پیرمرد و دغدغه هایش!

محمد رضا نیک نژاد،صفحه ی آخر روزنامه ی بهار

3۱ مرداد ۹۲

سال ها پیش جوانی بودم که به سفارش دوستی،برای کار به یک غیر انتفاعی معرفی شدم. "رسولیان" دبیر بازنشسته ای در غیر انتفاعی بود. در رژیم گذشته چندین سال ناپیوسته و از سال 50نیز تا 57 را با حکم ابد در زندان گذرانده بود. هر از چند گاهی خاطره هایی دهشتبار،از شکنجه های ساواک برایمان بازگو می کرد و موهای تنمان را به بازی می گرفت. روزی از من پرسید کجا تدریس می کنی؟ گفتم در فلان منطقه محروم،که بیشترِ دانش آموزانش روستایی اند. گفت "چند کتاب از صمد بهرنگی و جلال آل احمد و ... دارم،ببر برای بچه هایت،آنها بیش از دانش آموزان شهری،نیازمند و علاقه مند به این جور کتاب ها هستند. می گفت چند بار به سبب دادن کتاب به دانش آموزانم بازداشت شدم،اما ارزشش را داشت!". کتاب ها را به دست دانش آموزانم رساندم. هفته ها و ماه ها گذشت و خبری از بازخورد کتاب ها نبود. با خود گفتم " این پیر مرد و دغدغه هایش،این دانش آموزان و دغدغه هایشان! چند ماه پیش او را دیدم،پیرتر،اما بسیار ناتوان تر از گذشته می نمود. یادِ کارِ آن روزهایش افتادم و او و دانش آموزانش را با معلمان و دانش آموزان امروز،سنجیدم. آمار کتاب خوانی در کشور آنقدر شرم آورست که نگفتن به!گرفتاری های آموزش،شده است نمره دانش آموزان و افت آموزشی آنها و کلاس های کنکور و تست و نکته! گرفتاری معلمان هم،دستیابی به دستمزد بیشتر و سر و کله زدن با شغل های دو و سوم،برای برخی و کلاس های خصوصی و آموزشگاه های کنکور و ... برای برخی دیگر.و آنچه در این میان گم شده است،کنش های فرهنگی ای مانند شهروند سازی،جامعه پذیری،نگهداشت زیست بوم،زیست اخلاقی،خشونت پرهیزی،حقوق بشر،صلح و مدارا و کتاب خوانی و ... . مدارس ما از هدف های و کارکردهای نوین آموزش،بسیار دورند. دانش آموز از روزهای نخستین آموزش،با یارانه ی یادگیری ای! به نام "حل المسائل" آشنا می شود و پاسخِ پرسش های آموزشی و برانگیزاننده کتاب های درسی را به آسانی در دسترسش قرار می دهد و یا کتاب هایی او را برای سال های پر استرس کنکور آماده می کند. شگفت آور این که تیراژ چنین کتاب هایی سر به فلک می کشد و برخی از آنها در چند ماه به چاپ های نوزده و بیست می رسند! و شگفت تر آن که هر سال یکی از ناشران آنها،بعنوان ناشر نمونه شناخته می شود! و این در روزگاری است که برجسته ترین کتاب های ایران و جهان- در زمینه های گوناگون فلسفی،فرهنگی، اجتماعی،سیاسی و... به سختی به تیراژ های دو- سه هزار می رسد. کتاب های کمک درسی به سبب فشار خانواده ها و رقابت های بی جایِ عرفی،در میان دانش آموزان و البته بی پیوندی میان درون مایه های آموزشی و زندگی روزانه ی دانش آموزان،هر روز بیش از پیش نوجوانان و جوانان را از کتاب خوانی گریزان کرده است.این بیماری هر روز بیش از گذشته،گلوی فرهنگ کتاب خوانی را می فشارد. دیروز دوستی تلفنی از درگذشت "رسولیان" خبرم کرد و یکی دو روز است درگیر سخنان و تجربه های شیرین اش در دوستی با بچه ها و تجربه های هولناکش در زندان شده ام. او معلمی از نسل گذشته با خاستگاه ها و آرمان های سیاسی- فرهنگی دوران خویش بود و فرهنگیان امروز پرچمدار دانش،بینش و اندیشه ی دوران خویش! کدام نسل، آینده ی خویش و نسلشان را بیشتر به چالش کشید و می کشد؟ آن معلم بازنشسته و دانش آموزان کتاب خوانش،یا دانش آموزان دوره ی ماهواره و اینترنت و فیس بوک و فرهنگیان درگیر در دغدغه های اقتصادی و شخصی؟"رسولیان"ها رفتند و می روند اما آینده نزدیک و داوری پا برجاست!

http://baharnewspaper.com/Page/Paper/92/05/31/16

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی بهلولی پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ب.ظ

درود به جناب نیک نژاد
خسته نباشید. یادداشت خوب و اثرگذاری بود. دست شما درد نکند.
اما دیشب داشتم کتابی از زنده یاد "شاهرخ مسکوب" می خواندم به نام "شکاریم یک سر همه پیش مرگ"- که البته گردآوری چند "جستار"(مسکوب خود را "جستارنویس" می دانست) از مسکوب است توسط دوست همیشگی اش استاد حسن کامشاد،که به تازگی و پس از مرگ مسکوب منتشر نموده است. در یکی از جستارهای کتاب به نام "نگاهی ناتمام به شعر متعهد فارسی در دهه ی سی و چهل"،مسکوب اشاره ای می کند به صمد بهرنگی و به خرده می پردازد که :
[صمد بهرنگی که نمونه ی یکی از نویسندگان متعهد بود،در نیک و بدی که می کرد،حتی خوانندگان کوچک را نیز به دو گروه کرده بود : آن ها که حق ندارند آثار او را بخوانند و آن ها که حق دارند. وی در مقدمه ی قصه ی "الدوز و عروسک سخنگو" که برای بچه ها نوشته شده می گوید : "حرف آخرم این که هیچ بچه ی عزیز دردانه و خودپسندی حق ندارد قصه ی من و الدوز را بخواند. به خصوص بچه های ثروتمندی که وقتی در ماشین سواری شان می نشینند و پز می دهند و خودشان را یک سر و گردن از بچه های ولگرد و فقیر کنار خیابان ها بالاتر می بینند و به بچه های کارگر هم محل نمی گذارند. آقای بهرنگ خودش گفته که قصه هایش را بیش تر برای همان بچه های ولگرد و فقیر و کارگر می نویسد. البته بچه های بد و خودپسند هم می توانند پس از درست کردن فکر و رفتارشان قصه های آقای بهرنگ را بخوانند. بم قول داده."
او در مقدمه ی قصه ی الدوز و کلاغ ها نیز همین نظر را تآیید می کند که : "این بچه ها حق ندارند قصه ی مرا بخوانند : 1. بچه هایی که همراه نوکر به مدرسه می آیند، 2. بچه هایی که با ماشین سواری گران قیمت به مدرسه می آیند."
اجمالا یادآوری کنیم که این توده گرایی یا عوام فریبی برای سوء استفاده از عوام،شیوه ی مرضیه ی سیاسیان ایران است،از آن حزب پیشاهنگ توده ها گرفته تا ادعای یگانگی و انقلاب شاه و مردم یا جریان های سیاسی دیگر،حتی مبارزانی که می پنداشتند فدایی خلق بودن- که ارزش اخلاقی است- می تواند هدف یا استراتژی سیاسی باشد،در بن بست تصوری ناصواب درماندند. این عوام زدگی در سیاست و ادب،هر دو را- هم سیاست و هم ادب را- عوامانه تنزل داد تا خوشایند عوام باشند.]
البته می دانم که این داوری مسکوب،سخت محل بحث و گفت و گوست اما دیدم با سخن "رسولیان" در آغاز نوشته ی شما،به گونه ای همخوانی دارد. گفتم شما و دوستان هم این داوری مسکوب را – اگر نخوانده اید- بخوانید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد