برای لفظ مدرنیته از دقت و امانت واژه برگردانی صحیح برخوردار نیست هرچند در انقلاب مشروطیت، کاربرد تجدد عموماً برای اراده‌ی معنای «نوآوری» بود. ما در بستر تاریخی که به مشروطیت  ختم می‌شد عمدتاً «نواندیشی» را فرارو داشته‌ایم، نه بازگشت به گذشته را. نواندیشانی که در این دوره، کمتر درصدد رجوع به چیزی از بنیادهای فکری گذشته خود بوده‌اند. آنهایی هم که گوشه چشمی به تاریخ باستانی ایران داشتند، این سوء‌برداشتشان، فضای فکری مشروطیت را آشفته‌تر کرد و تا حدودی باعث ایجاد تاریکی در فکر و اندیشه و آرمان‌های آن شد. در پس و پشت ذهن تعدادی دیگر از مشروطه‌خواهان، اندیشه‌ی نوسازی و مدرنیزه‌کردن نهادهای اجتماعی مطرح بود. این دسته می‌خواستند آرمان‌ها واندیشه‌های اجتماعی و فرهنگی خود را داشته باشند و در عین حال از نتایج تکنولوژیکی عصر مدرن نیز بهره ببرند و این‌چنین بود که تناقضات فراوانی شکل گرفت. آشنایی نخبگان ایرانی با لایه‌هایی از مدرنیته وسپس تماس مستقیم یا غیرمستقیم با محصولات و خروجی‌های آن، داستان این مقاله است. حکایتی که در روند خود به نظام تعلیم و تربیتی نو انجامید. البته بررسی راه‌های آشنایی نخبگان ایرانی با مظاهر تمدنی غرب، در ابعاد مختلفی قابل پیگیری است. اما در اینجا، این آشنایی‌ها و سپس ظهور نتایج آن در نهاد تعلیم و تربیت ایران، مطمح نظر قرار گرفته است. بررسی نظام آموزش و پرورش ایران، بدون توجه  به سیر اجمالی این آشنایی‌ها، نمی‌تواند نمایی واقعی بیابد. دقت و تأمل در این روند می‌تواند ما را به بخشی از علل و عوامل نابسامانی‌های بعدی در این نظام نیز رهنمون سازد.  ما از نوگرایانی نام می‌بریم که در جست‌وجوی علل عقب‌ماندگی کشور، به عناصر و اوصافی توجه کردند که در سرزمین‌های دیگر عامل پیشرفت و ترقی شده بود (راستی چرا این جریان، جامعه‌ی ایرانی را به‌طور زیربنایی دگرگون نکرد؟). می‌گویند: کتاب «فراسوی نیک و بد» نیچه، پیام‌آور پایان عصر مدرنیته در اروپاست. آیا از نابختیاری نخبگان ماست که همزمان با چاپ این کتاب(1886)،  سیل تحول‌خواهی  با عنایت به اندیشه‌های عصر مدرن، آغاز می‌شود؟

بخش اول: آشنایی‌ها

الف ـ بازرگانان و سیاحان غربی

آغاز آشنایی‌های متقابل نخبگان ایرانی و اروپایی در عصرجدید، به دوره‌ای برمی‌گردد که ایران از نظر سیاسی گرفتار هرج و مرج و کشمکش بود. این سرزمین بین شاهزادگان تیموری و ترکمانان آق‌قویونلو و قراقویونلو دست به‌دست می‌گشت (مقارن قرن 15 میلادی). سیاستمداران «ونیزی» از طریق بازرگانان خود، در عرضه‌ی محصولات مرتبط با امور نظامی به سران قبایل فوق‌الذکر، آتش نفرت و دوری از عثمانیان را شعله‌ور می‌کردند. با قدرت‌گرفتن صفویه، این دشمنی شدت گرفت و جنگ چالدران (قرن 16 میلادی)، ایرانیان را به غربی‌ها نزدیکترکرد. «کُرزن» با نقل قول از برادران شِرلی، آموزش به‌کارگیری توپخانه و تفنگ را در جنگ با ترک‌ها، به پرتغالی‌ها نسبت می‌دهد. همین برادران شرلی که پیشینه‌های نظامی داشتند، سیاستمداران ایرانی دربار شاه‌عباس را به انگلستان متوجه نمودند و اتحاد نیروهای نظامی ایران و انگلیس به شکست پرتغالی‌ها انجامید. غنایم جنگی در این زمان، ایرانیان را قادر ساخت تا با تجهیزات آتشباری سنگین‌تری آشنا بشوند. عصر صفویه، عصر گسترش روابط ایران و اروپاست.  بخصوص رقابت آنها با عثمانیه، دامنه این اشتراک مساعی را گسترده‌تر می‌کرد.

این دوره ، همزمان با حضور سیاحان و بازرگانان بزرگ غربی در ایران است. آنها در کار متقاعدکردن سیاستمداران کشورهای خود برای تحکیم روابط مؤثر بودند. در این میان می‌توان از کارگزاران شرکت انگلیسی «مسکو» که در امر تجارت و کشتیرانی فعال بودند نام برد که به‌تدریج انحصار بازار ابریشم را از چنگ پرتغالی‌ها درآوردند. نامه‌های «پیترو دلاواله» به یکی از دوستانش که ساکن «ناپل» بود در شرح وضعیت و جزئیات مناسبات سیاسی دربار صفویه، اخلاق و آداب و اوضاع تجاری ایران، برای آشنایی اروپاییان بسیار مؤثر می‌نمود. «تاورنیه» (قرن 17 میلادی) حداقل 9 سفر به ایران داشت. «شاردن» در زمان شاه‌عباس دوم لقب «تاجرباشی» گرفت، وی اطلاعات ذیقیمتی را از ابنیه تاریخی و آداب و رسوم ایرانی به غرب برد. گیبون مورخ نامی انگلیسی او را ستود. همین «شاردن» منبع موثقی شد برای ولتر و منتسکیو. نادرشاه افشار نیز سعی کرد از حضور خارجیان در ساخت ادوات و توسعه کشتیرانی بهره ببرد  اما در نهایت به خرید کشتی از آنها تن داد. تأسیس قاجاریه همزمان بود با قدرت‌گرفتن روسیه. طمع آنها به مرزهای شمالی ایران روز به روز بیشتر می‌شد و به همان اندازه نگرانی سلاطین قاجار نیز افزایش می‌یافت. رقابت اروپاییان با این قدرت رو به تزاید، آنها را به دربار ایران نزدیکتر می‌کرد. تا این‌که دور اول جنگ‌های ایران و روس شکل گرفت. عباس میرزا نایب‌السلطنه‌ی شاه قاجار به مقتضای شرایط، انجام اصلاحاتی را در زمینه‌ی نظامی ضروری یافت.(1) «ژنرال گاردان» فرانسوی در توصیف خود از وضعیت ساخت گلوله‌های توپ می‌نویسد: «در مازندران هم گلوله توپ می‌سازند، ولی این گلوله‌ها به‌قدری بزرگ است و بد ریخته شده که به واسطۀ سوراخ‌های کوچک و خرده شن که داخل دارد لوله توپ را خراب می‌کند و غالباً هنگام بیرون‌آمدن از دهانۀ توپ می‌ترکد.»(2) عباس میرزا می‌اندیشید برای بهبود شرایط و مقابله با سپاهیان کارآزموده‌ی غربی باید از خود آنها کمک بگیرد، این کمک می‌توانست در زمینه‌ی ساماندهی سپاه از لحاظ تعلیمات باشد وهم می‌توانست در بهبود و به‌روز‌آوری تجهیزات، یاریگر ایرانیان محسوب شود. اما به‌هم‌زدن شیوه‌ی سنتی اداره قشون، بدون فراهم‌شدن سایر استلزامات مرتبط با تغییرات، ضریب آسیب‌پذیری سپاهیان ایران را بالا برد، از این‌رو از نظر نایب‌السلطنه‌ی با هوش ایران، نوعی اصلاحات همه‌جانبه، ضروری می‌نمود. اصلاحاتی که خواه‌ناخواه شئون دیگر را هم دربرمی‌گرفت. به‌زودی، فرانسویان در رقابت با انگلیسی‌ها عقب نشستند و انگلیس برای مهار روسیه به این موضوع علاقه‌ی بیشتری نشان داد. فعالیت هیئت‌های انگلیسی عمدتاً بر نوعی سیاست فشار بر روسیه متمرکز بود وآنها عمدتاً به‌دنبال انجام تمهیداتی بودند برای جلوگیری از نفوذ رقبای دیگر اروپایی در مسئله‌ی هندوستان و افزون برآن، رقابت‌های شاهزادگان دیگر قاجار، اقدامات عباس میرزا را غالباً نافرجام  می‌گذاشت.سرانجام، شکست سپاه ایران در جنگ‌های مقابل روسیه، به ذهنیتی در سیاستمداران ایرانی انجامید که عمدتاً در پی ایجاد موازنه‌ی قوا در بین قدرت‌های خارجی باشند. می‌دانیم که سیاستمداران بعدی از این بازی بهره‌مند شدند، نمونه آشکارتر این رویکرد در دوره سلطنت ناصر الدین شاه  طی نیم  قرن به‌چشم می‌خورد.(3)       

ب ـ اعزام محصل

دوره اصلاحات عباس میرزا همراه بود با ورود مستشاران اروپایی و آشنایی آنها با وضعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردم ایران، همچنین فرصتی پیش آمده بود تا نخبگان ایرانی نیز با وضعیت فرهنگی و میزان آگاهی‌های علمی اروپاییان، آشنایی بیابند. در ضمن اقدامات اصلاحی این دوره، اعزام محصل به اروپا نیز در طرح گنجانیده شد. اگرچه در زمان صفویه نیز فرستادن کارآموز صنعتی  در دستور کار قرارداشت. اعزام محصل به اروپا در پی پیشنهاد هیئت فرانسوی مطرح شد اما عملی نشد. تا این‌که انگلیسی‌ها (سر هارفورد جنس) در 1811 میلادی آن را به اجرا درآوردند. ابتدا دونفر برای تحصیل نقاشی و طب، راهی انگلستان شدند.یک‌سال بعد سرپرست و مراقب آنها نوشت: «جای تأسف است که این دو جوان، نوشتن و خواندن فارسی را نمی‌دانند و این فقره موجب آن است که انگلیسی را هم به اشکال بیاموزند.»(4) گفته می‌شود محصل نقاشی، دو سال بعد از اعزام(1813) در اثر بیماری سل درمی‌گذرد. اما محصل طب، بعدها به ایران برگشت و طبیب یکی از شاهزادگان قاجار شد. گروه دوم محصلان برای اعزام به اروپا، مرکب از پنج نفر بود(1815). دو نفر برای تحصیل مهندسی و مهندسی توپخانه، یک‌نفر برای تحصیل طب، یک‌نفر برای تحصیل السنه و کارآموزِ آهنگری که می‌رفت تا ساختن قفل و کلید را بیاموزد. در این میان میرزا صالح شیرازی که برای یادگیری زبان می‌رفت، از بقیه معروف‌ترشد. این‌بار، مخارج به‌عهده‌ی دولت ایران بود، هرچند هزینه‌ی یک‌ساله گروه توسط نایب‌السلطنه پرداخت شد، اما مضیقه‌های مالی زیادی بر مسافران ایرانی تحمیل شد و در محله‌های مختلفی برای آنها مسکن فراهم کردند و «بعد از چندی بدون سرپرست و معلم و گاهی بدون پول در لندن و اطراف آن» (5) رها شدند. ملاقات اتفاقی میرزا صالح با سرجان ملکم، که با ایران و زبان فارسی آشنا بود وضعیت را تغییر داد و به داد محصلانی رسید که به زبان انگلیسی به‌قدر کفایت آشنایی نداشتند. اما بنا به گفته‌ی میرزا صالح، زندگی این محصلان همواره به سختی می‌گذشته و در شرایطی می‌بایست به کارهایی بپردازند تا امورات خود را بگذرانند. بی‌برنامه‌بودن دولت ایران و عدم‌رسیدگی به وضع معیشت آنها در غربت و تعقیب‌نشدن اهداف اولیه در امور مربوط به فعالیت این محصلان، زمینه‌‌هایی را فراهم کرد که امروزه بدون توجه به آن شرایط، قضاوت‌های دگرگونه‌ای صورت می‌گیرد. «محیط طباطبایی» متذکر می‌شود که بعضی از کشیشان مسیحی درصدد جذب این محصلان برآمده بودند.(6) یکی از محصلان ایرانی هم با زنی انگلیسی به سنت مسیحیان ازدواج کرد و بعدها او را به ایران آورد. در این میان میرزا صالح نیز به جمع فراماسون‌ها پیوست. بازگشت این محصلان از زبان مورخ رسمی دربار فتحعلیشاه این چنین گزارش می‌شود: «جمعی از آدمیزادگان این دیار را از مهندس و طبیب و توپچی و اهل صنعت و معلم سپاه نصرت پناه به لندن که پایتخت پادشاه انگلیس است فرستاده چند سال متوقف بودند و در کسب علوم و اخذ شیوه و رسوم آن دیار جهد بلیغ و اهتمام تمام می‌نمودند و هر ساله مواجب و مرسوم ایشان از آذربایجان به لندن می‌رفت..»(7).از این عده میرزا صالح شیرازی اولین روزنامه را در ایران دایر کرد. سفرنامه مهمی نوشت و زمینه آشنایی ایرانیان را با اروپاییان فراهم کرد. میرزا سید جعفرخان (مهندس باشی) نیز در تهیه نقشه‌ی سرحدات کشور با امیرکبیر همکاری کرد. وی بعدها لقب مشیرالدوله گرفت. میرزا رضا (مهندس باشی) نیز به ترجمه‌ی کتاب «پطرکبیر» پرداخت. از استاد محمدعلی (که همسر انگلیسی گرفت و عملاً جزء محصلان نبود  اما به توصیه میرزا صالح یکی از آنها شمرده شد) نیز در زمینه توپ‌ریزی و ملحقات آن استفاده می‌شد. از میرزا محمد جعفر که برای تحصیل طب رفته بود خبری در دست نیست. حتی بعضی شک دارند که با محصلان دیگر بازگشته باشد. البته در این دوره کارآموزانی هم به روسیه اعزام شدند. در این میان حاجی عباس گل‌ساز معروف‌تر است .وی با یک زن فرانسوی ازدواج کرد. این زن مسلمان شد و بعدها جزء درباریان درآمد و مترجم مخصوص اندرونی ناصرالدین شاه شد. از شخص دیگری در این گروه به‌نام میرزا جعفر تبریزی می‌توان نام برد که برای آموختن فن چاپ به مسکو رفت و در مراجعت به ایران یک دستگاه چاپ به همراه آورد. در زمان محمدشاه نیز یک گروه پنج نفره از محصلان به فرانسه اعزام شدند. در فرمان محمدشاه علاوه‌بر ذکر اسامی افراد منتخب و رشته‌ای که قرار است تعلیم ببینند، آمده است: «انشا‌ءالله تعالی دیگر در پی کار رفتن، درس‌خواندن، در پاریس به‌ کارهای بیهوده و تماشانرفتن، لامذهب‌نشدن، که لعنت خدا بلامذهب. انشاءالله به کارهای ما برخورند آراسته برگردند.»(8) این لحن کلام محمدشاه دلالت بر فضای فکری منفی دارد که قبلاً علیه اصلاحات عباس میرزا شکل گرفته بود و در نگاه مخالفان نوعی «تشبه به کفار» را تداعی می‌کرد. البته انقلاب  1848 فرانسویان و مرگ محمدشاه باعث شد که این عده پس از سه‌سال (1845 تا 1848) مراجعت کنند. بعدها از این عده عمدتاً در کار مترجمی استفاده می‌شد، دونفرشان مترجمان دارالفنون و وردست استادان توپخانه و معدن‌شناسی. یکی دیگر ازاین محصلان (میرزا یحیی) به وزارت امورخارجه و سایر مقامات دولتی رسید.در دوران صدارت امیرکبیر نیز کسانی به روسیه و عثمانیه فرستاده شدند. این عده برای کارآموزی بلورسازی، چدن‌ریزی، تصفیه شکر و تهیه قند، شماعی، چرخ‌سازی، تهیه ابریشم به سبک جدید عازم شدند.

اولین چاپخانه در ایران به دوران صفویه برمی‌گردد، آن هم توسط مسیحیان برای چاپ متون مذهبی (1660میلادی). اما اولین چاپخانه که به‌وسیله‌ی آقا زین‌العابدین تبریزی تحت حمایت عباس میرزا به‌کار افتاد (1233ق) با انتشار «فتح‌نامه» که مجموعه‌ای از فتاوای مجتهدین برای جنگ با روسیه بود، آغاز به‌کار کرد.(9) آخرین متنی که منتشر کرد  «رساله آبله‌کوبی» بود (1245ق). تا این‌که میرزا صالح شیرازی پس از بازگشت از سفر تحصیلی انگلیس یک دستگاه ماشین چاپ سربی به همراه آورد. البته او طرز کار این دستگاه را نیز فراگرفته بود. همین شخص بعدها در دوره سفارت پترزبورگ چند دستگاه دیگر، خریداری و به تهران فرستاد.

ج ـ مسافران و سیاحان ایرانی

«سفرهای خارجی عده‌ای از دیپلمات‌ها، تجار و مهاجران ایرانی به بعضی از کشورهای اروپایی وکشورهایی چون هند و عثمانی که تحت‌تأثیر تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی غرب قرار داشتند، زمینه‌ی مهمی برای نخستین آگاهی‌های جدید درباره‌ی غرب و نوآوری‌ها و پیشرفت‌های نوین غرب در زمینه‌های مختلف را فراهم آورد.»(10) از نخستین اندیشه‌گران که نخبگان ایرانی را با وضعیتی که در غرب می‌گذرد آشنا کرد می‌توان از عبداللطیف شوشتری (متولد1172/1758 میلادی) نام برد.(10) کتاب «تحفه‌‌العالم» (1216/1801 میلادی) به موضوعات مختلفی پرداخت: پیشرفت‌های علمی، پزشکی، صنایع، امور نظامی، اصلاحات مرتبط با ساختارهای اجتماعی، امور دادگستری، وضعیت تقسیم و تفکیک قوا در حکومت، برابری در مقابل قانون، پارلمان، اصول مرتبط با دموکراسی غربی، حدود اختیارات پادشاه و اصلاحات مذهبی. وی در بخش‌هایی از کتاب خود به مسئله موازنه‌ی قوا بین دولت‌ها با یکدیگر می‌پردازد: «عهود و مواثیق با هم دارند که کسی از حد خویش تجاوز نکند و به مملکت دیگری دست‌انداز نشود و با هم به رفق و مدارا سلوک کنند.»(12) در نوشته‌ی شوشتری از ارزش قطب‌نما در سفرهای بری و بحری و تئوری کپرنیک در ستاره‌شناسی و از «دوربین آسمان سیر» و نظرات «نیوتن» و از تحقیقات آنها در زمینه جغرافیا و کشتی‌سازی و... مطالبی به چشم می‌خورد.(13) در «حیرت‌نامه» که توسط میرزا ابوالحسن شیرازی معروف به «ایلچی» حاصل مشاهدات وی در سال (1224/1809) تألیف شد، علاوه‌بر بعضی مطالب برشمرده شده قبلی، وی به نظام مالیاتی در غرب، نقش مردم در اداره حکومت و جامعه و کشاورزی نوین اشاره می‌کند، از نظام بانکی سخن می‌گوید، همچنین مطالبی در مورد ارائه‌ی خدمات رفاهی به شهروندان از قبیل یتیم‌خانه و آموزش کودکان بی‌سرپرست می‌نویسد . درباره‌ی انتشار مطبوعات (روزنامه) و فروش آنها و اهمیتشان، نکاتی را متذکر می‌شود. گاهی نیز به تشویق ایرانیان می‌پردازد تا از پیشرفت‌های علمی غرب درس بگیرند. از پژوهشگران دیگر در این زمینه می‌توان از سلطان‌الواعظین (سفرنامه وسیاحتنامه ... سال 1231/1816) نام برد. وی در این کتاب از اختراعات علمی، اهمیت دستاوردهای دانشمندانی همچون نیوتن و کپرنیک، دستگاه‌های هواشناسی جدید، پیشرفت‌های مرتبط با جراحی، نظافت شهری و امکانات تفریحی، کشف امریکا، نظام پارلمانی، نهاد دادگستری و نحوه رسیدگی قضایی، سخن می‌راند. سلطان‌الواعظین با اشاره به آزادی مطبوعات در انگلستان، تصریح کرد که در غرب، نویسنده حق دارد: «اگر امر قبیحی از یکی از بزرگان حتی فرمانفرما و یا پادشاه شنود و یا بیند، نویسد و احتیاط نکند.»(14) یکی دیگر از کسانی‌که در زمینه‌ی سفرنامه‌نویسی قابل ذکر است، صاحب «مرات‌الاحوال جهان‌نما» آقا احمد کرمانشاهی است. وی نیز تحصیلاتش را در حوزه‌های علوم دینی کامل کرده و از میرزای قمی و شیخ‌جعفر کاشف‌الغطا اجازه اجتهاد دریافت کرده بود و سپس به سیر آفاقی پرداخت (1219/1804).در پژوهش‌ نامه‌ی او اشاراتی وجود دارد به «بیمه» و چگونگی آن، لاتاری و قماربازی در شهرهای اروپایی، نحوه حکومت در غرب و پارلمان. «یکی از نوآوری‌ها که در هندوستان چهره بسته و از حوزۀ دید آقا احمد دور نمانده بود بنیادگذاری آموزشگاه‌های نو و آموزش دانش‌ها و حرفه‌های نو و حتی رایگان برای فقرا در آنها بوده است.»(15) سفرنامه حاج سیاح نیز قابل تأمل است. این سفرنامه متعلق به نیم قرن از دوره‌ای است که در بالا به آن پرداختیم، وی با نگاهی دقیق‌تر به توصیف «خیابا‌ن‌ها و معابر، هتل‌ها، راه‌آهن، وسایل نقلیه، مریضخانه، باغ‌وحش، حمام، کارخانه، پرورشگاه، تیاتر و موزه و مدارس گوناگون(16) می‌پردازد. در سفرنامه‌ی او، دو نکته جالب توجه به چشم می‌خورد: کتابخانه‌ی لندن و دانشگاه. می‌نویسد: «فهرست کتاب‌ها را خواستم معلوم شد دو کرور کتب مختلفه آنجا فراهم نموده‌اند و هر که از اهل بلد بخواهد می‌رود هر کتاب که می‌خواهد می‌آورند مطالعه می‌کند. تالار بسیار بزرگی آنجا بود، مردمانش تمام سکوت محض بودند.»(17) و در مورد دانشگاه می‌نویسد: «دارالفنون بزرگش موسوم است به اونیورسیته که متعلمین مشغول به تحصیلند. السنۀ مختلفه و علوم غریبه و مدرسه طبیه و تشریح خانۀ بسیار خوب و مدارس مختلفه برای جملۀ علوم از علمیه و حربیه و...»(18)

 در پایان این بخش از نوشتار به یادآوری چند نکته با اهمیت می‌پردازیم. نکته‌ی اول این است که این سفرنامه‌ها مفاهیم جدیدی را به مدار فکری نخبگان ایرانی وارد کرد. مفاهیمی مانند «ملت، جمهور ملت، جمهور خلق، کلام خلق، مشورت عام، مشورت عموم، دارالشورا، پارلمان، قانون، آزادی»(19) و خدمات اجتماعی و شهری، تقسیم قوا و محدودیت قدرت حاکمان، آموزش نوین، پیشرفت و توسعه اقتصادی و فرهنگی، رواج مطبوعات و اطلاع‌رسانی و... که بعدها گفتمان سیاسی و اجتماعی ایرانیان از آنها خالی نبود. نکته دوم بیانگر این است که توصیف وضعیت آن کشورها در بطن خود نوعی انتظار و تمایل را به تغییر و دگرگونی جامعه، تداعی می‌کرد. خواه ناخواه ذهنیتی را شکل می‌داد که در کار مقایسه ایران با سایر کشورها، به علل و عوامل داخلی و خارجی عقب‌ماندگی‌ها رهنمون می‌شد. و به این وسیله نیرویی را برای حرکت اصلاح‌طلبانه جامعه متراکم می‌کرد. به خاطر همین بود که میرزا آقاخان نوری اجازه انتشار کتاب سفیر ایران در روسیه را نداد برای این‌که برای مردم فرق اوضاع اروپا با اوضاع ایران درست معلوم نشود. به همان استدلال، از نشر «مخزن‌الوقایع» نوشته‌ی میرزا حسین سرابی (در شرح سفارت فرخ‌خان امین‌الدوله به اروپا) مانع آمد و دستور داد: «البته نخواهیدگذاشت... این کتاب را باسمه[چاپ] نماید که به همه‌جا منتشر شود و برای مردم درست آگاهی از اوضاع اروپا حاصل شود که مصلحت نیست.»(20).

نکته سوم مرتبط است با این مسئله که نمی‌توانیم همه این سفرنامه‌ها را با یک سنگ محک جادویی بیازماییم و به اتخاذ یک نظریه‌ی افراطی، مطالبشان را تماماً تصدیق و یا تماماً محصول یک ذهن شیطانی که ساخته و پرداخته‌ی لژهای فراماسونی است، بینگاریم. 

نکته چهارم این است که در تعدادی از این پژوهش‌ها و سیاحت‌نامه‌ها هم به جنبه تمدنی غرب توجه شده و هم به سیاست‌های استعماری دولت‌های قدرتمند اروپایی. این‌طور نبوده که این جنبه در توصیف مشاهداتشان مغفول بماند. فی‌المثل: «آنچه در واپسین سال‌های سدۀ 18 در امریکا و اروپای باختری می‌گذشت و می‌توانست در چارچوب سیاست و سودا گری کمپانی هند شرقی انگلیس در سرزمین هند و در حوزۀ  فرمانروایی انگلیسیان بازتاب یابد، عبداللطیف با اندیشه‌ای کنجکاوانه و با بهره‌جویی از پیوند گستردۀ خود با بلندپایگان سیاسی و اجتماعی هند دریافت و در تحفه‌العالم منعکس ساخت ...وی به شیوه‌ای آشکار و با زبانی ساده هم از پیشرفت‌های علمی و فنی سخن به میان آورده و هم از شیوۀ فزونخواهی انگلیس.»(21)

 دـ کتاب‌ها و جراید

 ذکر این نکته خالی از فایده نیست که منظور ما کتبی است که به انحای مختلف، دستاوردهای تمدنی غرب را به ایرانیان شناسانیده‌اند. برای اطلاع از وضعیت تراجم(ترجمه) و دواوین(دیوان) و کتب تاریخی و فلسفی و اخلاقی این دوره که فارغ از همه تحولات جهانی استنساخ و انتشار یافته‌اند می‌توان به پژوهش‌هایی که به این زمینه اختصاص دارد مراجعه کرد (مثلاً: از صبا تا نیما جلد اول، صفحات 46 به بعد).  با شروع اصلاحات در دوره‌ی عباس میرزا توجه و سپس ترجمه‌ی بعضی کتب مرتبط با امور قشون و آیین‌نامه‌های مانور نظامی و موضوعاتی که به شرح جنگ‌های اروپاییان و زندگی پادشاهان می‌پرداخت، رونق گرفت: «تاریخ محاربات فرانسه با پادشاهان قرال نمچه و روس» که با نام «حوادث نامه» به‌وسیله محمد رضی تبریزی از ترکی ترجمه شد. (1222ق) کتاب دکتر کرمیک با عنوان «تعلیم‌‌نامه آبله‌زدن» در همین سال‌ها منتشر شد(1245ق). ترجمه کتابی از ولتر با نام «تاریخ پطرکبیر و شارل دوازدهم» و کتاب دیگری باعنوان «تاریخ اسکندر» در زمان محمد شاه انجام پذیرفت.(1263ق) در این کتاب نقشه‌ای از اروپا نیز وجود دارد. میرزا رضا مهندس باشی از محصلان اعزامی دور دوم، «تاریخ پطرکبیر» را از انگلیسی ترجمه کرد. «تاریخ تنزل و خرابی دولت روم» (1247ق)، کتابی به‌نام «چین» (1262ق) (این کتاب چاپ نشد) و  کتاب «تاریخ ناپلئون» به دستور ناصرالدین شاه ترجمه شد (1266ق). در دوره صدارت امیرکبیر کتابی در جغرافیا ترجمه شد. اما عصر ناصری، عصر آشنایی‌های بیشتر با رویه تمدنی غرب نیز بود. با عزل آقاخان نوری موج نوخواهی در دستگاه حکومتی شتاب گرفت. در این دوره چند کتاب مهم ترجمه شد که از لون دیگری بودند. ترجمه‌ای از «گفتار در روش دکارت» باعنوان حکمت ناصری یا «کتاب دیاکرت» (1279ق) به پبشنهاد «کنت دو گوبینو»، وزیر مختار فرانسه در ایران و توسط فردی به‌نام «ملا لاله‌زار» با کمک «امیل برنیه» از اعضای سفارت به انجام رسید.گفته‌اند که چاپ دیگری از این کتاب، 9 سال قبل از این تاریخ انجام شده، اما نسخه‌های آن  را سوزانده بودند. در مقدمه‌ی کتاب آمده است: «در گذشته همیشه ایران منبع علوم و منبت حکمای متـالهین بوده، اما بعد تنزل یافته است. اکنون که توجه خسروانی «به وضع و تأسیس قواعد سیاست بلاد و اجرای تعمیر و ترمیم علوم و صنایع و حرف و اربابانش و استقامت معارف و فنون و ارتقای تنظیمات و دادرسی عباد» معطوف گشته حکمت که «اصل و مبدأ جمیع» آن علوم است، ...ترقی خواهد یافت.»(22) کنت دو گوبینو در کتاب خود می‌نویسد: فیلسوفان ایرانی که با من آشنا هستند بیشتر مایلند که معرفت کاملی به احوال اسپینوزا و هگل پیدا کنند.»(23) البته وی دقیقاً این فیلسوفان ایرانی را معرفی نمی‌کند، اما در جای دیگری از کتاب خود، به روحانیون دانشمند یهودی اشاره می‌کند که پرسش‌هایی از فلسفه‌ی اسپینوزا و مسلک فلسفی کانت داشته‌اند.(24) با آن‌که اطلاعاتی از ملاصدرای شیرازی و شاگردان مکتبش، ارائه می‌کند و یک به یک اسامی بزرگان فلسفه‌ی دوره ناصری را برمی‌شمارد و شمه‌ای از زندگی آنها را واگویی می‌کند، اما ظاهراً شرایطی برای نوعی گفت‌وگو (بین دو نحله‌ی فلسفی) پیش نمی‌آید. حتی بعدها  (1314 ق) که بدیع‌الملک میرزا  یکی از شاهزادگان  قاجار که «مدتی را هم نزد ملاعلی‌اکبر اردکانی فلسفه اسلامی خوانده و تقریر استاد خود  در ترجمۀ  مشاعر صدرالدین شیرازی را تحریر کرده»(25)، کتابی را پرداخته می‌کند (بدایع‌الحکم) و در آن (گویا برای اولین‌بار) سؤالاتی رادرباره‌ی فلسفه غرب، بخصوص فلسفه‌ی دکارت و لایبنیتس و کانت و بعضی دیگر، از «آقا علی مدرس زنوزی» می‌پرسد، باز هم این شرایط مهیا نیست. فیلسوف ما به صرافت ویژه‌ای نمی‌افتد و با بی‌اعتنایی از مطالبی که به فلسفۀ غربی راجع می‌شود، می‌گذرد.(26) آیا صحیح است که این فیلسوف مسلمان نمی‌توانسته است تصور فلسفه‌ای را بکند که اصولی غیر از فلسفه اسلامی داشته باشد؟(27) [همچون فیلسوف برجسته‌ی دیگر (ملاهادی سبزواری) که عملکرد دوربین عکاسی را با حیرت مشاهده می‌کند و از این‌که عرضیات منتقل شده‌اند و مخالف فهم فلسفی سنتی است، در پذیرش آن دچار تردید می‌گردد.] دو کتاب دیگر شایسته معرفی‌اند: کتاب «فلک السعاده» که تألیف «علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه» وزیر علوم عهد ناصری است. وی در این رساله اشاراتی به اکتشافات نیوتن می‌کند و به طریقی مسئله اختیار انسان را مطرح و سپس به انتقاد از طالع‌بینی و پیش‌بینی سرنوشت از روی حرکات سیارات می‌پردازد. جاذبه عمومی و جزر و مدّ دریاها را با توجه به حرکات ماه تشریح می‌کند.(28) کتاب قابل توجه دیگر «جانورنامه» است. .در آن زمان از انتشار کتاب معروف  «داروین» به‌نام «اصل انواع بنا بر انتخاب طبیعی» (1859 میلادی و 1276 ق) 11 سال می‌گذشته که یکی از معلمان دارالفنون به‌نام «میرزا تقی‌خان انصاری کاشانی»، کتاب «جانورنامه» را تألیف می‌کند. او البته موضوع پژوهش را جنبندگان زهرناک ایران قرار داده بود، اما به حد وسع علمی خود نظریه‌ی داروین و کتاب او را توضیح می‌دهد. او می‌نویسد: «نیرنگ هستی» همین است که حیات از «خرده» یا «ملکول» شروع شده و «قوه زندگی» آن را به «پیکرهای زنده» بالا برده است. این سیر طبیعت «در تبدل انواع» یا دگرگونی «گونه‌ها» می‌باشد.(29) این کتاب به زبان ساده‌تر شرح و گزارشی است از کتاب داروین.

ترجمه رمان که از خصیصه‌های دوره جدید اروپا محسوب می‌شود، نیز جریان پیدا می‌کند: «داستان‌های سه تفنگ‌دار، کنت دو مونت کریستو، ملکه مارگو، لویی 14 و 15 از آثار آلکساندر دومای پدر، و بعد تلماک اثر فنلن، روبنسن کروزو اثر دفو، ژیلبلاس اثر لساژ، کلبه هندی اثر برناردن دوسن پیر، مانن لسکو اثر پروو، مسافرت گولیور اثر سویفت، سرگذشت حاجی‌بابا اصفهانی اثر جیمز موریه و بالاخره حتی رمان‌های علمی ژول ورن و امثال اینها را به قالب فارسی درآوردند.»(30)

 آغاز انتشار روزنامه (به معنای امروزی آن) در ایران به اواخر زمامداری فتحعلیشاه قاجار (1253ق)  می‌رسد. مؤسس آن میرزا صالح شیرازی است (از محصلان اعزامی به اروپا در دور دوم اعزام محصل)(31) این روزنامه (که نام خاصی نداشت) هر ماه یک‌بار با چاپ سنگی منتشر و اخباری را در مورد وقایع ایران و جهان به اطلاع می‌رسانده است. دو شماره منحصر به فرد آن در کتابخانه‌ی موزه ی بریتانیا محفوظ است. در آنها به تاجگذاری «ملکه ویکتوریا» اشاره شده است.(32)  از سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه روزنامه‌ی «وقایع اتفاقیه» به دستور امیرکبیر و تحت نظر خود او دوباره منتشر می‌شود. هفته‌ای یک‌بار. «علاوه بر اخبار ایران و خارجه و آگهی‌ها و نرخ امتعه و اجناس، مقالات سودمند علمی مانند شرح مشورت‌خانه‌های ممالک اروپا، اوضاع سیاسی اروپا ، اوضاع اجتماعی  هندوستان، احداث راه‌آهن، تحقیقات در علم هیئت و پی‌بردن به کمربند ستاره‌ی زحل، علل معرفه‌الارضی زلزله، اکتشافات قطبی و..»(33) طی مدت انتشار، به رویت خوانندگانش می‌رسانده است. در دوره‌ی صدارت «میرزا حسین‌خان سپهسالار» آشنایی با رویه‌ی تمدنی غرب، با شتاب روز افزونی ادامه می‌یابد. وی که خود در گزارش‌هایش از عثمانیه، دولتمردان را در جریان حرکت سرسام‌آور کشورهای غربی از نظر توسعه اقتصادی و سیاسی و نحوه اداره جامعه، می‌گذارد، بعدها در شکل‌دهی به نهادهای مدرن در ایران، نقش به‌سزایی ایفا می‌کند. روزنامه‌هایی در دوره او به ظهور می‌رسند. حتی در (1292 ق) دو روزنامه به زبان فرانسه (وطن و صدای ایران)  منتشر می‌شود. «وطن» در همان شماره اول به خاطر سرمقاله‌اش که درباره آزادی و برابری بود ازسوی شاه، توقیف شد.آنچه جالب توجه می‌نماید انتشار روزنامه در شهرهای دیگر غیر از پایتخت است. (برای‌ نمونه روزنامه ملتی در تبریز 1275 ق، فارس1289 ق، فرهنگ در اصفهان 1296 ق). بعدها روزنامه‌های حبل‌المتین، ثریا و اختر، تأثیر زیادی در افکار نخبگان ایجاد کردند. مانند تأثیر مطالب این روزنامه‌ها بر «میرزا حسن رشدیه» از بنیانگذاران آموزش نوین در ایران، که در شرح زندگینامه‌اش به‌نام «سوانح عمر» منعکس شده است.(34)

سیاحان خارجی در شناساندن ابعاد فرهنگی و اجتماعی ناشناخته سرزمین ایران، مؤثر بودند. آنان به نخبگان ایرانی روش مطالعه و ثبت دقیق وقایع را و روش‌های تحلیل حوادث تاریخی را آموختند. این سبک در ساختار پژوهشی سفرنامه‌های ایرانی نمودار است. اعزام محصل و کارآموز به اروپا و روسیه، نقش مهمی را در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران به همراه داشت، هرچند زمامداران هر دو طرف به اهمیت این مسئله از نگاه خود و منافع مترتب بر آن توجه کردند. اما در پژوهش‌های علاقه‌مندان به موضوع، زوایای تاریک این اقدام نیز مورد بحث و کنجکاوی قرار گرفته است.

منابع:

1ـ نصری، عبدالله، رویارویی با تجدد، نشر علم، تهران، 1386، جلد اول، ص 18.

2ـ گاردان، کنت آلفرد دو، مأموریت ژنرال گاردان در ایران، ترجمه اقبال آشتیانی، عباس، گزارش فرهنگ و تاریخ ایران،تهران 1362، ص134.

3ـ ر.ک به: امانت، عباس، قبلۀ عالم، ترجمه کامشاد، حسن، نشر کارنامه، تهران، 1385، ص 25.

4ـ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، انتشارات انجمن دانشجویان دانشگاه تهران، 1354، جلد اول، ص 125.

5ـ همان، ص 146.

6ـ همان.

7ـ همان.

8ـ همان، ص 189.

9ـ روزنامه کاوه، تهران، انتشارات اساطیر، 1384، ص 529.

10ـ جدانی، لطف‌الله، روشنفکران در عصر مشروطیت، تهران، نشر اختران، 1387، ص 11.

11ـ حائری، عبدالهادی،نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران با دو رویۀ تمدن بورژوازی غرب، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1367،ص 273.

12ـ همان، ص 277.

13ـ همان، ص 278.

14ـ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت، ص13.

15ـ نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران ایران، همان، ص 302.

16ـ رویارویی با تجدد، جلد اول، ص 75.

17ـ همان، ص 76.

18ـ همان.

19ـ همان، ص 48.

20ـ آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی و حکومت قانون، تهران، انتشارات خوارزمی، 1385، ص 16.

21ـ نخستین رویارویی‌های...، همان، ص 274.

22ـ اندیشه ترقی و...، همان، ص 18.

23ـ کنت دو گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، ترجمه  م.ف، ؟، (این علامت سوال از خود متن است. از آقای نیکنژاد پرسیده شود) ص 117.

24ـ همان، ص 53.

25ـ داوری، رضا، شمه‌ای از تاریخ غرب‌زدگی ما، تهران، انتشارات سروش، 1363، ص 43.

26ـ همان، ص 44.

27ـ همان.

28ـ اندیشه ترقی ...، ص 23ـ22.

29ـ همان، ص 25.

30ـ آرین‌پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، انتشارات زوار، 1375، جلد اول، ص260.

31ـ ‌روزنامه کاوه، ص 310.

32ـ از صبا تا نیما، جلد اول، ص 237.

33ـ همان.

34ـ رشدیه، شمس‌الدین، سوانح عمر، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 19.

http://meisami.net/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch80/ch80-16.htm

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید رضا جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ق.ظ http://pole-shekaste.blogfa.com/

سلام و درود خدمت شما
من وبلاگ ساختم
افتخار تبادل لینک میدهین ؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد