دین،چندگانگی و آموزش و پرورش،بینش 2020

نورمن ریچاردسون

برگردان : مهدی بهلولی

<< مترجم : ایرلند شمالی،کشوری است در غرب انگلستان،که سه – چهار دهه با اختلاف های فرقه ای و سیاسی سختی درگیر بود. از سال 1970 تا 2007 ،در این کشور میان کاتولیک های استقلال خواه از انگلستان و پروتستان هایی که خواستار حفظ همبستگیو وابستگی های سیاسی بودند،درگیرهای خونینی روی داد و شمار بسیاری از دو طرف کشته شدند. از میان این کشته شدگان و مبارزان- در ایران و برای ما- "بابی ساندز" از همه شناخته شده تر است. ساندز، یکی از مبارزان کاتولیک و عضو ارتش جمهوری خواه ایرلندشمالی بود که در سال 1981 پس از 66 روز اعتصاب غذا درگذشت.

نویسنده ی این متن- که در سال 2000 به نگارش درآمده است- نورمن ریچاردسون،خود یک ایرلندی است و یکی از راه های رویارویی با این اختلاف ها را گفت و شنود و پذیرش همدیگر با هر اندیشه ی سیاسی و فرهنگی می داند. در این میان،از جداگانگی کلاس های آموزش دین،انتقاد می کند و آنرا یکی از ریشه های دامن زدن به اختلاف ها،ارزیابی می کند. >>

براستی،نشانه ی معناداری خواهد بود از جامعه ای دگرگون،اگر پاره ای پیوستگی های میان دین و آموزش و پرورش در ایرلند شمالی،در آینده بتوانند با شنیدن،گشاده رویی،گشاده دستی و سهم- بَری پدیدار گردند- البته منظور از دین چیزی است که دست کم برخی از مردم،به سان روحِ دینی یا حتی مسیحیِ اصیل تری به شمار آورند تا رسم هایی که به نزد ما عادت شده اند. گرچه،این سخن شگفتی است که بیست سال،زمانی به آن اندازه بلند می باشد که فضایی این چنین بیمناک را جانشین سازد،فضایی بیمناک،که رویهمرفته،چنین می نماید که ویژگی درآمیختگی کلیساهای مسیحی با آموزش و پرورش است.

    

نورمن ریچاردسون

برگردان : مهدی بهلولی

<< مترجم : ایرلند شمالی،کشوری است در غرب انگلستان،که سه – چهار دهه با اختلاف های فرقه ای و سیاسی سختی درگیر بود. از سال 1970 تا 2007 ،در این کشور میان کاتولیک های استقلال خواه از انگلستان و پروتستان هایی که خواستار حفظ همبستگی و وابستگی های سیاسی بودند،درگیرهای خونینی روی داد و شمار بسیاری از دو طرف کشته شدند. از میان این کشته شدگان و مبارزان- در ایران و برای ما- "بابی ساندز" از همه شناخته شده تر است. ساندز، یکی از مبارزان کاتولیک و عضو ارتش جمهوری خواه ایرلندشمالی بود که در سال 1981 پس از 66 روز اعتصاب غذا درگذشت.

نویسنده ی این متن- که در سال 2000 به نگارش درآمده است- نورمن ریچاردسون،خود یک ایرلندی است و یکی از راه های رویارویی با این اختلاف ها را گفت و شنود و پذیرش همدیگر با هر اندیشه ی سیاسی و فرهنگی می داند. در این میان،از جداگانگی کلاس های آموزش دین،انتقاد می کند و آنرا یکی از ریشه های دامن زدن به اختلاف ها،ارزیابی می کند. >>

براستی،نشانه ی معناداری خواهد بود از جامعه ای دگرگون،اگر پاره ای پیوستگی های میان دین و آموزش و پرورش در ایرلند شمالی،در آینده بتوانند با شنیدن،گشاده رویی،گشاده دستی و سهم- بَری پدیدار گردند- البته منظور از دین چیزی است که دست کم برخی از مردم،به سان روحِ دینی یا حتی مسیحیِ اصیل تری به شمار آورند تا رسم هایی که به نزد ما عادت شده اند. گرچه،این سخن شگفتی است که بیست سال،زمانی به آن اندازه بلند می باشد که فضایی این چنین بیمناک را جانشین سازد،فضایی بیمناک،که رویهمرفته،چنین می نماید که ویژگی درآمیختگی کلیساهای مسیحی با آموزش و پرورش است.

"بخشی تاریک" در آموزش و پرورش؟

در همایشی درباره ی سنت های فرهنگی،که در سال 1989 برگزار شد،گروه ارزیاب جایگاه دین در آموزش و پرورش،گزارش داد :

نبود دانش،ترس را به دنبال دارد... که به دودلی و بی اعتمادی می انجامد. این گروه باور دارد که دین،یکی از تاریک ترین بخش ها در آموزش و پرورش بود.

بی گمان،بسیاری از مردم،دین را،به عنوان سدی پایانی دربرابر چندگانگی[پلورالیسم] در ایرلند شمالی،و به ویژه در آموزش و پرورش می دانند. دین به نزد برخی،سدی سخت ناخوشایند است. آنها،دستگاه دینیِ دفاعی - و بیش کم- خودبزرگ بین را،چون رخنه گری بداندیش در جامعه و در مدرسه هایشان ارزیابی می کنند؛خاستگاه مهمی برای فرقه گرایی. بر پایه چنین دیدگاهی،برچسب زنی به مردم و دسته بندی شان در گروه های فرقه ای،نه به اندازه ای ناچیز،پیامد جداگری دینی کودکان،و پرورش دینی محدود و کوته بینانه ی کسانی است که مدرسه ها را جدا می سازند. از این رو،شگفت انگیز نیست که مدرسه ها،به هنگام فصل راهپیمایی های نیمه دینی و در زمان های دیگر تنش های فرقه ای،یکی از هدف های نمادینی شوند برای تاخت و تازهای آتش افروز. اما برای برخی دیگر،آموزش و پرورش دینی،راه بندی خوشایند است- ابزاری برای نگاهداشت جامعه در برابر فراتر رفتن بدی های این جهان باوری[سکولاریزم] از حد و اندازه های خود،که از ایده های آزاداندیشانه ای تغذیه می گردد که هر چیزی را "نسبی" می دانند. آنها می گویند "دین در مدرسه"،می تواند این پیام را به بسیاران "کلیسا نادیده" یِ متفاوت، برساند و آنها را یاری کند تا از روند نسبی گرایی بازگردند.

از گذشته تاکنون،درآمیختگی کلیساهای مسیحی با آموزش و پرورش،چشمگیر بوده است. کلیسای کاتولیک در ایرلند،از مدرسه های خود و حق آموزش اعتراف گرانه ( همبسته با آموزش های دینی سنت شان) برخوردار بوده و بی پرده و آشکار،از آن پاسداری نموده است،البته با پشتیبانی های دولتی بسیار. در دهه 1930،بیشتر کلیساهای پروتستان نیز،ضمن حفظ حقوق مهمی در مدیریت و آموزش دینی،مدرسه هایشان را زیر کنترل دولت بردند،هر چند آنچنان هم شگفت نخواهد بود تا در این کار،پی به کمی نگاه های بدخواهانه به موقعیت مدرسه های کاتولیک ببریم. شماری از پروتستان های بنیادگرا،حتی "مدرسه های مسیحی" خودشان را برپا ساخته اند،بیشتر برای نگهداری کودکانشان،از آنچه دست اندازی های آزادی خواهی[لیبرالیسم] در آموزش دینی،و به ویژه در آموزش مدرسه ای،دریافته اند(هرچند در ذهن آدمی،گاه- گاه این پرسش برانگیخته می شود که آیا چنین دیدگاه های آزاداندیشانه ای می توانند یافت شوند). با وجود پشتیبانی بسیاری از کاتولیک ها و پروتستان ها از مدرسه های هماهنگ و یکپارچه،برخورد رسمی میان سرکشیشان کلیساهای گوناگون،از آرامش تا برآشفتگی درنوسان است!

حکم بیست سال آینده،درباره ی نقش دین در آموزش و پرورش،چه خواهد بود؟ بیشتر چنین می نماید که صف های نبرد،از هر رو،میان کسانی کشیده می شود که سراسر،خواستار راندن دین از سپهر آموزش همگانی اند و کسانی که می گویند بدون دین،تمدن- آن گونه که ما می شناسیم- از هستی بازمی ماند! گرچه،چه بسا چنین بنماید که این دو دیدگاه افراطی،تنها حالت های شدنی هستند،اما رهیافت های هوشمندانه و حساس تری نیز به جایگاه دین در مدرسه،وجود دارد. این جستار،بینشی از جامعه ای پخته تر به دست می دهد؛جامعه ای که جانشین های شایسته تری درخواهد یافت و برای تحقق شان،گام برخواهد داشت.

دل نگرانی کنونی

در گفت و گوی تلویزیونی تازه ای در انگلستان،سرخاخام دکتر جاناتان ساکس،گفت که دو گستره وجود دارد که دین در آنها،بایستی با دل نگرانی بسیار به پیش رود. نخست این که دین نباید قدرت را به دست گیرد،گرچه پذیرفتنی است که در پی اثرگذاری بر آن برآید. دوم این که دین همواره باید،جایی را برای کسی که ناهمانند است،باز بگذارد. او گفت اگر دینی،این ها را نادیده انگارد،همانا روانه ی دینِ بسیار بدی شده است! بی گمان،به نزد خیلی ها،چنین می نماید که در رابطه با آموزش و پرورش(و نه تنها با آن)،مقام های مسئولِ[اتوریته ها] دینی،بسیار ورای نقش اثرگذارنده ها حرکت کرده اند و مستقیم و غیرمستقیم،عامل های پراهمیتی از قدرت شده اند. پس در چنین روندی،برای کسانی که ناهمانندند،حتی جای کمتری بازمانده است.

چنین پدیده ای به هیچ رو،ویژه ی ایرلند نیست؛در جامعه ای که بخش بسیار بزرگی از آموزش و پرورش،در راستای راه و روش های دریافته ی دینی،جدا شود،نتایج خاصی پدید می آید.هرچند،این بحثی یکسر درباره ی مدرسه های جدا- زیست دینی نیست با این رو،گریز از پرسش هایی که این جدایی برمی انگیزد،سخت است. ضمن این که این حقیقتی است که پدیده ی مدرسه های جدا شده و جدا- زیست،درد- نمون[نشانه ی بیماری symptom] جامعه ی جداشده و جدا- زیست است،این هم کمی از حقیقت ندارد که درد- نمون،از هر رو،با ریشه و علت،درهم تافته است.

فراتر از مسآله ی جدا- زیستی،نگرانی که باعث ارائه این بینش گردیده،قضیه های به هم- پیوسته دیگر است. نگرانی،پیرامون رهیافتی به آموزش و پرورش دینی(RE)است که آن را ،تنها و تنها،ویژه ی کلیساهای مسیحی می داند. مانع بزرگ،برنامه درسی کانونی برای آموزش و پرورش است- که در سال 1992،هر چهار فرقه ی بزرگ مسیحی بر آن همداستان شدند- چهار فرقه ای که مسیحیان بسته ای می باشند و باورهای ایمانی دیگر را سخت،محدود می سازند و آنها را با ناخشنودی به رسمیت می شناسند. بسیار همبسته با همین،نگرانی دیگری هست که آموزگاران و مدرسه ها،تا اندازه ای زیادی،از نیازهای شاگردان با پیش زمینه های قومی و دینیِ اقلیت،ناآگاهند. همچنین،نگرانی از سوء استفاده از آموزش و پرورش برای پشتیبانی از ایمان،تا گاهی مستقیم،دیگران را به کیش دیگری بخوانیم،بیشتر اما،با بیرون گذاری باورها و رسم های دیگران از گفت و گو؛که می تواند حتی برای دیگر مسیحیان رخ دهد تا چه رسد به باورمندان کیش های دیگر. بیش وکم،اینجا تنگنایی است برای همه ی کسانی که آموزش دین را برمی گزینند- چه در مدرسه و چه در کلیسا- کوشیدن در این که کودکان را به قالب ذهنی خودمان درآوریم و اندیشه شان را با دریافتی سخت کیشانه از دین،شکل بخشیم. نگرانی پیرامون ناکامی در به چالش کشیدن پیش داوری،فرقه گرایی و نژادپرستی از سرِ یک احساس حق به جانب،که چنین کارهایی را وظیفه ی مدرسه ها نمی داند. نگرانی پیرامون خود- درستکارپنداری و بیان ساده دلانه ی : " ما اینجا،هیچ مساله ای نداریم!" که نیاز به آموزشِ هم فهمی و بیداری فرهنگی را پس می زند. از همین دیدگاه ساده دلانه است که برخی با هر تلاشی برای شناساندن دیدگاهی فراخ تر به آموزش دین،مخالفت می کنند؛این که کودکان "نیازی به آن ندارند"، یا این که آنها نخست باید درباره ی "ایمان خودشان" آموزش ببینند.

آیا تفاوتی هست میان این و فرهنگ پرهیز،فرهنگی که بی اندازه همزاد سیمای سال های هم ستیزی و خشونت سیاسی بوده است؟ در بخش کوتاهی از پژوهشی در سال های 1990،نیشخند تلخی آمده که نشان می دهد شماری از آموزگاران،بیشتر می پسندیدند تا با کلاس مدرسه شان،به دیدار کنیسه یا پرستشگاهی هندو بروند تا بخواهند که خود را به کلیساهای مکتب دیگر برسانند!(کارَن 1995). هم ستیزی ایرلند شمالی،با هر نگرش ساده انگارانه ای،کشاکشی دینی نیست،اما ما نباید اهمیت رهیافت های بسته به دین،به ویژه به آموزش و پرورش دینی،در شکل بخشیدن به ذهنیت هم ستیزی فرقه ای را نادیده بگیریم یا کم برآورد کنیم.

این دل نگرانی ها،چیزهای تازه ای نیستند،همانا که جانشین هایی پیشنهادی هم نمی باشند. دیرگاهی است که برخی آموزگاران،در برابر حضور و آموزش دین در مدرسه،رهیافت کل نگرانه و آموزشی تری گرفته اند. شماری،همچون جان گریر و همکارانش در دانشگاه یولستر،به هنگام زمانه ی حتی ناامیدکننده تری،سخت کوشیدند تا برای آموزگاران منابع و مهارت های بایسته،و برای مدرسه ها،پشت گرمی و باور به خویش در انجام این وظیفه را،فراهم آورند(برای نمونه نگاه کنید به گریر و مک الهینی 1995،مک الهینی،هریس و گریر 1988). پیشتازی شان،گاهی،با چرب زبانی مودبانه ای،پذیرفته،و گاهی،با عنوان "همه کلیسایی[خواهان همگرایی کلیساها یا دین ها]" یا "نسبی انگاری" مورد هجوم واقع می شد،اما هر از چندی،الهام بخش دیگران می گردد تا آن دید و بینش را به میان کشند و به پیش ببرند.

بینش آینده

آیا تا بیست سال آینده،برای دگرگونی واقعی در هم- کنشی دین و آموزش و پرورش،هیچ بختی هست؟ آیا برای ساختن جامعه ی چندگانه فرهنگی در ایرلند شمالی،بیش از تنها یک پندار واهی جامعه ی آزاداندیش[لیبرال]،رهیافتی مثبت یافت می شود؟

بینشی که انگیزه بخش این نویسنده می باشد،همبسته با سامانه ای آموزشی است که اهمیت آموزش و پرورش دینی را می پذیرد. گرچه این،به هیچ رو نمی تواند تا برهانی به سود بنیادهای امتیازمندی یا اجبارهای دینی فراتر رود. اگر در سامانه ی آموزش و پرورش همگانی،برای آموزش و پرورش دینی،بتوان آینده ای ماندگار پنداشت،تنها هنگامی می تواند موجه باشد که از دیدگاه آموزشی،درست و منطقی به شمار آید،و چندگونگی را پاس دارد. به ویژه چالشی دشوار خواهد بود برای آن مدرسه هایی که آشکارا از هویتی دینی برخوردارند و برای آن آموزگارانی که به باوری ایمانی،پای بندیِ شخصی ژرفی دارند،اما به هر رو چالشی است که باید با آن روبرو شد.

وظیفه،نگرشی امیدوارانه است و ساختن رهیافتی به آموزش دینی در مدرسه ها،که گشوده،کنجکاو و چالشگر است،نیز،چندگونگی را پاس دارد،و به نیازهای دسته های گوناگون گروه های ایمانی،و آنانی که هیچگونه دلبستگی ایمانی ندارند،حساس باشد.همانگونه که بیش و کم به آموزگاران دانشجو گفته می شود،بایسته است که دین به روشی آموزش داده شود که یکپارچگی شاگرد،درس و آموزگار رعایت شود(1). در بریتانیا و بخش های بسیار دیگری از جهان،بیش از هر چیز،به چنین رهیافتی،گردن نهاده و به ضرورتش پی برده شده است تا رویهمرفته،از سوی گروه های بیشتری پذیرفته شود. بی گمان،جای این پرسش هست که آیا در جامعه ای چندگانه،راه دیگری در پرداختن به مساله ی دین در آموزش و پرورش هست،البته راهی بجز گزینه بسیار ساده انگارانه و ناامیدانه سراسر پاک نمودن دین از مدرسه ها.

از این رو،در اینجا،بینشی از سامانه ی آموزشی 20 سال آینده ارائه می گردد که همچنان برای آموزش دین،جایی می گذارد اما بر پایه بسیار متفاوت تری از آنچه هم اکنون معمول است. در چنین مدرسه هایی،چندگونگی دینی و قومی،برجسته ترخواهد بود. انگاره ی مدرسه،همچون جایی برای اجتماعی از یک گروه- چه دینی تعریف شود و چه از هرگونه دیگری- به عنوان انگاره ای زیان بخش به رشد یک جامعه ی سالم،رها شده خواهد بود. انگاره ی مدرسه،همچون جایی هیچ سو و بی طرف،به سان انگاره ای سرد و بی احساس شناخته خواهد شد و به سود آزادباوری(2) و گرامی داشت چندگونگی،نادیده گرفته خواهد شد. مدرسه ها،همچون جایی مشترک،نگریسته خواهند شد،و به مشترک بودن،ارزش داده خواهد شد و از آن پشتیبانی خواهد گردید. آموزگاران و همه ی کارگزاران مدرسه،نیازها و دلبستگی های دینی و فرهنگی چنین گستره ای از شاگردان را،خواهند شناخت،درک خواهند کرد و ارزنده و ستوده خواهند دانست. چنین کارهایی،بخش پیش بینی و پذیرفته شده ی پیشه ی آموزگاری خواهد شد.

بر مدرسه ای که این اخلاق فرمان می راند،آموزش دینی،به عنوان آموزشی که دینی است،نگریسته نمی شود و از دینی نبودنش هم،احساس گناه نمی گردد،بلکه بیشتر همچون کاوشِ روش هایی به شمار می رود که با آنها،دین بر اندیشه و رفتار مردم،و بر جامعه گذشته و اکنون اثر می گذارد. این آموزش،یک رویارویی است با سنت های دینی زندگی،از هر گونه ی آن،برای آموختن درباره ی آنها و از آنها. فرصتی خواهد بود برای درنگریستن مسآله هایی که الهام بخشِ پرسش ها و پاسخ های دینی بوده اند،اما همچنین،درنگی در اندیشیدن،به پرسش گرفتن و به چالش طلبیدن. درنگی در وارسی مساله های اخلاقی و وجدانی- هم محلی و هم جهانی- و روشن سازی ارزش های شخصی. آموزگاران،در این شرایط،خود را در سیمای مرجعی دینی،به نمایش نخواهند گذاشت بلکه همچون هم- آموزنده و جوینده ی راستی خواهند بود. مسیحیت،در هر شکل آن،بازخواهد ایستاد از یگانه سنت دینی که در کلاس آموزش دینی،بررسی می شود؛گرچه،از آنجا که بسا،بر زندگی مردمی که در جامعه ایرلند شمالی زندگی می کنند،عامل اثرگذار مهمی بماند، بسیار منطقی است که بتواند به عنوان دین بیشتر مردم،فضایی فراخور جایگاهش گیرد. انجمن های مدرسه- که در دهه 90،به طور رسمی،از سوی دولت،ناگزیر می شدند "که سراسر یا بیشترشان،مسیحی- زاده"باشند- از این که "پرستشگاه" روزانه ای باشند،باز خواهند ایستاد،اما به سان فرصتی با زمان های مشخص،به نزد همه ی اجتماع مدرسه،ارزنده خواهد بود تا در بازاندیشی و گرامی داشت ارزش ها و راه های زندگی مشترک و گوناگونشان نقش آفرین باشند.

احتمال دارد که کلیساها،در سطحی رسمی،این بینش را دشوارتر از آن ببینند که در آن همکاری نمایند. اما چنین دیدی،آنها را وادار خواهد کرد تا پیروان جامعه های دینی دیگر را بپذیرند،به آنها احترام بگذارند و در مقام پدر- و- مادر با آنها همکاری کنند. البته چه بسا،پاره ای پیروان ایمان های اقلیت نیز،این را،به همان اندازه،سرزمینی ناشناخته و آزارنده دریابند. اگر آنها به دلگرمی بیشتری نیاز دارند بهتر است همگی،به "راه حل" بریتانیایی پایه ریزی همایش های مشورتی همیشگی درباره ی آموزش و پرورش دینی(SACREs)(3)نگاهی سراسری بیندازند که در آنجا،برای برنامه ریزی درسی آموزش و پرورش دینی،همکاری محلی رخ می دهد.

چگونه به آنجا خواهیم رسید؟

اگر ما می خواهیم این راه دراز را درپیش گیریم،نیازمند این هستیم که در برخورد با همدیگر،نگرشی نوین را گسترش دهیم. پیش از هر چیز،به مثابه ابزاری برای ارتباط درست،باید از دل نگرانی های بخش های گوناگون،شنیدنی راستین انجام دهیم. برپایه ی پندِ خاخامانه ی زبانزدی،به ما دو گوش داده اند و یک دهان،پس بایستی دوبرابر آنچه می گوییم،بشنویم! شنیدن،هیچگاه،یک ویژگی همبسته ی رابطه های میان کلیساهای مسیحی نبوده است،تا چه رسد به رابطه ی میان مسیحیان و پیروان دین های دیگر،یا میان باورمندان دینی و آنهایی که هیچ دینی ندارند. از این رو،شاید شنیدن،به سان شاخصی از کار شورای مسیحیان و یهودیان،یا گردهمایی میان- دینی ایرلند شمالی،در مقیاسی خرد و فردی آغاز شود،اما طولی نخواهد کشید که به ناگزیر،دامنه ی اجتماعی گسترده ای بگیرد.

کسانی که درگیر آموزش دین در مدرسه ها هستند،باید هدف های بازِ(4) آموزش و پرورش دینی را،بسیار روشن، نمایان سازند. مردم ناباور،هر روز بیش از پیش،به کارگیری مدرسه ها،برای پشتیبانی از شکل های ویژه ی دینی را- آن هم برای همیشه- برنمی تابند. آنهایی که تاکنون،در آموزش و پرورش دینی،رهیافتی باز و چندگانه را برگزیده اند باید،وضعیت شان را،با نیرومندی هرچه بیشتر،به نمایش بگذارند،زیرا هنوز هم مردمی هستند که به هیچ رو آن را نشنیده اند. مدرسه هایی که تاکنون،همکاری ها را،در سطح بخش های دینی و فرهنگی ایرلند شمالی،گسترش داده اند(برای نمونه،از رهگذر آموزش و پرورش برای درک متقابل یا برنامه ارتباط های اجتماعی مدرسه) نباید آنچنان ارزیابی شوند که آگاهانه از بعدهای دینی مشترکشان پرهیز می نمایند- آنچنان که برخی می نمایند- یا این که دین[گویا قرار است]از سر گرفته شود تا همان" بخش تاریک" در آموزش و پرورش باشد. آنها همچنین باید،افق های دید شان را بگسترانند تا به چند گانگی محلی و جهانی بزرگتری،فراسوی کاتولیک ها و پروتستان ها،ارج بنهند.

این ساختن یک چندگانگی متعادل در سامانه ی آموزش و پرورش،برای گسترش حرفه ای،به چیزهای زیادی نیاز خواهد داشت. آموزگاران باید،از انواع مختلف فرقه های مسیحی و توجه و دلبستگی هایشان،و از اجتماع های دینیِ گوناگونِ دیگر،بسیار آگاه تر شوند. خود آنها،در دست یابی به این هدف،ناگزیر خواهند شد در برخوردهای شخصی و گروهی درگیر گردند. گفته هایی از دیگران،درباره ی باورها و رسم های گروه های خاص،جانشین دیدار و هم سخنی های رویارو نیست. اما،هم پای افزایش سطح شناخت آموزگاران،ما همچنین باید،برای آنها مهارت هایی را فراهم آوریم؛مهارت های به پیش بردن رهیافتی باز و درآویختن با پرسش گری،چالش گری،مساله های جنجال انگیز و کشاکش. چنین مهارت هایِ میان- کسانی و میان- گروهی(5)،گوهر برنامه هایِ میان- اجتماعی(6) با کیفیتِ خوب هستند،برنامه هایی که باید در میان حرفه ای های آموزشی،بسی گسترده تر شوند.

دشوارترین بّعد این راه پیش رو،گستره ای خواهد بود که ما بتوانیم در آن،تمرکزمان را از جدا- زیستی(7) در آموزش و پرورش به سهم داشتگی(8)برگردانیم. نشانه های ناچیزی هست از این که اداره کنندگان مدرسه های کلیسا،بیشتر- بویژه- مقام های مسئول کلیساهای کاتولیک،هم اکنون آماده چنین کاری باشند. یک جامعه،با اعتماد بیشتر و از نظر سیاسی پخته تر،چه بسا بتواند در این راستا به پیش رود،اما این کار،به هم رآیی گسترده ای نیاز خواهد داشت،گسترده تر از آنچه هم اکنون شدنی می نماید. فرآیند اعتمادسازی بایسته،شاید بر به راه انداختن بینشی از یک رهیافت بازتر به دین در مدرسه ها خوابیده باشد- کوششی،که بر آن "بخش تاریک"،نور تازه ای افکند.

در سال 1999،نخستین کورسوی آن روشنایی،با عبارت کوتاهی از یک پیش نمایش رسمی از برنامه های "بازنگری برنامه درسی" جرقه زده شد. استدلالی به سود :

... یک دگرگونی در اهمیت آموزش و پرورش دینی،برای دریافت دین های بزرگ جهانی،بویژه اسلام،هم پای فرقه های دیگر مسیحیِ درون ایرلند شمالی.

این که بخش های اصلی برنامه درسی ایرلند شمالی،روی سخنشان را به مساله ی آموزش و پرورش دینی برگردانند،پدیده ی کمیابی است. بنابراین بسیار دل انگیز است که ببینیم این برنامه چگونه،به ژرفی،دنبال خواهد شد.

این بینش،به نزد کسانی که وضع کنونی را،هم برای دین و هم برای آموزش و پرورش بهترمی پسندند،به آسانی الگو نخواهد شد. اما برای این نویسنده،هم دین و هم آموزش و پروش،تنها هنگامی شکوفا خواهند شد که با کاوش،جنبش،خطر و به چالش گرفتن مرزها،در پیوند باشند. با وجود همه ی مانع ها و ناکامی ها،راهی است که به سفرکردنش می ارزد.

پانوشت های مترجم :

1. واژه ی به کار رفته در متن،که ما به "یکپارچگی" برگردانده ایم "integrity" می باشد. گویا منظور از یکپارچگی آموزگار و درس و دانش آموز در آموزش دین،این است که این آموزش باید آموزگار ویژه (مبلغ مذهبی) داشته باشد و برای دانش آموز باورمند به آن کیش انجام پذیرد. در بالا نیز آمده بود که روحانیان مسیحیِ فرقه های گوناگون،با کلاس های هماهنگ با دیگر فرقه ها،همراهی چندانی نشان نمی دهند.

2. open acknowledgemen

3. Standing Advisory Conferences on Religious Education (SACREs)

4. Open purposes

5. Inter- personal and inter- group شخص به شخص و گروه به گروه

6. Inter- community

7. Separateness جداگانگی،جدا- زیستی

8. Sharing سهم- بری،سهم داشتگی

آدرس متن انگلیسی :

http://gtcni.openrepository.com/gtcni/bitstream/2428/7928/15/2020%20Book%20-%20Religion,%20Pluralism%20and%20Education%20-%20Norman%20Richardson.pdf

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد