دانش آموزی و آموزش های شهروندی

محمد رضا نیک نژاد،صفحه تاریخ روزنامه اعتماد،27/1/92

مدرسه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است. زندگی شهروندان هنگامی معنی می یابد که در برهم کنش با دیگر شهروندان باشد. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور و آزار دهنده است. دانش آموز خو کرده به حق- مداری، وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی باید برای رعایت حقوقِ دیگران از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش در خانواده گذشته تا سنگ زندگی اجتماعی روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خاته کودک،جایی برای یادگیری و تمرین زندگی اجتماعی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان جامعه،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد.

از این روست که "جان دیویی" فیلسوف آمریکایی،مدرسه و دانش آموز را کانون پرورش شهروندان آینده قرار می دهد. او بر این باور است که مدرسه مکانی برای انباشت دانسته ها و بَر کردن موضوع های گنجانده شده در کتاب های درسی نیست. این آموزگار پراگماتیسم با پیش کشیدن انگاره "مدرسه- جامعه" مدرسه را مدلی کوچک و کنترل شده از جامعه واقعی می داند و همه برنامه ریزی های کلان آموزشی را حرکت به سوی جامعه پذیری کودک و پیوند آموخته های او با جامعه می پندارد. دیویی می گوید،دانش آموز باید در شرایط یک جامعه کامل،زنده و پویا یعنی مدرسه به تجربه زندگی واقعی بپردازند. او تجربه یادگیری را بر دو واژه کلیدی در اندیشه های آموزشی اش، یعنی "طرح مسئله"و"عادت" استوار می کند.

محمد رضا نیک نژاد،صفحه تاریخ روزنامه اعتماد،27/1/92

مدرسه همواره در بردارنده حسی نوستالژیک و آکنده از خاطرات تلخ و شیرین است. زندگی شهروندان هنگامی معنی می یابد که در برهم کنش با دیگر شهروندان باشد. این حس،گاهی شادی زا و زمانی دردآور و آزار دهنده است. دانش آموز خو کرده به حق- مداری، وادار به همزیستی تکلیف- مدار شده و در می یابد که گاهی باید برای رعایت حقوقِ دیگران از حقِ به رسمیت شناخته شدی خویش در خانواده گذشته تا سنگ زندگی اجتماعی روی سنگ زیست فردی بند شود. برهم کنش های اجتماعیِ دورانِ کودکی،زیربنای رفتارهای اجتماعی در جامعه های بزرگتری مانند روستا،شهر،کشور و جهان خواهد بود. مدرسه،بعنوان دومین خاته کودک،جایی برای یادگیری و تمرین زندگی اجتماعی،همیاری برای رسیدن به هدف های کلان جامعه،مدارا با دیگران در اوج تفاوت در اندیشه و فرهنگ و ... می باشد.

از این روست که "جان دیویی" فیلسوف آمریکایی،مدرسه و دانش آموز را کانون پرورش شهروندان آینده قرار می دهد. او بر این باور است که مدرسه مکانی برای انباشت دانسته ها و بَر کردن موضوع های گنجانده شده در کتاب های درسی نیست. این آموزگار پراگماتیسم با پیش کشیدن انگاره "مدرسه- جامعه" مدرسه را مدلی کوچک و کنترل شده از جامعه واقعی می داند و همه برنامه ریزی های کلان آموزشی را حرکت به سوی جامعه پذیری کودک و پیوند آموخته های او با جامعه می پندارد. دیویی می گوید،دانش آموز باید در شرایط یک جامعه کامل،زنده و پویا یعنی مدرسه به تجربه زندگی واقعی بپردازند. او تجربه یادگیری را بر دو واژه کلیدی در اندیشه های آموزشی اش، یعنی "طرح مسئله"و"عادت" استوار می کند. طرح مسئله به این معنی است که تا موضوعی برای دانش آموز به شکل مسئله درنیاید و تلاشی برای حل آن نشود، یادگیری ژرفای درخور را نیافته و در پایین ترین سطح خود باقی می ماند. از سوی دیگر آموخته های اجتماعی کودک باید با روش های آموزشی کارا به شکلی پیگیر و ریشه ای،رنگ عادت گرفته و دورنی و نهادینه گردند تا رفتارهای درست اجتماعی در موقعیت های گوناگون و غیر ارادی بروز یابد. زمینه سازی برای ایجادِ اجتماعی ساده و به دور از پیچیدگی های جامعه واقعی، فراهم نمودن جامعه ای سامان یافته از شایستگی های جامعه های انسانی نه با همه خوب و بدی های آن، و ایجاد تعادل میان اجزای گوناگون جامعه، کارکردهایی است که دیویی برای مدرسه بر می شمارد. او بر این باور است که " آموزش تجربه"،" آموزش با تجربه" و"آموزش برای تجربه" می بایست در مکانی به نام مدرسه، پی ریزی و پیگیری شود. آموزش شهروندی،که امروزه بخشِ سرنوشت ساز آموزش و پرورش کشورهای پیشرو را در بر می گیرد،پیامد بکارگیری اندیشه های آموزشی این اندیشمند تیز هوش و تواناست.

اما آموزش و پرورش ما تا چه اندازه در پرورشِ شهروندان شایسته کامیاب بوده است؟آیا مدرسه ها نقش مدل کوچک و شایسته ای از جامعه واقعی را بازی می کنند؟ عادت های اخلاقی و اجتماعی خوب در این جامعه های کوچک و کنترل شده،نهادینه می شوند؟آیا مدرسه ها فراهم کننده زمینه های درخور برای"آموزش تجربه،آموزش با تجربه و آموزش برای تجربه"می باشند؟ آیا نهادهای آموزشی،برای پرورش دانش آموزانی که در آینده نیازمندِ برهم کنش های اجتماعی می باشند،برنامه و طرحی دارند،تا بتوان میزان کامیابی این برنامه ها را سنجید و بر پایه ی آن ارزیابی درستی را به داوری نشست؟

شوربختانه دیده ها و تجربه های روزانه در گستره عمومی، گواهی بر ناکامی سامانه آموزشی در پرورش شهروندان شایسته و درخورِ جهان کنونی است. آمار تخلف های رانندگی،عبور اتومبیل ها و پیاده ها از چراغ قرمز و سبز،عادت های نادرست رفتاری و زبانی،خشونت درخانه،مدرسه و جامعه، آسیب رسانی فراوان به زیست- بوم،نابردباری در برابر سخن،اندیشه یا رفتار مخالف و... نمونه هایی از سیاهه بلند بالای ناکامی های نهادهای آموزشی رسمی و غیر رسمی در آفرینش شهروندان شایسته است. گر چه نمی توان همه این ناکامی ها را از پیامدهای ناکارآمدی آموزش و پرورش دانست و از عملکرد نهاد های اجتماعی دیگر مانند خانواده،صدا و سیما،رسانه های نوشتاری و مجازی و ... چشم پوشید. اما همچنان که پیش گیری بسیاری از بیماری های واگیردار و کشنده در کودکی شدنی است،مدرسه و دوران آن نیز بهترین مکان و زمان برای پیشگیری از بسیاری بیماری های فلج کننده اجتماعی است. می توان از هرز رفتنِ بسیاری از هزینه های مادی و غیر مادی ای که جامعه های کنونی به دلیل نارسایی های فرهنگی و اجتماعی می پردازند،با بهرگیری از آموزش و پرورش،تجربه های انسانی و برنامه ریزی های دراز مدت که با واقعیت های درون جامعه پیوندی نزدیک دارند،جلو گیری نمود.

ساختار کنونی آموزش و پرورش،توان و زمینه های در خور برای سو دادن به تجربه های اجتماعی دانش آموزان امروز و شهروندان فردا را ندارد. بخشی از ناتوانی ها،در پیوند با ساختار این نهاد است. برای نمونه آموزش های تجربه- مدار،نیازمند اندیشه هایی آزاد در مسئولان،رفتارهای دموکراتیک و مدارا- محور آموزگاران،آموزشِ پرسش- محور، گفتگوهای بی پرده درباره مسائل و بیماری های اجتماعی- فرهنگی،درونمایه های درخورِ کتاب های درسی برای به چالش کشیدن اندیشه و رفتارِهای کنونی دانش آموزان و پیامدهای این اندیشه ها و رفتارها و ... است.

از ساختار که بگذریم، زیربناهای سخت افزاری سامانه آموزشی نیز دچار کمبودهای فراوان- نه تنها برای آموزش شهروندی و تجربه- مدار،بلکه برای شیوه های سنتی آموزش است. فضاهای کوچک و بی روح مدارس، کلاس های رنگ و رو رفته و کسالت آور،برخوردهای پادگانی و فشارهای شدید درباره نوع پوشش،شکل مو،رفتار و گفتار و ...، شمار فراوان دانش آموز در کلاس و کمبود زمان و امکانات برای اجرای این نوع آموزش،فراوانی عنوان های درسی که گاه تا پانزده کتاب درسی است،حجم زیاد درونمایه های آموزشی و درماندنِ معلم در آموزش آنها،شماری از این نارسایی ها است.

خوشبختانه بخشی از"سند تحول بنیادی" در بردارنده سفارش ها و راهکارهای کلی برای چنین آموزش هایی است. اگرچه این بخش ها با برخی دیگر از بندهای سند ناهمخوان و ناسازگار است،اما آغازگاه خوبی برای ورود این گونه آموزش ها در مدارس است. برای نمونه کتاب های"کار و فن آوری"، "تفکر و پژوهش"و"تعلیمات اجتماعی"پایه ششم دبستان،در بردارنده روش هایی برای آموزش های تجربه- مدار و شهروندی است. اما چیزی که اکنون دل نگرانی کارشناسان را در پی دارد،شتاب در اجرای سند و گزینشی پیاده کردن آن در زمانی است که کمبودهای سخت افزاری و نرم افزاری، گلوی سامانه آموزشی را می فشارد و آن را حتی از ایفای نقش سنتی اش بازداشته است. این شیوه اجرا،پیامدی جز شکستی دیگر و ناکارآمدی بیشتر برای آموزش و پرورش نخواهد داشت.

به هر روی نیاز امروز و فردای هر جامعه ای شهروندانی شایسته،پویا،با انگیزه و توانمند در کنش های اجتماعی است. با پشتیبانی و تکیه بر این شهروندان است که می توان امیداوار بود تا بحران های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی امروز و فردا را بخوبی و شایستگی پشت سر گذاشت و سخن و تجربه ای نو برای آینده انسان ها به ارمغان آورد. با آموزشی تجربه- مدار و تمرکز بر مدرسه- اجتماع و دانش آموز- شهروند، این کار شدنی است.

http://www.etemaad.ir/Released/92-01-27/228.htm

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد