گناهکار کیست؟

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه قانون،۲۶/۹/۹۱

"معلم و شرکت ارج مقصر حادثه آتش سوزی در دبستان بوده اند" این سخنان حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش است،پس از فراخواندنش به مجلس برای یاسخگویی به رخدادِ تلخ سوختن 33 دانش آموز در دبستانی در روستای "شین آباد" پیرانشهر و پیش از جان باختن یکی از آنها به نام "سیران". اما براستی چه کسی گناهکار است؟

وزارت آموزش و پرورش ساختاری گسترده و بسیار بروکرات با مدیریتی سخت متمرکز و از بالا به پایین است. اجزای این ساختار از مقام های فرادست آغاز و به آموزگار و دانش آموز پایان می یابد. در این دستگاه،فرمان ها و خواسته های کارگزاران فرادست به شکل بخشنامه و دستورات اداری به زیردستان رسیده و آنها نیز می باید بی کم و کاست آن را به اجرا درآورند.

محمد رضا نیک نژاد،روزنامه قانون،۲۶/۹/۹۱

"معلم و شرکت ارج مقصر حادثه آتش سوزی در دبستان بوده اند" این سخنان حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش است،پس از فراخواندنش به مجلس برای یاسخگویی به رخدادِ تلخ سوختن 33 دانش آموز در دبستانی در روستای "شین آباد" پیرانشهر و پیش از جان باختن یکی از آنها به نام "سیران". اما براستی چه کسی گناهکار است؟

وزارت آموزش و پرورش ساختاری گسترده و بسیار بروکرات با مدیریتی سخت متمرکز و از بالا به پایین است. اجزای این ساختار از مقام های فرادست آغاز و به آموزگار و دانش آموز پایان می یابد. در این دستگاه،فرمان ها و خواسته های کارگزاران فرادست به شکل بخشنامه و دستورات اداری به زیردستان رسیده و آنها نیز می باید بی کم و کاست آن را به اجرا درآورند. در این فرآیند هیچگونه گستره ی اندیشه ای و رفتاری برای زیردستان در نظر گرفته نمی شود. اگر از تعارف های رنگ و رو رفته ی فرادستان بگذریم،نه تنها هیچگونه ساز و کاری برای ورود فرهنگیان در فرآیند برنامه ریزی های کلان و خُرد آموزش و پرورش موجود نیست،بلکه حتی دغدغه چنین رفتاری در بینش کارگزاران نیز دیده نمی شود. آزادی رفتار و کردار معلم تا آستانه ی درِ کلاس است و گستره ی مدیریتی اش دانش آموز،میز و نیمکت،تخته و گچ و روش های دیکته شده ی آموزشی می باشد. این مدیریت،گستره ی رفتاری معاونان مدرسه را راهروها،مدیر مدرسه را ساختمان آموزشگاه،مدیران مناطق را منطقه - و آن هم در چارچوب های تعیین شده- می داند و ورود هر یک از پاره های این جورچین، به گستره های فراتر را نه تنها نمی پسندد بلکه با روش های گوناگون- و گاه تند- مهار می کند. نخستین و شاید آسیب زا ترین پیامد این گونه ساختار،به گوشه راندن و از میان برداشتنِ اندیشه ی نوآورانه و خلاق در زیردستان است. زیردستان،خود را از چارچوب مدیریتی جدا دانسته و انگیزه ای برای پدید آوری های تازه در بینش و روش های خویش نداشته و این کار را بیرون از وظیفه های تعریف شده ی خود می انگارند. این دیدگاه به آرامی آن بخش از اندیشه،که در پی پدیدآوری راهکارهای نوین و یا بهسازی روش های کهنه است را کم کار کرده و سپس زمین گیر می کند. از این رو زیردست همواره در پی آن است تا فرادستان به جای او بیندیشند و تصمیم بگیرند و رفتار کنند. این فرودست در گذر زمان، توانایی رفتارهای بیرون از چارچوب مدیریتی را از دست می دهد و برای برون رفت از این چاچوب،اما و اگرهای فراوان در اندیشه اش می گذرد و گاه زمان را از دست می دهد.

در رفتاری که آموزگار دبستان "شین آباد" نشان داد به روشنی می توان این کندی تصمیم گیری و چشم به گفتار و کردار فرادستان را دید. او که برای بیرون فرستادن چند دانش آموزِ مزاحمِ روند آموزش،مورد سرزنش- یا دست کم نگاه سرزنش آمیز- قرار می گیرد،چگونه می تواند سی و هفت دانش آموز را یک جا بیرون بفرستد و سامان کلاس و دبستان را برهم زند! آیا پس از سامان یافتن کارها،او دچار گرفتاری های سازمانی نمی شود؟ آیا مدیر و معاون و همکاران شیوه ی اداره کلاس او را پرسش برانگیز و ضعیف نمی دانند؟ 37 دانش آموز را چه کسی می تواند کنترل کند؟ سر و صدای آنها،همه دبستان را متوجه او و کلاس اش می کند،پس چه کار می تواند کند؟ این پرسش ها و شاید ده ها پرسش دیگر زمان را از او می گیرد و ...

اما دومین پیامد ساختار تمرکز گرا،پاسخگو نبودن هر یک از بخش های آن،به پیامدهای رفتاری خویش است. آنها خود را تنها ابزارهایی در دست فرادستان و محکوم به اجرای دستورهای آنها می دانند.از این رو در رخدادهای گوناگون به فرافکنی روی آورده و هر یک دیگری را مقصر می داند. کارگزاری که در چنین ساختاری، تنها گوش به فرمانی بیش نیست،چرا باید برای هر رویدادی مورد سرزنش و فشار قرار گیرد؟ در پی ریشه یابی این گونه رفتارهاست که می توان فرافکنی وزیر و زیربار نرفتن او برای پوزش خواستن را دریافت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد