دو فراز از تلاش های صنفی آموزگاران

مهدی بهلولی

 از سرآغاز جنبش مشروطه تاکنون،بیش از یک سده می گذرد،سده ای آکنده از تلاش ها و پویش های کامیاب و ناکام  قشرهای گوناگون جامعه. کوشش هایی برای دستیابی به حقوق اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و ... که گاه در جنبش ِ اجتماعی فراگیر و گسترده ای جمع گردیده و نمود یافته،و گاه در چارچوب های تنگ تر قومی،مذهبی،سندیکایی و  صنفی به انجام رسیده اند. گرچه در این صد سال،کمابیش همه ی قشرهای گوناگون اجتماعی نقش آفرین بوده اند اما این را هم نمی توان انکار نمود که نقش برخی،بیشتر از دیگران بوده است. اما چنین می نماید که تلاش و مبارزه ی بعضی از گروه های اجتماعی نیز،آنچنان که باید و شاید،دیده نشده است. آموزگاران،و کوشش ها و پیکار صنفی شان در صد سال گذشته- البته با همه ی افت و خیزهایش- از آن دست تلاش های است که چندان نگریسته و وارسی نشده است. گویا متآسفانه  همانگونه که اندیشیدن درباره ی آموزش و پرورش،هنوز هم در دستور کار روشنفکران و اندیشه وران ایرانی قرار نگرفته،به نزد تاریخ نگاران و تاریخ پژوهان نیز،پی گیری و بررسی تاریخ آموزش و پرورش،و پرداختن به کوشش های فرهنگیان- برای دست یافتن به وضعیت معیشتی درخور،و آموزش و پرورش پویا و کارآمد- چندان اهمیتی نداشته و هنوز هم ندارد. کتاب های تاریخ آموزش و پرورش ایران هم،که بیشتر در دانشگاه های تدریس می شوند،بر دگرگونی های رسمی آموزش تمرکز دارند و از تلاش های صنفی و کوشش های فرهنگیان،سخن چندانی به میان نمی آورند. به راستی که جای خالی منابع تاریخی- پژوهشی فراگیر،در پهنه ی آموزش و پرورش گذشته و نوین ایران،سخت احساس می شود.

 اما در تاریخ اعتراض های صنفی فرهنگیان،گردهمایی سال 1340 آنها روبروی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان،که با رخداد تلخ کشته شدن دکتر ابوالحسن خانعلی همراه بوده،از دیگر اعتراض ها و تلاش های پیش از انقلاب آنها،بیشتر معروف گشته؛از همین رو من در این نوشته به همین اشاره ی کوتاه به این رخداد بسنده می کنم و به سراغ دو رویداد دیگر می روم که کمتر از آن سخنی به میان می آید.

 

مهدی بهلولی

 از سرآغاز جنبش مشروطه تاکنون،بیش از یک سده می گذرد،سده ای آکنده از تلاش ها و پویش های کامیاب و ناکام  قشرهای گوناگون جامعه. کوشش هایی برای دستیابی به حقوق اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و ... که گاه در جنبش ِ اجتماعی فراگیر و گسترده ای جمع گردیده و نمود یافته،و گاه در چارچوب های تنگ تر قومی،مذهبی،سندیکایی و  صنفی به انجام رسیده اند. گرچه در این صد سال،کمابیش همه ی قشرهای گوناگون اجتماعی نقش آفرین بوده اند اما این را هم نمی توان انکار نمود که نقش برخی،بیشتر از دیگران بوده است. اما چنین می نماید که تلاش و مبارزه ی بعضی از گروه های اجتماعی نیز،آنچنان که باید و شاید،دیده نشده است. آموزگاران،و کوشش ها و پیکار صنفی شان در صد سال گذشته- البته با همه ی افت و خیزهایش- از آن دست تلاش های است که چندان نگریسته و وارسی نشده است. گویا متآسفانه  همانگونه که اندیشیدن درباره ی آموزش و پرورش،هنوز هم در دستور کار روشنفکران و اندیشه وران ایرانی قرار نگرفته،به نزد تاریخ نگاران و تاریخ پژوهان نیز،پی گیری و بررسی تاریخ آموزش و پرورش،و پرداختن به کوشش های فرهنگیان- برای دست یافتن به وضعیت معیشتی درخور،و آموزش و پرورش پویا و کارآمد- چندان اهمیتی نداشته و هنوز هم ندارد. کتاب های تاریخ آموزش و پرورش ایران هم،که بیشتر در دانشگاه های تدریس می شوند،بر دگرگونی های رسمی آموزش تمرکز دارند و از تلاش های صنفی و کوشش های فرهنگیان،سخن چندانی به میان نمی آورند. به راستی که جای خالی منابع تاریخی- پژوهشی فراگیر،در پهنه ی آموزش و پرورش گذشته و نوین ایران،سخت احساس می شود.

 اما در تاریخ اعتراض های صنفی فرهنگیان،گردهمایی سال 1340 آنها روبروی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان،که با رخداد تلخ کشته شدن دکتر ابوالحسن خانعلی همراه بوده،از دیگر اعتراض ها و تلاش های پیش از انقلاب آنها،بیشتر معروف گشته؛از همین رو من در این نوشته به همین اشاره ی کوتاه به این رخداد بسنده می کنم و به سراغ دو رویداد دیگر می روم که کمتر از آن سخنی به میان می آید.

  نخستین اعتراض صنفی  فرهنگیان در پس از مشروطیت،گویا به سال 1300 شمسی برمی گردد.  در کتاب "شوق یک خیز بلند، نخستین اتحادیههای کارگری در ایران 1285-1320"،جلیل محمودی،ناصر سعیدی، نشر قطره،چنین آمده است : { در زمان صدارت قوام السلطنه، معلمان مدارس دولتی که شش ماه حقوق ِآنان پرداخت نشده بود،بیانیهای در اعتراض به این امر منتشر کردند و در دی ماه 1300 وارد اعتصاب شدند. آموزگاران نیز چندین بار از عدم پرداخت حقوق خود شکایت کرده و یک بار هم اعتصاب کرده بودند. آن اعتصاب نیز به نوبهی خود دارای اهمیت بود.معلمان مدت ده روز تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند... اما اعتصاب دی ماه باشکوه و پرحرارتتر بود. مدت 22 روز ادامه داشت و به یک نمایش سیاسی علیه حکومت تبدیل شد. گرمای اعتصاب هیجان عمومی درتهران را به اوج رساند. محصلین به اجتماعات پیوستند و از معلمین خود حمایت کردند. روز 5شنبه 21دی ماه 1300 عدهای از دانش آموزان ِمدارس ابتدایی و متوسطه تهران تظاهرات کردند. آنها با پرچم سیاه رنگی که عبارتِ "احتضار معارف" بر آن نقش بسته بود، در میدان توپخانه گرد هم آمدند و فریادهای "زنده باد معارف" و یا "یا مرگ یا معارف" سر دادند. آژانها با مشت و چوب و شمشیر به صفوف ِدانش آموزان تاختند و آنان را مضروب ساخته از میان آنان دو تن را به کلانتری بردند. اما سرکوب ارادهی محصلین را درهم نشکست. عقب ننشستند و به تظاهرات ادامه دادند.

 در مجلس شورای ملی جایی که قرار بود از منافع ِمردم دفاع شود، سردار معظم خراسانی(تیمورتاش بعدی) به معلمان اهانت کرد و گفت:" من استخوان پوسیدهی یک سرباز را با بیست معلم عوض نمیکنم." روزنامهی حقیقت ضمن افسوس از این واقعیت دردناک که هنوز هم کسانی که تا دیروز سند فروختن ایران را امضا میکردند، برمقدرات جامعه حاکمند، در پاسخ به تیمورتاش نوشت:" ما استخوان پوسیدهی یک معلم را به صد نفر امثال سرکار نمیفروشیم."

…. تحصنها،اجتماعات وراهپیماییهای متعدد کابینهی قوام را که از قبل متزلزلتر بود، ضعیفتر کرد. در 30 دی ماه 1300 حکومت سقوط کرد. سرانجام با پرداخت بخشی از حقوقهای عقب افتاده و قول پرداخت مابقی،کلاسهای درس برپا شد و معلمان موقتا سرکار خود بازگشتند.}

 اما رویداد دیگری که شاید بتوان گفت که یکی از حلقه های مفقوده میان اعتراض های فرهنگیان در سال 1300 و کشته شدن دکتر خانعلی در 1340 می باشد و سراسر به فراموشی سپرده شده،تلاش های صنفی آموزگاران در دهه ی بیست و آغاز دهه ی سی می باشد. چندی پیش یکی از دوستان و همکاران اهل اندیشه ام،کتابی به من داد به نام "جریان مشروح نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران ایران" که از سوی"سازمان مرکزی آموزگاران ایران"،در نزدیک به شصت سال پیش،یعنی پیرامون سال 31 در 101 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب شرح سخنان نمایندگان معلمان سراسر کشور است در کنفرانس فروردین ماه سال 31. دویست تن از آموزگاران دبستان،دبیرستان و دانشسراهای هفتاد شهر کشور،در یک گردهمایی سه روزه در تهران،گرد هم آمدند تا به شرح تنگناها و نارسایی های معیشتی و آموزشی شهرستان خود بپردازند. "جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران" که در سال 1321 نخستین اساسنامه خود را تدوین نمود،پیشگام و پیشنهاددهنده ی برگزاری این کنفرانس بوده است. گردهمایی از صبح روز سوم فروردین 1331،در تهران،خیابان سعدی،کمی بالاتر از شرکت بیمه،کوچه بدایعی،محل اتحادیه کارمندان وزارت دارایی- دبیرخانه جامعه فارغ التحصیلان آغاز گردید  و در 4 بامداد ششم فروردین و با یک شب نشینی به پایان رسید. بیشتر این نمایندگان از سوی تشکل هایی،با پیشینه دو- سه سال کار صنفی در شهرستان ها،برگزیده شدند و به تهران اعزام گردیدند. گردهمایی افزون بر آشنایی نمایندگان آموزگاران با هم و شنیدن سخنان و دیدگاه های یکدیگر،به صدور چهار قطعنامه درباره ی "مسائل اقتصادی آموزگاران،وضع مدارس و برنامه ها،تشکیل و تقویت اتحادیه های صنفی معلمین،و نحوه انتقال و انتظار خدمت" انجامید.

 این کتاب،تااندازه ای بر شرایط فرهنگی– آموزشی و چگونگی آموزش و پرورش دهه ی بیست ایران پرتویی روشنایی بخش می افکند. همچنین اگر به این نکته توجه کنیم– آنگونه که در بالا هم آمد- که درباره ی تلاش ها و مبارزه های فرهنگیان در یک صد سال گذشته،منابع مستند،بسیار اندک شمارند،اهمیت این کتاب،که گزارشی دست اول از آموزش و پرورش زمان خود است،آشکارتر خواهد شد. با وجود این کتاب،روشن می شود که در دهه ی بیست،برخی آموزگاران در پی تلاش های خود در راستای دستیابی به حقوق شان،روی به تشکیل اتحادیه آورده اند.  در بخشی از کتاب،نماینده ی هیآت مدیره ی جامعه فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران،گزارش خود را این گونه آغاز می کند : "وضع رقت بار معلمین و فشار طاقت فرسایی که از طرف اولیای امور نسبت به این صنف شریف و زحمتکش به عمل می آید معلمین بیدار دل را بر آن داشت که برای دفاع از منافع صنفی خویش،گردهم جمع آیند و پایه های جامعه صنفی را بنا نهند،در مهرماه 1321 اولین اساسنامه جامعه تدوین گردیده،هسته کوچکی برای مبارزه پردامنه آینده پدید آمد...از کارهای مهم جامعه[فارغ التحصیلان دانشسراهای ایران]انتشار مرتب روزنامه "فرهنگیان" ارکان جامعه فارغ التحصیلان و زبان حقگوی همه معلمین می باشد؛روزنامه فرهنگیان که مظهر افکار و نشانه اراده فرهنگیان سراسر کشور است،منظما همه هفته منتشر شد و بنحو شایسته ای بین قشرهای معلمین،نفوذ و توسعه یافت... امروز در عده زیادی از شهرستان های ایران،مشعل فروزان اتحادیه و جامعه معلمین می درخشد و تمام آن ها با جامعه ما،در تماس نزدیکند و درهمه جا و در همه حال از اقدامات جامعه تهران پشتیبانی می نمایند...جامعه ما در طول مبارزات ده ساله خود علیه فسادها،تباهی ها و کارشکنی های فرهنگی نمایان،مبارزه ثمربخشی را دنبال نمود... جامعه ما در دفاع از معلمین،همواره مانند کوهی استوار در مقابل بادهای موسمی استوار ماند و همه توطئه ها را برملا ساخت. در زمینه پرداخت حقوق معلمین جدید الاستخدام،جامعه ما نقش مهمی را ایفا کرد. با دقت خاص بودجه مربوطه را تآمین نمود و با دنبال کردن بلاانقطاع کار،احکام همکاران را به دستشان داد. سرانجام با مراجعه مکرر،حقوق این دسته از همکاران ما که شش ماه تمام بدون دریافت دیناری کار می کردند،وصول گردید."

 با این که فضای کلی چیره بر این گردهمایی- آن گونه که در سخنان آموزگاران بازتاب یافته- بیشتر بر سه جنبه ی انتقاد از کمبودهای اقتصادی- معیشتی زندگی دانش آموزان و آموزگاران،فضاهای آموزشی نامناسب،و برخوردهای امنیتی با آموزگاران فعال،متمرکز است اما از دیگر سویه های آموزش نیز غفلت نشده است. در یکی از قطعنامه های این گردهمایی می خوانیم : "تعویض برنامه های تحصیلی(استعماری) فعلی که به صورت غلط و مرتجعانه ای اقتباس و تنظیم شده است و برآورنده احتیاجات اجتماعی کنونی نیست و ذهن دانش آموزان را از یک مشت محفوظات غیرضروری و احیانا تخدیرآمیز پرمی کنند و تنظیم برنامه ای که با پیشرفت دانش فعلی بشری مطابقت داشته باشد و دانش آموزان را مردان کار و عمل و اهل ابتکار و صاحب هنر بار بیاورد.... اضافه ساختن بودجه فرهنگی به منظور تعمیم فرهنگ از راه تقلیل بودجه های تسلیحاتی و جنگی و از محل سایر هزینه های غیر ضروری دیگر."   گرچه متن کتاب بسیار خواندنی و ارزنده است اما بگذارید این نوشته را با بخش هایی از متن سخنان هیآت نمایندگی آموزگاران اراک در این گردهمایی به پایان ببرم که نشانی است از نگرش آموزگاران آگاه دهه ی سی : "فرهنگیان شرافتمند،خواهران و برداران عزیز،تقاضا دارم سلام های گرم و آتشین فرهنگیان آزاده اراک را قبول فرمایید. معلمین محروم اراک به ما مآموریت داده اند که تبریکات و درودهای فراوان آنها را به مناسبت تشکیل نخستین کنفرانس کشوری آموزگاران به جامعه مرکزی فارغ التحصیلان تقدیم نماییم... روسای فرهنگ اراک،سال هاست که با مکر و حیله و نیرنگ و فشار شدید،و به هر بهانه ای از تجمع و وحدت معلمین جلوگیری نموده و [چون] از آن ها هراس دارند،سعی می کنند که بین این قدرت فشرده شکافی ایجاد کنند و جمله معروف "تفرقه بینداز و سروری کن" را که قرن ها شیوه استعمار گران بوده است اجرا نموده تا یک چندی به مسند ریاست تکیه زنند...نهضت های فرهنگی اراک،غالبآ به دست روسای فرهنگ متلاشی و از بین رفته است... برای از بین بردن این ناروایی ها،باید به مبارزه مقدس خود ادامه دهیم،مبارزات دسته جمعی ما ضامن پیروزی و موفقیت ماست... بنابراین هماهنگ و متحد برای دفاع از حقوق معلمین و جلوگیری از حق کشی ها و برای ایجاد فرهنگ مترقی بپاخیزیم و پیش برویم و مبارزه کنیم." 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد